فرهنگ امروز/ حامد شکوفگی: مهدی محبتی، عضو هیئت علمی دانشگاه زنجان، اگرچه دارای تالیفات و پژوهشهای متعددی (تصحیح، ترجمه، تالیف) در ادبیات فارسی است، اما در دو دهه گذشته بیشتر بهعنوان منتقد ادبی و عرفانپژوه بین پژوهشگران دانشگاهی شناخته شده است. عمدهترین تالیفات او عبارتند از: سیمرغ در جستجوی قاف (سیر تحول عقلانیت در ادب فارسی)، از معنا تا صورت (نقد ادبی در ایران و ادبیات فارسی)، ترجمه فارسی از اثر کلاسیک عرفان، اللمع فی التصوف سراج طوسی، تصحیح تازهای بر ترجمه رساله قشیریه، پیمانههای بیپایان (قصههای کوتاه ادبیات عرفانی -در دو جلد- و... در سالهای اخیر رمان آیینههای خندان در میان سایر آثار و نوشتههای چاپشده او اثری متفاوت و شاخص به نظر میرسد. سال گذشته کتاب در جدال با خویشتن (نگاهی دیگر به احوال و اقوال شمس تبریزی) عرضه شد که نشان از علاقه او به شخصیتهای اثرگذار و شاخص عرفان ایرانی- اسلامی دارد.
به تازگی کتاب ابنفارض (زندگی، شخصیت و شعر) را از عاطف جوده النصر، محقق مصری، ترجمه و به همت نشر هرمس روانه بازار کتاب کرده است که در این کتاب هم تمرکز پژوهشهای خود را بر روی یکی دیگر از شخصیتهای مهم عرفان اسلامی گذاشته است. به این بهانه با ایشان گفتگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
در ابتدا بفرمایید چرا ابنفارض؟! در عرفان اسلامی، شخصیت قابل طرح کم نیست، شما چرا برای پژوهش و ترجمه به فارسی سراغ ابنفارض مصری رفتید؟
به نظر من ابنفارض یکی از بزرگترین و مهمترین و تأثیرگذارترین عرفای جهان اسلام است که علیرغم اهمیتش کتاب بهدردبخوری که خواننده جدی را قانع کند، در زبان فارسی نداریم، البته در مقدمه دیوان ابنفارض حرفهای نیکویی گفته بودند، یک جزوه تقریبا مختصری قبلا برای جوانترها نوشته بودند، اما یک کتاب جاندار و جامعی که معتدل، معقول و مستند صحبت کرده باشد، نبود. من ابتدا میخواستم کتاب «ابنفارض و حب الهی» دکتر مصطفی حلمی را ترجمه کنم، اما سالها پیش وقتی این کتاب از جودهالنصر مصری را دیدم، دیدم از حیث جامعیت، روش و اعتدال خیلی قویتر از این کتاب است. ضمن اینکه مباحثش بیشتر به درد خواننده فارسیزبان و حتی کسانی که اصالتا فارسیزبان نیستند مثل انگلیسیها یا عربها یا اقوام دیگر میتوانند از این کتاب خیلی خیلی استفاده کنند.
با اینکه کتاب جامع و فراگیری در زبان فارسی یا چاپ نشده یا با بسیار انگشتشمار است، اما عربها در این زمینه و درباره شخصیت ابنفارض بسیار کار کردهاند. چرا از بین آثار زیاد به زبان عربی این کتاب از جوده النصر را انتخاب کردید.
نگاه همه جانبه به زندگانی و عصر ابنفارض، دیدن همه نکتههای خوب و بد مرتبط با او، استفاده از منابع دست اول و بهویژه نسخههای خطی کتابخانههای مصر، داشتن متدولوژی معتدل و معقول، نقد و تحلیل نگاههای مستشرقان و طرح مباحث سودمند برای روزگار ما، استفاده وسیع از اشعار ابنفارض خصوصا تائیه کبری یا نظم السلوک او و خصوصا طرح مباحث جمالشناسانه در باب شعر صوفیانه که غالبا برای اولین بار در زمان مولف به میان آمده است، کتاب را از آثار مشابه ممتاز میکند.
