فرهنگ امروز/ فرشته طائرپور
یا حفیظ و یا امین
در این واپسین ایام باقیمانده از سال 1399 وقتی به ماههای سپریشده بنگریم، میبینیم که قصه سیل «کرونا» از تمام قصهها و اخبار دیگر، بیشتر گفته و شنیده شده.
سیلی که قربانیان بسیاری از میان عزیزان، آشنایان ما، یا ناشناسانِ همدرد ما را با خود برده و ویرانیهای فراوانی در عرصه مشاغل بزرگ و کوچک به بار آورده...و البته سیلی که وقتی از نفس بیفتد، زمینها و زمینههای حاصلخیزی از خود باقی میگذارد.
کرونا بیش از یک بیماری همهگیر و جهانی، یک جهش زیستی و معرفتی هم به حساب میآید؛ جهشی که قابلیت داشت خفتگان را بیدار، هشیاران را فعال و مبتکران را به ابتکار وادارد.
در باغ «سینمای ایران» هم سیل کرونا چون آسیبی جدی به جان تولید و نمایش افتاد؛ تولیدها دچار وقفه و تعطیلی شدند؛ سالنها درهایشان بسته شد و مخاطبان که به حق دغدغه جان به جانشان افتاده بود، احوال سینما را نپرسیدند.
تنها احوالپرسان سینما در این سالِ سیل، خود سینماگران بودند که حالا پریشان از تخریبی مهلک و ماندگار به خاطرات خود از گذشته سینما پناه برده بودند؛ به سالهای قبل از انقلاب، به دهههای شصت و هفتاد و به دهههای هشتاد و نود... به سالهایی که سینما قد کشید و قدر دید... و به سالهایی که سینما به جای ساختن سلیقه و فرهنگ و رویا، در بازیهای سیاسی و رقابتهای نابرابر، برگ و بارش ریخت و بیآنکه ریشههایش در خاک فرهنگ و هنر، خشک و خسته شود، خزان زده شد.
اکنون باید دید سینمای کرونازده 1399 برای سینمای1400 چه فرصتی فراهم میکند تا به وجود، عیوب و رکود خود، عمیقتر بیندیشد، آگاهتر تصمیم بگیرد و هشیارتر تغییر جهت دهد.
اگر به گلایههای سینمایی خود قبل کرونا رجوع کنیم، متوجه میشویم که سالها سخنان تکراری و مطالبههای بیمرجع داشتهایم و اسیردر قفس سینمای دهه 60 به ستیزهای بیهوده با یکدیگر و خودستاییهای بیحاصل از خود مشغول بودهایم... و عملا فرصت را برای بیاعتنایی بیشتر مسوولان به سینما در مجلس و دولت و سایر قوا فراهم کرده و از اعتنا به کار و نجات خود، جا ماندهایم.
حالا سیل کرونا آمده و قفس را با خود برده؛ سینما را هم زمینگیر و خانه خراب کرده اما وظیفهاش را به عنوان ایدهپرداز و الگوساز منتفی نکرده است.
1400 وقت آن است که سینما نقاط ضعف و قدرت خود را بشناسد. این اتفاق در همه کشورهای صاحب صنعت سینما در جهان افتاده و یا درحال وقوع است و سینمای ایران حق ندارد از چنین خودآگاهی مشترک و تاریخی جا بماند.
سینمای ایران باید با پدیدههای جدید و جایگزین مانند پلتفرمها با درک درست از استعدادی که دارند کنار بیاید و بفهمد که این بازار گسترده و تازه میتواند برای انواع آثار سینمایی، سریالی، مستند، انیمیشن و کوتاه، عامل رونق اقتصادی و دستیابی به ساختاری صنعتی باشد و تعصب در حفظ مواضع سنتی یا ایراد شعارهای هیجانی، یا حملههای نسنجیده به هر پدیده جدیدی با احتمال انحراف و انحصار در آن عملا جفا به تنها فرصت ایجاد شده برای خود سینماست.
