فرهنگ امروز/ مرجان نوری
اولین تجربه بلند سینمایی نوید دانش، بیشک شاهکار نیست اما به عنوان اولین فیلم بلند سینمایی قدمی محکم و قابل اعتنا به حساب میآید. فیلم قصهای سرراست و آشنا دارد. در نگاه اول داستان درباره بازگشت به رابطههای گذشته و خلاصی ذهن از دو سر این رابطه از نشخوار وقایع گذشته است. اما هر دو سر رابطه ازدواج کردهاند و نحوه تعامل همسران آنها، با این رابطه به ظاهر در گذشته رها شده، قرار بوده به مهمترین چالش فیلم تبدیل شود. در سکانس افتتاحیه که خلاصهای است موجز از کل داستان، مینو با بازی هدیه تهرانی پس از توقفی طولانی در کوچهای بنبست با چشمانی پر از نگرانی و دلواپسی، مجبور میشود دنده عقب بگیرد و راه را، هر چند به صورت موقت، برای عبور دیگران باز کند. در ادامه همین اتفاق به صورتی دیگر برای مسعود در بزرگراه تکرار میشود و او از مسیر در حال حرکت زندگی خود به عقب برگشته و راه دیگری که همان سرک کشیدن به گذشتههای همسرش سپیده است را برمیگزیند.
فیلم درباره گذشته است اما بیننده هر چند دانای کل، اما همانند همسران دو سر رابطه هیچ چیز از کم و کیف رابطه حامد و سپیده نمیدانند. هیچ فلاش بک یا خاطرهگوییای نیز در کار نیست که بر راز سر به مهر سپیده و رابطه خود فاش کرده حامد کمی نور بتاباند. البته این حجم از کمگویی، شاید برای رهایی از ممیزیهای احتمالی مرتبط با رابطه به ازدواج منتهی نشده آنها باشد. احتمالا فیلمساز خواسته با خودسانسوری و دل بستن به خیالپردازیهای احتمالی بیننده، چینش و حتی طراحی بخشی از قطعاتِ جورچین رابطه حامد و سپیده را برعهده مخاطب بگذارد. اما حتی این شیوه از فرار به جلو نیز، نیاز به تعدادی نشانه یا اتودهای - هرچند کمرنگ - داستانی دارد تا از دل آنها بتوان طرحی از کم و کیف رابطه آنها را در ذهن تخیل و بازسازسازی کرد. اما تنها نشانه به درستی جانمایی شده در فیلم مربوط میشود به تغییر خلقیات سپیده پس از گوش دادن به یک موسیقی خاطرهانگیز. در دوئت هم مانند «مردگان» جیمز جویس، موسیقی تلنگری است برای برملا شدن رازی مگو از عشقهای آتشین گذشته. مسعود همچون گابریل (قهرمان داستان مردگان) در تلاش است بداند در سالهای گذشته از ازدواجشان، چه نقشی در زندگی همسرش داشته است؛ سایهای بوده از عشقی به وصال نرسیده یا تنها مخدری برای فراموشیهای مقطعی و تسکین درد فراق یا در بهترین حالت گزینهای دست چندم و بیحاشیه در غیاب موارد دوستداشتنیتر.
دوئت ماجرای تلاش حامد است برای رهایی از عذاب وجدان از گناهی که ما نمیدانیم چه بوده و داستان سپیده است برای سر کردن زندگی با علاقهای که با عشق فاصلهای بسیار دارد و داستان همسرانشان برای بودن یا نبودن، ماندن یا رفتن. به این ترتیب چندان گزافه نیست اگر بگوییم فیلم بیش از آنکه در قید و بند روابط گذشته باشد به احوالات درونی انسانها پرداخته است. دوئت هرچند در موسیقی به معنای دونوازی است اما در اینجا حس و حال درونی چهار کاراکتر اصلی را هر چند دومینووار، اما به صورت مجزا دنبال میکند. پس میتوان گفت با فیلمنامهای فردمحور روبهرو هستیم. البته نه در معنای ضد اجتماعی آن، بلکه در معنای متداول و آشنا در فلسفه اگزیستانس. همه اتفاقات بیش از آنکه در اطراف و محیط بیرونی شخصیتها رخ دهند (حال چه در حال و چه در گذشته)، در درون آنها در جریان است. قابهای تکنفره طولانی که از شخصیتی به شخصیت دیگر دست به دست میشوند نیز، دکوپاژی است که همین معنا را برجسته میسازد و البته در همین نماهاست که اوج هنر بازی درونی بازیگران به ویژه نگار جواهریان و هدیه تهرانی سیطره خود را بر کل فیلم به رخ میکشد. در یکی از همین نماها، سپیده پس از دیدار ناخواستهاش با حامد در ماشین و در کنار همسرش دیده میشود؛ همراه با