چرا در این زمینههای پژوهشی در دوره معاصر عربزبانها از ما جلوتر هستند؟
اینکه چرا عربها و محققان عرب در این زمینه کارهای زیادی انجام دادند، یکی بحث کثرت جمعیت آنهاست که خیلی جمعیت آنها بیشتر از ماست. در مجموع مصر و لبنان و سوریه و عراق و الجزایر و.. البته زمانی که هنوز کشوری بودند و توطئهگران آنها را به این حال و روز نینداخته بودند، دانشمندان درجه یک زیادی در بین آنها بودند و بسیار هم فعال بودند. هنوز هم آن سنت هست و نمرده اما کمرنگ شده، بهویژه بهخاطر این شرایطی که دولتهای غارتگر در جهان اسلام راه انداختهاند و همه را دلمرده، ناامید و سرخورده کردند و مهاجرت کردند، اما باز هم در بطن این آشفتگیها افراد بزرگی از نظر تحقیقات در بین مصر و دیگر ممالک هستند که دارند کار میکنند. غیر از زیادی جمعیت عربها نسبت به ما، به هر حال ارتباطات عرب و روابط آنها با جهان غرب بیشتر از ماست و به خاطر اینکه مستعمره بودند و زبان دوم آنها فرانسه بود و اینکه به اروپا خیلی نزدیکترند و دیگر اینکه به هر حال جدیت بیشتری در ارتباط با جهان معاصر دارند، طبیعی است که تحقیقاتشان نوتر و عمیقتر باشد؛ ضمن اینکه محققان ایرانی هم چیزی کمتر نداشتند از عربها بلکه در زمینههای غنیتر و قویتر هم بودند.
ویژگی مهم شخصیت ابنفارض را که در این کتاب هم بر آن تأکید شده است، بفرمایید. این شاعر یا عارف چه شاخصهای دارد که بهویژه برای ما ایرانیها و فارسیزبانان جالب باشد؟
ابنفارض از دو جهت برای ما خیلی اهمیت داره، یکی از جهت تأثیرگذاری عظیمی است که بر ادبیات و فرهنگ ما دارد که میدانید ابنعربی و ابنفارض با اندکی اختلاف تقریبا همزمان بودند و روایت کردهاند که روزی ابنعربی از ابنفارض میخواهد که شرحی بر قصیده تائیه خودش بنویسد و ابنفارض با لحن معناداری پاسخ میدهد که تمام فصوصالحکم و فتوحات تو شرح تائیه من است، بهویژه فتوحات مکیه. در واقع این دو بعد از قرن هفتم هجری ادبیات و فرهنگ و هنر ما را از جهات مختلف تحت تاثیر قرار دادند، اما حکومتهای مستبد و اوضاع ناهنجار سیاسی و اجتماعی مانع شد این دو و بهویژه ابنعربی آنطور که باید در فرهنگ ایران مطرح شوند. دکتر زرینکوب به صراحت در «جستجو در تصوف» خودش میگوید تأثیر ابنفارض خیلی بیشتر از چیزی است که ما فکر میکنیم. دیگر اینکه صرف نظر از تأثیری که فرهنگ و ادب ما گذاشته، خود این آدم (ابنفارض) حالات و آنات و عوالم عجیبی در عرفان دارد که اگر کمی دقت کنیم شاید بتوانیم بگوییم که یک ترکیبی از مولانا و حافظ است. البته دقیقا مثل اینها نیست، اما گاه نزدیک میشود. گاهی شور، ذوق و شوریدگی مولانا در اوست و گاهی تأملات حافظانه. خیلی رساله و مقاله نوشتند در تأثیر ابنفارض بر حافظ از این جهت خود این حالات و اندیشهها و اشعار فوقالعاده زیباست. چنانکه برخی حتی ضربالمثل شده که من در مقدمه کتاب برخی را آوردهام و در عالم کتاب کمتر کسی داریم در فرهنگ اسلامی و ایرانی که شعری از او مثلاً همین بیت معروف:
(شربنا علی ذکر الحبیب مدامه// سکرنا بها من قبل ان یخلق الکرم) در ذهنش نباشه و از این اشعار زیاد هست... جنبه دیگر ظرفیتهای زبانی است که مسحور میکند بعضی اوقات آدم را و روابط عاطفی و موسیقیایی کلمات و امثال آن که در اشعار او کم نیست از این ابتکارات.