در شرایطی که حتی نظام خرید نیازهای روزمره شهروندان در ایام کرونا، متحول و استفاده از شبکههای ارتباطی جایگزین مراجعه حضوری مشتریان شده، سینما نمیتواند بر روشهای قدیمی و بینتیجه خود اصرار بورزد.
باور جدی دارم آنچه نگذاشته این سینمای مقاوم، سامان مطلوبی در ایام بحران و غیربحران پیدا کند، بیش از هرچیز ناشی از کمبود خودشناسی و روزآمدی و مهمتر از هردو دلیل، فقدان مروت و فتوت در آن است.
ای کاش شخصیتهای ارشد و دانای سینما در 1400 «فتوّت- نامه»ای تدوین و امضا کنند تا چه در روزگاران بحرانی و چه در ایام رونق و آسودگی به یاری آحاد و صنوفشان بیاید.
«روایت کردهاند یورش فرهنگی ناشی از حمله اسکندر به ایران، شرایط اجتماعی لازم برای جنبش جوانمردی و احیای توجه به تولید و منزلت اجتماعی «کار» را فراهم کرد. به همین دلیل نگارش نخستین «فتوت- نامه»های مربوط به فرهنگ ارزشبخشی به کار و روابط استاد و شاگردی، روابط همپیشگان با یکدیگر، یا اصناف با مردم به آن دوران برمیگردد. «فتوت- نامه»ها با وجود سادگی زبان، از تاثیرگذارترین متون، در احترام به آداب کار و تولید، تکریم صاحبان کار همچنین رعایت و گرامیداشت همپیشگان به شمار میروند.
«فتوت- نامه»ها با روشی روانشناسانه و شگفتآور بین کار، هنر، دین، اخلاق، عواطف، احساسات، تاریخ، تخیل و ناخودآگاههای قومی، پیوندهای عمیق ایجاد کرده و رفتار صاحبان مشاغل را در مسیر کار و احترام به فضایل اخلاقی و حقوق همکاران و همنوعان دگرگون کردهاند.
این متون با هوشمندی از ظاهر به باطن عبور کرده و در تبدیل امورعینی به نماد و نشانه، شگردهایی خاص به کار بردهاند و با ایجاد پیوندهای خلاقه بین اصول و مبانی و باورهای دینی، فلسفی و اخلاقی، مخاطبان را از سطح عادی افعال و کلمات به معانی عمیق کشانده و چنان بین این دو سطح پیوند زدهاند که برای کار و تولید اقتصادی، پشتوانههای معنایی عظیمی از امور معنوی وکیفی فراهم آورده و هرگونه خطر از خودبیگانگی را از فضای کار دور کرده و با پالایش ذهن و روان، خستگی تن را نیز حتیالمقدور زدودهاند و بدینگونه تصور منفی از کار را دگرگون کرده و از آن نردبانی برای آفرینندگی و تلاشی خودخواسته برای ارتقای جامعه ساختهاند.»
اکنون بیش از هر زمان دیگری باید حسرت خورد که چرا سینما «فتوّت- نامه»ای نداشته و ندارد که اگر میداشت حتما امروز با این پرسشهای ملموس مواجه نبودیم که:
چگونه سینماداری میتواند درآمدهای نقد ایام رونق را نیز از صاحبان فیلمها و اصحاب تولید دریغ کند و برایش مهم نباشد که ذخیره مال غیر در حسابش، جبرانکننده هیچ زیان کهنه و تازهای نیست؟!
چرا برخی از تهیهکنندگان فعال در کسوت کارفرما با بزرگواری بیشتری عمل نکرده و درکی واقعی از بزرگی نقش خود نداشتهاند تا معلوم شود نسبت به افزایش ناگهانی بیماری، بیکاری و ضعف بنیه مالی عوامل سینما حساسیتی کارساز دارند؟!
