شناسهٔ خبر: 64754 - سرویس دیگر رسانه ها

تهران عصر قاجار به روایت دکتر جان ویشارد پزشک امریکائی

تا آنجا که من تجربه کردم، در ایران طبقه متوسط وجود ندارد، مردم یا فقیرند یا غنی، ثروت گروه مرفه بیشتر در زمینهای حاصلخیز است، که دهقانان در آنجا به کار کشاورزی اشتغال دارند. پرداخت مالیات مستقیم معمول نیست، زیرا دهکده ها و زمینهای کشاورزی یکساله به بیشترین پیشنهاد دهنده واگذار می شود و او خود مسئول است…

فرهنگ امروز: دکتر  جان ویشارد در سال ۱۸۹۱ برای ارائه خدمات پرشکی به نواحی مختلف غرب ایران و کردستان رفت ولی در سال ۱۸۹۳ (۱۲۷۲ ش )که توسط میسیون مذهبی امریکائی و با موافقت ناصرالدین شاه(که آخرین سالهای عمر و سلطنتش را می گذراند- وفات ۱۲۷۵ ش) بیمارستانی در تهران تاسیس و جان ویشارد به آنجا دعوت شدو وی تا سال ۱۹۱۰ در آن بیمارستان خدمت کرد وکتابی به نام بیست سال در ایران از خود باقی گذاشت. مطلب ذیل چکیده ای از روایت او از تهران ، تحت عنوان «پایتخت شاه »است. وی در سه سال آخر ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمد علی شاه در تهران بوده است.
جان ویشارد:
تهران بزرگترین شهر و پایتخت ایران، شاید جمعیتی در حدود دویست و هفتاد و پنجهزار نفر مسلمان دارد، و تقریبا بیست و پنجهزار نفر ارمنی و زردشتی و یهودی در آن زندگی می کنند.
هدف اصلی انتخاب تهران توسط آقا محمد خان قاجار به خاطر رشته کوههای البرز در شمال این شهر بود، که دیوار دفاعی مستحکمی در برابر حمله روسها می توانست باشد.


اما تهران امروز بسیار نسبت به آنچه در صد سال پیش بوده تغییر کرده است. از یک دهکده ای با خانه های گلی در دشتی سنگلاخ، به شهر بزرگ و جدیدی تبدیل شده و سیزده دروازه دارد، که با کاشی تزئین شده اند و دائما مسافران از آنها داخل و خارج می شوند. بازارهای تهران بسیار طویل است، در بعضی از این بازارها خیابانهایی است که سقف دارند و در دو طرف آنها مغازه هایی کوچک قرار دارد. و بعضی از این مغازه های کو چک بطور حیرت انگیزی جنس و سرمایه عرضه می کنند. خلاصه هر کس هرچه بخواهد می تواند در این گونه مراکز بیابد، البته چنین کاری همیشه آسان نیست، زیرا مثلا تاجری که وسایل فلزی می فروشد، گاه در حاشیه کارش، کفش انگلیسی هم دارد، در حالی که فروشنده کفش به من گفت، اگر استفاده ای در کسب و کارش دارد از راه فروش تریاک و مشروب است. علاوه بر آن، دوره گردهای خیابانی و الاغهای پربارشان، تقریبا در همه جا دیده می شوند، و هر کالایی با خود دارند. چغندر پخته، بستنی، لیموناد، میوه، نان و انواع خوراکیهای دیگر توسط دوره گردها به فروش می رسد.معمولا بستنی را با عرق به و گلاب معطر می سازند. بسیاری از خانمهای ثروتمند، برای خرید بیرون نمی روند، بلکه هر نوع کالای مورد احتیاج آنان را به خانه شان می برند تا انتخاب کنند، و این شبوه کسب، پر منفعت است. البته عمده تجارت خانگی در دست یهودیهاست.
در یکی از برجهای تهران ساعتی است که هر هشت روز یکبار کوک می شود، و شخص خاصی را استخدام کرده اند که این کار دشوار را انجام دهد.روز دوشنبه ساعت را کوک می کند و یک هفته صبورانه چپق می کشد و تماشای حرکت عقربه ها می کند، می گفتند او راضی ترین کارمند شهر است و مورد حسادت بسیاری که نتوانسته است چنین شغل بی دردسری را برگزیند.
