به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «هانس کریستین اندرسن»، نویسنده دانمارکی و خالق قصههایی چون «دخترک کبریت فروش، جوجه اردک زشت، لباس جدید پادشاه، بندانگشتی، پری دریایی» و داستانهای زیبای دیگری است که همه ما از کودکی تا به حال با آن خاطره داریم. سال ۱۹۶۷، «یلا لپمن»، پایهگذار کتابخانه بینالمللی مونیخ و دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان پیشنهاد کرد روزی به نام «روز جهانی کتاب کودک» تعیین شود؛ با پیشنهاد او موافقت کردند و روز دوم آوریل یعنی سالروز تولد هانس کریستیان اندرسن را به این روز اختصاص دادند. اما این همه ماجرا نبود؛ بلکه جایزهای هم به نام این قصهپرداز و نویسنده مطرح دانمارکی بنیان گذاشته شد. جایزه هانس کریستین اندرسن هر دو سال یک بار به مجموعه آثار یک نویسنده یا تصویرگر داده میشود. تاکنون هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی، فرهاد حسنزاده، محمدرضا یوسفی و محمدهادی محمدی در بخش نویسندگی و نسرین خسروی، محمدعلی بنیاسدی و پژمان رحیمیزاده در بخش تصویرگری نامزد دریافت این جایزه که آن را نوبل کوچک میدانند شدهاند اما تنها فرشید مثقالی، تصویرگر برجسته ایرانی توانسته این جایزه را از آن خود کند.
چرا نویسندگان ایرانی نتوانستهاند برنده جایزه اندرسن باشند؟ این به محدودیت زبان فارسی و ترجمه نشدن آثار نویسندههای ایرانی برمیگردد؟ علت این مساله را باید در ضعف تالیف جستوجو کرد یا عوامل دیگر؟ این پرسشی است که با چند نفر از دستاندرکاران کتاب کودک ونوجوان در میان گذاشته شده است.
همه تقصیرها را به گردن زبان فارسی نیندازیم
مرجان فولادوند نویسنده، پژوهشگر ادبیات کودک و از اعضای کمیته کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی است که چند دوره داور اتنخاب نامزدهای ایرانی جایزههای کریستین اندرسن و جایزهی آلما یا آستریدلینگرن بوده؛ او در پاسخ به اینکه چرا ادبیات کودک نوجوان ما جهانی نشده به دلایل مختلفی اشاره میکند و میگوید: جهانی شدن ادبیات کودک در ایران، نتیجه تلاش و فعالیت همه دستاندرکاران این حوزه است؛ از نویسندگان، مدیران هنری،گرافیستها و تصویرگران و ناشران تا مدیران و سیاستگذاران فرهنگی، منتقدان، مرور نویسان، مروجان و آژانسهای ادبی.
به باور نویسنده کتاب« به هایهای خندیدن»، سیاست یکی از عوامل مهمی است که بر تعاملات برون مرزی ادبیات ما سایه انداخته. او میگوید: ما نمیتوانیم ادبیات و فرهنگ خود و حتی تعامل فرهنگی با جهان را از روابط اجتماعی و سیاسیمان با دنیای امروز جدا بدانیم. به این معنی که اگر ارتباط خوب و درستی با دنیا نداشته باشیم شناخت مردم جهان از فرهنگ،تاریخ و ادبیات ما محدود به خبرهای سیاسی عموما ناخوش آیند میشود. در چنین فضای مسمومی مردم جهان تمایل کمتری برای آشنایی با فرهنگ و ادب ما خواهند داشت. مثال عکس این شرایط رفتار کرهی جنوبی در سال های اخیر است. کره با سرمایه گزاری روی تقویت و معرفی محصولات فرهنگی و هنری خود به جهان، موفق شده توجه و علاقهی گروه بزرگی از مردم بخصوص جوانان را به ادبیات و فرهنگ خود جلب کند. همین علاقه باعث به وجود آمدن موج بزرگی از تمایل جوانان و نوجوانان به آموختن زبان کرهای شده.