چرا برخی از بازیگران موفق سینما، بیاعتنا به درآمدهای مکفی خود در ایام گرمی بازار با تهیهکنندگان مستقلی که در دوره رکود سینما با سرمایه شخصی همچنان خطر کرده و فیلم میسازند تا چراغ سینما از فروغ نیفتد بر سر ارقامی چانهزنی میکنند که هیچ تناسبی با شرایط اکران و هزینههای تولید و تبلیغ فیلم مشترکشان ندارد؟!
چرا جریانهایی در رسانهها و مراجع تصمیمساز فرهنگی، شادی شومشان از وقفه در تولید، تحریم در تبلیغ، رکود در اکران، تعطیلی مراسم و جشنوارههای سینمایی و... را با بلاهت به رخ میکشند تا مایه دلآزاری سینماگران و سینمادوستان باشند؟!
چرا تنها رسانه انحصاری و به اصطلاح ملی کشور در رقابتی نابرابر با سینماگران مستقل از همه امتیازهای ویژه و توان خود برای تحریم و تضعیف سینما استفاده میکند تا اختیارات، بودجه و انحصارش را برای ادامه فعالیتهای ناموفق افزایش دهد و بیاعتنا به اصول اخلاقی و فرهنگی، بیمروتیهای حرفهای خود را نیز به نمایش گذارد؟!
چرا مجلس کنونی برای افزایش فشار و کاهش تنها امتیاز قانونی وضع شده برای هنرمندان (معافیت مشروط مالیاتی) سنگ تمام میگذارد؟!
و از همه مهمتر، چرا فعالان صنفی با خیرخواهی و هوشمندی به سامانبخشی امور همکاران خود در صنف و سینما نمیپردازند و به جای خلق بازیهای جذاب و گرهگشا همچنان به ادامه کهنهبازیهای نخنما جهت تضعیف و تخریب یکدیگر مشغولند و درک نمیکنند که از این طریق، تنها نقش صنفی خودشان نزد همکارانشان بیاعتبار میشود؟! و حاصل بیمروتیشان در این خلاصه میشود که امنیتی در اهالی سینما پدید نیاید که در دژ مستحکمی کنار یکدیگر صف بستهاند تا انواع بحرانهای مزمن و حاد را دفع کنند!
...آن وقت حتما کسی پیدا نمیشد که از توقیف فیلمی، تعطیلی جشنوارهای، بستن سالنی، ورشکستگی فیلمسازی،کنارهگیری پلتفرمی و...دلشاد شود و شادی خود را ناشیانه ابراز کند.
آن وقت حتما رسانههای ماموریتیافته برای نابودی سینما به جای تولید حواشی سخیف و زرد درباره سینماگران و صنوف و خانه سینما به حرفه محترم آگاهیبخشی، تبلیغ و نقد آثارسینمایی میپرداختند.
آن وقت حتما فیلمسازان جوان و تازهنفس با نگرانی به مراودات و منازعات بزرگترهای سینما، نگاه نمیکردند و امیدشان به سردمداری اهل فتوت در این عرصه، رنگ نمیباخت.
آن وقت حتما، مخالفخوانان توجهطلب و کماعتبار، برای بریدن شاخهای که خود نیز بر سر آن نشستهاند، ارّه به دست یکدیگر نمیدادند.
آنوقت حتما، منش و مرام تهیهکنندگی، حکایت از بزرگی و مدیریت میکرد و حرفه کارگردانی، تعریفی واضح و امیدبخش از دیدبانی آینده داشت و تلاش همه سینماگران، وصفی از کار عاشقانه بود.
آنوقت حتما، سودجویان شبکه قاچاق با تحریم گسترده تماشاگران هشیار مواجه میشدند و بساط راهزنیشان از مسیر حرکت سینما برچیده میشد.
