فرهنگ امروز/ سارا فرجی: یکی از مظاهر توسعه نیافتگی این است که عناوین و قالبهای مدرنیته و کشورهای توسعه یافته را میگیریم ولی در عمل توسعه نیافته رفتار میکنیم، نمونه اش بسیاری از تکنولوژیهای پیشرفتهای که در سالهای ابتدایی ورود به کشورمان طریقه استفاده درست از آن را بلد نبودیم. اما این توسعه نیافتگی فقط محدود به استفاده از وسایل و تکنولوژی نمیشود و در مورد علوم مدرن هم این اتفاق در کشورهای توسعه نیافته میافتد. مثلاً اینکه عنوان رشته جامعه شناسی را از کشورهای مدرن و پیشرفته میگیریم ولی توجهی به دیسیپلینهای آن نداریم و هر مطلبی را در قالب این عنوان میریزیم. خبرگزاری مهر مدتیست که به موضوع نظر دادن همه افراد درباره همه موضوعات علوم انسانی سلسله گزارش و گفتگوهایی را منتشر میکند و رویکرد اصلیاش در این گزارشها جامعه شناسی زرد است؛ جامعه شناسی که فقط عنوان جامعه شناسانه دارد ولی هیچ ربطی به علم جامعه شناسی ندارد. مصداقمان برای این موضوع هم کتابهایی مثل «جامعه شناسی خودمانی» مرحوم نراقی، «چقدر خوبیم ما» ابراهیم رها و امثال اینهاست که با اینکه همه تلاش خود را کرده اند تا در زمره کتابهای جامعه شناسانه قرار بگیرند اما هیچ ربطی به کتابهای جامعه شناسی ندارند و فقط اصطلاحات جامعه شناسانه در آنها استفاده شده است این درحالیست که ما در این حوزه کتابهایی مثل «ما ایرانیان» مقصود فراستخواه و یا پژوهشهای علمی محمدرضا جوادی یگانه را داریم که سالها برای تهیه این آثار تلاش کرده اند و با تحقیق، پژوهش و دقت فراوان تهیه شده است و به نظر میرسد قرار دادن کتابهایی که فقط بیان حرفهای مردم است در زمره آثار جامعه شناسانه جفا در حق این اساتید است.
یادم است در یکی از جلسات نقد وبررسی کتاب «چقدر خوبیم ما» نوشته ابراهیم رها، مرحوم قانعی راد که در آن دوران (سال ۱۳۹۵) رئیس انجمن جامعه شناسی ایران بود خطاب به نویسنده اثر گفت: ما جامعه شناسان معمولاً از اینکه یک کتاب در حوزه جامعه شناسی منتشر شود استقبال میکنیم و خوشحال میشویم اما از آن طرف هم نگران میشویم که آیا این اثر واقعاً جامعه شناسی است یا نه؟ در مورد کتاب «چقدر خوبیم ما» هم این نگرانی وجود دارد چون روی جلد این کتاب عنوان جامعه شناسی آمده و ممکن است مردم با خواندن این اثر تصور کنند که واقعاً یک اثر جامعه شناختی است در حالی که این طور نیست و من نمیدانم چرا نویسنده این کتاب را یک اثر جامعه شناختی تلقی کرده است. شاید به خاطر اینکه نویسنده فکر کرده که هر امر فراگیری را توصیف کند یک کار جامعه شناسی است در حالی که این طور نیست. ایشان روی بحث فراگیر بودن و ما (همه ما) خیلی تأکید میکنند و از اصطلاحات جامعه شناختی مثل «روح جمعی» که جزو اصطلاحات و خصایص جامعه شناسی است استفاده میکنند. از طرفی نویسنده برای هیچ چیز استثنا قائل نشده و همه را با یک چشم دیده است. مثلاً در جایی از کتاب آورده است: «همه ما یک میثاق جمعی بستیم که کتاب نخوانیم» در حالی که اینطور نیست. به طور کلی، این کتاب به ما توهم این را میدهد که ما خیلی بدیم، دقت کنید که نه «یک کمی» بلکه «خیلی» بدیم. عمومی کردن پدیدهها تا این حد آنها را تبیین ناپذیر و تبدیل به یک امر غیرتاریخی میکند. اینکه شما از پدیدهها یک امر غیرتاریخی بسازید در نهایت منجر به این نتیجه گیری میشود که ما ایرانیها از همه دنیا بدتریم. به نوعی «هنر نزد ایرانیان است و بس» معنی «خباثت نزد ایرانیان است و بس» را میدهد. ممکن است که نویسنده پاسخ دهد که اینها همه طنز است و من در حالتی این کتاب را مینوشتم که لحنم طنز بوده است منتها ممکن است خواننده وقتی این کتاب را میخواند چنین حسی نداشته باشد و متوجه طنز بودن خیلی از آنها نشود.