بعضی براین باورند که زبان فارسی، گستره محدودی را شامل میشود و این محدودیت، یکی از دلایل جهانی نشدن ادبیات ماست. در حالیکه فولادوند با این نظر، موافق نیست و گفتههای خود را با طرح این پرسش ادامه میدهد که آیا گستره گویشورهای زبان فارسی و کشورهای فارسی زبان، کمتر از زبان کرهای است یا آموختن خط فارسی از ژاپنی دشوار تر است؟ پس چگونه است که مانگاهای ژاپنی، اینچنین بین نوجوانهای جهان مشهور شده؟ بنابراین شاید بهتر باشد مقصر اصلی را بجوییم و همه کوتاهیها و نارساییها را به گردن زبان فارسی نیندازیم.
نویسنده «حکایت تیر انداختن مرد قصهگو»، میگوید: یکی از معیارهای مهم در جوایزی مثل آندرسن و لیندگرن، ستقبال خوانندگان از آثار یک نویسنده، شمارگان، تعداد جایزههایی که یک اثر دریافت کرده و مرورها و نقدهایی که بر آن نوشته شده است؛ در حالی که بازاریابی کتاب،کمپینهای تبلیغاتی و شیوههای طلاع رسانی در کشور ما بسیار ضعیف است. ما کتابهای بسیار خوبی داریم که به درستی معرفی نمیشوند و مردم حتی از بودن آنها و انتشارشان هم آگاه نمیشوند. چه بسا اگر شیوهی معرفی و اطلاع رسانی حساب شدهتری داشته باشیم شمارگان کتاب و سرانهی مطالعه هم بهبود بیابد.
به گفته فولادوند، معیار دیگر در اعطای جوایز جهانی، ترجمه به زبانهای دیگر و بالتبع جوایز خارجی است و این یکی از بزنگاههایی است که موجب میشود نویسندگان ما امتیاز کمتری نسبت به رقبای خارجی خود دریافت کنند. چرا؟ چون به دلایل بسیار، تعامل ما با بازار جهانی کتاب کم و محدود است. هنوز آژانسهای ادبی در کشور ما بسیار جوان هستند و تعداد کمی از ناشران، بخش بینالملل و بازاریابی جهانی دارند. به همین خاطر، کتابهای ما شانس کمتری برای دیده شدن در سطح جهان پیدا میکنند.
این نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک که یکی از اعضای کمیته کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی هم هست در پاسخ به اینکه ناشران دولتی چه نقشی در ترجمه معکوس کتابها به زبانهای دیگر دارند میگوید: میدانم که این اتفاق در کانون پرورش فکری یا «پرنده آبی» واجد کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی افتاده اما مستدام نبوده است. متاسفانه ما اغلب با مدیریت کوتاه مدت در بخش دولتی مواجه هستیم. سیاستها هم متاسفانه بسیار به فرد و گرایشهای شخصی او، سلیقه تجربه، سواد و دغدغههای او وابسته است به همین دلیل گاهی بسیار خوب عمل میشود و گاهی نه.
نویسندگان ما کودکی خود را مینویسند
محبوبه نجفخانی، از سالها پیش تالکنون ترجمه میکند. مجموعههایی چون «جودی دمدمی، در جستوجوی دلتورا، نامههای فلیکس» و آثار رولد دال را با ترجمه او خواندهایم. نجفخانی همچنین برای ترجمه «آبشار یخ» برگزیده کتاب سال شورای کتاب کودک و در بیست و چهارمین دوره از کتاب سال جمهوری اسلامی برای مجموعه سه جلدی «سالهای قحطی ایرلند» شایسته تقدیر شده است.
مترجم «اِلای افسونشده» در پاسخ به اینکه چرا ادبیت کوداک ما نتوانسته آنچنان که باید و شاید به بازارهای جهانی راه پیدا کند میگوید: بیشترین نویسندگان ما خاطرات خود را مرور میکنند و نمیتوانند انتظار داشته باشند که داستانهایشان با مخاطب امروز ارتباط برقرار کند. چون کودک امروز با تبلت و رایانه سروکار دارد و دلش نمیخواهد دفترچه خاطرات نویسندهای را ورق بزند که از روزگار بچگی خود در دهه ۴۰ و ۵۰ میگوید.