آنوقت حتما، سازمانی یا ارگانی طمع به جایگاه صدور مجوز برای تولید فیلم و سریال به جای سینماگران بخش خصوصی نمیبست.
آنوقت حتما، تنها رسانه انحصاری کشورمان، تبلیغ فیلمهای سینمایی و سریالهای تولیدشده در بخش خصوصی را تکلیف فرهنگی و مایه تفاخر خود تلقی میکرد و با شکست اقتصادی این آثار، احساس پیروزی از حذف رقیب نمیکرد و نمایش فیلمهای سینمایی ایرانی را بر نمایش انبوهی از سریالهای امریکایی، روسی، چینی،کرهای، اروپایی، هندی و... به خصوص در ایامی که مخاطبان بیشتری در خانهها پای تلویزیون نشستهاند، ترجیح میداد.
آنوقت حتما، صاحبان قدرتمند فناوریهای نوین -که دارند به تدریج جایگزین سیستمهای سنتی نمایش آثار سینمایی میشوند- در همین ابتدای راه، دامنه اختلافشان به منافع سینما و سینماگران کشیده نمیشد و به جای ایجاد جریانی از توسعههای پایدار به رقابتهای خسارتبار مشغول نمیشدند.
آنوقت حتما، حیثیت و عزت سینمای ملی ایران، مهمتراز حیثیت و عزت اشخاص به حساب میآمد.
آنوقت حتما، چهرههای معتبر سینمایی، یا به اصطلاح عامیانه «سلبریتی»ها، آماج کنایههای اصحاب عقده در فضای مجازی نمیشدند و محبوبیت اجتماعیشان مخدوش و مکدر نمیشد و با سربلندی به عنوان نماد دلبستگی و وابستگی به منافع مشترک همه سینمای ایران، جلوهگری میکردند.
آنوقت حتما، منتقدان آگاه، نقدهای کارگشا و راهحلهای مشکلگشا ارایه میکردند و تفاوتشان با مدعیان کمسواد و توجهطلب در عالم بیمرز رسانهها مشهود میشد.
آنوقت حتما، سیاستگذاران فرهنگی کشور میفهمیدند که به نفع امروز و فردای نظام است که از اعمال سختگیری و محدودیتهای انحصاری در حق هنرمندان دست بردارند و با واقعبینی، اشتیاق مخاطبان رمیده از رسانه ملی را برای تماشای تولیدات جذابتر داخلی، نشانی از استقلال فرهنگی و مصلحت ملی تلقی کنند.
آنوقت حتما، هیچ جریان سیاسی عزم نمیکرد که آحاد و صنوف این سینما را ابزار خودنمایی و برقراری خود کند و نقش تاثیرگذار و اجتماعی هنرمندان نزد مردم را غلط معنا کند و درک میکرد به جای آنکه سینمای ملی ایران و اصحابش را در خدمت خود بخواهد به خدمت خود به سینما افتخار کند.
و سینما- همانگونهکه حقش بوده و هست- قدر میدید و بر صدر مینشست و «فتوت-نامه»اش الگوی همه مشاغل و صنوف دیگر میشد.
سال 99 هم مانند همه سالهای رفته، میرود اما ای کاش در سال نو، سینما «فتوت-نامه»ای داشته باشد؛ کاش مدیریت فرهنگی کشور «فتوتنامه»ای داشته باشد؛ کاش رسانه ملی «فتوت- نامه»ای داشته باشد؛ کاش سیاست، اقتصاد، صنعت، فضای مجازی و...هریک «فتوتنامه»ای داشته باشند... تا «فتوت» و «مروت» حرف اول و آخر را بزنند و بزرگ و کوچک از آن تبعیت کنند و بهره ببرند.
آنوقت حتما، روزگارمان در1400 آسانتر و خوشتر و آبرومندتر از 1399 خواهد بود؛ چه کرونا مانده باشد... و چه به لطف خدا رفته باشد.
روزنامه اعتماد