فرهنگ امروز/ آناهید خزیر: کتاب «مواجهه با بیکاری در ایران» (امتناع از پذیرش، اختلال در بازنمایی) (انتشارات شیرازه کتاب ما) با بررسی شیوه مواجهه با پدیده بیکاری در فاصله سالهای 1340 و 1356 در صدد شناسایی یکی از عواملی است که میتواند بحران اقتصادی حاصل از شتابگرفتن صنعتیشدن کشور و گسترش ناهنجاری اجتماعی ناظر بر مدرنیزاسیون را بهیکدیگر پیوند دهد. معضلی که به هنگام ظهورش، ابتدا از شناسایی آن امتناع شد و آنگاه که مورد توجه قرار گرفت به نحو نادرستی بازنمایی و در نتیجه امکان یافتنِ راهحلهایی برای آن بسته شد. عدم امکان اتکاء به آمارهای کشوری برای شناسایی پدیده بیکاری در همین سالهای مورد بحث، نویسنده کتاب (محمدجواد عبدالهی) را بر آن داشته تا با بررسی دو پدیده دیگر، یکی فقر و دیگری نوع اسکانِ مهاجرانی که در جستوجوی کار بهویژه به تهران میآمدند، تلاش کند تا نوع و ابعاد آن را شناسایی کند. مهاجرانی که مداخلات روزافزونِ شهرداریها در تخریبِ مسکنهای موقتیشان، آنها را ابتدا از موقعیت منفعل خارج و سپس در مقام یکی از گروههای فعال در جنبشی که از اواخر سال 1356 علیه استبداد سلطنتی رو به گسترش داشت وارد کارزار انقلابی کرد.
با محمدجواد عبدالهی درباره شیوه مواجهه با پدیده بیکاری گفتوگو کردهایم. وی فارغالتحصیل دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی از دانشگاه تهران است و تاریخ اجتماعی کار در ایران، مکتب آنال و تاریخنگاری مورخان اجتماعی بریتانیا از حوزههای مورد علاقه و پژوهشی اوست. وی افزون بر تالیف کتاب «مواجهه با بیکاری در ایران» ترجمه کتابهای «تاریخ مرگ: نگرشهای غربی در باب مرگ از قرون وسطی تا کنون» اثر فیلیپ آریس (1392) و «انقلاب تاریخی فرانسه: مکتب آنال 1929-1989 (1393)» اثر پیتر برک را در کارنامه خود دارد. وی هماکنون کتابی را از مورخ معروف ایتالیایی کارلو گینزبورگ با عنوان «پینر و کرمها: جهان آسیابانی در قرن شانزدهم» را با همکاری مشترک ابوذر فتاحیزاده ترجمه کرده که در ماههای آینده منتشر میشود.
در ابتدا درباره کتاب «مواجهه با بیکاری در ایران» بگویید. این کتاب دربردارنده چه فصلهایی است و چه مواردی را در این پژوهش بررسی کردهاید؟
کتاب در قالب دو بخش به نگارش درآمده است. بخش اول کتاب دربردارنده چهار فصل است. در فصل نخست به شرح تمهیدات نظری و مفهومی مناسب برای تحقیق در موضوع کتاب پرداخته میشود. در این فصل نشان داده میشود که چگونه مورخان اجتماعی در مطالعات خود رویکردی را بسط دادهاند که نشان میدهد پدیدار شدن بیکاری و به رسمیت شناختن آن بهعنوان یک مشکل اجتماعی، دو مقوله جدا از هم هستند که دومی معمولاً با تأخیر فراوان همراه است. با تحلیل این رابطه دو وجهی سعی شده است نحوه کاربست این رویکرد برای تحلیل تاریخ بیکاری نشان داده شود. سه فصل بعدی تلاشی است برای پاسخ به اینکه کالایی شدن نیروی کار (به مثابه پیششرط پدیدار شدن بیکاری) چگونه امکانپذیر شد. بر این اساس، در فصل دوم برای درک تحرک جمعیت روستایی به سنجش نظام بهرهبرداری از زمین در پیش و پس از اصلاحات ارضی در نسبت با خانوارهای روستایی پرداخته میشود تا نشان داده شود که چگونه پیش از اصلاحات ارضی، امکانات تولیدی دیگر کفاف جمعیت روستایی را نمیداد. در فصل سوم به مهاجرتهای داخلی پس از اصلاحات ارضی پرداخته میشود. در واقع، پیشتر از تحولات اقتصادی که زمینهساز مهاجرتهای داخلی شدند، به خود مهاجرتهای داخلی پرداخته میشود تا بهواسطه این تحلیل بتوان ویژگیهای اصلی همین اضافه جمعیت را که به امید یافتن کار محل سکونت خود را ترک کردند، روشن ساخت.
