فرهنگ امروز/ محسن آزموده
دانشگاه در سال جاری، متفاوتترین وضعیت خود در طول عمر کمتر از صد ساله خود در ایران را تجربه میکند. به واسطه شیوع کرونا، درهای دانشگاهها و موسسات آموزش عالی، همچون مدارس و عمده آموزشگاههای دولتی و خصوصی، بسته است و دانشجویان به نحو غیرحضوری در کلاس درس شرکت میکنند. آموزش از طریق آنلاین صورت میگیرد و ارتباطات دانشجویان با یکدیگر هم از طریق شبکههای اجتماعی و اینترنت رخ میدهد. این وضعیت البته مختص به ایران نیست و دانشگاهها در سراسر دنیا، شرایط مشابهی دارند؛به گونهای که شکل زندگی و زیست دانشجویی دچار تحولاتی اساسی شده است. البته کرونا تنها عامل تغییر در شکل و معنای زیست دانشجویی در همه جای جهان نیست. گسترش فضای مجازی و شبکههای ارتباطاتی، مدتی است که معنا و مفهوم زندگی روزمره دانشجویی را دگرگون ساخته. عدم توجه به این دگرگونیها، ما را از فهم حیات زنده و پویای دانشجویی غافل و گرفتار تصوری کلیشهای، قدیمی و منسوخ از زندگی روزمره دانشجویی میسازد. عباس کاظمی، یکی از بهروزترین پژوهشگران مطالعات فرهنگی در ایران است که سالهاست ضمن مطالعه نظری و عملی در زمینه فرهنگ در زندگی روزمره در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی در ایران، به طور جدی تحولات دانشگاه ایرانی را نیز دنبال کرده است. او در گفتار پیش رو که در چارچوب وبینار هویتهای فرهنگی و اجتماعی در آموزش عالی ایران به میزبانی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و با همکاری معاونت فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری عرضه شد، برخی از مهمترین تحولات فرهنگی در زندگی روزمره دانشجویی در دهه 90 را مورد بررسی قرار داده است. آنچه میخوانید متن این سخنرانی است که پس از پیادهسازی و تنظیم توسط «اعتماد»، مورد بازنگری و ویرایش خود دکتر کاظمی قرار گرفته است.
عباس کاظمی
در حالی که نهادهای دولتی از جمله وزارت علوم، تعریف فرهنگ محدود را به قلمرو والا و مبتنی بر «فرهیختگی» میکنند، زندگی دانشگاهی هرچه بیشتر مسیر عادی خود را میرود، با فرهنگ بهمثابه امر معمولی و روزمره درگیر میشود. این ادعا ممکن است برای نهادهای دانشگاهی، تناقضآمیز به نظر برسد، زیرا عمدتا تصور شده است که دانشگاه یک نهاد فرهیختهپرور است و درنتیجه انتظار میرود مولد و مبلغ فرهنگ والا باشد. اما در عمل جدایی دانشگاه از فرهنگ بهمثابه امر معمولی تصوری موهوم بوده است به خصوص در دهههای اخیر این روند معمولیسازی فرهنگ سرعت گرفته است. بنابراین هنگامی که نهادهای تصمیمگیر فرهنگی در دانشگاهها در پی سیاستگذاری فرهنگی برمیآیند با برداشتی از فرهنگ (تعریفی یکدست و نخبهگرایانه) به جلو میروند که امکان گفتوگو با بدنه دانشگاهیان را دشوار ساخته است.
