شناسهٔ خبر: 64075 - سرویس دیگر رسانه ها

مهدی سلیمانیه از «جامعه‌شناسی تشیع؛ چالش‌ها و فرصت‌ها» می‌گوید: مفاهیم، موضوع اندیشه‌ جامعه‌شناختی قرار گیرد/ با هم‌سرنوشت‌های خودمان ارتباط بگیریم

مهدی سلیمانیه می‌گوید: ما از یک طرف اعتماد به نفس فرهنگی و اجتماعی برای اینکه مسائل خودمان را به موضوع اندیشه تبدیل بکنیم تا حد زیادی به لحاظ تاریخی از دست داده‌ایم و باید خودمان را در این حوزه‌ها تقویت کنیم و جدی بگیریم و مفاهیم را موضوع اندیشه‌ جامعه‌شناختی قرار بدهیم که این‌ها مربوط به خود نهاد جامعه‌شناسی و علوم انسانی است و با جوامع هم‌سرنوشت خودمان ارتباط بگیریم.

مفاهیم، موضوع اندیشه‌ جامعه‌شناختی قرار گیرد/ با هم‌سرنوشت‌های خودمان ارتباط بگیریم

فرهنگ امروز/شیلا قاسم خانی:  تشیع، مذهب اکثریت مسلمانان ایران، عراق و احتمالاً یمن بوده و پیروان زیادی در سوریه، لبنان، شرق آفریقا، هند، پاکستان و افغانستان دارد. آمار دقیقی درباره تعداد مسلمانان به طور عموم و شیعیان به طور خاص وجود ندارد اما مطابق برخی منابع، شیعیان یازده درصد جمعیت مسلمانان را تشکیل می‌دهند. گستردگی و میزان پیروان تشیع اهمیت مطالعه اجتماعی آن را بیش از پیش نمایان می‌سازد. یکی از مصادیقی که می‌تواند در بررسی جامعه شناسی تشیع راهگشا باشد، کارنامه مکتوب آن در سراسر جهان به ویژه ایران است. اینکه جامعه‌شناسی تشیع چگونه خود به عنوان یک سوژه مورد مطالعه، جامعه‌شناسان، انسان‌شناسان و الهی دانان قرار گرفته است. مهدی سلیمانیه از مولفان و پژوهشگران جوانی است که سال‌های متمادی جامعه‌شناسی تشیع را موضوع تحقیقات خود قرار داده است. «بررسی ویژگی‌های جامعه شناختی نمونه نوعی محصل علوم دینی در حوزه علمیه قم»، «خودزندگینامه ها در جامعه شناسی: سنخ شناسی اجتماعی خودزندگینامه های حوزویان»، «بررسی جامعه شناختی بوروکراتیزاسیون حوزه علمیة قم با رویکرد وبری (فرآیندها، چالش ها و موانع)»و ... عناوین برخی مطالعات اوست. با سلیمانیه درباره جامعه‌شناسی تشیع، چالش‌ها و فرصت‌های پیش رو و کارنامه مکتوب آن سخن گفته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

در ابتدا بحث را با این گزاره کلی آغاز کنیم که برخی این اتهام را به جامعه‌شناسی می‌زنند که می‌خواهد جایگزین دین شود آیا چنین برچسبی محلی از اعراب دارد؟
سوال بزرگ‌تری که پیش می‌آید این است که کدام جامعه‌شناسی، چون واقعیت این است که جامعه‌شناسی، هم روی محور زمان و هم روی محور مکان حرکت کرده و ما یک نوع جامعه‌شناسی نداشته‌ایم. جامعه‌شناسی نیز مانند یک موجود زنده تغییر ماهیت و ویژگی‌ها داده، حتی در آن واحد و در یک مقطع زمانی و مکان واحد هم جامعه‌شناسی علم چند پارادایمی بوده و چند تا ساحت و چند نوع جامعه‌شناسی عرضی داشته‌ایم. درواقع در ابتدای جامعه‌شناسی که کلاسیک‌های جامعه‌شناسی را داشته‌ایم، مانند کنت، جامعه‌شناسی را جایگزین دین می‌دانستند ولی بعدها ویژگی‌های جامعه‌شناسی آرام آرام تغییر کرد و حتی به تعبیری متواضع‌تر شد. وبر به عنوان نقد کنت و کلاسیک‌های جامعه‌شناسی مطرح کرد که وظیفه‌ ما توصیف جهان است نه تغییر آن و می‌خواهم این را بگویم که این تلقی از جامعه‌شناسی، قدیمی و متقدم و مربوط به ابتدای جامعه‌شناسی است و وبر باز بعدها به تعبیری می‌گوید ساحت علم مدرن به تعبیری با ساحت ارزش‌ها متفاوت است و کارش اصلا ورود به ساحت دین به عنوان جایگزین نیست.

