فرهنگ امروز: سخت میتوان به یاد آورد که آخرین سریال ایرانی در تلویزیون که به یک شخصیت یا قهرمان ملی و تاریخی پرداخته چه سریالی بوده است! شبکههای سیما به سریالهای فست فودی و زودبازدهی روی آوردهاند که امشب نوشته شده و فردا تصویربرداری میشود و روز بعد روی آنتن است.
کمتر ارادهای برای ساخت سریالهایی با رنج و تقلای بیشتر شکل میگیرد سریالهایی که یک دوره یا چهره تاریخی را محور قرار دهد که دایره شهرتش فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران هم باشد. شخصیتهای ایرانی که تاریخی فراملی را رقم زدهاند اما کمتر در سریال سازی ها مورد توجه قرار میگیرند.
نه اینکه فیلمنامهای نوشته نشده باشد که اتفاقاً کارگردانان بنامی تمنای ساخت این شخصیتها را داشتهاند؛ اما بارها این طرحها و فیلمنامهها در مسیر تصویب و حتی قبل از تولد، «ذبح» شدهاند و گاه قربانیان نیمه جانی شدهاند که با تغییر هر یک از رؤسای سکان دار صداوسیما دوباره احیا شده و باز به کمایی طولانی رفتهاند.
مسعود جعفری جوزانی کارگردان صاحب نام و مطرح سینمای ایران از جمله چهرههای دغدغه مندی است که از اولین آثار سینماییاش همواره سودای ایران را در اندیشه و آثارش پرورانده است. «در چشم باد» که به مقطعی از تاریخ معاصر ایران میپردازد از جمله تجربههای ماندگار این کارگردان است که هنوز هم میتواند مرجعی برای مخاطبانی باشد که هیچ ذهنیت و نگاهی نسبت به آن دوران ندارند و میتوانند با دیدن سریالهایی چون در «چشم باد» و «مدار صفر درجه» به شناختی از این دورههای تاریخی دست یابند.
جعفری جوزانی بعد از آن تجربه حرفهای که جمعی از بازیگران شناخته شده و استعدادهای دیده نشده را در کنار هم گردآورده بود بنای ساخت سریالهای دیگری را درباره شخصیتهای تاریخی و ملی کشور داشت که هیچیک به سرانجام نرسید. او چندی پیش در جریان مراسم بزرگداشت یکی از بازیگران تاجیک سریال «در چشم باد» برآمد که به همین بهانه گفتگویی با وی داشتیم.
جوزانی در این گفتگو از وضعیت ساخت و ساز سریالهای امروزی در پلتفرمها گفت و به جریانی انتقاد کرد که بیشتر از اینکه مردم مسالهاش باشد سودآوری بیشتر، ابتذال و زن شوهردار مسالهاش شده است.
متن این گفتگو را در زیر میخوانید:
* بعد از سریال «در چشم باد» انتظارهای بسیاری بود که آثار مشابهی از شما در حوزه تاریخ معاصر بهویژه درباره سالهای پس از انقلاب دیده شود. سریالی که نه فقط در بازه پخش که تا به امروز و پس از گذشت نزدیک به دو دهه از تولید و پخش، هنوز نمونه مشابهی نداشته است. پس از چهار دهه از گذشت انقلاب اسلامی چرا تا این اندازه در این حوزه فقیر هستیم؟ آیا شرایط سخت سریالسازی در تلویزیون مانع از این شد که تجربه مشابه دیگری در حوزه تاریخ معاصر ایران داشته باشید؟
اتفاقاً برای شخص من هم این نکته عجیب است. واقعیت این است که «اراده تولید» در اینجا در اختیار ما بهعنوان «سازنده اثر» نیست. تصمیمگیری درباره ساخت یک اثر در جای دیگری صورت میگیرد. بلافاصله پس از «در چشم باد» بود که فیلمنامه «پوریای ولی» را به تلویزیون ارائه کردیم و بهعنوان سریال «الف ویژه» تولید آن هم مصوب شد. قرارداد تولید آن هم بسته و حتی «کد تولید» برای آن صادر شده است! با برخی بازیگران برای ایفای نقش هم وارد مذاکره شدیم که برخی از آنها مانند زندهیاد محمدعلی کشاورز دیگر در قید حیات نیستند. یکی از کسانی که با او مذاکره کردیم و همچنان در قید حیات است و انشالله خدا عمر طولانی هم به او عطا کند، داریوش ارجمند است که برای نقش «پهلوان آواره» او را انتخاب کرده بودم. کار واقعاً شروع شده بود، زمینهایی را به ما دادند که در آن هزینه هم شد و امروز هم در اختیار پروژه «سلمان فارسی» قرار گرفته است. بعد از تغییر مدیریت و آمدن آقای سرافراز اما ناگهان گویی حکومت تغییر کرد! جلوی سه پروژه الف ویژه گرفته شد. «سلمان فارسی»، «موسی» و همین «پوریای ولی» تعطیل شد!
