فرهنگ امروز/ بیخو پارخ
با وجود اینکه میل در بسیاری از دیدگاهها شبیه لاک بود اما لیبرالیسمش از چندین جنبه مهم با او متفاوت بود. لاک نظریهپرداز قانون طبیعی بود ولی میل یک فایدهگرای قابل بود. لیبرالیسم لاک مسیحیت سکولار بود درحالی که میل جایگزینی سکولار برای مسیحیت میخواست. لاک از توضیح جامعه مدنی شروع و زندگی اخلاقی را براساس آن بنا نهاد. اما میل ابتدا به توضیح زندگی شایسته انسان پرداخت و بعد به کشف جامعهای براساس آن نوع زندگی همت گماشت. نظریه میل درباره انسان معروف است. انسان او اشرف مخلوقات است و باید مطابق شأن خود زندگی کند. ارزش نسبی انسان به این است که خودش را تا عالیترین درجهای که میتواند کامل کند. یعنی اول اینکه انسان باید همه تواناییهای خودش اعم از ذهنی، اخلاقی و زیباییشناسی را به رشد کامل برساند. به نظرش انسانی که زندگانی او یک کل کامل و بیتناقض باشد نژاد انسانی را بینهایت با ارزش میکند. میل چنین توسعه خویشتنی را ایدهآل یونانی مینامد و آن را برتر از انواع دیگر زندگی میداند. دوم اینکه در نظریه میل فردیت، حق تعیین سرنوشت و استقلال شخصی مهم است. به نظراو انسان باید زندگیاش را خودش بنویسد و به جایی برسد که چیزهای کمی از زندگیاش خارج از دایره خلق یا تایید خودش باشد. شخص باید از انتخاب و تصمیم گرفته تا تنظیم آرزوها، عقاید و نقطهنظرات و ارزشهایش همه کاملا از آن خودش باشد و حتی باید عقاید ارثی را نقادانه بررسی و در صورت لزوم در آنها تجدیدنظر کند. به نظر میل کسی که تمایلات و انگیزههایش مال خودش نیست بیشتر از یک ماشین بخار شخصیت ندارد. جیمز استوارت میل با چنین دیدگاهی درباره انسان ارزش زیادی برای تنوع و کثرت قائل بود تا جایی که سخن هامبولت در تاکید بر اهمیت اساسی و مطلق توسعه انسان تا منتها درجه تنوع را سرلوحه کتاب درباره آزادی خود قرار داد. برای میل گوناگونی شخصیت افراد، سبک زندگی و سلیقه آنها هم غیرقابل اجتناب و هم مطلوب است زیرا هر فرد یگانه بوده و از نظر انگیزهها و امکانات متفاوت است. به نظر او تنوع به غنای جهان بشریت میافزاید و آن را زیبا و لذتبخش میکند. تنوع، قوه خیال، خلاقیت،کنجکاوی و عشق به تفاوت را برمیانگیزد. تنوع همچنین باعث رشد میشود زیرا محیطی را به وجود میآورد که ذهنهای اصیل و منحصر به فرد نمایان و منابع الهام جدیدی ایجاد و رقابت سالمی میان روشهای مختلف تفکر و زندگی ترویج میشود. به نظر میل انواع سبکهای زندگی، شخصیتها و سیستمهای اخلاق یکدیگر را هم برای تعدیل و کمال لازم دارند و هم تمایل خود حقیقت کامل پنداری از میان میرود زیرا هیچ نوع سبک زندگی به تنهایی نمیتواند تمام پتانسیلهای انسان را توسعه بدهد و هیچ نوع شخصیتی نمیتواند همه ویژگیهای مطلوب انسان را متبلور کند و هیچ سیستم اخلاقی نمیتواند مدعی همه فضایل موجود باشد. در نظر میل، جامعه هم نیاز به افراد عقلایی و متفکر و هم به افراد عاطفی و هیجانی دارد و اخلاق سکولار و مذهبی هر دو در