در ایران چه‌طور؟ با توجه به این که سال‌هاست در این زمینه فعالیت کرده‌اید آیا با موانعی برخورد نکرده‌اید که احساس کنید چنین نگاهی را تحمیل می‌کند؟
بله، در ایران به صورت مشخص و احتمالأ در جوامع هم‌سرنوشت جامعه‌ ما، احتمالا جوامع آسیای غربی، معمولا از چند جهت جامعه‌شناسی متهم است و اولین فشار درواقع همان فشارهای تاریخی است که در این جوامع بوده، چون جامعه‌شناسی یکی از کارهایی که می‌کند نشان‌دهنده‌ تکثر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در جامعه است که جهان‌زیست‌های موازی‌ای وجود دارند، چه صدا داشته باشند و چه بی‌صدا باشند و در لایه‌های زیرین جامعه زندگی بکنند، خوب وقتی شما این را وارد حوزه‌ی مطالعات جامعه‌شناختی  دین بکنید، همین وضعیت پیش می‌آید و معمولا نهاد سیاست و قدرت اولین برچسب اتهام  را به جامعه‌شناسی می‌زند، زیرا طبیعتاً نظام منافعی دارد و جهان یک‌دستی را از نهاد دین و دین‌داری انتظار دارد. معمولا یکی از تهدیدها از طرف قدرت و سیاست است ولی خود جامعه هم به دلیل این‌که جامعه‌شناسی به حاشیه‌ها می‌پردازد، معمولاً و حداقل در آن جامعه‌شناسی‌ای که من دانشجویش هستم و می‌شناسم، تم انتقادی دارد و نقدش فقط به ساحت سیاست نیست، بلکه ساحت فرهنگ و جامعه را هم نقد می‌کند و به تعبیر شریعتی استخراج و تصفیه‌ی منابع فرهنگی را که باید جامعه انجام بدهد، مد نظر دارد، ساحت‌های سلطه و قدرت را نقد می‌کند که لزوماً در فضای سیاسی هم نیستند و در جامعه کسانی که قدرت و سرمایه‌های اقتصادی و اجتماعی دارند، آن‌ها هم جزو کسانی هستند که با جامعه‌شناسی سر سازگاری ندارند.

آیا جامعه‌شناسی هر دین ارتباط ویژه‌ای با محتوا و مضامین الهیاتی و کلامی آن دین و مذهب هم دارد؟
این همان تفاوت ساحت دانش و ارزش است که عرض کردم، یعنی جامعه‌شناسی از یک دوره‌ای به بعد متواضع‌تر شد، به این معنی که یک مرزی کشید بین آن ساحتی که امور ماورایی و الهیاتی و گزاره‌های کلامی است و خودش را صاحب خط‌کش و ابزاری برای سنجش  آن حوزه ندانست و خودش را اصلا منع کرد که وارد آن ساحت شود و بیشتر به وجوه انضمامی مانند نظام منافع، نمادها، ساختارهای اقتدار و قدرت، سازِکارهای جامعه‌پذیری در نهاد دین توجه کرد و این‌ها آن وجوه انضمامی و محسوس و ملموس دین هستند و گزاره‌های کلامی و ایدئولوژیکی عملاً از ساحت بررسی جامعه‌شناختی بیرون است و  اصلا مأموریت جامعه‌شناسی و برنامه‌ عملی‌ که برای خودش تعریف کرده همپوشانی با آن حوزه‌ها ندارد.

