فرهنگ امروز، به نقل روابط عمومی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی نخستین نشست از سلسله گفتوگوهای انتقادی «ارغنون خرد» درباب علوم انسانی به میزبانی مؤسسه مطالعات فرهنگی واجتماعی عصر چهارشنبه با حضور منوچهر صدوقی سها و محمد سعیدیمهر برگزار شد.
موضوع نخستین نشست از سلسله نشستهای ارغنون خرد، تعاملات و تقابلهای فلسفه و کلام اسلامی بود.
دکترادبی، دبیر این نشست در ابتدا این پرسش را از دکتر صدوقی سها پرسید که اتهام یونانی زدگی که به فلسفه اسلامی- یا فلسفه مسلمانان- زده میشود چه قدر قابل پذیرش یا قابل رد است؟
صدوقی سها اظهار داشت: در این که فلسفه از یونان وارد اسلام شده که تردیدی نیست. در تاریخ فلسفه- به معنای جدید- که از اواخر قرن هجدهم مطرح شده، ادعا شده بود که اساساً چیزی به عنوان فلسفه اسلامی وجود ندارد و آن چه به این عنوان مطرح است صرفاً ترجمه فلسفه یونانی است. بعداً دو ادعای غلط دیگر هم به این ادعا افزوده شد، یکی این که دوران ترجمه با مرگ ابن رشد به پایان رسیده است و دیگر این که اگر هم فلسفهای به عنوان فلسفه اسلامی وجود داشته باشد چون مستند به دین است، کلام است و فلسفه نیست.
وی در رد این ادعاها گفت: ابن رشد، اصلاً فیلسوف اسلامی نیست که بخواهیم مرگ او را به مرگ فلسفه اسلامی تعبیر کنیم. او فیلسوف محض و شارح نظریات ارسطو بود که هیچ تأثیری از اسلام در آثار او دیده نمیشود.
صدوقی سها خاطرنشان کرد: فلسفه به معنای عام، یک علم است و مثل هر علم، موضوع، مسائل و مبادیای دارد و وقتی از فلسفه اسلامی حرف میزنیم، طبعاً اسلامیت آن هم باید به یک یا چند مورد از اینها برگردد. موضوع فلسفه، وجود است. البته اخیراً شنیدم که کسی موضوع فلسفه اسلامی را «انسان انضمامی» عنوان کرده بود که اصلاً متوجه نمیشوم یعنی چه؟! بر این اساس، اگر فلسفهای بخواهد اسلامی باشد ربطی به موضوع آن ندارد.
صدوقی سها افزود: در باب مسائل هم قائل به تفسیر هستیم. بعضی مسائل در تاریخ فلسفه در اسلام تأسیس شده مثل مسائل الهی به معنی اخص ولی واقعیت این است که بسیاری از مسائل فلسفه موسوم به اسلامی عین مسائل فلسفه یونانی و بلکه فلسفه عمومی است. بر این اساس تلقی من این است که در فلسفه اسلامی باید سراغ مبادی برویم.
وی خاطرنشان کرد: مبدأ فلسفه در قول مشهور، علم است. لذا اگر فلسفهای بوده باشد که علاوه بر عقل، مبادی خاص اسلامی هم داشته باشد، فلسفه اسلامی است.
صدوقی سها با تأکید بر اینکه در اسلام، مبادی عقلیای افزون بر عقل هم وجود دارد که فلسفه اسلامی میباید متخذ از آن مبادی هم باشد اظهار داشت: در کتاب خود ۱۰ تا ۱۲ مورد از این مبادی را مبتنی بر آیات قرآن برشمردهام از جمله رؤیت و شهود و فؤاد که البته متأسفانه در عمل فلسفه اسلامی مبتنی بر این مبادی نیست. بر این اساس اگر مراد از فلسفه اسلامی، آن چه در شفا و اشارات آمده، باشد باید پذیرفت که اشتراکات زیادی بین این فلسفه با فلسفه یونانی وجود دارد ولی اگر بگوییم، مراد از فلسفه اسلامی، دستگاهی است که در خود اسلام وجود دارد، ولو متأسفانه استخراج نشده باشد، دیگر ربطی به یونان و غیر یونان ندارد، بلکه متاخذ از اسلام است که من مدتهاست که مشغول این کارم.
دبیر علمی نشست در ادامه از دکتر سعیدی مهر- سخنران دیگر این نشست - پرسید که مبادیای مثل کشف و شهود که دکتر صدوقی سها مطرح کرد به شکل دیگر در نگاه مسیحیان و سایر ادیان هم وجود دارد، پس آیا به صرف اتکا به این مبادی میتوانیم قائل به فلسفه اسلامی باشیم یا تعریف فلسفه اسلامی با این مبنا از نظر شما پذیرفته نیست؟
دکتر سعیدی مهر گفت: در ابتدا اگر نگاهی از بالا به این بحث داشته باشیم در تفسیر از فلسفه اسلامی با طیفی از دیدگاهها مواجهیم. یک طرف طیف، قائل به این دیدگاه است که فلسفه اسلامی، فارغ از وجود یا عدم وجود آن، فلسفهای است که تمام اصول و گزارهها و نتایج آن براساس آموزههای اسلامی بوده و تطبیق تمام عیاری با تعالیم این دین دارد که البته فکر نمیکنم دیدگاه چندان قابل دفاعی باشد. همین قیل و قالهای بین فیلسوفان مخصوصاً اگر ناظر به وضع موجود باشیم، حاکی از این است که یکی یا هر دو این اقوال، حق نیست.
وی افزود: تفسیر دیگری که به نظرم از جهاتی قابل دفاعتر است، این که منظور از فلسفه اسلامی، فلسفه مسلمانان است که البته میتواند این مشکل را داشته باشد که برخی از فیلسوفانی که در سنت فلسفه اسلامی میآیند، مسلمان نبودهاند، مثل ابن میمون که به احتمال قوی، یهودی بوده است.