زمانی که سینمای ما در اوج فعالیت بود، سینمای کره هیچ نداشت اما امروز نگاه کنید چگونه ما مصرفکننده محصولات آنها شدهایم* آقای سرافراز چرا جلوی این پروژهها را گرفتند؟
واقعاً نمیدانم، باید از خودشان بپرسید. من هیچوقت ایشان را از نزدیک ندیدم و همانقدر که احتمالاً شما درباره این تعطیلیها میدانید، من هم میدانم! بعدها که آقای علیعسگری آمدند، ابراز تمایل کردند که پروژه را از سر بگیریم اما گفتند که بودجه ندارند. آقای جبلی که آمدند به بنده اظهار لطف داشتند و دعوت کردهاند، باید ببینم آیا برنامهام هماهنگ میشود؟ نمیدانم واقعاً چه پیش میآید چرا که آقای علیعسگری هم همینگونه از من دعوت کردند اما کار به تولید نرسید!
* اتفاقاً در آئین اختتامیه جشنواره «عمار» صحبتهای خصوصی شما و آقای جبلی بر روی صحنه خیلی موردتوجه قرار گرفت، پس گویا موضوع آن گفتگو درباره همین دعوت به همکاری بوده است!
بله همین بود.
* جالب است این شرایط در حالی است که آنتن تلویزیون در سالهای اخیر از سریالهای تاریخی خالی شده و جای آن را غالباً کارهای آپارتمانی گرفته است...
کشورهای دیگری که بهشدت از ما در عرصه سریالسازی عقبتر بودند، حالا سالها از ما جلو افتادهاند. بهویژه کشورهایی مانند ترکیه که چندی پیش سفر به آنجا داشتم و در آن سفر آنچه باعث تعجب من شد این بود که تنها در اطراف استانبول سه شهرک سینمایی به من نشان دادند! چهارمی هم که بزرگتر از آن سه تای دیگر بود، در حال تأسیس بود! گفتند در چند شهر دیگر مانند ازمیر هم شهرکهای سینمایی در دست احداث دارند. همان زمان فیلمبرداری سه چهار سریال تاریخی در جریان بود که یکی از آنها تاریخچه خوارزمشاهیان بود. برایم جالب بود که دولت آنها تا این اندازه به تولید فیلم و سریال کمک میکند. کره جنوبی هم همینگونه است. زمانی که سینمای ما در اوج فعالیت بود، سینمای کره هیچ نداشت اما امروز نگاه کنید چگونه ما مصرفکننده محصولات آنها شدهایم. خیلی کشورهای دیگر هم همین شرایط را دارند.
* اکثرشان هم بهصورت صنعتی فیلم و سریالسازی را دنبال میکنند.