صدای محیط و صحبتهای مکرر مسعود با بازی علی مصفا. ولی این عمق نگاه جواهریان در سکوت است که پرتابشدگی سپیده به خاطرات ناتمام گذشته و بغضی که پس از سالها همچنان در گلو مانده است را بلندتر از هر دیالوگی فریاد میزند. در طرف مقابل اما علی مصفا همان بازی همیشگی را دارد و مرتضی فرشباف در نقش حامد نیز به هیچ وجه در حد و اندازه دیگر بازیگران فیلم ظاهر نشده است. مسعود دوئت قرار بوده به ناگاه در خاطرههای کسی که در این سالها همبالینش بوده پرتاب شود و در آخر در رقابت با گذشتگان یا حتی درگذشتگان جایی برای خود و بهانهای برای ماندن یا رفتن بیابد. اما در درنیامدن این نقش علاوه بر بازی سرسری مصفا، نمیتوان از خست افراطی دانش در دادن اطلاعات به بیننده، به راحتی عبور کرد. در واقع او چون اصرار داشته که از دادن اطلاعات غیرضروری هم در کنش بازیگران و بیشتر از آن در دیالوگها اجتناب کند از سوی دیگر بام افتاده و بسیاری از اطلاعات ضروری برای قوام داستان را نیز (البته شاید برای فرار از ممیزی) حذف و شخصیتها را عقیم و تاحدی دوست نداشتنی باقی گذاشته است. برای نمونه نه تنها از کم و کیف رابطه حامد و سپیده و علت تمام شدن آن بیخبریم، بلکه از چند و چون ارتباط آنها در روابط جدید با همسرانشان هم چیزی دستمان را نمیگیرد یا حتی - شاید بازهم برای فرار از ممیزی- از آن لحظه عظیم شادمانی در رابطه سپیده و حامد که ارزش این همه رنج به نمایش درآمده در فیلم را داشته است نیز خبری نیست و از همه جالبتر هم پایان تقطیع شده ماجرای سپیده و مسعود است که آنقدر یله و رها است که حتی عنوان پایان باز نیز برای آن بیمسما به نظر میرسد و پس از اتمام مدت زمان 100 دقیقهای فیلم تصور میکنیم شاید بخشهایی از آن به درستی دانلود نشده باشد. عجیب اینجاست که کارگردان با انتخاب شیوه فیلمبرداری دوربین روی دست دایم پشت سر شخصیتهایش راه افتاده و آنها را تعقیب کرده است اما در آخر چه نتیجهای از این همه سرک کشیدنها به دست آورده، معلوم نیست. تنها در سکانس پایانی است که استفاده از این شیوه فیلمبرداری موجه مینماید؛ در جایی که مینو با بازی هدیه تهرانی به دنبال راهی برای ورود به خانه در حال تعمیرشان - به استعاره از رابطه ترک خورده و نیازمند ترمیم مجدد او و حامد - میگردد و دوربین همراه با او و اغلب پشت سر او این مسیر را در حیاط و دالانهای مختلف خانه و درهای قفل و نیمه باز را طی میکند تا سرانجام راهی به درون پیدا میشود. در صحنه بعد، دوربین همین مسیر را، این بار پشت سر حامد و برای پیدا کردن راهی برای رسیدن به مینو طی میکند.
استفاده از دوربین روی دست، پایان باز و مهمتر از همه شیوه خاص در داستانپردازی که طی آن هر یک از شخصیتها نوع نگاه خود در مواجهه با مشکل و حل مسالهای مشترک را روایت میکنند، شباهت غیرقابل انکاری با آثار اصغر فرهادی دارد. اینکه هر کدام از ما، در مقام بیننده بنابر احوالات درونی خودمان و احتمالا تجربههای زیسته و شنیدهمان همدلی بیشتری با یکی از چهار شخصیت اصلی دوئت برقرار میکنیم، هنری است که پیش از این در فیلمهای اصغر فرهادی به ویژه در درباره الی و جدایی نمونههای تام و تمامی از آن را چندین و چندبار به تماشا نشستهایم و لذت مواجهه با شخصیتپردازی تمامعیار از طریق نمایش جزییات و چیدمان درست وقایع را شاید آگاهانه درک نکرده باشیم، اما حتما حس کردهایم.
نوید دانش در دوئت هر چند سعی کرده براساس همین اشل، اولین سابقه فیلمسازیاش را پیش ببرد، اما به قطع هم تا رسیدن به تقلیدی تمامعیار از سرمشق استاد فاصله بسیار دارد و هم باتوجه به نگاه عمیقش به درون انسانها و شیوه خاصش در مختصرگویی، میتوان گفت که چیزی بیش از یک فیلمساز مقلد بودن از او انتظار میرود.
روزنامه اعتماد