نجفخانی، بومیگرایی و توجه به آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی از یکسو و شناخت دغدغههای نسل امروز از سوی دیگر را عامل موفقیت داستانها میداند و معتقد است: هنوز هم کتابهای خوب تالیفی، خواننده خود را پیدا میکنند و نویسندگان نباید گمان کنند که ترجمه، تالیف را تهدید میکند؛ شما سهگانه آرمان آرین، «پارسیان و من» یا «خون آشام در خیابانهای شهر» اثر سیامک گلشیری را بخوانید؛ آن زمان متوجه میشوید چرا نوجوانهای ما تا این اندازه داستانهای آرین و گلشیری را دوست دارند؟
به باور مترجم کتاب «انگشت جادویی»، نویسندگان ما نباید خود را دست کم بگیرند و مخاطب خود و نیاز و خواسته او را فراموش کنند. اما چارهای جز به روز شدن وجود ندارد. اصلا اگر میبینید نوجوانها کسی چون آرمان آرین را دوست دارند به این خاطر است که او برای نوشتن داستانهای خود از تکنیک روزآمد بهره برده و مخاطبان با نویسندهای روبهرو هستند که کتاب میخواند، فیلم میبیند و اصلا کتابهای خود را بر اساس بازیهای کامپیوتری مینویسد. امروز بسیاری از داستانها در دنیا برپایه ساختار گیم نوشته میشوند.
نجفخانی معتقد است: بسیاری از کارهای ایرانی که به زبانهای دیگر ترجمه شده یا جایزه گرفتهاند هم نتوانستهاند آنگونه که باید و شاید با مخاطب ارتباط برقرار کنند؛ اصلا ترجمه کتابهای ایرانی به زبانهای دیگر، نشاندهنده موفقیت این کتابها و پرمخاطب بودنشان نیست و این مساله تنها به داستانهایب ایرانی محدود نمیشود؛ در کشورهای غربی هم همینطور است؛ هستند کتابهایی که جایزه نیوبری بردهاند اما مخاطب چندانی ندارند چون خواننده خود را نشناختهاند. ما باید مخاطب خود را بشناسیم و بدانیم به چه چیز علاقهمند است.
حضور آژانسهای ادبی ضروری است
محمد مجریسازان طوسی از جمله ناشران کودک و نوجوان است؛ ناشری که تصور میکند ادبیات کودک و نوجوان ما اگر به درستی ترجمه شود، قابلیت جهانی شدن دارد. اما یا کتابهای خوب انتخاب و ترجمه نمیشوند یا برگردانها چندان خوب و موثر نیستند و حق مطلب را ادا نمیکنند. به این معنی که گاهی مترجمان باید به بازنویسی یک اثر بپردازند و تنها به برگردان واژه به واژه یک کتاب بسنده نکنند از سوی دیگر باید کتابهایی انتخاب و ترجمه شوند که با سلیقه و پسند مردم دنیا هماهنگاند. به عبارتی وقتی قرار است یک کتابی برای مردم اروپا ترجمه شود باید با خواسته و نیاز اروپاییها هماهنگ باشد اما همین کتاب ممکن است در آفریقا یا در آمریکا مورد توجه قرار نگیرد و توجه به این مساله نیازمند بازاریابی درست و مخاطبشناسی دقیق است.
مدیر نشر«سازوکار»، فروش رایت کتابهای ایرانی به کشورهای دیگر را یکی از اصلیترین شرایط برای جهانی شدن ادبیات کودک و نوجوان ایران میداند و میگوید: کپیرایت، یکجورمبادله قانونمند است. دو کشور با هم قرارداد میبندند و کتابهای خود را با یکدیگر رد و بدل میکنند و در این داد و ستد با سلیقه هم آشنا میشوند. به همین خاطر ما پیش از آنکه به جهانی شدن ادبیات کودک خود فکر کنیم باید قاون جهانی کپیرایت را بپذیریم و به جقوق مولفان احترام بگذاریم.
به گفته طوسی، جهانی شدن ادبیات کودک درگرو حمایتهای دولتی است چراکه ناشران خصوصی، این امکان و توان را ندارند که هم در نمایشگاههای بینالمللی شرکت کنند و اجاره سنگین عرفهها را بپردازند هم کتابهای خود را به زبانهای دیگر، بهویژه زبان انگیسی ترجمه کنند؛ ضمن اینکه ناشران در موارد بسیار، شناخت درست و دقیقی از بازار ندارند و نمیدانند چه کتابهایی را انتخاب و ترجمه کنند و همه این مسایل ضرورت حمایتهای دولتی همچنین وجود و رونق آژانسهای ادبی را تقویت میکند.