فرهنگ امروز/ محمد زارع شیرین کندی :
"در نوشته های راسل تقریبا اثری از نغمه " امروزی" نیست....محتوای تمامی تفکر او با محتوای تفکر دکارت و هیوم تفاوتی ندارد". حدس می زنید که این گفته از چه کسی باشد؟ مطمئن باشید که از احمد فردید و رضا داوری اردکانی که صلاحیت و اهلیت اظهار چنان اقوالی را واجدند، نیست و بدانید که از آل احمد و شریعتی که صلاحیت و اهلیت اظهار چنان اقوالی را فاقدند، نیز نیست. سخن مذکور را یک آمریکایی صاحبنطر- که استاد فلسفه در دانشگاه نیویورک بوده- در کتابی که چهل سال پیش تحت عنوان " اگزیستانسیالیسم چیست؟" به فارسی ترجمه شده ، نوشته است: ویلیام بارت. برخی زود به دنیا می آیند و بعضی دیر. آنان که زودتر از وقت و زمان خودشان می آیند انگشت شمار و نادرند و معمولا در هر قرنی بیشتر از یکی ، دو شخصیت ظهور نمی کند. سمت نگاه آنان به آفاق آینده و فرداهاست. به تعبیری ، این نوادر " فرد" و " فردا" یند. نیچه و مارکس و هیدگر از زمره آنهاست . اما کارل ریموند پوپر/ پاپر ، برتراند راسل ، بنتام ، کاسیرر ، استوارت میل ، ویلیام جیمز ، پیرس ، دیویی ، سانتایانا ، ویندلباند ، کوهن، آیر ، هایک و بسیاران دیگر جزو گروه دوم به شمار می آیند. نظر ویلیام بارت درباره تفکر قرن هفدهمی راسل را عینا می توان درباب آرا و عقاید پوپر نیز اطلاق کردبا این تفاوت که نوشته های پوپر بیشتر با قرن هجدهم مناسبت و سنخیت دارند تا قرن هفدهم. متفکران اواخر سده هجدهم تصوری نیکخواهانه و خوش بینانه از تاریخ و پیشرفت بشر داشتند. به زعم کسانی همچون ولتر ، کندورسه ، مونتسکیو ، هردر و ویکو آدمیان با استفاده درست از عقل و علم و قدرت و اراده خویش می توانند جهانی آباد و آزاد و زیبا و مسالمت آمیز خلق کنند، جهانی که " آزاده به کام خود رسیدی آسان". نشانه های این جهان نو و عقلانی و سکولار در قرن هجدهم در غرب کاملا آشکار شده بود و اروپا می رفت در چنین بهشتی زمینی سکونتی جاودانه داشته باشد. قرن هجده "عصر روشنگری" ، "عصر انوار/ نور/ روشنایی" خوانده می شده است . مقصود از نور و روشنایی ، نور و روشنایی عقل بود. اما فجایع عظیم و جنایات گسترده همین بشر مدرن غربی در قرن بیستم چیزی از آن خیرخواهی و خوش بینی اندیشه وران قرن هجدهم باقی نگذاشت. آنان که درپی بهشت زمینی بودند جهنم آفریدند: دو جنگ جهانی ، ظهور ایدئولوژیها و حکومت های تمامت خواه، هولوکاست، هیروشیما و ناکازاکی و ویتنام...این وضع اسفناک غرب را معدودی از متفکران باریک اندیش و تیزبین غرب در قرن بیستم سخت مورد انتقاد قرار دادند. هیدگر و آدورنو و دیگر اعضای سرشناس مکتب فرانکفورت از این دسته اند. اما پوپر به دفاع از وضع موجود غرب کمر همت بست و از سیاست های حکومتهای لیبرال و دموکراتیک غرب جانانه هواداری کرد و آفت و بیماری اصلی غرب را نازیسم و کمونیسم قلمداد نمود.پوپر به صراحت می گویدکه لیبرالیسم بهترین و عادلانه ترین نظامی است که تاکنون روی کره زمین وجود داشته است."ما امروز در اروپای غربی و آمریکا در دنیایی بهتر و عادلانه تر از آنچه تاکنون وجود داشته است، به سر می بریم". پوپر به دفاع از غرب لیبرال که جامعه ای باز است، بسنده نمی کند بلکه به دشمنان غرب (طرفداران جامعه بسته) حمله می کند و، بزعم خود، اندیشه های آنان را ابطال می نماید. دشمنان جامعه باز کسانی نیستند جز افلاطون و هگل و مارکس . او، در کتاب اش مشت این سه فیلسوف نامور را باز و رسوایشان می کند تا جامعه باز بدون هر گونه دشمنی در آرامش و صلح و امنیت زیست کند!! پوپر کدام سخن تازه و نظر نو و بدیعی دارد؟او افزون بر کلمات و عبارات متفکران قرن هجدهم چه پیام جدیدی آورده است؟لب نظریات او پیشتر در درون آرای فیلسوفان و نظریه پردازان قرن هجدهم نهفته بوده است.