دو شکاف عمده در وضعیت موجود در نهادهای فرهنگی دانشگاهی ایران پساانقلابی مشاهده میشود: شکاف نخست میان نهاد تصمیمگیر فرهنگی در وزارتخانه با دانشگاههای کشور و دانشجویان است. در اینجا زبان مشترک فرهنگی میان این دو سوی گفتوگوکننده وجود ندارد، در یکسو نهادی محافظهکار و با تعریفی محدود و سنتی از فرهنگ و در دیگر سو موج پویا و خلاق و در حال «مستمر تغییر یابند» ایستاده است. شکاف دوم را میتوان میان سبک زندگی استادان دانشگاهها با زندگی عملی (practical life ) دانشجویان مشاهده کرد، دو جهان متفاوتی که هر دوسو با تعجب بدان مینگرند. بدین معنا که سبک زندگی استادان درجه محافظهکاری و ایستایی بیشتری را در تحولات زندگی تجربه میکند و همینطور در ارتباط با گوشیهای هوشمند و حضور در فضای دیجیتال فاصله معناداری مشاهده میشود. در نتیجه، این دو شکاف مانع بزرگی پیش روی سیاستگذاری فرهنگی در دهه بعد ایجاد خواهد کرد.
تحول در ساختارهای قدرت
در فضای دانشگاه
سطوح زیرین نهاد دانشگاه بهتدریج همگام با تحولات پرشتاب جهانی در حال دگرگونی هستند. یکی از دریچههای این دگرگونی را میتوان در ظهور قدرتهایی دید که نقشی مهمتر در زندگی دانشجویی بازی میکنند برای مثال آنچه به نظر من محفلهای دانشگاهی و دانشجویی نام گرفته است هر چه بیشتر از کانونها و انجمنهای رسمی دانشجویی سبقت میگیرند. دریچه دوم را باید در تحول در گروههای مرجع درون دانشگاه دید که همواره نقش مهمی در جهتدهی و مسیریابی به دانشگاهیان بازی کردهاند و من این دریچه را در جابهجایی میان گروههای مرجع با اینفلوئنسر- دانشجوها جستوجو کردهام.
در مورد مهم شدن محفلهای دانشجویی که از گذشته کمابیش در حاشیه دانشگاه پرسه میزده است میتوان گفت که امروز به مرکز آمده و به شکلی تاثیرگذار از زندگی دانشگاهی تبدیل شده است. هرچه گروهبندیهای کوچک دانشجویی جایگاه خود را در بدنه دانشگاه مستحکمتر میکند فضای زیست دانشگاهی بیشتر از زیر سلطه سیاستگذاریهای رسمی رهایی مییابد و هرچه اشکال انجمنی دانشجویی مانند انجمنهای سیاسی، صنفی و علمی در چارچوبهای محدودیت بخش نهاد رسمی دانشگاه روزبهروز محبوس شدهاند و برای دعوت از یک نفر از بیرون دانشگاه نیاز به هماهنگیهای بیهوده دارند یا برای برگزاری اردوهای دانشجویی با محدودیتهایی روبهرو هستند، محفلهای دانشجویی خود را با قابل انعطافپذیری در ساختارها، کوچک بودن به لحاظ کمی، سیال بودن از بعد اهداف و استراتژی تعریف میکنند. آنها اگرچه کوچک و ناچیز جلو میکنند اما بیشمار و تاثیرگذارند. محفلهای دانشجویی بهطور کلی نه تنها از دسترس سیاستگذاریهای رسمی خارجند بلکه تاکنون به عنوان موضوعی در خور تامل هم نگریسته نشدهاند.
از سویی دیگر، گروههای مرجع سنتی (reference groups) که روزگاری نقشی کلیدی در زندگی دانشجویان داشتند به حاشیه رفتهاند. تحقیقات دهه هفتاد شمسی نشان داده است که گروههای سیاسی و روشنفکری و همینطور مطبوعات که در قلمرویی خارج از دانشگاه ایستادهاند تاثیر قابل توجه در جهتگیریهای دانشجویان داشتهاند. در دهه نود نقش آن گروهها تضعیف شده است و در عوض قدرتهای نوظهوری سربرآوردهاند که یکی از این قدرتهای جدید را میتوان ذیل مفهوم «تاثیرگذاران دانشگاهی» یا «اینفلوئنسرهای دانشگاهی» (university influencers) جای داد. برخی دیگر از اشکال این قدرت هنوز بر ما ناشناختهاند.