سعیدی مهر خاطرنشان کرد: یک تعریف دیگر از اسلامیت فلسفه این است که فیلسوف در استنباط و رسیدن به نظرات فلسفی از منابع معرفتی اسلام استفاده میکنند. یعنی از آنجا که فیلسوفان مسلمان برخلاف فیلسوفان غیرمسلمان با قرآن آشنا بودهاند از چنین منبع معرفتی الهام گرفتهاند. در عمل هم شواهد زیادی در این زمینه میبینیم و خصوصاً در فلسفه متأخر ما، فلاسفهای مثل ملاصدرا و علامه طباطبایی و... در آثار خود بارها به قرآن استناد کردهاند.
وی تصریح کرد: در طرف دیگر طیف که به یک معنا دقیقاً در نقطه مقابل طرف اول و به یک معنا، شبیه آن است، معتقد است یک فلسفه اسلامی نه در مقام تحقق که در معنای ایدهآل آن داریم که باید به سمت تحقق آن پیش برویم. برخی اساتید معاصر مطرح کردهاند که ما فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص میگوئیم که هنوز باید روی آن کار شود ولی متون اسلامی و بالاخص قرآن طبیعتاً در مورد تمام اصول فلسفه مطلب دارد. فیلسوف با یک سری سوالات بنیادین درباره خدا، جهان، انسان و مبدأ و انتهای هستی سروکار دارد که اسلام به عنوان دین خاتم در مورد همه آنها صحبت کرده است. البته این طور هم نیست که قرآن را که باز میکنیم در آن نظریات فلسفی مطرح شده باشد بلکه فرایند استنباطی بسیار سنگینی را میطلبد که این ادعا ثابت شود که فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص دارد.
سعیدی مهر با بیان این که روی روایات اعتقادی هم خیلی کم کار شده است، تصریح کرد: آیتالله جوادی آملی میگویند منشأ بحث استذهاب که در اصول فقهی مطرح است و بحثهای زیادی را مورد آن شده، یک روایت کوتاه است که با جهد و فعالیتهای استنباطی اصولیان و فقهای ما به ۴۰۰، ۵۰۰ صفحه متون تخصصی علمی منتهی شده ولی این کار در مورد متون اعتقادی ما مثل نهج البلاغه صورت نگرفته است.
وی با بیان این که لزومی ندارد که از تعاریف مختلفی که درباره فلسفه اسلامی مطرح شده تنها به یک تعریف بسنده کرده و بقیه را رد کنیم، اظهار داشت: در مورد مبادی علم در خود آن بحث نمیشود و در فلسفه که اتفاقاً مادر تمام علوم است، فیلسوفان معتقدند که مبادی آن باید بدیهی باشد، چون مبادی سایر علوم را هم فلسفه تصدیق میکند. البته من ترجیح میدهم که به جای مبادی از منابع که عنوان رایجتری است، استفاده کنم و بگویم فلسفه اسلامی به عنوان دانش بشری، منابع معرفتی یا روشهای خاصی دارد. شهود هم درست است که قرآن آن را تأیید میکند ولی ملک طلق اسلام نیست و اگر هر نظام فلسفی که علاوه بر عقل به شهود هم ارجاع داده را اسلامی تلقی کنیم، ممکن است انقلت بیاورند.
در ادامه دکتر صدوقی سها هم با بیان این که در کتاب سه جلدی خود با عنوان «تاریخ عمومی فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص اسلامی» که دو جلد آن آماده انتشار است به تفصیل به این قبیل مباحث پرداخته است، گفت: آقای عابدی دامت برکاته که در قم هستند، تعبیر «فلسفه اسلامی اعم» و «فلسفه اسلامی اخص» را مطرح فرمودهاند. تبادری هم برای بنده واقع شده و «فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم» و «فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص» را گفتهام که مراد من از «فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم» همان فلسفهای است که در فرهنگ اسلامی یعنی توسط فلاسفه مسلمان یا در حوزه ممالک اسلامی پرورش یافته است.
وی افزود: فلسفه اسلامی به معنی اعم آن، برخلاف ادعاهای مطرح شده، نسخه کپی فلسفه یونانی نیست. درست است که فلاسفه با هم تعامل دارند ولی دلیل نمیشود که مثلاً ابن سینا را شاگرد ارسطو بدانیم؛ کما این که یکی از القاب محی الدین، ابوافلاطون است، یعنی این طور نیست که فلاسفه مسلمان، مقلد محض فلاسفه یونان باشند. این نظر دکتر سعیدی مهر که گفتند ملاصدرا استشهاد میکرده، مراد من نیست. ملاصدرا مساله فلسفی خود را میگفته و به آیهای هم استناد میکرده است. ما مدعی نیستیم که نظامی که درصدد استخراجش هستیم، عین اسلام است. بلکه میگویم من متفکر مسلمان، بر مبنای عقل و «مبادی» اسلامی تفکر میکنم. «منابع» هم نمیگویم، چون قران مبدأ است نه منبع (المبادی من القران).
وی خاطرنشان کرد: در فلسفه رسمی، مبدا قرآن فقط عقل است. همانطور که صاحب شوارق (عبدالرزاق لاهیجی، مؤلف «شَوارقُ الاِلهام فی شَرح تَجریدِ الاعتقاد») آورده، حدیث مسلم معصوم (ع)، «نازل منزله» بدیهی است، یعنی از عقل هم فراتر است. پس اگر به حدیث به عنوان مبدأ استناد کنیم از حوزه بدیهیات خارج نشدهایم. به فرموده حضرت امیر (ع) و امام رضا (ع)، چیزهایی را که حق تعالی در عالم جاری کرده دیگر بر خودش جاری نمیشود. ما بهعنوان یک تعلیم دینی به آن استناد نمیکنیم بلکه بهعنوان یک بدیهی استناد میکنیم چون دارد میبیند، میگوید، از بدیهی هم فراتر است.