به نظر شما پژوهشگران این حوزه به طور خاص در ایران با توجه به این که موضوع مربوط به دین و به ویژه تشیع است ممکن است که دچار جانبداری و طرفداری‌های مسلکی بشوند؟
بله، یکی از آن دوره‌های تعقل جامعه‌شناسی که قبلاً گفتم، در ابتدای قرن، تصور می‌شد که جامعه‌شناس بیرون از جامعه ایستاده و ناظر مشرف به صحنه است و خودش تحت تاثیر ارزش‌ها و احساسات و عواطف نیست و همان‌طور که می‌دانید جامعه‌شناسی مانند هر دانش انسانی مدرن دغدغه‌ عینیت دارد و می‌خواهد واقعیت را همان‌طور که هست  بیان کند. بعدها این نگاه پاستوریزه کنار گذاشته شد و ماجرا این‌طور شد که هرکس باید نشان دهد که در نقطه شروع کار بتواند بگوید که تابع چه احساسات و عواطف و منافع است و حتی خود جامعه‌شناس و به تعبیری گفتند عینیتِ عینیت جامعه‌شناس را باید نشان دهد و به همین دلیل بله خود جامعه‌شناس هم تحت تاثیر قرار می‌گیرد ولی چون تلاش می‌کند از روش‌هایی علمی شروع کند که تا جای ممکن آن منافع و سوگیری‌های خودش را مهار بکند و این باعث شد که در جامعه‌شناسی‌های متأخر و بعدی به این مسئله هم توجه شود و بحث اعتبار و روایی گزاره‌های جامعه‌شناختی مطرح شود.

تشیع می‌تواند تحت عنوان عام جامعه‌شناسی دین و جامعه‌شناسی اسلام قرار بگیرد؟
کلاً نسبت این‌ها با یکدیگر یک نسبت اعم و اخص است، یعنی جامعه‌شناسی تشیع خودش ذیل جامعه‌شناسی اسلام تعریف می‌شود و جامعه‌شناسی اسلام هم ذیل جامعه‌شناسی دین و جامعه‌شناسی تشیعی که ما یاد گرفتیم و در آن چارچوب برنامه‌ی پژوهشی خود را انجام می‌دهیم ذیل کلی جامعه‌شناسی اسلام و جامعه‌شناسی دین است.

وضعیت جامعه‌شناسی تشیع در ایران را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟
یک نگاه کلی وجود دارد که بر اساس آن پژوهشی پنج‌ساله‌، که در مورد کتاب‌شناسیِ جامعه‌شناسی تشیع در ایران از ابتدای ورود صنعت چاپ به ایران انجام دادیم، منتشر شد و فاز مکملش که در حال حاضر در حال انجامش هستیم و پنج‌ساله‌ی دوم هم در مورد پایان‌نامه‌هاست. نتایج آن نشان داد که متاسفانه ما علی‌رغم موقعیت زمانی و مکانی در وضعیتی هستیم که حکومت شیعی و روحانیت دارای قدرت و امکانات هستند و موسسات و  بودجه‌های مختلف برایشان وجود دارد، ولی رویکرد اجتماعی و به‌طور مشخص جامعه‌شناختی و  تشیع بسیار کم‌رنگ بود و متأسفانه پژوهش جامعه‌شناختی در این حوزه نداشتیم  و حداقل یکی از  نتایج نامطلبوش این شده که ما خویشتن اجتماعی شیعی‌مان را از غربی‌ها وام بگیریم و اگر از آن منظر نگاه کنیم محتاج پژوهش‌های آن‌ها می‌شویم. مثلا الان در مورد گزاره‌های شیعی که با آن‌ها سروکار داریم مانند نذر، توکل، شفاعت و استخاره که در هیچ یک پژوهش جامعه‌شناختی مشخصی تا یک دوره‌ای نداشتیم ولی خوشبختانه از ابتدای دهه‌ هشتاد به این طرف با نسل جدیدی از مدرسان دانشگاهی مانند، دکتر سارا شریعتی، آقای محدثی، آقای رحمانی، آقای محسن‌حسام مظاهری که رویکرد اجتماعی به تشیع را تقویت کردند با پژوهش‌هایی که در حوزه‌های مختلف تخصصی‌شان انجام دادند و به نظرم می‌رسد که آرام آرام این فقر و خلأ ،اگر آن فشارهایی که بهشان اشاره کردم اجازه بدهد، کمتر می‌شود، به‌خصوص در بیرون از نهادهای رسمی و دانشگاهی و محققان  مستقلی که این کارها را انجام می‌دهند، خوشبختانه جوان‌های خوب و فعالی دارد.