طبیعی است، چون دارند در این حوزه کار میکنند. این واقعیتی است که خداوند هم وعدهاش را داده است، هر کس کار کند، پیشرفت هم میکند. این گونه نیست که ما در خانه بنشینیم و انتظار داشته باشیم جلوتر از بقیه بمانیم. دنیا، دنیای رقابت است. انسان باید زندگی کند اما من نمیدانم ما به کدام سمت داریم میرویم! وقتی در خانهات نشستی، قیمت برنج نسبت به دیروز چند برابر میشود، گویی یکی دارد جیب تو را میزند! وقتی هزینه ثبتنام بچههای ما در دبیرستان به قیمت ۲۵ میلیون تومان رسیده است، این چه معنایی دارد؟ این بچهها آینده ایران محسوب میشوند. چرا باید برای تحصیل آنها اینگونه از مردم شهریه بگیرند؟ طبق قانون اساسی تحصیل تا مقطع دبیرستان برای همه ایرانیان اجباری و البته رایگان باید باشد. دریافت اینگونه شهریهها خلاف قانون کشور و عین دزدی است. این مسائل ما را آزار میدهد.
ما نمیتوانیم نسبت به این شرایط ساکت بمانیم. وضعیت فرهنگ و هنرمان هم که معلوم است. همین امسال وضعیت فیلمهای جشنواره فجر را دیدیم؛ این وضعیت امروز سینمای ماست! ما را به دست یک مشت آدم سودجو سپردهاند که خودشان آنها را درست کردهاند! اکثر این سرمایهگذارها حالا تعیینکننده شدهاند. در این شرایط معلوم است اگر بیرون از کشور بروی و کار کنی بهتر است. زمانی ما یک تلویزیون داشتیم و یک وزارت ارشاد؛ هر کدام خواستههایشان را میگفتند و نهایت در یک جایی با آنها به توافق میرسیدیم و فیلمی میساختیم. اما امروز ما را به یک مشت زالوصفت واگذاشتهاند که پولهای کلان از حاکمیت گرفتهاند و بخشی هم پولهایشان دزدی است! حالا همینها دارند به ما سانسور تحمیل میکنند. رفتم برای یکی از اینها سریالی را بسازم، وقتی پای قرارداد رسیدیم ناگهان گفت اینجای داستان را تغییر بده و یکی از دوستان خانمش را هم معرفی کرد که در سریال بازی کند! خاک بر سر من اگر بخواهم به این شرایط تن بدهم! اینها چه کسانی هستند که در یکی دو سال چنین قدرتی بهدست آوردهاند، غیر از دزد چه نامی میتوان بر روی اینها گذاشت!؟
* اما خیلی از فیلمسازان به این شرایط تن دادهاند و مشغول کار هستند...
هر کسی حق دارد به جای خودش تصمیم بگیرد. فراموش نکنید ما نسلی هستیم که زمانی تفنگ هم به دست گرفتیم. اگر قرار باشد امثال ما هم تسلیم این نوع تفکر و اندیشه شویم، ولله مرگ را ترجیح میدهم!
مطرحترین و بزرگترین اینها را به ما معرفی کردند و ما تا پای عقد قرارداد هم رفتیم اما خواستهها و پیشنهادهایشان آنقدر لجن بود که ترجیح دادیم هر کاری بکنیم، جز تن دادن به این شرایط!* پس هیچگاه به سریالسازی برای پلتفرمها تن نمیدهید؟
خیر. لااقل اینهایی که تا به امروز من با آنها مواجه شدهام، ۹۰ درصدشان همین شرایط را داشتهاند. مطرحترین و بزرگترین اینها را به ما معرفی کردند و ما تا پای عقد قرارداد هم رفتیم اما خواستهها و پیشنهادهایشان آنقدر لجن بود که ترجیح دادیم هر کاری بکنیم، جز تن دادن به این شرایط! اینها معمولاً میخواهند خواستههای خود را به فیلمسازان تحمیل کنند و به همین دلیل نمیتوانند با امثال ما کار کنند و سراغ نیروها تازهکاری میروند که بندههای خدا آنها هم حق دارند وارد میدان شوند. ناگزیر به شرایط اینها هم تن میدهند و این به نظر من بدتر از سانسوری است که زمانی از طرف دولت به پروژهها تحمیل میشد. الان شما با یک مرکز تصمیمگیر در زمینه سانسور مواجه نیستید، مهم این است که در هر لحظه «سرمایه» بهدنبال چیست. ملاک فقط «سود بیشتر» است. حتی اگر زمانی به این جمعبندی برسند که اگر کسی هویج در گوشش فرو کند، مردم خوششان میآید، سریع سفارش میدهند که شما باید هویج در گوش خود فرو کنید!