ادبی در ادامه این سوال را از استاد صدیقی سها مطرح کرد که «شما معتقدید که آنچه از امام رضا (ع) و ائمه اطهار (ع) میگیرید، بدیهی و بلکه بالاتر از بدیهی است؛ در حالی که اساساً برخی فرق اسلامی، امام رضا (ع) را به عنوان امام نمیدانند. در این صورت چگونه میتوان احادیث ایشان را جزو مبادی فلسفه اسلامی دانست؟»
صدوقی سها پاسخ داد: این مسأله دو وجه دارد. یک وقت میگویم حضرت رضا (ع)، امام معصوم است پس به صرف تعبد، هر چه فرمودهاند را قبول دارم و یک وقت میگویم، حضرت رضا (ع)، امام است و امام، معصوم است و قول معصوم، لااقل نازل منزله بدیهیات است. یعنی نمیگویم چون حضرت رضا (ع) فرمودند من هم این را میگویم، بلکه وقتی به این رسیدیم که کلام معصوم است، آن را به عنوان یک بدیهی مطلق تلقی میکنیم که این با صرف استناد خیلی فرق دارد.
سعیدی مهر هم در خصوص نظرات صدوقی سها گفت: فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص، ایده خوبی است ولی در عمل خیلی کار دارد. مثلاً یک مشکل روششناختی که با آن روبرو میشویم این است که خیلی مواقع که به سراغ متون میرویم، دسترسی مستقیمی به آن محتوای ناب و حقیقی آن چه که مراد شارع و خداوند متعال در این متن بوده، نداریم. البته نمیگویم که به کلی چنین دسترسی مستقیمی نداریم و نمیگویم هم که به کلی چنین دسترسیای داریم، بلکه یک نظر فیمابینی دارم که باید بر روی آن بحث شود. در مورد قرآن کریم این اصطلاح مطرح شده که «قطعیالسند» ولی «ظنی» و «دلاله» است و شواهد زیادی هم داریم. یعنی به جز معدودی از آیات قرآن (نصوص)، دیگر آیهها، ظهور دارند و حتی بعضی، ظهورات متعددی دارند که دلالت قطعی نیست. یعنی در حالی که همه بر این که قرآن، کلام خداست و سندیت قطعی دارد، متفق القولند، ولی در مورد این که دقیقاً منظور هر آیه چیست، اختلاف نظر وجود دارد.
وی خاطرنشان کرد: در طول تاریخ هم میبینیم که مثلاً اشاعره از قرآن، جبر را آوردهاند و معتزله، اختیار را یا در قضیه حکمیت میبینیم که وقتی حضرت، ابن عباس را به عنوان نماینده خود میفرستادند به او تأکید کردند که با آنها با قرآن احتجاج نکند بلکه به سیره و تاریخ و … که ملموستر است بپردازد؛ چون ماهیت قرآن به گونهای است که تفاسیر مختلفی از آن میشود. طبعاً این مسأله در مورد روایات و کلام ائمه (ع) بیشتر هم هست.
در ادامه این نشست، استاد صدوقی سها در خصوص علم کلام و اقسام مختلف آن گفت: یک تقسیم بندی شامل کلام قدیم به عنوان حافظ اوضاع شرعیه و کلام جدید به عنوان قسیم فلسفه است. آنها که این تقسیم بندی را مطرح کردهاند منبع این انقسام را خواجه نصیرالدین طوسی میدانند؛ بدین صورت که کلامی قبل از خواجه بوده، کلام قدیم و کلامی که بعد از خواجه آمده، کلام جدید است که البته این ادعا مطابق با واقعیتهای تاریخی نیست. اگر یک دید پدیدارشناسانه داشته باشیم، میبینیم که از صدر اسلام دو رقم کلام داریم. کلام عقلی و کلام نقلی یا به عبارت دیگر اعتقادات و کلام که تاریخ آن هم به عصر سعادت منتهی میشود.
وی تصریح کرد: به اجماع شیعه و سنی، تمام متکلمین به نحو سلسله به حضرت علی (ع) منتهی میشوند. حضرت امیر، استاد پسرشان - محمد حنفیه - و محمد حنیفه، استاد پسرش - ابوهاشم - و او استاد واصل بن عطا – رئیس معتزله – و اشعری هم که ابتدائا معتزلی بود. خوارج هم که جزو شیعه هستند؛ لذا بانی کلام (کلام عقلی) در اسلام، امیرالمومنین علی (ع) است.
صدوقی سها خاطرنشان کرد: اولین ظهور کلام نقلی نزد شیخ صدوق بوده که «اعتقادات» را دارد و در قرن چهارم (سال ۳۸۰) وفات کرده و در همان عصر، شیخ طوسی متنی با عنوان «المقدمة فی المدخل الی علم الکلام» دارد که عین فلسفه (کلام عقلی) است. شیخ مفید نیز، هم عقلی دارد و هم نقلی. این در حالی است که خواجه نصیرالدین طوسی در قرن هفتم زندگی میکرده است.
وی در پاسخ به ادعای مطرح شده درباره فلسفه اسلامی مبنی بر این که اگر فلسفهای به عنوان فلسفه اسلامی هم وجود داشته باشد، چون مستند به دین است، کلام است و فلسفه نیست، افزود: ما فلسفه اسلامی را به دین مستند میکنیم ولی از این نکته غافلیم که خود دین، عقلی است. تمایز علوم به تمایز موضوعات و اغراض است و کلام عقلی و اعتقادی، موضوعا و غرضا، جدا هستند اگر میگوئیم فلسفه ما مستند به کلام است، مراد کلام عقلی است.
صدوقی سها در ادامه با بیان این که مؤسس «تمایز وجود از ماهیت» به عنوان یکی از مبادی برین فلسفه الهی، قرآن مجید است، اظهار داشت: خودمان داد میزنیم که فلسفه ما دینی است ولی اینها متوجه نیستند که دین هم خودش عقلی است؛ لذا وقتی فلسفه را مستند به دین کردیم از عقلانیت خارج نمیشود و آن کلامی هم که اعتقادات را بیان میکند، موضوعا و غرضا غیر از این کلام (کلام عقلی) است.