جامعه نقش مکمل دارند. اخلاق سکولار فاقد فضیلت بزرگ ایثارگری است و اخلاق مذهبی مروج اطاعت و انفعال است. میل تاکید میکند که جوامع هم به خاطر تاریخ و سنتهای متفاوت، آدمهایی با شخصیت و احساسات و درجه رشد فکری متفاوت منحصربهفردند. در برخی جوامع مردم رویایی و خونگرمند و در برخی دیگر دنیایی و عملگرا، برخی جوامع دارای فرهنگ پیشرفته اخلاقی و سیاسی و برخی ابتدایی هستند. بنابراین به نظر میل همانطورکه هیچ نوع سبک زندگی را نمیتوان برای همه تجویز کرد، هیچ روش زندگی هم قابل زیستن برای همه جوامع نیست. هر جامعهای باید با آزمایش و خطا مناسبترین روش را برای خود کشف کند. با اینکه امکان دستیابی به یک فلسفه سیاسی و حقوقی جهانی وجود دارد اما در مقام اجرا باید با خصوصیات ملی هر جامعه هماهنگ شود. میل چنان تاکیدی بر تنوع داشت که آن را به شاهکلید پیشرفت تبدیل کرد . قرنها بود که اروپا در عقاید متعصب خود فرورفته بود. اما بحث تنوع اوضاع را دگرگون کرد. به نظر میل در اروپا افراد، طبقات و دولتها از تفاوتهایشان استقبال کردند، راههای متنوع توسعه در مقابل تلاشهای همگونگرا مقاومت کردند. در نتیجه جوامع اروپایی هرگز همه طراوت و خلاقیت خود را از دست ندادند زیرا اگر جامعهای دوران بدی را میگذراند همیشه میتوانست از سرزندگی دیگر جوامع الهام بگیرد. البته توضیحات میل بیشتر از پاسخهایش سوال برانگیخت. او توضیحی برای اینکه چرا اروپا قرنها دچار افول بود، قرون وسطی و اینکه از کی اروپا علاقهمند به تنوع شد، ارایه نکرد. او توضیح نداد که چرا جامعه طبقاتی در اروپا باعث رشد و تنوعخواهی شد ولی تفاوتهای اجتماعی مشابه در هند و چین و جاهای دیگر به چنین نتیجهای منجر نشد. از آنجا که میل وجود تنوع را تا این حد مهم میدانست عمیقا از تمایلات مسلط همسانسازی اجتماعی و شبیهسازی فرهنگی در عصر خودش متاثر بود. به نظر میل انگلستان و دیگر جوامع اروپایی و حتی امریکا یک تغییر فرهنگی انقلابی لازم داشتند. این جوامع باید سلایق، عقاید، دیدگاهها، شخصیت و روشهای زندگی متفاوت را تشویق کنند. باید از بیقاعدگی استقبال کنند حتی اگر گاهی اشکال وحشی و عجیبی به خود بگیرد. آن اجتماعات سلسلهمراتبی اولیه که در مقابل همسانسازی ایستادگی میکرد برای همیشه از بین رفته بود و این مهم به گردن روشنفکران و نخبگان فرهنگی افتاده بود. میل دفاع بسیار قدرتمندتری نسبت به پیشینیان خود از کثرتگرایی کرد و جهت جدیدی به لیبرالیسم داد. او قدر غنای عظیم و پیچیدگی طبیعت بشر را دانست و درک کرد که هیچ روشی از زندگی به تنهای نمیتواند بیشتر از بخش کوچکی از آن را متبلور کند. برآن شد که هر روش از زندگی از گفت وگو با دیگر روشها بهره میبرد و اینکه ساختن یک مدل ایدهآل از زندگی بشر براساس یک مدل یا تعداد کمی از مدلهای زندگی اشتباه است. اینها دیدگاههای عمیقی هستند که هیچ نظریه تکثر فرهنگی نمیتواند آنها را نادیده بگیرد.
ترجمه و تلخیص: دکتر منیرسادات مادرشاهی
روزنامه اعتماد