فرهنگ امروز/ ترجمه کامران برادران: مصاحبه معروف اشپیگل با تئودور آدورنو در سالهای بهاصطلاح «پرشور» دهه 1960 این چنین آغاز میشود: «پروفسور آدورنو، دو هفته قبل، جهان همچنان بهسامان بهنظر میرسید...» جملهای که البته با پاسخ سریع آدورنو ناتمام میماند: «نه برای من.»
پایان سال 2020، سال بحرانهای خطرناک، و آغاز سال جدید میلادی امیدهای بسیاری را به همراه داشت؛ امید واکسن کرونا و پایان پاندمی، پیروزی بایدن بر ترامپ و بهبود اوضاع در سطح بینالمللی. با این همه، مایک دیویس، نویسنده آثاری چون «سیاره زاغهها»، با لحنی سراسر آدورنویی از نوعی بدبینی ایجابی سخن به میان میآورد، نوعی شرم و نومیدی که دست بر قضت محرک اصلی حرکت به جلو و تلاش برای تغییر است.
اخیرا کسی ازم پرسید که «امیدم برای سال 2021 چیست؟» پاسخ دادم که پیش از آنکه بخواهیم درباره امیدها و فرصتها حرف بزنیم، باید ابتدا شرم جمعی خود را بپذیریم، شرم در زمینه عدم موفقیت برای ایجاد جنبش اعتراضی ملی و مؤثر علیه سیاستهایی که به مرگ قابلپیشگیری صدها هزار تن از مردم عادی و نابودیِ اقتصادی میلیونها تن دیگر انجامید. البته اثرات این وقایع بر جوامع رنگینپوستان و نیروی کار با دستمزد پایین بهشکلی بیتناسب بسیار سترگ بوده است (در کالیفرنیا، دوسوم کسانی که در پی این وضعیت جان خود را از دست دادهاند نام خانوادگی اسپانیایی دارند). گفته میشود که اقلیتهای سالخورده اکثریت 110 هزار مورد از مرگ در خانههای سالمندان را تشکیل میدهند و نیویورک تایمز اخیرا در گزارشی به آن پرداخته است:این کشتاری است جمعی همتراز با برآورد مشترک کشتهشدگان بمباران اتمی هیروشیما.
از اواخر ماه مارس به این سو، نیروی محرک چنین جنبشی با صدها اعتراض از سوی مردم و اقدامهای شغلی از سوی کارکنان بخشهای بهداشت، صنایع غذایی و خدماتی، همراه با جنبش پرستاران متحد، شکل گرفت. در برخی مناطق، شاخههای «سوسیالدموکراتهای آمریکا» و گروههای جنبش «جان سیاهپوستان اهمیت دارد» فعالیتهای پشتیبانی را سازماندهی کرده و از سوی دیگر فعالان حقوق مهاجران و زندانیان تلاش داشتند نظرات را به انفجار پاندمی در میان زندانها، بازداشتگاهها و اردوگاهها جلب کنند. اما هیچ کوششی حقیقی برای هماهنگی در سطح ملی یا ایجاد ائتلاف فراگیر و ناگهانی صورت نگرفت. همچنین به یاد ندارم که حتی یک نشره پیشرو و مترقی شمارهای را در حمایت از اعتراضهای ملی و ساختار جنبشها منتشر کرده باشد.
انتظار میرفت که برنی سندرز و سازمان «انقلاب ما» رهبری را برعهده بگیرد، اما گرچه برنی از کارگران حمایت کرد و پیشنهادهایی ترقیخواهانه را برای اقدام در کنگره مطرح کرد، اردوگاه کمابیش بهطور کامل جذب رایگیری در ماه نوامبر شد. در واقع، وی از آنچه پیشفرض اصلی مبارزات انتخاباتیاش بود، کناره گرفت: نقش اساسی و جداییناپذیر اعتراضها در تحریک [آرای] مردم. واکنش اتحادیه ملی بههمان اندازه انتخاباتی و از جانب بسیاری از اتحادیهها بهشکلی دلسردکننده خویشتندارانه بود. در حالی که جنبش «جان سیاهپوستان اهمیت دارد» بارها نشان داد که اعتراضهای پنهان و جداافتاده میتواند بدون هیچ مشکلی به خیابانها بازگردد، لیبرالها و بسیاری از ترقیخواهان پناه گرفته و خطری برای کسی به حساب نمیآمدند.
در نتیجه، اوباش نئوفاشیست ترامپ -ناقلان فعال و جنایتکار بیماری- پاندمی یا به بیان بهتر، فداکاریهای اقتصادیای را که سیاستهای جمهوریخواهان اعمال کرده بود پذیرفتند. کارزار کندذهن و مکانیکی بایدن به نوبه خود اجازه داد که بهداشت و مشاغل بهعنوان اولویت در برابر یکدیگر قرار گرفته و از این رهگذر میلیونها رای به سبد ترامپ ریخته شود. دموکراتها همچنین از پرداختن به پوپولیستیترین موضوع نیز عاجز بودند: انتقال ثروت به سمت امثال جف بزوس و طبقه ابرمیلیاردها.
یک جنبش اعتراضی ملی میتوانست جبهه دوم «جان سیاهپوستان اهمیت دارد» را باز کند و دینامیک انتخابات را تغییر دهد. این امر میتوانست همبستگی و سازماندهی اجتماعی مشخصی را مورد تاکید قرار دهد که میبایست در فهرست اولویتهای حمایت در سال 2021 قرار بگیرد. میشد از این رهگذر «بیمه سلامت برای همگان» را به اولویت در برنامهها بدل کرد و از حاشیهسازی فعلیِ صداهای مترقی در درون دولت بایدن جلوگیری کرد.
چپ باید با این واقعیت روبرو شود که بهرغم محبوبیت بسیار ایدههایش و مثال پویای جنبش «جان سیاهپوستان اهمیت دارد»، همچنان بهعنوان یک نیروی ملی فاقد هرگونه سرنخ و سازماندهی است. باید جستوجو برای روزنه امید انتخاباتی را کنار گذاشته و خود را جمعوجور کنیم. باید تعهدمان به جنبش «سیاهپوستان اهمیت دارد» و سخت تلاش کرده تا ائتلاف چندجانبهای را برای زندگی و عدالت شکل دهیم.
ایبنا