سعیدی مهر در مخالفت با دیدگاه دکتر صدوقی سها در تمایز بین کلام عقلی و نقلی گفت: از دید من- که فکر میکنم خیلیها هم با این نظر موافقند - کلام عقلی و کلام نقلی را نباید به عنوان دو علم متمایز تلقی کرد و تمایز آنها در حد تمایز درون دانشی است. اساساً، کلام بر عکس فلسفه که تک روشی و مبتنی بر برهان و عقل است، یک علم چند روشی است و میتواند همزمان از روشهای مختلف تاریخی، تجربی و … هم استفاده کند. مثلاً مهمترین مسأله کلامی، بحث امامت خاص است که ما شیعیان آن را از اصول دین میدانیم و اساساً کلام با آن شروع شده است. در بحث امامت خاصه، متکلم کاملاً بحث تاریخی میکند مثلاً به واقعه غدیر اشاره میکند، در حالی که فیلسوف هیچ وقت چنین نمیکند.
وی افزود: به نظر من لزومی ندارد که کلام عقلی و نقلی را که بسیاری از متکلمان ما از هر دو استفاده میکنند و در واقع یک علم با دو روش مختلف هستند تفکیک کنیم؛ اما در تمایز فلسفه و کلام، اگر سنتی فکر کنیم از لحاظ موضوعی، تناظرهایی با هم دارند. به لحاظ روشی هم عام و خاص مطلق میشوند و به لحاظ هدف و غرض کاملاً متباین هستند چون کلام که از ابتدا بنا را بر دفاع از عقاید گذاشته، در بحثهایی مثل معاد نظریاتی دارد مثل «اعاده معدوم» که به اصطلاح مبانی فلسفی آن را درست کند ولی فیلسوفان با آن مخالفند.
سعیدی مهر خاطرنشان کرد: همان طور که استاد اشاره کردند بخشی از کلام از قدیم بوده که بهعنوان «لطیف الکلام» - در مقابل «جلیل الکلام» - از آن یاد میشود و جالب است این که میگویند از زمان خواجه به بعد فلسفی شده است، اگر طیفی نگاه کنیم، این نظر درست است که غلظت فلسفه بیشتر شده ولی باید توجه داشت که تا خواجه، لطیف الکلام را داشتهایم. اینها بحثهایی مقدماتی داشتند و میگفتند کلام اصلی، جلیل الکلام است ولی معتقد بودند برای این که بحث عقلی کنند، مبانی و مبادیای میخواهد که در لطیف الکلام آوردهاند. بخشی از متکلمان ما هم بحثهای خیلی جالبی در این زمینه دارند که میتوان در بحثهای معرفت شناسی جدید عرضه کرد؛ مثلاً طبق تعریفی که از علم دارند از اول میگفتند علم یعنی «اعتقاد جازم ثابت» که غربیها تازه الان به این مسأله رسیدهاند و آن را با تمجیدهای فراوان به افلاطون نسبت میدهند که گفته «معرفت، باور موجه است». یعنی این استفاده را هم از قدیم، کلام ما از فلسفه داشته است.
صدوقی سها با بیان این که ابن مرتضی که ظاهراً از زیدیه، رساله مفصلی در لطیف الکلام دارد و ظاهراً مؤسس این معنا، شیخ مفید است، اظهار داشت: کلام، اساساً جدلی است نه برهانی و از همه مهمتر این که در شیعه بعد از هزار سال، هنوز بالاتر از اعتقادات شیخ صدوق درباره کلام اعتقادی، متنی وجود ندارد و شارحش هم شیخ مفید بوده که یک سده بعد زندگی می کرده است.
وی با بیان فهرست اعتقادات شیخ صدوق و عناوین فصول مختلف کتاب المقدمه شیخ طوسی گفت: مبدأ کلام نقلی، جدل است و غرض آن، حفظ اوضاع دینیه است و مبدأ کلام عقلی، عقل و غرض آن، بیان موضوعاتی مثل وجودشناسی است.
سعیدی مهر گفت: وقتی از یک علم صحبت میکنیم، یک وقت نگاه تاریخی و در مقام تحقق داریم و یک وقت نگاه تعریفی. این که میگویم کلام، چندروشی است، عمدتاً ناظر به تعریف ما از کلام در مقام تعریف است. در مورد این ادعاها اگر بخواهیم به نتیجه خیلی روشنی برسیم، خیلی اوقات باید اول تحلیل مفهومی شوند. گاهی به چند معنا است که به یک معنا را قبول داریم و به یک معنا را قبول نداریم. مثلاً این که میگویند ملاصدرا متکلم است، چند معنا دارد. ملاصدرا به این معنا که اصول دیگر متفکران را قبول داشته باشد، واقعاً این طوری نیست. او چه متکلمی است که یک جا هم با آرای کلامی دیگران موافق نیست؟ بنابراین تیپ مسائل در لطیف الکلام، تیپ مسائل فلسفی است ولی این که لزوماً این را فلسفه اسلامی بدانیم، محل بحث است؛ خصوصاً این که در خیلی از مواضع، متکلمان در معنای عام (شیعه و سنی و …) در این لطیف الکلام، اختلافات جدی با فیلسوفان دارند که فراتر از چارچوب خود فلسفه است.
در ادامه، صدوقی سها این پرسش را مطرح که «ملاصدرا، وقتی به آیه استناد میکند در مقام اثبات حقانیت آیه است یا آن مسأله فلسفی که از آن بحث میکند؟»
سعیدی مهر گفت: اگر ملاصدرا فیلسوف بوده باشد، فقط باید با آیه تأیید بگیرد.
صدوقی سها گفت: پس اگر در مقام دفاع از اوضاع شرعیه نیست، متکلم نیست؛ فیلسوفی است که میخواهد یک بحث تطبیقی هم بیاورد.
سعیدی مهر گفت: من هم همین را میگویم! البته در مورد «اعتقادات» شیخ صدوق، باید توجه داشت که خیلی از بزرگان ما، یک بعدی یعنی صرفاً متخصص در یک رشته نبودهاند، مثلاً اما اگر از من بپرسید که جناب شیخ صدوق را بیشتر متکلم میدانم یا محدث- اگر فقط یک عنوان بخواهیم بدهیم- من، او را محدث میدانم نه متکلم! کتاب عقاید یا اعتقادات شیخ صدوق، کاملاً حدیثی است و لذا میبینید که شاگرد شیخ مفید- که او هم آدم بزرگی است- جا به جا، حرف استاد را کنار گذاشته و رد کرده، چون شیخ مفید، عقل گرا و معتقد به تحلیل عقلی آیات است.