* اتفاقاً خیلی از تولیدات ما در این شرایط دارد تبدیل به آثاری تقلیدی از سریالهای ترکیهای شده است!
وای بر ما که بخواهیم از ترکیه و هند برای سریالسازی تقلید کنیم! با این شرایط اما بعید نمیبینم که به این مرحله هم برسیم. اصلاً هم بحث سلیقه نیست. امروز شاهد «سرمایهمحوری» هستیم. سرمایهمحوری مبتذلترین سلیقه خود را دارد به جریان سینما و سریالسازی ما تحمیل میکند...
* اما در مقابل، برخی هم این نگاه را دارند که بهواسطه ورود بخش خصوصی امکان پرداختن به برخی سوژههای ملتهب مانند آقازادگی و فسادهای اقتصادی در عرصه سریالسازی فراهم شده است...
ای کاش واقعاً اینگونه بود. به عقیده من ما چیزی به نام بخش خصوصی در سینما و سریالسازی ایران نداریم. اینها همه دروغ است. این افراد پولشان را از جاهای دیگری آوردهاند و سرمایهشان محصول استعداد خودشان نبوده است. شاید فقط یک نفر باشد که ما هم در جریان فعالیتهای اقتصادیاش بودهایم اما باقی همه را میدانیم از کجا آوردهاند! به برخی از اینها پول دادهاند و به سینما فرستادهاندشان تا شاید بخشی از بار ممیزی از دوش ارشاد و صداوسیما برداشته شود و شاهد فضای بازتری در تولیدات باشیم. اگر فضای بازتر مدنظر آنها توجه به دردهای مردم بود که ما به آنها تعظیم میکردیم، فضای باز آنها درباره رفتار دختر و پسرها و قصه نوشتن برای فلان زن شوهردار است! کدام فیلم ساخته شده که از فساد گفته باشد؟ اگر هم حرفی زدهاند در حد شعار باقی مانده است. کدام یک از اینها از واقعیتهای فساد اقتصادی امروز گفتهاند؟ اینها خودشان جزوی از فساد اقتصادی امروز هستند.
* منظورتان سرمایهگذاران بخش خصوصی در سینما و شبکه خانگی است؟
واقعیت این است که چون همه را نمیشناسم، حکم کلی نمیدهم اما اکثرشان بله، همینگونه هستند.
در حال حاضر فضای بیرون از تلویزیون بهشدت مسموم است، تولیدات در این فضا بهشدت نسبت به مسائل سیاسی و فسادها محافظهکار هستند* در این شرایط پس احتمالاً فکر میکنید درباره سوژههای کلان ملی، کماکان باید امید به «تلویزیون» داشته باشیم...