فصل چهارم نیز به بررسی اقتصاد شهری ایران پس از اصلاحات ارضی اختصاص دارد. در این فصل، نخست با نگاهی به تحول در بخشهای مختلف اقتصادی، به این موضوع پرداخته میشود که بازار کار در این دوره و بهویژه سرمایهگذاریهای صنعتی در قالب برنامههای عمرانی چه ویژگیهای کلی داشتند و در این میان تا چه میزان میتوانستند در جذب این اضافه جمعیت موفق شوند. در آخر نیز شرایط امکان پدیدار شدن بیکاری در چنین زمینهای به بحث گذاشته میشود. در بخش بعدی این نوشته، در قالب دو فصل به خودِ بیکاری و اجتماعات بیکاران پرداخته میشود. در فصل پنجم با بررسی نحوه برآمدن و بسط کارمزدی و غلبه آن بر دیگر اشکال کار در ایران، نخست سعی میشود ربط گسترش کار مزدی با پدیدار شدن مسئله بیکاری به دست داده شود. آنگاه در ادامه از آنجاییکه از سال 1335 به بعد، اصلیترین منبع رسمی که در آن به سرشماری و احصاء بیکاران پرداخته میشود، سرشماریهای ادواری عمومیِ نفوسی است که از جمعیت کشور به عمل میآید، به این پرسش پرداخته شود که در این منابع آماری، در دو دهه چهل و پنجاه شمسی، بر اساس چه دستهبندی و مقولاتی، به سرشماری و احصاء بیکاران میپرداختند و انتخاب این دستهبندی و مقولات، خود، چه پیامدی در بازنمایی مسئله بیکاری داشت. فصل ششم نیز به اجتماعات بیکاران اختصاص دارد. در این فصل عمدتاً از طریق تحلیل اقتصاد سیاسی فضای سکونت در شهر تهران به این موضوع پرداخته میشود که این محلات فقیرنشین که مأمن بیکاران و فقرای شهری بود، چگونه شکل گرفتند و حیات جمعی بیکاران و فقرای شهری در این دو دهه در شهرها چگونه سامان مییافت. و در آخر سعی میشود در نسبت با سیاستهای دولت، طرحی کلی از تاریخ بیکاری در ایران این دوره صورتبندی شود تا بتوان به این پرسش پاسخ داد که چگونه بهرغم فراگیر شدن بیکاری در دهههای چهل و پنجاه شمسی، به جای خود بیکاری، شیوه سکونت بیکاران، به مشخصه اصلی آنها طی این دو دهه تبدیل شد.
تحقیقات در زمینه تاریخ بیکاری گذشتهای دارد اگر بخواهید ارزیابی از پژوهشهایی که با این موضوع انجام شدهاند داشته باشید تحلیلتان چیست؟ آیا پژوهشهایی که زیر نظر دولت انجام شدهاند با پژوهشهای دانشگاهی تفاوت خاصی داشته است؟
قطعا تفاوتهایی با هم دارند. اما مهمتر از تفاوتها، تشابهات آنهاست که مشخص کننده نحوه مواجهه ما با بیکاری است. ویژگی مشترک هر دو دسته تحقیقات، بررسی بیکاری طی دورههای زمانی کوتاهمدت و بلند مدت، صرفاً بر پایه سریهای زمانی و آماری است که از سرشماریهای عمومی به دست میآیند و در آنها بدون کمک گرفتن از دیگر رشتههای علوم انسانی، این سریهای زمانی و آماری، آیینه تمام نمایی از بیکاری دانسته میشوند.