صدوقی سها، این ایراد را مطرح کرد که چه طور است به آن «اعتقادات» میگویند کلام و به این «مقدمه» هم میگویند کلام! در حالی که آن، صرفاً اعتقادات نقلی است و این صرفاً عقلی است.
سعیدی مهر گفت: آن، کلامی است که سبقه نقلیاش بیشتر است و این کلامی است که سبقه عقلیاش بیشتر است، ولی دو تا کلام نیستند.
صدوقی سها پرسید: آیا واقعاً بحث شفاعت با وجود یکی هستند؟
سعیدی مهر گفت: خواجه که در تجرید بحث هر دو را آورده پس چه؟
صدوقی سها پاسخ داد: در تجرید او خلط کرده، چون در امامت، اصلاً بحث عقلی نمیتوان کرد. خود خواجه اعتقادات دارد مثل صدوق.
سعیدی مهر گفت: لازمه آن تفکیک این است که چون دو علم است، وقتی یک نفر، هر دو را در یک کتاب آورده توجه نداشته است. مثل این که یکی، یک کتاب بنویسد و هم شیمی را در آن بیاورد و هم فیزیک.
صدوقی سها پاسخ داد: برگردیم به خود اصل سعادت. در احتجاج طبرسی، حدیث آمدن یهود، نصاری، مشرکان به خدمت رسول (ص)، حضرت با آنها بحث میکنند میرسند به ثنویه. نگاه کنید اگر کسی نداند که این حدیث است، فکر میکند یک متن فلسفی است. میخواهم بگویم در دین، مسائل عقلی به تصریح وجود دارد. وقتی میگوئیم، دین، کلاً نقلی است و فلسفه مستند به دین شد، نقلی میشود، درست نیست! آقای جواد خرمیان سه جلد کتاب نوشتهاند به نام «قواعد عقلی در قلمرو روایات»، کلی احادیث دارد که متن حدیث، خود، قاعده عقلی است، یعنی نه این که استنباط شود. خب این را بگوییم نقلی است؟
دبیر نشست گفت: نکته اینجاست که در تعریف دکتر سعیدی مهر از کلام، این هر دو، یک چیز هستند ولی از دید جنابعالی دو چیز هستند.
صدوقی سها پاسخ داد: دو چیزند! چون موضوعشان فرق دارد! تمایز موضوع، موجب تمایز علوم است.
سعیدی مهر خاطرنشان کرد: من میگویم یک علم کلام داریم که چند روشی است ولی برخی مسائلش را فقط بحث عقلی میتوان کرد.
صدوقی سها پاسخ داد: آن وقت که علم واحد نمیشود!
سعیدی مهر گفت: کسی که نگفته علم واحد، باید روش واحد داشته باشد! اگر وحدت موضوع را ملاک بگیریم، میگوئیم کلام وحدت موضوعی دارد ولی چند روشی است.
صدوقی سها پرسید: یعنی در فلسفه هم میتوان جدل کرد و بگوییم یک روش است؟
سعیدی مهر پاسخ داد: در فلسفه اسلامی نه! البته میتوانید یک فلسفه دیالکتیک درست کنید که به جدل نزدیک است و اسمش را بگذارید فلسفه جدلی!
صدوقی سها گفت: به آنها کاری نداریم ولی آیا ابن سینا در مقام بحث فلسفی به جدل هم استناد میکند؟ چون میداند جدل به حقیقت نمیرساند، لذا در فلسفه بحث جدلی نمیکند.
دبیر نشست در ادامه این پرسش را از دو سخنران مطرح کرد که آیا فلسفه اسلامی میتواند باورهای دینی را به چالش بکشد؟
صدوقی سها پاسخ داد: به گمان من، اصلاً در این مقام نیست و نباید باشد!
سعیدی مهر گفت: باید ببینیم که باور چیست؟ اگر باور عرفی است، فلاسفه با آن مبارزه میکنند. وقتی هم میگوئیم اعتقادات، باید پذیرفت که دسترسی ما به آن واقع، محدود است. خود صدوق و مفید هم دو فهم متفاوت دارند، ولی آیا میتوانیم بگوییم مثلاً مفید مسلمان نبوده یا صدوق نبوده است؟ حاشا و کلاً! فهمها متفاوت بوده است.
وی خاطرنشان کرد: غیر از مسلمات دین مثل اصل توحید، حتی فهمهای ما از توحید مختلف است. توحید صدرایی داریم، توحید اشاعره، توحید معتزله و … اگر همه اینها که برداشتهایی از دین هستند، را داخل باورهای دینی بیاوریم یک فیلسوف میتواند برخی از آنها را بپذیرد یا نپذیرد. خود ملاصدرا در خیلی جاها با باورهای عرفی مقابله میکرده است. در کل جوابم این است که فلسفه اسلامی فیالجمله با برخی از باورهای دینی مخالفت میکند. چون هیچ تعهد قبلی ندارد که همه جا با باورهای دینی موافقت کند و نکته این است که یک باور دینی استاندارد هم که نداریم.
سعیدی مهر درباره حد به چالش کشیدن باورهای دینی توسط فلسفه اسلامی گفت: به استثنای یک سری اصول که از ضروریات هستند، حدی ندارد! خدایی هست ولی درون همین اصل که خدایی هست، اختلاف نظرات زیادی وجود دارد که قدرتش چگونه است، ارادهاش چگونه است و … خود شیعه، دهها مورد با هم اختلاف دارند. همین الان خود متکلمین ما هم اختلاف دارند و البته سمت و سوهای ما هم نباید به سمت یک یکپارچگی و تعیین چارچوبهایی باشد.
دبیر نشست از صدوقی سها پرسید: با توجه به این که معتقدید فلسفه اسلامی نباید باورهای دینی را به چالش بکشد، آن وقت با ابن سینا و زکریای رازی و ابن راوندی و … چه باید بکنیم؟
صدوقی سها پاسخ داد: در اول بحث گفتم که این فلسفه بالمعنی الاخص که میگوئیم، فلسفه مسلمانان است، عین اسلام که نیست، پس قابل خدشه و نقض است. پس وقتی میگوئید فلسفه ابن سینای مسلمان، عین اسلام نیست.