اگر بخواهند، بله. در حال حاضر فضای بیرون از تلویزیون بهشدت مسموم است، تولیدات در این فضا بهشدت نسبت به مسائل سیاسی و فسادها محافظهکار هستند. اگر تولیدات این حوزه در طرف مردم بود و مثلاً پدری را ترسیم میکرد که از درد نداشتن هزینه تحصیل فرزندش سر به دیوار گذاشته است، ما به همهشان تعظیم میکردیم. اینها بهدنبال آزادی بیشتر برای طرح مبتذل مسائل و روابط جنسی هستند، نه آزادی برای طرح دردهای مردم. اساساً به قد و قامت اینها نمیآید که بخواهند مدعی باشند که به فکر مملکت هستند. حتی اگر احساس کنند در فروش «مملکت» هم سودی عایدشان میشود، دسته جمعی جمع میشوند و امضا میدهند و میفروشند! من اما در این شرایط تن به هر کاری نمیدهم چرا که از مردم کشورم خجالت میکشم. اگر بخواهم به این شرایط تن بدهم، به کشور دیگری میروم و آنجا فیلم میسازم، لااقل آنجا دیگر با مردم کشورم طرف نیستم.
* پروژههای نیمهکارهای که همین امروز در دستور کار دارید، مانند «پوریای ولی» و «خواجه نصیر»، نشان میدهد کماکان دل در گرو آثار تاریخی با سوژههای ملی دارید؟ چرا هنوز این شخصیتها دغدغه شما هستند؟
اینها نقاط عطف تاریخ ایران محسوب میشوند. دوران «پوریای ولی» و یا دوران «ایلخانیان» از نقاط عطف تاریخ ایران محسوب میشوند. من فیلمنامه «یعقوب لیث صفاری» را هم نوشتهام که آن هم یکی از نقاط عطف تاریخ ما بوده است. اگر این نقاط عطف نبودند، ما امروز فارسی صحبت نمیکردیم. پیشنهادهایی هم که از خارج کشور داشتهام و تا حدودی برای جذاب است، یکی درباره «خیام» و دیگری درباره «ابن سینا» است که البته هنوز به مرحله امضای قرارداد نرسیدهایم.
* چقدر فهرست کردن این آثار از زبان شما برای ما حسرت به همراه دارد که چرا این پروژهها هنوز به آثار ماندگار و مانا در تلویزیون تبدیل نشدهاند!
پروژههای دیگری هم از برخی کشورها پیشنهاد داشتهام که اتفاقاً پول خوبی هم در آنها هست اما ارتباطی با ایران ندارند و حتی یک کاراکتر ایرانی هم در آنها نیست، اما واقعیت این است که خودم دوست دارم آثاری درباره ایران بسازم تا وقتی از دنیا رفتم اینها از من به یادگار باقی بماند. وگرنه بهطور مثال فیلم پلیسی را که آنها خودشان هم میسازند و اگر بهتر نسازند، قطعاً بدتر هم نمیسازند!
* بین همه این شخصیتهایی که نام بردید کدام برایتان جذابیت بیشتری دارد؟
معلوم است که «پوریای ولی» را ترجیح میدهم. میدانید من چند سال بر روی این پروژه کار کردهام؟ میدانید تا همین امروز چاپ سوم نسخه مکتوب «پوریای ولی» هم در بازار تمام شده است؟ اتفاقاً خود من از این استقبال تعجب کردم چرا که فکر میکردم نسخه مکتوب آن مخاطب نداشته باشد اما خوشبختانه با استقبال از آن مواجه شدیم.
* در ابتدا به تعطیلی سه پروژه سریالی در دوران آقای سرافراز اشاره کردید که از آن میان الان پروژه «موسی» در مرحله پیش تولید است و پروژه «سلمان فارسی» هم فیلمبرداریاش ادامه دارد. در این شرایط چه ارادهای باید شکل بگیرد که «پوریای ولی» هم به تولید برسد؟
تاریخ ایران برای من مهم است. برای هر ایرانی این تاریخ مهم است. امروز اگر کسی بخواهد در حوزه «مذهب» پژوهشی انجام دهد، حتماً باید زبان فارسی را هم فرابگیرد چرا که بسیاری از آثار در این حوزه به فارسی نوشته شده است. در ۳۰۰ سال حکومت عثمانی، تمام نامهنگاریهای دربار به زبان فارسی بوده است. در هند هم نزدیک به ۷۰۰ سال همین شرایط بوده است اما انگلیسیها کلی هزینه کردند تا زبان اردو جایگزین شود. در سفرنامه «ابن بطوطه» به صراحت روایت شده که او در آن زمان تا چین میرفت و به راحتی با همه به زبان فارسی صحبت میکرد. همه این مسائل برای من مهم است، شاید برای عدهای مهم نباشد. به ویژه که شرایط تولید سخت است.