مگر اندیشمندان قرن هجده نمی گفتند که بشر با استقلال و علم و اراده خویش می تواند بهشت بسازد؟و مگر پوپر نمی گوید نطامهای لیبرال - دموکراتیک عالی و عادلانه ترند؟ پوپر با اشاره به مارکسیسم میگوید کسانی که خواسته اند در روی زمین بهشت ایجاد کنند جهنم آفریده اند. آیا این قول دقیقا درباره کل غرب صادق نیست که بهشت زمینی قرن هجده اش در قرن بیست به جهنم مبدل گردید؟ کدام پاکی و عدالت در رژیم های قرن بیستم هست؟ ادعاهای پوپر از کدام واقعیت ناشی می شوند؟
آیا مدح و ثنای غرب لیبرال و حمله و هجمه به مارکسیسم و فاشیسم به مثابه دشمنان غرب از سطحی نگری و ساده اندیشی نیست؟چگونه می توان کمونیسم ونازیسم و فاشیسم را پدیده های غیرغربی و دشمنان غرب تلقی کرد؟ اگر لیبرالیسم از درون غرب نشئت می گیرد ، مارکسیسم و نازیسم هم از دل همان تمدن جدید برمیخیزند. اگر نازیسم هولوکاست را پدید آورد و مارکسیسم استالینی کشتارهای گسترده را، جهان باز و آزاد لیبرالیسم نیز در هیروشیما و ناکازاکی ، درسدن ، ویتنام و عراق و غیره کم جنایت نکرد!
در نظامهایی که پوپر آنها را بهترین و عادلانه ترین حکومت ها تلقی می کند میلیونها تهیدست ، گرسنه ، فقیر ، بی خانمان و بی سرپرست در درون فلاکت ها و مصیبت هایِ خاص سرمایه داری ستمگر و قسی القلب زندگی می کنند! کشور های که پوپر آن گونه تمجید و تحسین شان می کند بزرگترین و بیشترین جنگ های قرن بیستم را رسما راه انداخته و رهبری کرده اند! البته خود پوپر با حملات کشورهای متمدن مزبور به کشورهای غیرمتمدن و ضعیف و مزاحم کاملا موافق است و بلکه آن را لازم و ضروری می داند زیرا برای حفظ صلح و امنیت کشورهای باز و آزاد گاه باید با دشمنان کوچک و خطرناک آنها جنگید و اینها را با تسلیحات پیشرفته جنگی از بین برد . یک بار اشپیگل عنوان مصاحبه پوپر را چنین انتخاب کرده بود : برای حفظ صلح باید جنگ راه انداخت ! باید از پوپر و پوپری ها پرسید که آیا واقعا جان ملت های غیرغربی وغیر متمدن در اقصی نقاط جهان ارزشی ندارد ؟ چرا آنان باید قربانی متمدن ها شوند ؟ جامعه متمدنی که صلح و آرامش اش با قتل و غارت و خونریزی دیگران حاصل می گردد متمدن است یا متوحش ؟! پوپر در مقام نظریه پرداز لیبرالیسم آن سخن را به زبان آورده و نشریه آلمانی اشپیگل آن را چاپ و منتشر کرده است. پوپری ها باید تکلیف شان را در قبال این سخن معین کنند و پاسخگو باشند. امروزه دموکراسی یکی از ضروریات خاورمیانه است . بعید است که ما بدون دموکراسی آینده ای داشته باشیم . خاورمیانه تشنه دموکراسی است . خاورمیانه تشنه قانون است . " یک کلمه" : قانون . قانون و دموکراسی و آزادی برای خاورمیانه از نان شب واجب تر است . بنابراین انتقاد از پوپر و لیبرالیسم هرگز به معنای همراهی با استبداد و اختناق و آنارشی نیست . پوپر را به قرن هجده متعلق دانستن هرگز به معنای تجویز و توصیه دیکتاتوری و خصومت با غرب نیست. ما نیازمند غرب و تکنیک و دموکراسی و آزادی و حقوق بشر آن هستیم. پس اشارت این مجمل به آرای قرن هجدهمی پوپر و یادآوری جنایات و تباهی های دنیای باز و آزاد در برابر شرارت ها و مصایب نازیسم و استالینیسم هرگز به معنای نفی دموکراسی و آزادی و حقوق انسان نیست. می توان با نظر پوپر در افتاد که لیبرالیسم را عادلانه ترین و پاکترین نظام در طول تاریخ بشر می داند و درعین حال برای خاورمیانه توسعه نیافته و مفلوک، دموکراسی و حقوق بشر و آزادی خواست. دموکراسی پوپر خودخواه و خودپسند است و فقط دنیای لیبرال را می بیند اما می توان با قانون اساسی دموکراسی انسانی تر و عامتر و ملایم تری پدید آورد و برقرار کرد. پوپر دیر آمده بود اما دموکراسی ضرورت آنی برای ماست.