اما نباید به این فکر بیفتیم که در ایران مردان جدی و پر کار وجود ندارد. نمونه های بسیاری می توان ارائه داد از کسانی که ارزش وقت را دریافته اند و آن را به پول تبدیل کرده اند. ارباب جمشید، نماینده تجار زردشتی در تهران، تا چند سال پیش به عنوان نویسنده یا محاسب با حقوق جزئی برای دیگران کار می کرد. امروز او یکی از ثروتمندترین و متنفذترین مردان ایران به حساب می آید. او نه تنها در امور اقتصادی توانایی خود را نشان داده، بلکه در امور سیاسی نیز اعتبار دارد و به عنوان نماینده در اولین دوره مجلس شورا انتخابش کردند. او آدمی پاکدل و آزادی خواه است و به عنوان بار مستمندان و بانی امور خیر نزد مردم مشهور شده است.
در موارد زیادی من به خاطر موقعیت شغلیم شاهد بخشندگی و مساعدت این مرد به درماندگان و بیچارگان بوده ام. اشخاص دیگری را در میان امریکائیان یا مسلمانان می توان برشمرد که خدماتی بدون تظاهر انجام داده اند، یا نسبت به دیگران کمک و خیرخواهی کرده اند و در عین حال در جریان مسائل مهم اقتصادی نیز توفیق داشته اند.
میخانه عمومی در ایران وجود ندارد، گرچه مشروب را در بسیاری از مغازه ها و فروشگاه ها می فروشند. مردم معمولی عرق می خورند، که از تقطیر کشمش خیسانده به دست می آید، و از سی تا پنجاه درصد الکل دارد.
شراب خوب خانگی هم گاه پیدا می شود . باید اشاره کنم که تعداد بسیار زیادی هم هستند که جدا نوشیدن هر نوع مشروب الکلی را کاری خلاف می دانند و حتی با فروش آن در مغازه ها بطور آزاد مخالفند.
در هیچ خانه ای نیست که قلیان و قوطی سیگار وجود نداشته باشد. چایخانه هائی که در هر گوشه و کنار شهر بر پا کرده اند، محل ملاقات آدمهای بیکاره و تنبل است. در این قبیل جاها، غذا، مشروب، تریاک و تنباکو، مثل چای سهل الوصول است و در اختیار همه قرار می گیرد.
در تهران وسیله حمل و نقل، درشکه یا کالسکه هایی (واگن اسبی) است که با اسب کشیده می شود و مردم معمولی بسیار از آن استقبال کرده اند. چندین کارخانه بزرگ نیز در این شهر دایر شده، اما سرنوشتی جز نا امیدی و تعطیل شدن نداشته اند، زیرا بالابودن نرخ زغال سنگ مانع از چرخش هر کاری است.
به نظر می رسد در تهران دو چیز بسیار ارزان است، زندگی انسان و اسب. هر سال تعداد زیادی از گرسنگی در این شهر می میرند، و بدن افرادی که کنار گذرگاهها از گرسنگی تلف شده اند منظره ای عادی می تواند باشد. در طول ماههای سرد زمستان، اغلب چنین صحنه هایی را جلو در ورودی مریضخانه هم مشاهده می کردیم. این وضع چنان رو به شدت گذاشته بود که ما ناچار شدیم اطاق خاصی بنا کنیم و آنها که به ما پناه می آوردند جا و غذا بدهیم.
تا آنجا که من تجربه کردم، در ایران طبقه متوسط وجود ندارد، مردم یا فقیرند یا غنی، ثروت گروه مرفه بیشتر در زمینهای حاصلخیز است، که دهقانان در آنجا به کار کشاورزی اشتغال دارند. پرداخت مالیات مستقیم معمول نیست، زیرا دهکده ها و زمینهای کشاورزی یکساله به بیشترین پیشنهاد دهنده واگذار می شود و او خود مسئول است.
یکی از جاه طلبی های تهرانی این است که خانه ای در شهر و پایگاه و ساختمانی در ده داشته باشد. و بسیاری چنین کاری کرده اند و شهر رو به گسترش است.
دیگر اینکه ایرانی، طبیعتا ذوقی شاعرانه و لطیف دارد، علاقه مند است که درختها و بوته های گل سرخ را که تقریبا تمام سال دارند، با دست خودش بکارد. جویهای آب با سرعت و زیبایی از کنار درختان و سبزه ها می گذرند و جدا از آبیاری باغها، طراوت و تازگی را با خود به همه جا می برند.
