به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جبار رحمانی؛ عضو هیأت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی: کتاب «بی تفاوتی» نوشته فاطمه علمدار که امسال از سوی نشر اندیشه احسان وارد بازار نشر شد، به مقوله مهمی در زندگی روزمره ایرانیان توجه کرده است، اینکه چگونه آدمها نسبت خودشان را با شرایط و موقعیتهای پیش روی خودشان تنظیم میکنند.
هرچند در وهله اول این موضوع، یک امر روانشناختی به نظر میرسد، اما آنچه که در جریان زندگی ما رخ میدهد، هرچند ابعاد روانی دارد، اما در کنه خودش حاصل شرایط جاری زندگی واقعی ما در میانه جمع و با دیگران است. به همین دلیل برخی مکاتب جامعه شناختی وظیفه این علم را فهم نیروهای موثر بر ایجاد و شکل دهی به رفتارها و کنشهای اعضای جامعه میدانند. از این رو مساله اصلی آنست که کنشهایی که آدمها در موقعیتهای اجتماعی انتخاب میکنند، نه یک امر صرفا فردی، بلکه یک امر جمعی و محصول تعاملات اجتماعی است. لذا باید به دنبال عناصر سازنده این کنشها، و فهم ابعاد و پیامدهای آنها و مهمتذ از همه فهم چگونه رخداد این کنشها در واقعیت بود.
کتاب حاضر نیز در همین سنت قرار دارد و به دنبال آنست که آدمها چگونه انتخابهایشان را در رفتارشان شکل میدهند، و چگونه از خلال کنشهایی که انجام میدهند جریان زندگی را برای خودشان معنادار میکنند و به عبارت دیگر با این کنشهای خرد و جاری، زندگی خودشان و معنا را برای خودشان میسازند. این درک از زندگی اجتماعی بیانگر آنست که زندگی و رفتارهای ما صرفا از پیش تعیین شده و محصول ساختارهای بزرگ و نامرئی نیست، بلکه کنشگران بواسطه انتخابهایشان زندگی را شکل میدهند.
کتاب حاضر به مساله مهمی در زندگی ما ایرانیان توجه کرده، اینکه چرا آدمها نسبت به برخی رخدادها و موقعیتها، بی تفاوت میشوند و اصولا بیتفاوتی چه معنایی برای آنها دارد. شاید در وهله اول، بی تفاوتی را نوعی بی مسئولیتی یا نوعی ضعف اخلاقی بدانیم، که در این حالت پدیدهای ناهنجار است. عدهای نیز آن را ناشی از ضعفها و اختلالات روانی در مواجهه با موقعیتهای پیش رو میدانند و آن را به اختلال روانی و آسیبهای روحی منتسب میکنند.
در نهایت میتوان تعریفی غیرآسیب شناختی هم از آن داشت، که در این منظر، بی تفاوتی یک انتخاب و یک مکانیسم کنشگری در جامعه است، و لذا وظیفه ما آنست که فارغ از ارزیابیها و قضاوتهای پیشینی در مورد آن، بفهمیم این انتخاب و منطق کنش چرا و چگونه در واقعیت شکل میگیرد.
از این رو کتاب تلاش دارد نقبی به درون زندگی ایرانیان بزند، تا در موقعیتهای بغرنجی که آدمها ناگزیر به انتخاب بیتفاوتی هستند، آن شرایط را بهتر بفهمیم و مهمتر از همه آنکه از تحلیلهای کلیشهای مانند مردم خودخواه، جامعه بی تفاوت و مردم بی مسئولیت و ... که پیشایپش با قضاوتهای منفی این نوع کنشها و کنشگران را ارزشگذاری منفی کردهاند، فاصله بگیریم. کتاب تلاشی است برای نشان دادن فرآیند ساخته شدن زندگی ما ایرانیان در خردترین و نزدیکترین سطح آن، جایی که ما ریزترین ولی در عین حال جدی ترین استراتژیهای زندگی مان را میسازیم. کتاب شامل یک دیباچه، درآمد و چهار فصل است.
دیباچه را دکتر جوادی یگانه، یکی از مهمترین متخصصان مطالعات اجتماعی فرهنگ و شخصیت ایرانیان نوشتهاند. هرچند کتاب در اصل برگرفته از رساله دکتری خانم علمدار در دانشگاه تهران است، اما در قالب فعلی، تبدیل به کتاب شده و تفاوتهایی با شکل رساله دانشگاهی دارد. دکتر یگانه در دیباچه مختصری که نوشتهاند، به خوبی زمینه بحث و ایده اصلی کتاب و اهیمت آن را جمع بندی کردهاند و در مورد کتاب نیز نظرشان آنست که «این اثر در نوع خود نخستبن پروژه پژوهشی در ایران است که با شیوهای کیفی و بهره گیری از روش شناسی مردمنگار به بررسی موضوع بی تفاوتی اجتماعی میپردازد.»