در ادبیات کلاسیک جامعهشناسی، همیشه استادان به عنوان گروه مرجع فضاهای دانشگاهی تلقی میشدند، دانشجویان نیز در بدنه جامعه شکلی از گروه مرجع را رهبری میکردهاند که در ایران عمدتا واجد دلالتهای سیاسی بوده است. اینک با ظهور «اینفلوئنسرهای دانشگاهی» و به خصوص دانشجویی، شکل رهبری جامعه تغییر کرده است و بیشتر ساختاری فرهنگی یافته است تا سیاسی و از سویی دیگر این فرهنگ جدید ممکن است در برخی اشکال به سمت کالایی شدن تمایل پیدا کرده باشد،این امر نشانگر قدرت تاثیرگذاری دانشگاه ورای مرزهای خودش، نه از طریق نهادهای سیاستگذار و نهادهای فرهنگی دانشگاه، بلکه از طریق دانشجویان و پدیده اینفلوئنسر- دانشجو است.
«اینفلوئنسر- استاد» هم پدیده جدیدی است که کمتر از پدیده اینفلوئنسر- دانشجو عمل میکند، اما با این حال در قالب قدرتهای خرد، قبایل و طرفداران خود را شکل میدهد. نمونهای از این پدیده را میتوان در کانالهای تلگرامی برخی استادان یا صفحات اینستاگرامی آنها مشاهده کرد. تفاوت اینفلوئنسر و گروه مرجع این است که گروههای مرجع سنتی و قدیمی، اعتبارشان را از مدارک و موقعیتهای رسمیشان و به تعبیر دیگر از نهادهای فرهیخته سالار کسب میکردند، اما اینفلوئنسر- دانشجو نیازی ندارد که برای مثال ضرورتا آدم با سوادی باشد، یا معدل بالایی داشته باشد و مقالات زیادی چاپ کرده باشد. سازوکارهای اینفلوئنسر- دانشجو شدن خیلی متفاوت است. رهبری فرهنگی در این موقعیت جدید بیشتر معطوف زندگی اجتماعی است تا نهادهای کلان جامعه و بیشتر به امر پیش پاافتاده ارجاع داد تا مسائل به اصطلاح «مهم» تلقی شده در فرهنگ رسمی.
با مطالعه 15 اینفلوئنسر- دانشجو که در صفحات اینستاگرامی (که کمترین آنها 20 هزار فالوور و بیشترین آنها 110 هزار فالوور داشتند) آنها را به دو دسته کلی میتوان تقسیم کرد: نخست اینفلوئنسر- دانشجویانی که به خارج از ایران سفر و مهاجرت کردهاند و تجربه مهاجرتشان و اغلب تجربه پذیرش در دانشگاه و درس خواندن در دانشگاهای غربی را با ایرانیان داخل و خارج از کشور در میان میگذارند، در اینجا بیشتر جلوهای از زندگی دانشجویان مهاجر را میبینیم و روزمرّگیهای مهاجری که میکوشد رخدادهای درون دانشگاه را با خاطرات روزمره خود گره بزند. دوم اینفلوئنسر- دانشجویان داخلی که مطالب روزمره کلاس درس و امور روزمره خودشان از جمله آشپزی کردن و خرید کردن و تجربیات مرتبط با دانشگاهشان را دراختیار سایر دانشجویان قرار میدهند. مسائلی چون شب امتحان، موفقیت در رشته، زندگی در خوابگاه و یا سوالاتی چون چه سبک زندگی داشته باشیم، چگونه به عنوان دانشجو لباس بپوشیم، چگونه در دانشگاه دوست بیابیم، وضعیت شغلی رشته مورد نظر چگونه است؟ و همه مسائلی که میتوان در قلمرو روزمره دانشگاهی جستوجو کرد در صفحات این تاثیرگذاران دانشگاهی قابل مشاهده است.
