به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ هفتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره بوعلی سینا به «ابن سینا به چه کارمان میآید؟» با سخنرانی دکتر سید نصرالله موسویان، عضو هیات علمی پژوهشگاه دانشهای بنیادی، به صورت مجازی از اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب پخش شد.
موسویان معتقد است که راه ورود ما به مناسبات جهان جدید و تاثیرگذاری در آن از دروازه عقلانیت و از بابهایی گشوده میشود که متفکرانی چون ابنسینا گشودهاند. این استاد و پژوهشگر فلسفه در این گفتار نشان میدهد، اندیشه ابنسینا، همچنان که در بنیادهای فلسفه جدید و متفکرانی چون هگل و کانت و شاخههای متعدد رشته فلسفه تاثیر جدی دارد، نه فقط در شکلگیری آنچه فلسفه اسلامی خوانده میشود، بلکه در مباحث سایر علوم چون کلام و اصول و نحو و... تاثیرگذار است.
وی افزود: این سخن منسوب به ارشمیدس معروف است که گفته «اگر به من جایی بدهید که بتوانم بایستم و یک میله به اندازه کافی بلند هم به من بدهید، میتوانم دنیا را تکان بدهم.» پرسش این است که اگر آن کسی که قرار است چیزی را جابهجا کند، نسل امروز ایران باشد، یعنی کسانی که در فرهنگ، علوم انسانی و فلسفه فعالیت میکنند، ابنسینا چه کمکی به ایشان میکند؟ ما چگونه میتوانیم به ابنسینا نزدیک شویم؟ به نظر میآید که ما نه در دانشگاهها و نه حوزهها چندان ابنسینا را نمیخوانیم.
ریشههای فلسفه جدید تا هگل و کانت
موسویان ادامه داد: در حوزههای علمیه، عمدتا فلسفه ملاصدرا تدریس میشود و باور عمومی احتمالا چنین است که نظم فلسفی او اشکالاتی دارد که نظام فلسفی ملاصدرا آنها را رفع کرده یا اشکالات را ندارد. ممکن است در نظام دانشگاهی در مقاطع بالای رشته فلسفه یعنی فوق لیسانس یا دکترا یا در رشتههای تخصصی مثل رشته فلسفه مشا به ابنسینا توجه شود، اما بهطور عمومی مطالعه ابنسینا امر رایجی نیست. برای ارزیابی دقیقتر میتوان ابنسینا را با متفکرانی مثل ویتگنشتاین مقایسه کرد که به سنت فکری ما تعلق ندارند.
وی افزود: یک علت اقبال کم امروز ما به ابنسینا احتمالا زبان اوست که تا جایی که عربی است، با زبان مادری ما متفاوت است و وقتی هم که فارسی مینویسد، فارسی کهنی است و با زبان رایج امروز متفاوت است. علت دیگر شاید نوع تفکر ابنسینا باشد. اما چطور میشود که از این بیگانگی با ابنسینا کاست و امروز بتوانیم از او استفاده کنیم؟ به نظر من میتوان از فاصلههای مربوط به زبان و زمان و دستگاه مفهومی ابنسینا با روزگار کنونی استفاده کرد. اما برای نشان دادن نحوه ربط دادن ابنسینا به امروز، از دو داستان راجع به تاریخ فکری خودمان کمک میگیرم.
موسویان ادامه داد: دو گرایش غالب فلسفی در ایران (قارهای و تحلیلی) ربطی به فلسفه اسلامی و به تبع آن ابنسینا ندارد. اما با کندوکاو تاریخی نتایج متفاوتی پدیدار میشود. خود فلسفه هگل واکنشی است به نواقصی که او در فلسفه کانت میدید. به این معنا هگل در سنت کانتی رشد یافته است. ضمن آنکه هگل و کانت هر دو فیلسوفانی نظامساز (systematic) هستند و چندان جزیینگر نیستند و میخواستند یک نظام فلسفی بسازند. اما اگر هگل را واکنشی به کانت بخوانیم، آنگاه هر دو گرایش قارهای و تحلیلی سرمنشا جدیدی مییابد که کانت است. کانت با پرسش از نحوه امکان دانش، نقطه عطفی در فلسفه مدرن ایجاد میکند. البته این کار پیشتر با کارهای متفکرانی چون دکارت و لاک و هیوم و... آغاز شده بود. اما با کانت میتوان گفت فلسفه دوره جدید شکل گرفته است.