به نظر شما پس چرا با وجود اهمیت چنین شخصیتهایی و گستردگی جامعه دانشگاهی ما در دهههای گذشته و بالطبع نیاز به تالیف و ترجمه آثاری اینچنین، همچنان جای خالی پژوهشهای جدی در این زمینهها خالی است؟
یک مقدار فراوان به خاطر شرایط و اوضاع جاری است. همینکه خیلی زنده هستند، جای شکر دارد، همینکه خیلیها ماندهاند جای شکر دارد، اینکه در این اوضاع زندهاند و ماندهاند و کار تحقیقاتی هم میکنند جای شکر دارد. حقیقتا این سلطه مادیات با این ناهنجاریهای اجتماعی و این کرونا که به تازگی آمده، همه بنده درم و دینار شدهاند، از اینجا به بعد فرقی ندارد کسی دانشگاهی باشد یا تحقیقاتی یا ... وقتی اولویت اول شد تأمین نان و هراس از جان، در این حال تحقیقات مفصل و عمیق داشتن خیلی انتظار معقولی نیست. این هرم مازلو در روانشناسی را در ذهن داشته باشیم که نیازها را طبقه بندی کنیم، البته در فرهنگ خودمان هم در سوره فیل خداوند درباره نعمتهایی که به قریش داده میفرماید: الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف (آیه 4 سوره قریش) اول این هست که شما مشکل نان نداشته باشید و بعد درد جان (یعنی امنیت). الان غیر از اینکه این دوتا هست، همتها هم رفته به سمت خانه خوب، ماشین خوب، تغذیه خوب، مسافرت خوب، کسی خیلی دل به علم ندارد. نه اینکه الان خالی باشد، زمانه همیشه همینطور بوده است؛ من تا جایی که فکرم یاری میکند اوضاع همین بوده است، یک عده عاشق معرفتاند و عده کثیری هم دنبال نان و نام و پول هستند ولی نسبتش در زمان ما کم شده. شایدم هنوز یک نفر باشد که با گاری بلند شود و برای اینکه یک نسخه خطی ببیند از اینجا به اصفهان برود، این کم شده نه اینکه کاملاً نیست، از طرفی هم جهشی عظیم ایجاد شده که در قدیم نبوده. به همین خاطر الان تحقیقات جدی کمتر صورت میگیرد، اما خب زمین از حجت خالی نخواهد بود.
شما در مقدمه ترجمه خود از این کتاب، از دورافتادگی متفکران جهان اسلامی از یکدیگر و ناآگاهی بیشتر آنها و آرا و افکارشان، به سختی انتقاد کردید. در این مورد هم توضیحی بفرمایید.
به نکته خیلی مهمی اشاره کردید که چرا متفکران اسلامی اینقدر از هم دور افتادهاند؟ جای این هست که خون گریه کنیم چرا ما تنها نه که هیچ یک از متفکران مسلمان در کشورهای عربی و کشورهای همسایه، نه رفتی، نه آمدی، نه تعاطی افکاری، نه تعاطی ذوقی. من ابدا منظورم سیاستهای عام نیست، منظورم این است که حساب اهل تحقیق و فرهنگ باید از سیاست جدا شود، مثلا اگر یک آقایی در مصر در کتابخانهای در الازهر نسخهای پیدا کرده مثلا درباره نظامی یا کتابی نوشته فرض بفرمایید درباره حافظ، چرا نباید این فرد کتابهایش را بدهد به ایرانیان. مصر هر سیاستی که دارد یا ایران هر سیاست منطقهای و داخلی که دارد (نمیگویم غلط یا درست است). یا من عاشق کتابخانه دانشگاه قاهره هستم، چرا نباید بتوانیم از این کتابخانهها یا این دانشمندان استفاده کنیم و یا آنها از اندیشمندان و کتابخانههای ما استفاده کنند؟! این چه طرحی است که برای جهان اسلام ریختهاند که همه به خون هم تشنه باشند.
در قدیم میگفتیم: هر طرف که شود کشته، سود اسلام است؛ اما الان این نانجیبان سودجوی هفتخط با این پژوهشکدهها و پژوهشگاههای خود آنچنان طرحی ریختهاند که هر طرف که شود کشته، سود کفار است. طرحی ریختهاند که دارند ما را نابود میکنند و در وهله اول این نابودی گریبانگیر اهل فضل و تحقیق میشود. من واقعاً از دولتمردانی که در مصدر کار هستند با زبان الکن درخواست میکنم که مسائل فرهنگی را گره نزنند به مسائل سیاسی. این جهان اسلام هست که ضرر خواهد کرد. به همین خاطر من رفتم سراغ ابنفارض که یک مقداری فضای خصومت و جنگ فرهنگی بین مسلمانهایی که عین ما هستند و من میدانم که در سوریه، در لبنان، در مصر، در لیبی آدمهایی هستند که دلداده فرهنگ ایرانی هستند و دلداده بزرگان ایراناند، چرا نباید بتوانند استفاده کنند، حال هر گرایشی که دارند، اگر خصومتی نداشته باشند با ملت و حکوت ایران، بیایند و استفاده کنند... یک زمانی کتابهای سید قطب ترجمه میشد، حسن البنا ترجمه میشد، در مصر بسیاری از کتابهای ایرانیان ترجمه میشد و امثال این... با این کار خواستم یک مقداری، به اندازه شاخک مورچهای توجه بدهم که راه ما برای نجات، گسست از جهان اسلام نیست، ما سرنوشت مشترکی داریم و باید با همیاری هم مشکلاتمان را حل کنیم.
