به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «جامعهشناسی کاریزمای ملی؛ فروپاشی ساختارهای اجتماعی و ظهور کاریزما» نوشته مجید فولادیان که انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است، فرآیند شکلگیری کاریزما را بررسی میکند، اینکه چگونه شکل میگیرد و تحت چه شرایطی مردم حول رهبر کاریزماتیک گرد میآیند و مشتاقانه از او اطاعت میکنند.
کاریزما از جمله مفاهیم جامعهشناختی است که پا از ادبیات تخصصی فراتر گذاشته و در افواه ماهیت و معنایی دیگرگون یافته است و دچار ابهام معنایی شده است. این ابهام معنایی تنها در میان کلام عوام وجود ندارد و در میان متخصصان نیز درباره مصداق کاریزما اختلاف وجود دارد. به عنوان نمونه، چنان که در مقدمه همین کتاب نیز آمده است، بسیاری یک سوپراستار سینما و یا یک موسیقیدان را کاریزما میدانند و منظور از بسیاری در این جمله، بسیاری از متخصصان جامعهشناسی است. برخی دیگر نیز از مفهوم کاریزما برای بررسی سطوح میانی مانند سازمانها استفاده میکنند و برخی مدیران سازمانی را واجد کاریزما تلقی میکنند. رهبران سیاسی، رهبران مذهبی و... نیز واجد کاریزما تلقی شدهاند. در این میان نظریهپردازانی مانند ماکس وبر که به دنبال ایضاح مفهوم کاریزما و خارج کردن آن از ابهام بودهاند، تعریفی همهشمول که بتواند تمامی این اصناف را شامل شود، از این مفهوم ارائه دادهاند.
نویسنده کتاب، مجید فولادیان، استادیار جامعهشناسی دانشگاه فردوسی مشهد است. او در بخشی از مقدمهاش بر کتاب درباره ماهیت کاریزما میگوید: «ماهیت کاریزما به گونهای است که نه نسبتی با سازمان و نهادهای دیوانسالارانه دارد، نه ارتباطی با اقتصاد و کارهای اقتصادی. جایگاه کاریزمایی مستلزم ایثار، بیتوجهی به دنیا و به ویژه عمل در حیطهای ورای سنت و عقلانیت معمول و مالوف است.»
کتاب «جامعهشناسی کاریزمای ملی» تلاش دارد از دو بُعد به مفهوم کاریزما بپردازد. بعد نظری و بعد تجربی. در بعد نظری تلاش نویسنده بر این بوده است که نظریات مختلف در باب کاریزما که از سوی نظریهپردازانی با دیدگاهها و رویکردهای نظری متفاوت بیان شدهاند در کنار یکدیگر قرار دهد و از جمعبندی آنها رویکردهای کلی درباره مفهوم کاریزما را شناسایی کند. این رویکردها از دیدگاه فولادیان عبارت هستند از رویکرد رهبرمحور که تمرکز خود بر اهمیت نقش کاریزما در تاریخ و ساختار سیاسی و اجتماعی میگذارد و بیان میکند که هر گاه کاریزما بروز و ظهور مییابد، ساختار و نظامی که مبتنی بر کاریزماست و امکان بروز جهشهای تاریخی را فراهم میسازد نیز شکل میگیرد. از فحوای این رویکرد میتوان نتیجه گرفت که تحولات تاریخی منوط به ظهور فرد تاریخساز است.
دومین رویکرد نظریای که فولادیان از لابهلای جمعبندی نظرات اندیشمندانی مانند وبر که به جامعهشناسی علاقه و توجه نشان میدهند به آن رسیده است به مسئله شرایط اجتماعی بروز و ظهور کاریزما توجه دارد. به خلاف رویکرد اول که در کتاب با نام «رویکردهای پیشاوبری» نیز نامگذاری شده است و اصل را بر بروز و ظهور اتفاقی کاریزما قرار میدهد، در رویکرد دوم کاریزما و اجتماع در برهمکنش با یکدیگر مورد توجه هستند و فرد کاریزما خارج از بستر اجتماعیاش چندان معنادار تلقی نمیشود. در چنین رویکردی سوالاتی از این دست مطرح میشود که فرد کاریزما آیا در خود کفایتی ویژه دارد یا افراد که او را در یک بستر اجتماعی ویژه بهمثابه کاریزما میپذیرند کفایتهای ویژهای را بر او بار میکنند؟ بر این پایه است که در برابر رویکرد «فردمحور»، فولادیان رویکرد دوم به مقوله کاریزما را رویکرد «پیرومحور» نامیده است. رویکردی که اهمیت و تأکید خودش را بر پیروان قرار میدهد و میخواهد این را بگوید که وقتی شرایط اجتماعی به گونهای باشد که در آن پیروانی ایجاد بشوند که از ساختارهای اجتماعی خود رها شده و در شرایط بحرانی قرار داشته باشند، در آن هنگام کاریزمای خود را پیدا کرده، به سمت او متمایل میشوند و زندگی روزمره خود را رها میکنند و با شور و شوق از فرمانهای رهبر کاریزمایی حمایت میکنند.