ابنسینا و فلسفه جدید
وی افزود: دکارت و هیوم و کانت، به نحوی استعاری، صورتبندی مسائلی را انجام دادند که ما هنوز در فلسفه جدید غرب یا فلسفه معاصر با آنها دست و پنجه نرم میکنیم. ممکن است دکارت یا هیوم مدعی باشند که ما اولینبار است که این مسائل را طرح میکنیم. اما مطالعات سی سال گذشته، فیلسوفان غرب را به این سمت برده که احتمالا چنین نیست. یعنی احتمالا دکارت و هیوم، تا حد زیادی راجع به مسائلی صحبت میکنند که در دوره متاخر قرون وسطی، مسائل رایج بودند، ولو به صورتبندیهای تا حدودی متفاوت. بنابراین فلسفه قرون وسطایی که دکارت و هیوم مسائلشان را از آن میگرفتند و درباره آنها میاندیشیدند و مسائل جدید راجع به آنها طرح میکردند، فلسفهای است که از ابنسینا به آنجا رسیده است، نه الزاما فلسفهای ارسطویی. یعنی نوعی ارسطوگرایی است که ابنسینا آن را بازسازی کرده و تغییر شکل داده است. به نوعی میتوان گفت ابنسینا مسائل را ایجاد کرده است.
عضو هیات علمی پژوهشگاه دانشهای بنیادی گفت: اتفاق مهم دیگر بحث ابنسینا درباره دوگانه انگاری و بحث رابطه بدن و نفس یا روح است. چه چیزی ما را ما میکند؟ ابنسینا تحقیقا مفهوم جدید «جان» را در دانشنامه علایی برای «نفس» عربی به کار میبرد. ابنسینا تعابیری چون «جان»، «روان»، «روح» و «نفس» و «ذهن» را یک سازماندهی سیستماتیک کرد و هم در زبان به آنها سر و شکلی داد و هم برایش نظریه فلسفی ایجاد کرد که با آنچه از افلاطونیها و ارسطو و نوافلاطونیها میشناسیم، متفاوت و تازه است. از این حیث دیدگاه ابنسینا تازه است که او با تمام افلاطونیان پیش از خودش مخالف است که میتوان پیش از بدن وجود داشت و آن را غیرقابل درک میداند. از دیگر سو با ارسطوییها مخالف است.
وی افزود: ارسطو با مفاهیم ماده و صورت، نفس را صورت بدن میداند و معتقد است که صورت بدون ماده نمیتواند وجود داشته باشد. این سخن هم به نظر ابنسینا قابل پذیرش نیست. بنابراین ابنسینا از حیث فلسفی، نه ارسطویی است و نه افلاطونی. ضمن آنکه او با باور رایج وجود پیش از بدن مخالف است که بسیاری از متکلمین و مفسرین به آن قائل هستند، اما ابنسینا نمیتوان با دلایل فلسفی آن را بپذیرد. این نکته از دیدگاهها او، کمتر عمومی شده است. جالب است که متکلمین و فقهای پس از ابنسینا، این دیدگاه او را پذیرفتند. حتی کسانی مثل ملاصدرا و شیخ اشراق که در برخی اصول فلسفی با ابنسینا مخالفت کردهاند، در پذیرش این دیدگاه که نفس قبل از بدن وجود نداشته، تحتتاثیر او هستند. یعنی ابنسینا مفهوم نفس را چنان تغییر داد که این تغییر هم در فلسفه و هم در شاخههای نزدیک به آن ماندگار شد و مفاهیم افلاطونی و ارسطویی به میزان زیادی کنار رفتند.