این نقد به جا و درست تنها یک نمونه از نقدهایی بود که به این اثر وارد شد و این کتاب هم فقط یکی از چندین کتابی است که خود را یک اثر جامعه شناسانه میداند در حالی که اصلاً در زمره آثار جامعه شناسانه قرار ندارد.
اینکه خصایص و ویژگیهای مردم را ببینیم و بیان کنیم و بدتر از آن، آنها را تعمیم دهیم عمل جامعه شناسانه نیست، جمع آوری دیدهها و شنیده هاست و مورد استقبال قرار میگیرد چون مردم خوششان میآید راجع به چیزهایی بخوانند و بشنوند که حرف دل خودشان است اما هیچگونه پشتوانه علمی ندارد. در این میان خیلیها میگویند همین که چنین کتابی چاپ و خوانده میشود اتفاق خوبیست یا مثلاً همین که موضوعی مطرح شود و مردم به فکر روند خودش اتفاق خوب و مثبتی است ولی واقعیت امر این است که حتی اگر قرار باشد مردم به فکر فرو بروند باید به شکل درست وعلمی به موضوع فکر کنند همان نکتهای که در اولین گزارش هم به آن اشاره کردیم، چالهای عمیق بهتر از اقیانوسی به عمق یکسانت.
در گزارشهای قبلی اشاره کردیم که این روزها شبکههای اجتماعی هم بستری فراهم کرده اند تا همه افراد نظرات خود را مطرح کنند و بعضاً به گفتههای معمولی شأن رنگ و بوی جامعه شناسانه بدهند و جدی جدی باورشان شود که کار جامعه شناسانه کرده اند منتها نکته خیلی مهمی که در گفتگوی قبلی هم سعید معیدفر، جامعه شناس و پژوهشگر اشاره کرد، این است که اینگونه مطالب که جامعه شناسی واقعی نیستند زمانی جای خود را باز میکنند که فضا برای رشد جامعه شناسی اصیل و واقعی فراهم نیست و در عوض چنین مطالبی جای جامعه شناسی خوانده میشوند در حالیکه در کشورهای توسعه یافته و پیشرفته، جامعه شناسی تریبون رسمی دارد و با همه دیسیپلین هایش پذیرفته شده نه اینکه فقط در نام وجود داشته باشد در واقع در کشورهای توسعه یافته، جامعه شناسی جای خود را در بدنه جامعه پیدا کرده است.
نکته دیگری که در گزارش و گفتگوهای بعدی قصد داریم به آن بپردازیم اینکه آیا شبکههای اجتماعی فضای مناسبی برای مطرح شدن مباحث جامعه شناختی و جدی هستند یا نوعی جفا در حق این علوم حساب میشوند؟ اینکه دوخط از یک فلسفی و جامعه شناسی را برداریم و با آب وتاب در اینستاگرام، فیسبوک و امثال این شبکههای اجتماعی بنویسیم و هزاران نفر هم بخوانند و لایک کنند یعنی یک کار جامعه شناسی کرده ایم؟ به نظر میرسد این روزها فاصله و شکاف میان جامعه شناسی فیک (FAKE) و واقعی روزبه روز در حال بیشتر شدن است و این اتفاق بوی خوشی برای اهالی جامعه شناسی ندارد.
مهر