تعدد زوجات که قبلا امری عادی و عمومی بود، تا حد قابل ملاحظه ای در میان طبقات مرفه منسوخ شده است، و زنها و دختران از حرمت و آزادی بیشتری برخوردار هستند. این وضع، مخصوصا در شهرهای بزرگ کاملا مشهود است،
اخیرا یک زن باشهامت، از آنان که طرفدار و مدعی حقوق زنان هستند، مقاله تندی در یکی از روزنامه های ایران نوشته و در آن خواستار رسیدگی به وضع اسفبار زنان شده است. این اقدام نشانه امید بخشی است، که زنی با جرأت بسیار قدم به میدان می گذارد و مدعی معمو لیترین حقوقی در جامعه اش می شود، که سالها از آن محرومش کرده اند.
در آغاز ارگ تهران که در آن قصر سلطنتی و ادارات عمومی قرار گرفته اند، در شمال شهر ساخته شد، اما اکنون شهر آنقدر گسترش یافته که این بناها کاملا در مرکز شهر واقع شده اند.
این ارگ به احتمال زیاد پانزده تا بیست جریب وسعت دارد و دور تا دور آن را دیوار عظیمی احاطه کرده است. داخل این حصارها که ارگ نامیده می شود شاه و خانواده اش زندگی می کنند، مانند سایر خانه های ایران، قصر نیز بیرونی و اندرونی یا حرمسرا دارد.تمام اتاقها بانور برق، که نیروگاهش در محوطه قصر قرار دارد روشن می شود. در یکی از سالنها بیش از چهار صد چراغ برق پر نور وجود دارد. جالب است اشاره کنم، کسی که امور برق قصر را اداره می کند،یک ارمنی است. نه تنها ساختمانها و محوطه ارگ با چراغ برق روشن می شود، بلکه غذاهایی که برای شاه آماده می شود، اغلب بر روی اجاق-های برقی در یکی از اتاقهای پذیرائی پخته و آماده می شود. به یاد دارم که در حضور مظفرالدین شاه بودم، که دستور داد شامش را آماده کنند. یک آشپز مشهور ایرانی در حضور او شام را پخت و آماده کرد. در آن زمان چراغهای محوطه قصر تا صبح روشن باقی می ماند، چون شاه عادت داشت، نیمه های شب از خواب برخیزد و به قدم زدن بپردازد.
در نظر بازدید کنندگان خارجی هیچ چیز زیباتر و پر ارزش تر از فرشهای ایرانی نیست.
مدرسه شاه(دارالفنون) که تعداد زیادی هم محصل دارد، در داخل ارگ قرار گرفته، این کالج ساختمان جالب و زیبایی دارد، با وسائلی مجهز، با وجودی که انضباط دادن و اداره کردن آنجا همیشه مشکل عمده ای بوده، کارهای مفید و مؤثری نیز در آنجا انجام گرفته است. اخیرا بخش طب با نظارت و هدایت چند طبیب فرانسوی مجددا به کار مشغول شده است. بخش نظامی، موسیقی، نقاشی، مهندسی، معدن و احتمالا رشته های دیگر در آن دایر کرده اند. مدرسه فلاحت در باغ نگارستان واقع شده است.
کتابهای متعدد اروپایی در کتابخانه به چشم می خورد. تنها چیزی که از آمریکا در آنجا دیدم نقش جهان نمای بزرگی بود که در سال ۱۸۵۶ در نیویورک توسط میسیونهای مسیحی ترسیم شده و زیر آن نوشته بودند
« و تو به راهت ادامه بده و به تمامی قلبها بیاموز اعتقادت را.» متصل به مدرسه، شر کت تلگراف خانه انگلیسی است. پیامهای مربوط به هندوستان و استرالیا که از کمپانی هند و اروپا به تهران رسیده، از آنجا مخابره می شود.
خبرهای روزانه به انگلیسی و فرانسه در ورقه کوچکی به نام « اخبار عامه» منتشر می شود. البته چنین خبرهایی قبل از آنکه در هندوستان به طبع برسد و در دسترس عموم قرار گیرد، در تهران به طبع نمی رسد، اما ما خبر های امریکا را در مدت بیست و چهار ساعت به دست می آوریم.