دوم این که در فلسفه، بحث اعتقادات مطرح نمیشود. اصلاً خروج موضوعی دارد. بحث فلسفی میکنند در باب وجود، این چه ربطی به اعتقادات دینی دارد؟ کلام که نیست، فلسفه است!
وی درباره الهیات خاص هم گفت: الهی خاص، بحث فلسفی است. اینجا نمیتوانیم بگوییم الهی بالمعنی اخص که میگوئیم، دین است! متفکری بر مبنای دستگاه اسلامی فکر میکند ولی ادعا ندارد که آورده من عین اسلام است.
دبیر نشست پرسید: علت این که این قدر بر تفاوت فلسفه اسلامی با عین اسلام تأکید میکنید، چیست؟ مگر اصلاً فیلسوفی هم داریم که بگوید من عین اسلام هستم؟
صدوقی سها تأکید کرد: بله! ابن رشد صراحتاً میگوید که ابن سینا، متکلم است، فیلسوف نیست که من جواب بدهم!
دکتر سعیدی مهر هم در پاسخ به این سوال که آیا زکریای رازی را هم باید در دایره فلسفه اسلامی بپذیریم یا نه، گفت: در غرب یک سری ادیان تئیستی و دئیستی داریم و ما زکریای رازی را هم به یک معنا به دلیل نظراتی که درباره نبوت دارد، دئیست میدانیم. دیدگاههای جدید را هم داریم که معتقدند بعثت ضرورتی ندارد یا برای برهه تاریخی خاصی بوده است. در تصویر بنده از فلسفه، اینها هم بحث فلسفی است. ممکن است بگویید، نبوت مثل اصل وجود خدا جزو ضروریات است در این صورت ممکن است بگوییم زکریای رازی یک فیلسوف دینی نیست ولی به هر حال فیلسوف است.
وی افزود: اگر فلسفه را بگوییم، بحث از وجود است تا زمانی که وارد طبیعیات و ریاضی نشده است.
صدوقی سها در همین ارتباط گفت: در آن زمان داخل طبیعیات و ریاضی هم بوده است.
سعیدی مهر گفت: منظورم این است که وحی، بحث ریاضیاتی که نیست، بحث طبیعیاتی هم نیست، پس فیلسوف میگوید داخل تیول من است.
صدوقی سها گفت: اولاً و بالذات جزو فلسفه نیست.
سعیدی مهر پرسید: پس موضوع فلسفه را چه میدانید؟
صدوقی سها پاسخ داد: وجود و عوارض وجود!
دبیر نشست در ادامه از سخنرانان خواست به مقوله کلام جدید بپردازند.
سعیدی مهر با بیان این که «در سدههای اخیر، خصوصاً بعد از خواجه و حداقل در شیعه، شاهد یک نوع غلبه فلسفه بر کلام یا اضمحلال کلام در نوعی فلسفه هستیم یعنی کلام تابع فلسفه میشود»، اظهار داشت: در حال حاضر، بسیاری از دانشجویان و حتی اساتید ما نوعی نگاه تحقیرآمیز نسبت به کلام دارند که به نظر میرسد در سیر تاریخی به صورت ناخواسته شکل گرفته است. مثلاً اگر از افراد بخواهیم که دو فیلسوف را نام ببرند، قطعاً افراد شاخص زیادی را داریم که رسماً خود را فیلسوف میدانند ولی در مقابل کمتر کسی را در حوزه داریم که مشهور باشد که متکلم است. یعنی یا کلام را زیر فلسفه آوردهایم یا آنقدر گفتهایم کلام سنتی مشحون از باطل است و باید به زباله دان تاریخ فرستاده شود که کمتر کسی هم جرأت میکند که خود را متکلم معرفی کند.
وی هشدار داد: احساس میکنم در واکنش به این شرایط، جریانی تفریطی خصوصاً در حوزه در حال شکلگیری است که شدیداً با فلسفه مخالف است و معتقد است گویی فیلسوفان مسلمان واقعی نیستند، چون خیلی از قرآن و روایات فاصله گرفتهاند و سراغ یونان رفتهاند؛ لذا باید فیلسوفان را کنار زد و کلام را در صدر نشاند.
سعیدی مهر افزود: به نظر من باید این هر دو را حفظ کنیم. در عالم مسیحیت، الهیدان دارند، فیلسوف هم دارند. تعامل و بده بستانهایی هم بین این دو حوزه هست. به نفع سنت و علوم انسانی ماست که این توازن را در عرصه کلام و فلسفه اسلامی هم حفظ کنیم و در عین حال جریانهایی هم باشند که کلام را بازنگری کنند و جان و روح تازهای در آن بدمند و البته نه به قیمت اینکه بر سر فلسفه بزنیم!
وی خاطرنشان کرد: در کلام خود یک برهان داریم معروف به «برهان حدوث». در فلسفه ما گفتهاند آخر این چه برهانی است که مبتنی بر حدوث زمانی است! غلط است! متکلمین یک زمانی گفتند ولی برای خودشان گفتند! ما «برهان صدیقین» را داریم! این گونه است که مثلاً میبینیم، یک استاد فلسفه معروف در آمریکا که اتفاقاً مسیحی متعصبی هم هست، آمده این «برهان حدوث» را از تاریخ ما گرفته، احیا کرده، ریشهاش را هم پنهان نکرده و آن را به صورت برهانی در فلسفه دین مطرح کرده است. در ادامه، مبانی فیزیکی آن را هم تبیین کرده و دهها مقاله نیز در این زمینه نوشته شده و ادبیاتی شکل گرفته است یعنی برهان حدوثی را که یک متکلم ما گفته و خودمان به عنوان مهد کلام، آن را کنار گذاشتهایم، یک استاد آمریکایی، بازخوانی کرده، پروبال داده و آن را بحث روز کرده است.
سعیدی مهر تأکید کرد: اگر میخواهیم درباره آینده دو علم فلسفه و کلام هم بحث کنیم باید از افراط و تفریط پرهیز کنیم. نه کلام را کنار بگذاریم و نه اجازه بدهیم فلسفه را تحقیر کند. اجازه بدهیم با هم تعامل داشته باشند که باعث کمال هر دو خواهد شد.