هرچند این کتاب در وهله اول شبیه کتابهای خلقیات نویسی است، اما تفاوت جدی این کتاب با سری خلقیات نویسی در ایران آنست که در خلقیات نویسی بر ایدههای فردی یک شخص (گاه نویسنده متن و گاه سفرنامه نویس و...) تاکید شده است و به نوعی بیان تجربههای شخصی مولفان از پدیدههای اجتماعی است.
کتابهای دیگری هم هست که میتوان آنها را حاصل جستار نویسی مولفان در زمانه و زمینههای مختلف دانست. اما کتاب خانم علمدار، این تفاوت جدی را با سری خلقیات نویسی را دارد که دقیقا در پارادایم جامعه شناسی قرار دارد و پژوهشی آکادمیک در باب منطق کنشهای ایرانیان است که نمونههای اندکی در این زمینه وجود دارد و شاید بهترین نمونهای که از این نوع مطالعات در زبان فارسی وجود دارد، کتاب «زبان، قدرت و منزلت در ایران» تالیف ویلیام بی من هست. از این رو مهمترین ویژگی کتاب حاضر، ابتنای آن بر روش شناسی علمی جامعه شناختی است، از این روی قابلیت ارزیابی و سنجش علمی را هم در خودش دارد.
کتاب در فصل اول، تلاش کرده تعریفی علمی و جامعه شناختی از مقوله بی تفاوتی بدهد و ریشههای این مفهوم را در آرای نظریه پردازان بزرگ علوم اجتماعی دنبال کند. هرچند این بحث با تبارشناسی واژه انگلیسی بی تفاوتی شروع میشود، اما بهتر بود مولف هم به دلالتهای این واژه در زبان فارسی و اصطلاحات مترادف آن در زبان فارسی میپرداخت. لذا ریشه شناسی این واژگان و مفاهیم فارسی برای این پدیده، برای صورتبندی جامعه شناختی این پدیده در زندگی ایرانیان ضرورت دارد.
در فصل دوم است که مولف تلاش کرده از منظری جامعه شناختی، پدیده اجتماعی ـ روانی بی تفاوتی را در بافت تعاملی و موقعیت اجتماعی آن توصیف و تحلیل کند. قلم روان و ذهن خلاق مولف، به خوبی میتواند مخاطب را با جریان رخداد این پدیده فرهنگی همراه کند و حسی از همدلی و درک همدلانه از این کنش را برای مخاطب فراهم کند. مولف عملا به مخاطب نشان میدهد که بی آنکه درباب بی تفاوتی قضاوت ارزشی و اخلاقی داشته باشد، آن را مورد واکاوی قرار داده تا درک توصیفی و تحلیلی عمیقی از آن بدست آورد. این فصل در عمل بیانگر روش کار میدانی محقق هم هست. البته میتوان این نقد جدی روش شناختی را هم بر کار وارد کرد، اینکه ما به دنبال فهم و تحلیل ذهنیت آدمها در توجیه و توضیح بی تفاوتی شان باشیم، تا حدی از منطق روش شناختی پاراداریم جامعه شناسی مکتب کنش متقابل نمادین که مبنای این کتاب هم هست، فاصله دارد. این مکتب جامعه شناختی، از طریق تجربه زیسته و گاه انجام کنشهای خلاف قاعده، قواعد مبنایی و ضمنی کنش در آن بافت و بستر را آشکار میکند.
آدمها وقتی از کنش در شرایط بعد از رخداد واقعه صحبت میکنند، به تعبیری روایت دستکاری شده خودشان را از آن کنش بیان کردهاند. لذا ما نه با کنش واقعی، بلکه با روایت از کنش افراد توسط خودشان مواجهیم. از این رو این روش شناسی، بیشتر در الگوی روشی نظریه مبنایی قرار میگیرد تا روش شناسی مردمی. هرچند در کتاب هم معادل یکسانی برای اتنومتدولوژی دیده نمیشود. گاه روش شناسی مردم نگار آمده و گاه روش شناسی مردم. اما در مجموع کتاب به شیوه خلاقانهای توانسته وارد زیست جهان کنشگران و نحوه توجیه و برساخت معنا توسط آنها شود.
در فصل سوم، مولف به گونه شناسی انواع بیتفاوت پرداخته است، و چهار گونه بی تفاوتی را بر میشمرد، 1- بی تفاوتی از روی ناتوانی، 1- بی تفاوتی اخلاق مدار، 3- بی تفاوتی گزینشی و 4- بی تفاوتی محتاطانه. هرچند این گونه شناسی چهارگانه در بطن خود، انواع فرعی تری را هم دارند، اما این طبقه بندی دقیق میتواند مخاطب را برای خروج از کلیشههای فرهنگی در سادهسازی فهم امور پیچیده و قضاوتهای پیشینی درباره آن رها کند.