با توجه به ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های این حوزه انسان‌شناس و جامعه‌شناس ویژه برای این حوزه داریم؟
در حال حاضر به ویژه پایان‌نامه‌ها زیر نظر اساتید این حوزه به‌خصوص خانم دکتر شریعتی که از سال ۸۲_۸۳ به ایران آمدند و این حوزه را فعال کردند، و اساتید دیگری که خدمت‌تان عرض کردم، خوشبختانه روز به روز در رشته‌های مختلف علوم اجتماعی مانند انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی در حال رشد هستیم، ما حتی پایان‌نامه‌ی خوبی را  در مورد «وفاق و سیاست‌گذاری» زیر نظر آقای دکتر فیرحی و با دکتر سارا شریعتی در حوزه‌ وقف،همین اواخر، دفاع شد و به حوزه‌های دیگر هم تسری پیدا می‌کند و این خلأ با همت جوانان و اساتید کمرنگ‌تر می‌شود.

یعنی می‌تواند جوابگوی نیازهای جمعیت شیعی باشد و تاثیر عینی خودش را بگذارد؟
اولاً که سویه‌های روشن دیده می‌شود و با نسل جدید و جوان در جامعه‌شناسی افق‌ها نیز روشن است، ولی در مورد چالش‌ها چند تا مسأله وجود دارد؛ اول اینکه ما، هم از طرف گروه‌های مختلف اجتماعیِ دارای سرمایه‌های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی تحت فشار هستیم، مثلاً اگر نهاد حوزه از پژوهش‌هایی که در زمینه‌ روحانیت و مرجعیت انجام می‌شود استقبال کند یا در مورد مناسک که دوستان ما، مانند آقای مظاهری و رحمانی انجام می‌دهند؛ هر بار که وارد این حوزه‌ها می‌شوند با خطوط قرمزی مواجه می‌شوند البته نه لزوما از طرف حاکمیت، بلکه از طرف گروه‌های اجتماعی‌ای که نمی‌خواهند موضوع جامعه‌شناختی قرار بگیرند اگر برعکس بشود و این را به عنوان رویکرد رهایی‌بخش ببینند که کمک می‌کند واقعیت‌ها در حوزه‌های مختلف روشن شود و کمک می‌کند جامعه به مسیر درست خودش برگردد. استخراج منابع فرهنگی و ریشه‌هایش، می‌تواند بسیار کمک‌کننده باشد و از طرف دیگر، نهاد حکومت و حاکمیت هم اگر به عنوان یک تهدید به این راه نگاه نکند و به عنوان یک واقعیت بپذیرد. مانع دیگر به نظرم مانع دوربینی ماست و بسیار مهم است. متاسفانه ما  از یک طرف اعتماد به نفس فرهنگی و اجتماعی برای اینکه مسائل خودمان را به موضوع اندیشه تبدیل بکنیم تا حد زیادی به لحاظ تاریخی از دست داده‌ایم و باید خودمان را در این حوزه‌ها تقویت کنیم و جدی بگیریم  و مفاهیم را موضوع اندیشه‌ جامعه‌شناختی قرار بدهیم که این‌ها مربوط به خود نهاد جامعه‌شناسی و علوم انسانی است و با جوامع هم‌سرنوشت خودمان ارتباط بگیریم، مانند جوامع عرب، ترکیه، افغانستان، پاکستان، که کمترین ارتباط فرهنگی را داریم، مثلا تولیدات به زبان اروپایی چندین ده برابر بیشتر از زبان‌های عربی، ترکی استانبولی و پشتو است و ما اگر می‌خواهیم این حوزه را تقویت بکنیم باید این هم‌سرنوشت‌های خودمان را جدی بگیریم و با هم کارهای مشترک انجام دهیم این شاید نسبت به دو عامل دیگه درواقع مهم‌تر هم باشد.
 

ایبنا