همان سریال «در چشم باد» هم شاید میتوانست در سه سال جمع شود اما نزدیک به ۶ سال پدرمان درآمد تا کار به سرانجام رسید. زمانی که سیاستگذاران کشور اراده کنند که به ملیت ایرانی و اساساً حوزه فارسیزبان منطقه، توجه ویژه داشته باشند، آن زمان کارهای ما هم به تولید میرسد. تا زمانی که این اراده وجود نداشته باشد، شرایط همین است. خوشبختانه درباره آقای جبلی اینگونه شنیدهایم که فردی فرهیخته است و باید ببینیم در این دوره شرایط تولید این آثار مهیا میشود یا خیر. تولید این پروژهها بودجه میخواهد و بخش خصوصی هم ترجیح میدهد به جای ۵۰ قسمت درباره این موضوعات، ۲۰۰ قسمت درباره موضوعاتی بسازد که پول بیشتری میتواند از آنها دربیاورد!
* چندی پیش بزرگداشتی برای زندهیاد حبیبالله عبدالرزاقاف از بازیگران تاجیکستانی سریال «در چشم باد» برگزار کردید. چقدر قائل به تأثیر این جنس همکاریها میان کشورهای منطقه هستید؟
اساساً شکلگیری این همکاریها هدف بوده و هست. هر جای تاریخ ایران را که بخوانید متوجه نقش کشورهای پیرامونی و متقابلاً نقش ایرانیان مهاجر به این کشورها در تحولات میشوید. بالاخره زمانی همه این کشورها جزو ایران بودهاند. اینها در کشور ما نقش داشتهاند و کار کردهاند. استفاده درست از هنرمندان این کشورها همچون تاجیکستان، ترکمنستان، افغانستان، ازبکستان و حتی تا منطقه چین در راستای تولید مشترک، میتواند پیوندهای تاریخی ما با یکدیگر را مستحکمتر و ارتباطات ما را قویتر کند. بازیگری مانند حبیبالله عبدالرزاقاف بالاخره یکی از سوپراستارهای سینمای شوروی بوده است و حضورش در سریالی مانند «در چشم باد» باعث میشود وقتی مخاطب تاجیک به تماشای سریال مینشیند، احساس نکند یک اثر کاملاً ایرانی را تماشا میکند، بلکه خودش را جزوی از فیلم میبیند. اهمیت این جنس همکاریها در همین شکلگیری حس همّبستگی و گسترش پیوندهاست.
* اتفاقاً این پیوندها در صنعت سریالسازی امروز که بهشدت نیازمند گستردهتر شدن دامنه مخاطبان آثار است، بسیار حائز اهمیت است.
این اتفاق به راحتی میتواند شکل بگیرد منتها اگر اراده آن در میان مسئولان ما وجود داشته باشد. در حالی که در شرایط فعلی بیشتر وقت و انرژی مسئولان ما صرف دعوای با یکدیگر و محافظت از میز و صندلیهایشان میشود. اگر این انرژیها صرف خدمت به کشور و ایجاد اتحاد با کشورهای منطقه میشد شرایط بهتری داشتیم. اگر فقط در حوزه کشورهای فارسیزبان متمرکز شویم، یک سرمایه بزرگ است. با تمرکز بر حوزه کشورهای اسلامی، میدانید این سرمایه تا چه اندازه افزایش پیدا میکند؟ اکثر مسئولان ما در این زمینهها شعارهایی میدهند اما مدام نگاهشان به لبخند غربیهاست!