اشکال جدید فعالیتهای فرهنگی
فعالیتهای فرهنگی در دانشگاها تا دههها ذیل نهادهای رسمی فرهنگ یا فعالیتهای نهادمند دانشجویی تعریف شده بود تنها در سالهای اخیر اشکال جدید به تدریج خود را از حاشیه به مرکز آوردهاند و با موجی از رفتارهای فرهنگی در سطح عمدتا دانشجویی مواجه هستیم که فاقد مرکزیتی مشخص برای تصمیمگیری است این فعالیتها هرچه بیشتر با زندگی عملی دانشجویان همبسته است. من برخی از ویژگیهای این شکل جدید را فهرست میکنم اگرچه میتوان همچنان بدین فهرست افزود و آن را اصلاح کرد.
اول اینکه اغلب این فعالیتها (و نه تمامی آنها) وابسته به فضای وب است و اینکه حتی صرفا روی وب صورت نمیگیرد بلکه اساسا مبتنی برساختار شبکههای اجتماعی مجازی است. به زبان دیگر صرفا روی وب نیست بلکه درون وب است. دانشجویان دهه ۹۰ به بعد فرزندان چنین فضایی هستند که نه در شکاف میان دوجهان واقعی و مجازی بلکه درون یک جهان دیجیتالیزه شده زندگی میکنند و تحت تاثیر ساختارهای جامعه پلتفرمی (platform society) قرار گرفتهاند؛ جامعهای که به تعبیری نظام سلطه نوظهور جدیدی را وعده میدهند که فعلا در آستانه آن قرار گرفتهایم. دوم اینکه، مرز میان تولیدکننده و مصرفکننده فرهنگی در چنین جهانی هرچه بیشتر کمرنگ شده است. البته که مصرفکنندگان جدید فرهنگی نیز ظهور کردهاند واجد خصایص نوپدیدی هستند که حول قبیلهگرایی جدید قابل فهمند. به عبارتی هر اینفلوئنسر، طرفداران خود را دارد و همچنین فضایی را ایجاد میکند که نشانهها و نمادها و ممنوعیتها و... متناسب با خود را خلق میکند. محفلهای دانشگاهی نیز گاهی با «تاثیرگذاران دانشجویی» پیوند مییابند و شکل خود را از فضامند کردن زندگی دانشگاهی خلق میکنند. سوم، فعالیتهای فرهنگی نوظهور، بر فرهنگ شهرت (celebrity culture) مبتنی هستند. به معنایی دیگر این فعالیتها هرچه بیشتر با مصرف گره خورده و همینطور بر ارزشها و سبک زندگیهای فردی استوارند. اینفلوئنسرها به مثابه رهبران جدید جریانهای دانشجویی عمل میکنند در اغلب موارد فرهنگ دانشگاهی را با بازار و مصرف گره میزنند. در برخی موارد ممکن است جریان ضد مصرف هم شکل بگیرد اما تاکنون نتوانسته است جبهه تنومندی در برابر شکل مسلط خود شکل دهد. چهارم، خصیصه دیگر فعالیتهای فرهنگی جدید این است که با فراغت و تفریح پیوندی ناگسستنی یافتهاند، به عبارتی مرز میان تفریح و کار و فعالیت دانشجویی هم کمرنگ شده است. باید بر اشکال طبقاتی مندرج درون این خصیصه از فعالیتهای فرهنگی بیشتر حساس بود و پنجم میتوان ادعا کرد اشکالی که به میانجی آنها دانشجویان و البته اینفلوئنسرها خود را به نمایش میگذارند و بیان میکنند متکثر، دیجیتالی، فردمحور شدهاند. فرمهایی چون لایو اینستاگرامی، پادکستها و کانالهای تلگرامی، بازیهای دیجیتالی به عنوان میانجی نقشآفرینی میکنند. پادکستها یکی از این اشکالی است که تولید فرهنگی متفاوت دانشجویی را در فضای جدید ممکن کرده است و یکی