مباحث نظری کتاب فولادیان در بخش ابتدایی آن که با نام «ادبیات تحقیق» مشخص شده است، مورد توجه قرار گرفته. اما دو بخش دیگر کتاب که حجم بسیار بیشتری از کتاب را نیز به خود اختصاص دادهاند، در زمینه اجتماعی و تاریخی ایران در دو عصر قاجار و پهلوی به واکاوی مقوله کاریزما میپردازند.
یکی از مهمترین سوالات اثر در بُعد تجربیاش این است که چرا در انقلاب مشروطه علیرغم وجود رهبران مهم، چه در بین روشنفکران و چه در بین روحانیون و مراجع آن زمان، رهبری کاریزماتیک که همه گرد او جمع شوند و فرمانهای او را اطاعت کنند، ظهور نکرد اما، در انقلاب اسلامی سال ۵۷ میبینیم که امام خمینی به عنوان یک رهبر کاریزماتیک ظهور میکند و همه آحاد جامعه و از گروههای مختلف او را اطاعت میکنند و با فرمان او به خیابانها میریزند و به جنگ میروند؟
میتوان گفت از اساس این تحقیق برای پاسخ دادن به این پرسش که سوال بسیار پراهمیتی در تحلیل اجتماعی گذشته و امروز ایران است شکل گرفته. اثر فولادیان پاسخ این پرسش را چنین جمعبندی میکند: تا قبل از انقلاب مشروطه اساساً اجتماع ملی در ایران شکل نگرفته بوده است و جامعه ایران در این برهه از زمان، جامعهای نبوده که دچار فروپاشی ساختاری شود. به عبارتی کلاننظامهایی در سطوح شهر، روستا و ایلات وجود داشته است که نظم اجتماعی را به شکل سنتی برقرار میکردهاند. وجود چنین نظمهای موازی و متعادلی امکان بروز و ظهور یک رهبر کاریزماتیک را سلب میکرده است. اما در شرایط پس از مشروطه که در نهایت به انقلاب اسلامی منجر شده است، ساختهای حاکمیتی همواره و بهصورت مداوم ساختارهای نظمبخش اجتماعی را مختل کرده بودند. رضاشاه با یکجانشین کردن عشایر و محمدرضاشاه با انقلاب سفید وضعیتی را پدید آوردند که نظم اجتماعی گذشته دچار اختلال شد و نظم اجتماعی جدیدی هم فرصتی برای جایگزین شدن نمییابند. شرایطی از این دست که نظامهای اجتماعی در آن قدرت و نفوذ خود را از دست دادهاند، امکان حرکت اجتماع به سمت یک شخصیت کاریزماتیک را فراهم میسازند و اجتماع این کاریزما را در امام خمینی متجلی دید.
آنچه بیان شد ایده اصلی کتاب فولادیان است که بهخوبی در زیرعنوان اثر هم متجلی شده است: «فروپاشی ساختارهای اجتماعی و ظهور کاریزما». کتاب «جامعهشناسی کاریزمای ملی» اثری جامع و قابلتوجه در زمینه محک زدن یک مفهوم نظری جاافتاده در بستر اجتماعی و تاریخی ایران است. تکیه آن به آمار و دادههای تاریخی، اثر را تبدیل به کتابی جزئینگر و قابل اتکا کرده است. اثری امیدبخش از نسل تازه محققان علوم انسانی ایران.
انتشارات علمی و فرهنگی کتاب «جامعهشناسی کاریزمای ملی» نوشته مجید فولادیان را در سال 1399 با تیراژ 200 نسخه و قیمت صدوپنجاه هزار تومان در 660 صفحه منتشر کرده است.