شما با توجه به کارنامه پژوهشی خود معمولا بهعنوان منتقد ادبی و عرفانپژوه شناخته میشوید. با توجه به گستردگی و تنوع حوزههای تحقیق در ادبیات فارسی، دلیل تمایل خودتان را به این دو حوزه خاص بفرمایید.
این سؤال شما که خیلی هم هوشمندانه و رندانه است... من حوزه کارم دو زمینه پژوهشی است، یکی در حیطه نقد ادبی است و میخواهم ادبیات ایران که گل سرسبد فرهنگ ما است، بهتر شناخته شود و یکی هم پژوهشهای عرفانی است که باز هم گل سرسبد معنویت ایرانی است که در اینجا برای دل خودم کار میکنم و در زمینه اولی برای مردمم و هر کسی که مایل به این کارهاست. بنابراین تمام کتابهای جدی من در همین دو حوزه است؛ یا مرتبط با عرفان ایرانی و اسلامی است یا مرتبط با نقد ادبیات فارسی، چه قصههای عرفانی، چه متنهای عرفانی یا نگارشهای دیگر. این دو حوزه را از این جهت انتخاب کردم که این نقد ادبی و عرفان به نظر من گل شکفته تاریخ و تمدن ماست که میشود درباره آن بارها و بارها بایدکارها و کارها کرد.
با توجه به این نکته و چاپ رمان آیینههای خندان که حدود سه سال پیش از شما چاپ شد، به نظر میرسد در نوشتن آیینههای خندان تا حدودی از حوزة تخصصی خودتان فاصله گرفتهاید! آیا این رمان تنها یک تفنن در کارنامه کاری شما بود یا سعی کردید در قالبی جدید همان دغدغههای قبلی و همیشگی خودتان را دنبال کنید؟ و آیا از شما باز هم رمان یا نوشته روایی چاپ میشود؟ اگر کتاب جدیدی هم در دست تألیف دارید، لطفاً بفرمایید.
در مورد آینههای خندان که یک تفنن بود یا کار جدی، به نظر من یکی از جدیترین کارهاست، چراکه زبان نسل امروز ما، زبان روایت است و طنز. البته این کتاب، کتاب اول من در حیطه رمان نبود و دوتا دیگر هم نوشته بودم که یکی آیههای آبی بود که خیلی داستان دارد و قرار بود سال 80 چاپ شود ولی هنوز چاپ نشده و دیگری هم خاطرات یک کلید بود که آن هم همانطور ماند و آینههای خندان چاپ شد. یک رمان جدید هم که سالهاست دارم کار میکنم، از سال ۹۲ که از مسکو برگشتم. همت اصلی من یکی همین رمانی است که بنویسم و یکی هم کتابی در مورد منطق الطیر که امیدوارم بتوانم امسال یا سال آینده آماده کنم و از چاپ در بیاورم که این زحمات هفت یا هشت سالهام به اتمام برسد. علت اینکه من قصه و رمان را انتخاب کردم، به این خاطر است که حرفهای دل خود من هست. عرفان حرفهای مشترکی است بین من و همدلان من. حرفهای خود من با هر کسی که اهل معناست، نه کسی که عرفان یا ادبیات دوست دارد، بتوانیم در هر کجای این عالم از این طریق روایت و قصه بین هم پل بزنیم و با هم ارتباط برقرار کنیم. بنابراین برای من قصه و روایت، اگرنه جدیترین قطعا یکی از جدیترین کارهای بوده که از سالهای سال قبلتر که کتاب قصه و قصهگویی در اسلام را ترجمه کردم و پیمانههای بیپایان را که گزیدهای از قصههای عرفانی است درآوردم، با قصه و روایت سروکار داشتم مربوط به الان نیست. امیدوارم هرچه سریعتر هم این رمان تازه و هم کتابی درباره منطقالطیر که به خاطر اینکه هنوز در آغاز کار است، چاپ شود. اجازه بدهید بعدا خبرشان را مفصل اعلام کنم.
ایبنا