بالاتر ار اداره تلگرافخانه، میدان توپخانه است، که در مرکز شهر واقع شده. از این میدان خیابانهایی به تمام قسمتهای شهر کشیده شده و بالطبع مرکز درشکه ها و ارابه ها و کالسکه ها برای بردن مسافران به قسمتهای مختلف شهر است .تنها مرکز تجارتی که در این میدان بنا شده، بانک شاهی ایران است که و ساختمان زیبایی دارد.در نزدیکی میدان توپخانه اداره پست خانه و ادارۂ گمرک خانه قراردارد. یکی از خیابانها که به سمت شمال می رود لاله زار نام گرفته که مغازه هایی به سبک اروپایی در آن دایر است.
در غرب میدان به طرف شمال، بخش اروپایی نشین است که نام خیابان علاء الدوله بر آن نهاده اند و دوستان فرانسوی آنجا را بولوار سفرا نام نهاده اند،
در انتهای این خیابان سفارت خانه انگلیس است، که یکی از زیباترین و عالیترین باغهای شهر است، و در آنجا سفیر و وابسته های سفارت زندگی می کنند. خانه هایی که در این بخش ساخته شده خیلی راحت و مجهزند و به افرادی اختصاص می یابد که در تهران اقامت موقت دارند و شاید از چنین مأموریتی دلخوشی هم نداشته باشند، که شرایط زندگی را نزدیک به آنچه در کشورشان داشته اند برایشان فراهم آورده اند. کشورِ ما در ایران صاحب محل و خانه مشخصی نیست و امریکائیها ناچارند در تهران به خانه های اجاره ای پناه ببرند.
میسیون مذهبی امریکایی درست، در پشت ناحیه اروپایی نشین واقع شده که به صورت باغ باصفایی در آمده است. مدرسه ای برای پسران و یکی هم برای دختران و اطاقهایی برای اقامت احداث شده. مریضخانه امریکایی به فاصله دو میل در گوشه دیگر از شهر واقع شده و خود میسیون مالک آن است
تهران زیر نظر حاکم یا والی اداره می شود. بیشتر مالیات شهر توسط حاکم جمع آوری و به مصرف می رسد و در سالهای گذشته در آمدی سرشار داشته اند. شب هنگام، شبگردها به ماموران نظمیه (زیر نظر حاکم)کمک می کنند و با چماقهایشان به د یوارها می کوبند و فریاد می کشند. هر خانواده هم مبلغی پول یا چیزی به عنوان هدیه به آنان که آسایش شبانه را سلب کرده اند تقدیم می کند.
تنبیه اغلب، شلاق یا چوب زدن در ملاء عام است، که با فلک کردن مجرم اجرا می شود. اجرای این فرامین را در شرایطی عملی می سازند که بتواند شاهدان عینی بیشتری رابه معر که بکشاند. بسیاری از تنبیهات ظالمانه انجام می گیرد و زندانها حتی برای مقاومترین افراد، طاقت فرساست.
اتفاق می افتد که به زندانیان آنقدر غذاهای نامناسب میدهند که ابداً نمی توانند بخورند، و اگر مجبورشان کنند، معده آنان به حدی ضعیف می شود که قدرت هضم را از دست می دهد.
چند دفعه بیمارانی رابه مریضخانه ما فرستادند که از گرسنگی مشرف به موت بودند. بیشتر دوستان زندانیان برایشان غذا می آوردند. با توجه به این شرایط، شرط عقل است که متهم به شلاق پناه ببرد، زیرا گرچه شلاق زدن سخت و ظالمانه است، اما ضایعات و خطرات گرسنگی را به دنبال نخواهد داشت. گرچه در ایران زندان رفتن چندان سرشکستگی برای کسی ندارد، زیرا بسیاری از اشخاص سرشناس و معتبر را دیدم که در زندگیشان به دلایل مختلف دستگیر و زندانی شده اند و لااقل از لحاظ خودشان چندان اهمیتی نداشته است.
در طول سالهای گذشته زندگی در تهران از همان امنیت و فراغتی برخوردار بوده که شهری مشابه آن در اروپا یا امریکا می توانست داشته باشد. چنین به نظر می رسد که قتل عمد در تهران در مقایسه با شهر هایی با وسعت و اهمیت آن در کشورهای دیگر، کمتر اتفاق می افتد. شاید هم ما از جنایات و حوادثی که روی می دهد مطلع نمی شویم، چون این قبیل قضایا در روزنامه های یومیه انتشار نمی یابد.

دکتر جان ویشارد، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران: انتشارات نوین،۱۳۶۳ . چکیده صفحات:۸۳ – ۱۰۱

*منبع: صفحه «قاجاریه» سایت کاتبان