شما برای بررسی پدیده بیکاری در ایران دو عامل فقر و اسکان مهاجرانی که در جستوجوی کار به شهرهای کشور و بهویژه تهران آمدهاند را انتخاب کردهاید. چرا؟
نبود نظامهای حمایتی از بیکاران از قبیل بیمه بیکاری در بازه زمانی مورد بررسی در کتاب موجب میشود تا امکان آمارگیری جامعی از بیکاران وجود نداشته باشد. بنابراین با توجه به تغییر سرشت فقر در دوران جدید و تبدیلشدن بیکاری یعنی نیافتن کار مزدی به منشأ اصلی فقر، به گمان من بررسی شاخصهای فقر در دو دهه چهل و پنجاه شمسی میتوانست تصویری واقعیتر از جمعیتی که در این دو دهه دچار بیکاری بودند، عرضه کند.
مدعای اصلی این پژوهش این است که نوع شناخت و طرز تلقی رسمی دولت از بیکاری و بیکاران در این دو دهه موجب شده که تا به جای خود بیکاری شیوه سکونت بیکاران به مشخصه اصلی آنها طی این دو دهه بدل شود. چگونه این مدعا را در کتاب اثبات کردهاید؟
همانطور که تحقیقات تاریخی به ما نشان دادهاند دولت در ایران همچون دیگر جوامع سنتی تا پیش از شروع عمده فرآیند نوسازی از دهه 1310ه.ش به اینسو، جز در مواردی خاص از قبیل کمک به رعایای خود به هنگام بروز قحطیهای عمومی، در مساعدت به اقشار آسیبپذیر اجتماع مدخلیت چندانی نداشت. در جهان سنتی این مسئولیتها یا بر عهده نهادهای مدنی از قبیل اصناف بود و یا خانوادههای کلان مطابق با ساخت انداموار خود چنین وظایفی را بر عهده میگرفتند. بااینحال، برنامه نوسازی با پیامدهای اجتماعی گستردهای که به دنبال دارد، دولت را بهناچار با مشکلات اجتماعی گستردهای مواجه میسازد که به شیوههای گوناگون موجب میشود مساعدت و همیاری در برطرف کردن این مشکلات، در حیطه وظایف دولت قرار گیرد یکی از این مشکلات اجتماعی که به دنبال اجرای برنامه نوسازی در ایران پدید آمد و از دهه 1320 ه.ش به بعد خود را در فضای شهرهای بزرگ ایران پدیدار ساخت، بیکاری در معنای جدید آن بود یعنی تقابلِ تعیینکننده میان ناتوانی غیرارادی در کسب معاش در دوران جدید و امتناع ارادی از کسب معاش در دوران پیشامدرن. از اصلیترین ابزاری که به دولت برای انجام وظایف خود در مواجهه با مشکلات اجتماعی و از جمله آنها بیکاری کمک میکند، آمارگیری از ویژگیهای گوناگون جمعیت کشور بهمنظور شناخت بهتر جامعه است. حال اگر بپذیریم نوع شناخت و طرز تلقی از هر پدیده نحوه برخورد و مواجهه با آن را مشخص میسازد، در کتاب سعی شده است نشان دهم که چگونه بازنمایی بیکاری برپایه آمارهای رسمی موجب چنین مواجههای با بیکاری در این دو دهه شد.