صدوقی سها گفت: اینکه گفتند متکلمان در رد فلسفه نوشتهاند، اتفاقاً بحث خیلی مهمی است. در یکی از ادوار تاریخی فلسفه ورود متکلمین بر فلاسفه است که متأسفانه در قرن پنجم تمام میشود عمدتاً از جانب معتزله و کمی در اشاعره است. رد بر فلاسفه میکنند اما نه بهعنوان شخص فیلسوف بلکه نقد به فلسفه یونان دارند. بالاخره یونان یک نظام سندی مادی فلسفی است، آن عالم را قدیم میداند و این را حادث میداند. خب یک آدم متفکر که با آن مسائل آشنا شده و معرفت دینی دارد چطور سکوت کند وقتی میبیند از یک نظام فلسفی مادی به عنوان فلسفه اسلامی یاد میشود؟ نتیجتاً ردودی که متکلمان بر فلاسفه نوشته اند رد بر ذات فلسفه نیست.
وی افزود: یک دردی را هم بگویم؛ فلسفه دو معنا دارد که به یک معنا، اندیشیدن است و به یک معنا، فلان مطالب فلسفی است. کدام آدمی است که با اندیشیدن مخالف باشد؟ تا قاعدهای فلسفی را نقد میکنم، میگویند مخالف فلسفه است، مخالف اندیشه است! اگر متکلمان ردی بر فلاسفه نوشته اند بر مسألهای فلسفی نوشتهاند نه اندیشیدن.
در ادامه نشست یکی از حاضران در جلسه با اشاره به صحبتهای دکتر صدوقی سها این پرسش را مطرح کرد که «در فرآیند بحثی که طی شد، احادیث به عنوان بدیهیات گرفته شدند، مسائل هم که از یونان آمده و میتواند نباشد؛ بنابراین احادیث در همان شکل بسیطش باقی میمانند. پس با این حساب، اساساً چه چیزی از معارف و تعقل و فلسفه و علم میماند؟»
صدوقی سها در پاسخ گفت: اولاً، همه مسائل از یونان نیامده است، بعضی مسائل تأسیسی است، علاوه بر این کلی مسائل فلسفی وجود دارد. وقتی حدیث میفرماید، حدیث روی چشم ماست ولی از همان حدیث، کلی مسائل فلسفی استخراج میکنیم. بسیاری از مسائل بنیادی فلسفه از قرآن استنباط شده است. تفسیر سوره توحید، تماماً مباحث فلسفی است. ابن سینا به عنوان یک فیلسوف، آثار تفسیری دارد که تمام مطالب آن فلسفی است، یعنی قرآن این کشش را دارد چون اگر نداشت، ابنسینا این کار را نمیکرد.
حجت الاسلام و المسلمین غلامی رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی هم برای روشنتر شدن بحث گفت: اگر یک جهانبینی یا هستی شناسی پیش از ایمان و یک جهان بینی یا هستی شناسی پس از ایمان داشته باشیم، حداقل قبل از ایمان، همین هستیشناسی، مقدمه ایمان است یعنی قبل از اینکه وارد اتمسفر ایمان شویم که بعد از کلام و وحی سخن به میان آید، نیازمند یک دستگاه عقلی آزاد و مستقل هستیم که بتواند خود وحی و دین را به اثبات برساند و اسمش را میگذاریم فلسفه؛ فلسفهای که مستقل است، یعنی تعهدی به دین ندارد، کاملاً عقلی است و ما را برای رفتن به سمت ایمان آماده میکند و چون دین امر عقلی است، این پیوند راحت برقرار میشود.
وی افزود: ممکن است در جاهایی فلسفه بگوید اساساً نمیتوانم دفاع عقلی کنم از موضوع؛ لذا پیش از ایمان، حوزه بسیار وسیعی داریم که دین در آن حضور ندارد و پس از ایمان هم گرچه با دنیای گستردهای از معارف و علوم مواجه میشویم، ولی باز هم با شبهات و هجمههایی مواجه هستیم که اگر بخواهیم صرفاً از پایگاه کلام به آنها پاسخ دهیم، مخاطب ما را که ایرادش به همین دین و وحی است، قانع نمیکند؛ لذا نیاز داریم همین دستگاه (فلسفه) را نگه داریم که آزادانه درباره دین صحبت کند و به موقع دفاع کند. لذا، ما با وجود کلام از فلسفه بینیاز نمیشویم و چه بسا باید فلسفه را به عنوان یک علم آزاد و مستقل صیانت کنیم. اگرچه همه این علوم مخلوق خداوند هستند و هیچکدام در واقع در مقابل دین و اراده خداوند و امر متعالی نیستند، ولی مستقل از شریعت هستند که هم قبل از ایمان و هم بعد از ایمان در خیلی زمینهها به کار ما می آیند.
غلامی خاطرنشان کرد: اگر فلسفه نبود، کلام نمیتوانست به تنهایی در مقابل بسیاری از هجمهها بایستد، چون کلام، کلام است، حالا مگر اینکه کلام عقلی را مقداری برجسته کنیم. گرچه بروز و ظهور تاریخی کلام هم بیشتر نقلی بوده است.
وی در ادامه به مرز بین کلام سنتی و کلام جدید پرداخت و با درخواست توضیح شفاف در این خصوص گفت: این روزها، بعضی، بحث «فلسفه دین اسلامی» را هم مطرح میکنند که فکر میکنم میتواند پارادوکسیکال باشد. با این که خودم از این پسوند اسلامی خیلی استفاده میکنم، ولی اینجا خیلی شوکه شدم! اساساً فلسفه دین آمده که مطالعه برون دینی انجام دهد، پس چطور میتوانیم از فلسفه دین اسلامی اسم ببریم. یک موقع مثل حضرت آیتالله جوادی آملی بحث میکنیم که میگویند اصلاً چیزی خارج از امر متعالی وجود ندارد حتی علم تجربی هم دینی است. خدمت ایشان عرض کردم که شاید این مطلب در مورد علوم پایه و پزشکی درست باشد اما در علوم انسانی خیلی سخت میشود فرمایش جنابعالی و البته ایشان هم این نظر را رد نکردند.