در فصل چهارم، مولف تلاش کرده نتیجه نهایی کارش را به صورت مختصر بیان کند. چهار دلیل اصلی برای انتخاب بی تفاوتی به مثابه نوع خاصی از کنش در بافت های تعاملی ایرانیان بر حسب نظر مولف کتاب عبارتند از: یک، انسداد جریان های اطلاعاتی. این موضوع که در نهایت منجر به ابهام عمومی در بافتهای تعاملی شده، خودش سبب میشود که «کنشگر از ترس رویدادهای پیش بینی ناپذیر از گام برداشتن هراسان شود». و در نتیجه به سمت جانب احتیاط رفته و بی تفاوتی را مناسب ترین راه حل میداند.
دوم، مرگ خلاقیت است. نظامهای اجتماعی و سیاسی ایدئولوژیک منجر به شرایطی میشوند که امور از پیش تعیین شده هستند، یا باید به شکلهای خاص تعیین شوند. در نتجیه ما با شرایط مرگ خلاقیت مواجهیم. سوم، انباشت بیش از حد تنشهای متعدد در جامعه و زندگی افراد. جامعه ایرانی، در دهههای اخیر نتوانسته روی خوشی از زندگی را ببینید. نظامهای مدیریت جامعه، عملا به دلیل بی کفایتی یا تصمیم گیریهای غلط، جامعه را به سمت انبوههای از بحرانها و تنشهای بی پایان و مهمتر از همه تنشهای حل ناشده و پروندههای بسته نشده بردهاند. لذا در چنین جامعهای حساس بودن به شرایط جامعه به معنای صرف انرژی روحی فراوان و عملا به بهای از دست دادن آرامش و امینت ذهنی خواهند بود. لذا پذیرش وضع نامطلوب و بی تفاوتی بدان، استراتژی برای مواجهه با این شرایط خارج از کنترل است. چهارم، احساس انزوا و تنهایی، دلیل چهارم خلق مداوم بی تفاوتی در میان کنشگران است. نوعی اجبار به اتکا به خویشتن به واسطه اعتمادناپذیری جهان بیرونی و دیگران.
کتاب تلاشی خلاقانه برای روشن کردن بی تفاوتی است، اما پایان کتاب، مولف با نقل داستان خرابی سیستم سرمایش کتابخانه ملی در تابستان و موقع نوشتن این متن پژوهشی، و پناه بردن افراد به آوردن پنکههای کوچک شخصی برای خنک شدن، ناخواسته نتیجهای دیگری را به کتاب میافزاید که مولف در گونه شناسیهایش بدان چندان توجه نکرده است: بی تفاوتی، پاسخی است به بی تفاوتی.
مثال پایانی کتاب نشان میدهد وقتی نهادها یا کنشگران نهادی (مسئول سالن مطالعه و سیستم سرمایش به شان و شرایط حاضران در سالن مطالعه احترامی نگذاشته و نسبت به شرایط آنها بی تفاوت هستند، این کنشگران مطالعه کننده هم در چاسخ به این تفاوتی، راه حلی فردی را جستجو کرده و با آوردن پنکه، بی تفاوت از کنار بی تفاوتی مدیران و مسئولان کتابخانه میگذرند. تا بجای صرف انرژی، کار خودشان را دنبال کند. در نهایت کتاب نشان میدهد که بی تفاوتی بخشی از سیاست زندگی و گاه سیاست مقاومت است. بی تفاوتی صرفا به معنای عدم کنشگری در یک بافت نیست، بلکه پیش از آن مشروعیت آن بافت و تعهد مداخله گرانه اخلاقی ما به آن را منتفی کرده و درنهایت پس از این فرآیند مشروعیت زدایی تعهد مداخله گرانه به بافتهای تعاملی، کنش بی تفاوتی را امکان پذیر میکند.
به عبارت دیگر بی تفاوتی را نمیتوان صرفا فقدان کنش دانست، بلکه خودش نوعی کنش است. کنشی برای فروکشیدن واقعیت و نشان دادن بی ارزشی آن. حال اگر این واقعیت در بافت سیاسی باشد میتوان آن را نوعی مقاومت سیاسی علیه سلطه دانست و اگر در شرایط حاد یک بحران اجتماعی جدی باشد، میتوان آن را نوعی گسبختگی یا سستی جهان اجتماعی دانست که میتواند زمینهای برای تشدید یا توسعه بحران باشد.
به هر حال چنین کتابهایی میتواند گامی باشند برای خروج از منطق کلیشهای و متاثر از ژانر خلقیات شرق شناختی از ایرانیان. مساله اصلی فهم علمی و جامعه شناختی از زندگی ایرانیان خواهند بود. البته کل کتاب بیانگر آنست که مولف، نتوانسته از کنار زندگی روزمره و مکانیسمهای برساخت آن بی تفاوت بگذرد، لذا کتاب بیتفاوتی ،خودش حاصل بی تفاوت نبودن مولف به واقعیت زندگی جاری جامعه ایرانی است.