در این پژوهش ناچار بودید از آمارهای رسمی در بازههای بیکاری استفاده کنید. این آمارها چه نقصانها و تضادهایی را درباره بیکاری نشان داده است؟
یکی از دلایل اصلی قابلاعتماد نبودن آمارهای رسمی از تمایل مرسوم دولت ها به ارائه تصویری بهتر از شرایط موجود ناشی میشود. مدارک و شواهد تاریخی نیز چنین تمایلی را در این دو دهه تأیید میکنند. برای مثال، آنگونه که در برخی پژوهشها آمده است، وقتی تحقیقات مصرف بانک مرکزی در سالهای 1338-1347 نشان از کاهش مصرف غذا در کشور داشت، بانک مرکزی پافشاری کرد که این نتیجهگیری را نمیتوان پذیرفت. بنابراین ارقام مصرف بالای سال 1338 تا حد ارقام سال 1347 پایین آورده شد. اما تضاد اصلی به تناقض بازنمایی این آمارها از بیکاری با گسترش فقر در این دودهه مربوط میشود. مطابق با آمارهای اولین سرشماری عمومی کشور در سال 1335، ایران در وضعیت اشتغال کامل قرار داشت و از آنجایی که اقتصاد ایران نیز در تمام دو دهه چهل و پنجاه شمسی تا پیش از وقوع انقلاب از رشد اقتصادی بالایی برخوردار بود، در منابع رسمی که به سنجش میزان بیکاری میپرداختند، ادعا میشد که وضعیت اشتغال در ایران به اشتغال کامل نزدیک است. در تضاد با این نگاه رسمی، اگر پیش از اصلاحات ارضی، بیکاری عموماً به شکل فصلی و گذرا و بهویژه به هنگام تمام شدن برداشت محصول، در فضای شهری پدیدار میشد، در سالهای پس از اصلاحات ارضی، با وجود بازتوزیع زمین در میان روستاییان و سرمایهگذاریهای گسترده صنعتی در شهرها، گسترش محلات فقیرنشین و وسعت یافتن پدیده اسکان غیررسمی در شهرهای بزرگ، به یکی از اصلیترین مشکلات فضاهای شهری در ایران بدل شد و بیکاران و فقرای شهری برای خود اجتماعاتی ماندگار در دل شهرهای بزرگ تشکیل دادند.
برای پرداختن به موضوع کتاب از چه منابعی بهره بردهاید؟
تا جایی که امکان داشت دادههای این تحقیق از آمارهای رسمی استخراج شد و بخش عمدهای از تحقیق نیز به نقد این آمارها و نوع بازنمایی که از بیکاری دارند اختصاص یافت. این آمارها را وزارتخانهها و سازمانهای دولتی مختلفی منتشر کردهاند. برای به دست آوردن آمارهای مربوط به بخش کشاورزی از دو آمارگیری یعنی آمارگیری کشاورزی کشور در سال 1339 و مرحله دوم آمارگیری کشاورزی سال 1353 استفاده شده است. آمارهای مربوط به اقتصاد کشور نیز عمدتاً برگرفته از آمارهایی است که بانک مرکزی کشور با عنوان حسابهای ملی در سالهای مختلف انتشار داده است. مآخذ دیگر، دادههای سرشماری عمومی نفوس در سالهای 1335، 1345 و 1355 هستند و نیز آمارگیریهای نمونهای که در سالهای مختلف مابین سرشماریهای عمومی نفوس، بهمنظور شناخت بهتر ویژگیهای جمعیت در کشور انجام میگرفته است.