ابنسینا در فرهنگ و تمدن ما
وی افزود: اما داستان دوم پرداختن به فلسفه اسلامی در روزگار ماست. در روزگار ما تصور غالب این است که راه یافتن به ابنسینا از روزنه پرداختن به فلسفه ملاصدرا صورت میگیرد. یعنی ما فلسفه ملاصدرا را میآموزیم و در ادامه میکوشیم دریابیم که هر بخشی از آن پاسخ به ادعاهای کدام فیلسوفان مسلمان به ویژه ابنسیناست. گویی ابنسینا بخشی از باستانشناسی فکری ماست برای اینکه دریابیم که قدما چقدر میتوانستند اشتباه کنند. این تصویر اگر هم غلط نباشد، گمراهکننده است. ما باید فلسفه اسلامی را دوباره بخوانیم. ما بخشهای مهمی از فلسفه ابنسینا را در نوشتههای فلسفی او نمییابیم، بلکه در نوشتههای منطقی او مییابیم. ابنسینا نوشتههای منطقیاش را مقدم بر نوشتههای فلسفیاش قرار میداد، زیرا این مقدمات برای آن نتایج اهمیت دارند، در حالی که ما در سیستم آموزشی حوزوی تقریبا آن مقدمات را حذف کردهایم و در غیاب آن مقدمات، نتایج را نادرست و غیرجذاب میانگاریم.
موسویان گفت: در واقع به آنچه از اندیشه ابنسینا در فلسفه جدید شاخه شاخه شده و هر یک دیسیپلینی ساخته، از دل نوشتههای منطقی او میتوان راه جست. مثلا کتاب العباره ابنسینا مجموعهای از مباحث فلسفه زبان و زبانشناسی است. یا کتاب قیاس از آثار منطقی ابنسینا، صورت فشردهای از فلسفه منطق ابنسیناست. همچنین کتاب نفس او که الان جزو طبیعیات انگاشته و کمتر خوانده میشود، در واقع مجموعه کاملی از فلسفه ذهن اوست. همچنین کتاب برهان او که نسبتا بیشتر خوانده میشود و در آن با فلسفه علم ابنسینا آشنا میشویم.
بنابراین نوشتههای منطقی ابنسینا اهمیت زیادی دارند و ما را مستقیم و غیرمستقیم به شاخههای جدید فلسفه مرتبط میکنند. مرحوم محمدتقی دانشپژوه در مقاله منطق ابنسینا در مجموعه مقالات هزاره ابنسینا، میگوید اولین کسی که منطق را به فارسی نوشت و آن را تبیین کرد، ابنسیناست، مثلا بخش دلالتهای سهگانه و شرطیات را ابنسینا اضافه کرده است. حتی ابنسینا زبان فارسی بخشی از این علوم را تاسیس کرده و مفاهیم را از عربی به فارسی برگردانده است.
مرکز سنت فکری ما
وی افزود: بنابراین اگر در حوزه فلسفه اسلامی هم میاندیشیم، چنین نیست که ابنسینا فیلسوفی مشایی است یا آن را تکامل بخشیده یا برای کار باستانشناسی به او رجوع میکنیم یا ... بلکه اهمیت ابنسینا در این است که او چنان تحولی هم در فلسفه و هم در علوم وابسته ایجاد کرده که آرایش مستقیم یا غیرمستقیم در این علوم دخالت دارد. همچنین نوشتههای غیرفلسفی ابنسینا اهمیت زیادی دارد، زیرا ما را با شاخههای جدید علوم انسانی مربوط میکند. ما در وضعیت جدیدی هستیم که در آن علوم انسانی و جهان تغییر کرده است. میتوان اسم این وضعیت جدید را مدرنیسم یا پستمدرنیسم و... خواند.
موسویان گفت: پیشینیان ما مثل ابنسینا و ملاصدرا در این وضعیت جدید یا نو نبودند. این جهان جدید است و ما گویی از این جهان جدید بیرون افتادهایم. باید بتوانیم با این جهان جدید نسبتی برقرار کنیم. به تعبیر ارشمیدس اهرمی میخواهیم که بتوانیم این جهان را تکان بدهیم و جابهجا و نسبتی موثر و فعال با آن برقرار کنیم. این اهرم یا میله چیزی جز عقلانیت نیست. حرفهای دیگر ما را به بیراهه میبرد. جایی که باید بایستیم و تکیهگاه ما سنت ماست، اما مرکز این سنت که به آن شکل داده و همزمان به جهان جدید و عقلانیت مربوط است، ابنسیناست. ابنسینا جایی است که هم میتوانیم نسبمان را به آن بازگردانیم و هم میتوانیم با آن به جهان جدید وصل شویم و ابزارهایی به ما میدهد که با آن میتوانیم هم دریابیم چطور شکل گرفتهایم و هم جهان جدید را متاثر سازیم. ابنسینا مرکز سنت فکری ما برای آن است که با فلسفه و فکر جدید به شکل فعالی در ارتباط باشیم و اثر بگذاریم.