در کشور ما از این شوراها و شعارها زیاد است، مهم اما نتیجه کارهاست* احیای «شورایعالی سینما» یکی از شعارهای اصلی محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی در دولت جدید است. با توجه به حضورتان در دوره نخست برگزاری شورایعالی سینما در دولت دهم، نظرتان درباره احیای چنین شورایی چیست و حضور آن را چقدر مفید میدانید؟
در کشور ما از این شوراها و شعارها زیاد است، مهم اما نتیجه کارهاست. واقعیت این است که اگر همان مصوبات چند جلسه دوره نخست شورایعالی سینما، فقط ۳۰ درصد اجرایی میشد، امروز سینمای ایران حرف نخست را در میان کل کشورهای آسیایی میزد!
* یعنی مصوبات خوبی داشتید که اجرایی نشد؟
هیچکدام اجرایی نشد. حتی یک درصد آن مصوبات اجرایی نشد. امروز هم اگر قرار بر همین باشد که عدهای بنشینند و حرف بزنند اما هیچکدام از تصمیماتشان اجرایی نشود، احیای آنچه فایدهای دارد؟ من همه نوشتهها و مصوبات شورای قبلی را همچنان دارم. یک روزی اگر این مصوبات منتشر شود، خندهتان میگیرد! اگر فقط دو مورد از آنها اجرایی میشد امروز شرایط متفاوتی داشتیم. میدانید چرا من در آن شورا حضور پیدا کردم؟ ابتدا از من دعوت کردند اما من حضورم را منوط به اعلام صنف کارگردانان کردم. صنف نامه کتبی خطاب به من نوشت و با امضای رئیس وقت کانون کارگردانان یعنی سیروس الوند، حضور در شورا را پذیرفتم. بر اساس مصوبات همان چند جلسه اتفاقات مهمی میتوانست شکل بگیرد. بهعنوان مثال ارتباط میان سینمای ایران و سینمای چین بهصورت چند جانبه میتوانست گسترش پیدا کند و همه موارد لحاظ شده در آن قانون هم عملیاتی بود. اینگونه نبود که حرفهای نشدنی در قالب آن مصوبات مطرح شده باشد. در عمل اما بودجهای که به این بخش اختصاص پیدا کرد، صرف ساخت چند فیلم الکی شد و واقعاً نفهمیدیم چه اتفاقی برای آن رخ داد.
اگر قرار باشد شورایی بنشیند و حرفهای بیربطی بزند و بهدنبال قاتل بروسلی بخواهد بگردد، مطمئن باشید هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. نهایت شعارهایی مطرح میشود بعد هم چایی میخورند و به خانه میروند! برای احیای «شورایعالی سینما» مهم این است که اعضای شورا چه کسانی خواهند بود و چقدر با واقعیتهای امروز سینما در ارتباط هستند. نباید بهگونهای باشد که صرفاً حرفهای رویایی مطرح کنند. باید بدانند سینما چه کارهایی میتواند انجام دهد و چه کارهایی اساساً نمیتواند انجام دهد. اگر قرار بر کار واقعبینانه دارند، باید متخصصان بادانش کنار هم جمع شوند و همفکری کنند تا مصوباتی قابل اجرا و تأثیرگذار داشته باشند. ارگانهای دیگر هم باید نهایت همکاری را داشته باشند تا مصوبات اجرایی شود. نه اینکه نهایت تصمیم بگیرند فلان قدر بودجه ارزی برای ساخت یک فیلم بگذارند و بعد هم مشخص نشود چه بلایی سر آن پول میآید!
* واقعاً هم برای هیچکس مهم نیست این بودجهها به کجا میرود؟
(باخنده) من که تا امروز ندیدهام برای کسی مهم باشد!