از نشانههای گسست و بیگانگی نهادهای رسمی و حتی استادان دانشگاه با فضای دانشجویی است. همینطور پادکستها اشکالی از فعالیتهای فرهنگی را در ایران خلق کردهاند که توان عظیمی برای مقابله با بازاری شدن فعالیتهای دانشگاهی را نمایش دادهاند. همینطور پادکستهایی که در ارتباط با دانشگاه شکل گرفته است. دانشجویان در آن بیش از استادان فعال هستند و همینطور نقش موثری در عمومیسازی دانش ایفا کردهاند. اما صفحات اینستاگرام نقش موثرتری در تکوین سوژه مصرفگرا ایفا کردهاند. اگرچه میشود نقشهای رادیکال را نیز در این صفحات جستوجو کرد اما اینستاگرامی شدن زندگی بیش از هر چیز با نمایش و مد گره خورده است حتی دانشگاهیان نیز چاپ مقالات، یا موفقیتهای خود را در چنین فضای عرضه میکنند. در عوض، هشتگهای توییتری بر نقش سیاسی دانشجویی بیشتر تاکید داشتهاند و یکی از آخرین تلاشها برای بازآفرینی سوژه سیاسی دانشجویی در اینجا شکل میگیرد. همه این مثالها مبتنی است بر تکثر و خلق فضاهای خردی که نشاندهنده اشکال نوپدید فرهنگی چه در فرم و چه محتوا است.
نتیجهگیری
ساختارهای قدرت در دانشگاهها تغییر کرده است، لایههای زیرین همانند پوستهای پیاز ضمن جدایی و استقلال از یکدیگر در قالب محفلهای دانشگاهی به مثابه کلیتی فضای دانشگاهی را شکل دادهاند. لایههای زیرین هر یک از قدرت و توان بازتغییر فضای دانشگاهی برخوردارند. محفلهای دانشجویی در کنار انجمنهای نهادمند دانشجویی قدرت گرفتهاند و به دلیل محدودیتهای روزافزون فعالیتهای نهادمند به رویههای غیرنهادمند روی آوردهاند. قبیلهها و محلههای کوچک دانشگاهی شکلی از فرهنگ را خلق و بازتولید کردهاند که مبتنی است بر قدرت رهبران جدیدی که در گذشته امکان ظهور نداشتهاند، رهبرانی که فرهنگ را در بطن زندگی روزمره میجویند و نه اشکال استعلایی و مقدس آن و رهبرانی که هر یک در لایه مستقل خود حکمرانی میکند و در لایه دیگر نفوذ قابل توجهی ندارد. اینفلوئنسرها اگرچه در ابتدا با بازاریابی شناخته شدهاند اما به تدریج همه سطوح فرهنگی را تحت تسخیر خود در آوردهاند. اشکال متعدد و متنوعی از این تاثیرگذاران دانشگاهی قابل رویت است تنها برخی از این اشکال در دانشگاه با بازار و مصرف گره خوردهاند. مخاطراتی جدید از جمله بازاری شدن هرچه بیشتر فضای فعالیتهای دانشگاهی پدید آمدهاند اما ممکن است امیدهای جدیدی به خصوص در بستر فرهنگی جامعه فعلی ما سوسو کند؛ امیدی که آگاهیهای دانشگاهی را به سطح عمومیتر جامعه برساند، یا ساختار معیوب بالا به پایین دانشگاهی را متحول سازد و همینطور پویاییها را در بستر راکد و مرده دانشگاههای ما برگرداند. ارزیابی از کیفیت و محتوای این تحول یک موضوع است و درک تغییرات رخ داده در فضای فرهنگی دانشگاهی موضوعی جداگانه است، چراکه بدون این درک، افرادی که در مقام سیاستگذار فرهنگی قرار گرفتهاند هنوز با برداشت سادهانگارانه از دانشگاه و امر فرهنگی سروکار خواهند داشت.
روزنامه اعتماد