اگر بخواهید تحلیلی از تفاوتهای دو عامل فقر و اسکان مهاجر برای بررسی پدیده بیکاری در دهه 40 و 50 با دهه 90 داشته باشید، تحلیلتان چیست؟
جامعه ایران در آستانه دهه چهل شمسی جامعهای روستایی بود که مشکل عمده آن فقر جمعیت روستایی کشور بود. اما اکثریت غالب جمعیت جامعه ما در دهه 90 شهرنشین هستند. بنابراین اولین تفاوت میان این دو بازه زمانی، به شهری شدن فقر باز میگردد. زنانهتر شدن فقر و مهاجرت دومین موضوعی است که میتوانم در اینجا به آن اشاره کنم. در دهه چهل در بین مهاجران به لحاظ جنسیتی غلبه با مردان جوان بود و زنان عموما مهاجران تبعی به حساب میآمدند یعنی عموما به تبعیت از پدر، برادر یا شوهر به شهرهای بزرگ مهاجرت میکردند. در صورتی که در دهه 90 دیگر چنین نیست و عموما زنان همچون مردان برای تحصیل، اشتغال و ... به تنهایی به شهرهای بزرگ مهاجرت می کنند. تفاوت سوم به میزان اشتغال بخش عمومی بازمیگردد. در دهه چهل و پنجاه شمسی بخش عمومی اصلیترین بخش جذب مهاجران در بازار کار بود. اما در دهه نود با تشدید اجرای سیاستهای اقتصادی متنوعی در راستای بهبود فضای کسب و کار (به عبارت درست تر مقررات زدایی از کار) بیش از پیش از سهم بخش عمومی در اشتغال مهاجران کاسته میشود و تعدیلهای (به عبارت درست تر اخراج) گاه و بیگاه نیروی کار شاغل در بخش عمومی، چشمانداز بازار کار را بحرانیتر ساخته است.
یکی از فصلهای کتاب به بحث بیکاری در شهرهای بزرگ پرداخته است، امروزه هم شهری مانند تهران میزبان افرادی شده که از شهرستانها به پایتخت میآیند و در اسنپ کار میکنند و در ماشین میخوابند، همین شیوه زندگی و بیکاری باعث شده بزهکاری توسط این دسته افراد صورت بگیرد، چگونه مساله بیکاری را در شهرهای بزرگ بررسی کردهاید؟
معمولا چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب در بحث از حاشیهنشینی چنین اتهاماتی به مهاجران شهری نسبت داده میشود. ولی در واقع چنین نیست و ما نمیتوانیم بین مهاجرت و بزهکاری رابطهای علی برقرار کنیم. در واقع فصل آخر کتاب تلاشی است برای نقد چنین دیدگاهی درباره جوانان مهاجر و بیکار. در این فصل سعی شده نشان داده شود چگونه این افراد به عنوان قربانیان برنامههای نوسازی، میکوشند به شیوههای خلاقانه و شرافتمندانه در شهرها به حیات خود ادامه بدهند.
با توجه به اینکه چهار دهه از انقلاب گذشته است، اصلیترین چالشی که دولتها درباره پدیده بیکاری با آن مواجه بودند چه بوده است؟ اصلیترین مساله اینکه حتی در دولت دهم برای آینکه آمار بیکاری را نشان دهند تعریف بیکاری را تغییر دادند و کارهایی از این دست انجام شد، چرا نتوانستند مفهوم یکسان اقتصادی برای بیکاری داشته باشند؟
بیکاری مفهومی است که معنا، آمارها، راهحلها و برخی مواقع حتی خود وجود آن، پیوسته در حوزه عمومی محل مناقشه است. بنابراین بدیهی است نگرشها به آن نیز متنوع باشد. اگر بپذیریم مفهوم بیکاری انعکاس مکانیکی از عوامل ساختاری و عینی نیست، بلکه در شکلگیری معنای آن در جامعه، افکار و ایدههای گروههای مختلفی میتواند دخیل باشد، بنابراین طبیعی است با توجه به سیاستهای اقتصادی و اجتماعی متفاوت دولتهای مختلف با مفهوم یکسان اقتصادی از بیکاری روبهرو نشویم. اصلیترین چالش دولت نیز به گستردهتر کردن یا محدود کردن نظامهای حمایتی از بیکاران بازمیگردد. از یک طرف تقریبا سیاستهای اقتصادی تمام دولتهای بعد از جنگ، مخالف گستردهتر کردن چنین نظامهای حمایتی است و از طرف دیگر سیاستهای اقتصادی دولتهای مختلف در این سالها برای مهار بیکاری از طریق نائل شدن به رشد اقتصادی بالا و به تبع آن گسترش اشتغال ناکام بوده است.