فرهنگ امروز/ محمد زارع شیرین کندی
من هم مانند دیگران دکتر حسین الهی قمشه ای را از طریق سخنرانی هایی شناختم که از تلویزیون پخش می شد و مورد توجه و استقبال فراوان قرار گرفته بود. اما پیشتر یک بار ایشان را در تالار فردوسی دانشگاه تهران دیده بودم. استادان به همدیگر تعارف کردند ، این تعارف طولانی شد و نهایتا ایشان پشت تریبون رفت : "بسم الله الرحمن الرحیم". همه بحث درباره همین" ب" "بسم الله" است. آنجا بحثی بسیار زیبا و دلنشین با طعم و طنین عرفانی از ایشان شنیدم. او فرزند مهدی الهی قمشه ای، عارف و متفکر و قرآن شناس و مترجم شهیر قرآن است. او نه به اندازه برخی همگنان و همنسلانش حریصانه کتاب و مقاله نوشته و نه به اندازه آنها در دانشگاهها نامجویانه تدریس کرده است اما واضح و مبرهن است که فقط خوانده و خوب و دقیق و بسیار هم خوانده است.از جمله ویژگی های سخنان او آن است که به نحو سنجیده و موثر اظهار می شوند. او مسئله ای را که در ذهن دارد به صورت درست و اساسی توصیف ، تحلیل و عرضه می کند. مسئله بنیادی او همانا مشکل روحی و اخلاقی جامعه کنونی ایران است. او با استفاده از اندوخته های فراوان ادبی، دینی ، فلسفی و عرفانی اش و با بهره گیری ازحافظه استثنایی اش می کوشد تسلایی و درمانی برای دردهای جانکاه جامعه بیابد.آشنایی عمیق و وسیع او با ادبیات کلاسیک ایران وجهان موجب می گردد که او ریشه های مشکلات و معضلات را به گونه ای بررسی و واکاوی کندکه دستکم آرامش و رضایتی موقت برای مردم به ارمغان آورد و به تقلیل مرارتها یاری رساند.او با فراست و هوشمندی بر دغدغه ها و درگیریها و موانع و ناخرسندیهای انضمامی جامعه ایران انگشت می گذارد. او به دردها و رنجهای عمیق اجتماعی کاملا وقوف دارد و سخنرانی های سودمند و ارزشمندش درهمین باب اند. او درباره ریا، تظاهر، فرصت طلبی، قدرت طلبی، شهرت طلبی، جاه طلبی، چاپلوسی، تملق، فقر، بدبختی، خودنمایی ، زیرکی ،افزون خواهی و چشم هم چشمی و غیره که بیماری های کنونی جامعه ما هستندسخن می گوید و برای معالجه آنها معنای انسانیت، شفقت، اخلاص ، عبودیت، دانایی، زیبایی ، نیکی وپاکی را با وضوح تمام و با توجه با مصادیق و موارد شان توصیف و تحلیل می کند. توصیفات انضمامی او که باذکر اشعار و آیات و داستانهای پی درپی همراه است ، بسیار ملموس و محسوس اند و برای همه قشرها و صنف های جامعه آشنایند. وی معنا و مصداق زیبایی ،عشق، خیر و دانایی را به گونه ای بیان می کند که مخاطب احساس می کنداز پیش با آن مقولات آشنا بوده است.سخنان الهی قمشه ای بدرستی به درد جامعه می خوردو دقیقا ناظر به وضع روحی کنونی مردم این جامعه است. بیانات او بجا و مناسب و نغز و عالی اند . مطالب وی هیچ شباهتی به مباحث انتزاعی بعضی از فیلسوف نمایان بی خبر از وضع جامعه ندارد. برخلاف بسیاری از مدعیان سوفیست و شارلاتان، ادبیات و عرفان و قرآن و فلسفه در جان او نشسته و هرچه می گوید از دل و جان او برمی خیزد." سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند". او نه ادا و اطوار فیلسوفان و ادیبان و نویسندگان را در می آورد و نه شیوه های مفسران و متکلمان و دین شناسان را تقلید می کند اما در عین حال از بیشتر آنها به موضوع و محتوای علم همانها محیط تر و مسلط تر است. در کلام او، ادبیات و فلسفه و شعر و دین و هنر همگی جمع می شوند تا گرهی از گرههای روح بشر ایرانی را بگشایند. او روح انسان را بسیار ژرف تر از مدعیان میانمایه فلسفه می شناسد و نیک آگاه است که اندیشه های فیلسوفان بزرگ برای انسان زمینی و نیازها و خواست های روح او به بیان آمده اند نه به منظور این که انتزاعیاتی فرابشری روی هم انباشته شود. الهی قمشه ای درباب هماهنگی(هارمونی) روحی بشر داد سخن می دهد. این، موضوعی بسیار مهم و قدیم است که فیثاغورث و سقراط و افلاطون درباره اش فلسفه ورزیده اند.در نظر سقراط و افلاطون، هر کس مرتکب کار بد می شود، به فساد و تباهی می گراید، گران می فروشد، زور می گوید، مرتکب ظلم و جور می شود و با خلق خدا بدرفتاری می کند. ، نظم و نظام روحش از هم گسسته و هماهنگی اش را از دست داده است؛ چنین انسانی نمی داند چقدر بدبخت و معذب و مفلوک است. او بهتر از هر افلاطونی از افلاطون آموخته که تربیت روح افراد جامعه بسی حیاتی و سرنوشت ساز است زیرا تا افراد به روش صحیح تعلیم و تربیت نبینند حکومت و دولت سالم پدید نخواهد آمد. با این همه، نباید فراموش کرد که الهی قمشه ای نه مددکار اجتماعی است و نه روانشناس و روانکاو.