صدوقی سها گفت: دین لااقل، اولاً و بالذات یک مسئله فلسفی نیست؛ البته امروز که خوشبختانه عصر فلسفههای مضاعف مثل فلسفه فوتبال و سینما است و لابد کم کم فلسفه آدامس و پفک هم خواهیم داشت نهایت در فلسفه دین از آن حرفها بزنند ولی باید توجه داشت که موضوع فلسفه، صرفاً وجود و عوارض اولیه وجود است؛ لذا معنا ندارد که از فلسفه بمافلسفه از دین بحث کنیم اما معنایش این هم نیست که اصلاً از دین بحث نکنیم، بلکه میگویم الزاماً اسمش را فلسفه نگذریم! فلسفه منحصر به تعقل نیست و تعقل هم منحصر به فلسفه نیست و بسیاری از دانشهای عقلی هم فلسفه نیستند نمونهاش خود کلام.
غلامی گفت: اگر فلسفه در طول تاریخ نبود و فربه نمیشد، اساساً چقدر علوم عقلی خارج از فلسفه داشتیم که بخواهیم با آنها وجود دین را اثبات کنیم ولی نه به اسم فلسفه.
صدوقی سها گفت: فراوان داشتیم نمونه اعلایش هم ریاضی که آن زمان جزو فلسفه بود.
غلامی گفت: فرض کنید هنوز وارد ایمان نشدهایم و فلسفه هم نبود، آیا دستگاه عقلی دیگری بود که با آن، به سمت ایمان برویم یا هر چه بود، بالاخره فلسفه بود و ما مدیون تلاش فلاسفه در طول تاریخ هستیم که توانستند این ظرفیت عقلی را در انسان تقویت کنند؟
صدوقی سها گفت: یکی از امور منفی که امروز داریم، همین یکی گرفتن فلسفه و تعقل است. تعقل منحصر به فلسفه نیست قبل از ایمان اگر عقل وجود خارجی داشت، عاقل مینشست تفکر میکرد، ممکن بود برسد به ضرورت ایمان ولی الزاماً اسمش را فلسفه نمیگذاریم.
غلامی پرسید: عقل بیرون از یک دستگاه میتواند نقشی که فلسفه دارد را برای ما ایفا کند؟ فلسفه عقل را وارد دستگاهی کرده که این دستگاه به ما کمک میکند.
صدوقی سها گفت: این دستگاه را چه کسی ساخته است؟ عقل بدون وجود دستگاه، به چنین چیزهایی رسیده است. پس عقل بدون ایجاد دستگاه هم قادر به فهم است.
غلامی پرسید: روی اسم فلسفه که تعصب نداریم. آیا دستگاهی جدا از فلسفه هم داشتیم؟ اگر بوده ظهور و عینیت آن کجا بوده؟
صدوقی سها گفت: خودتان اقرار میکنید که این دستگاه را خود عقل بدون فلسفه ایجاد کرده پس عقل قبل از ایجاد نظام قادر به درک حقایق است و با همان عقل میتواند به حقانیت دین پیببرد.
غلامی پرسید: اگر فلسفه را کنار بگذارید آن دستگاهی که عینیت پیدا کرده کدام است؟ نمود تاریخی داشته است؟
صدوقی سها پاسخ داد: بدیهیات که میفرمایید باید مدرک باشند یا نه؟ مدرک بدیهی بودن بدیهیات کدام قوه است؟ عقل؟ عقل که کارش استدلال است! با استدلال اگر درک کند که بدیهی، بدیهی نیست. کدام قوه است که آن بدیهیات را ادراک میکند؟ عقل است؟ عقل کارش استدلال است.
وی با بیان این که قوه ادراکیه منحصر به عقل نیست، گفت: من عاشق فرشهای ظریف هستم. وقتی فرش زیبایی را میبینم و مات میشوم آیا صغری کبری میچینم؟ آن زیبایی را با چه قوهای درک میکنم؟ این عقل نیست. عقل استدلال میکند شما وقتی زیبایی را درک میکنید، استدلالا درک نمیکنید. صغری کبری نمیکنید! من اسمش را میگذارم فؤاد! اگر دین گفته قوهای دارید به نام فؤاد، معنیش این است که اگر دین نگفته بود آن را هم نداشتیم؟ یک قوه درون من است. دین هم نگفته بود، بود. آنها که میگویند فقط عقل است که ادراک حقایق میکند، خودشان میگویند اعتبار مسائل فلسفی به این است که به بدیهیات منتهی شود. حال پاسخ دهند که بدیهیات را با عقل درک کردهاند؟ بدیهی، نتیجه استدلال نیست، استدلال بر پایه بدیهیات است یعنی بدیهی فرا استدلال است. باید اول بدیهی را به ماهو بدیهی درک کرده باشید، بعد آن را مبنای استدلال خود قرار دهید.
دین پرست پرسید: از کجا معلوم که عقل کارش صرفاً استدلال است؟
صدوقی سها گفت: عقل اگر استدلال نکند که به هیچ چیز نمیرسد! عقل معانی مختلف دارد. خود این محل بحث است ولی کدام عقل است که مبنای فلسفه است؟ عقل بالفعل! عقل بالفعل بر مبنای ملکات مجهولات را به معلومات منتهی میکند و کارش استدلال است. یکی از قوای متعدد ادراکیه انسان این است که حقایق را بدون واسطه درک میکند. یعنی اصلاً وجودا با آن متحد میشود.
رضا ماحوزی، دانشیار فلسفه مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی هم این سوال را از استاد صدوقی سها پرسید که بین الاذهانیت این سیستمی که شما بر اساس نگاهی متفاوت که راجع به فلسفه اسلامی دارید، برای غیر مسلمانها چگونه حاصل میآید؟ این بداهت برای ما مسلمانان-بنا به فرض- با رجوع به آن پایهها شامل کلام خداوند متعال یا قول پیامبر (ص) و ائمه (ع) حاصل میآید و طبعاً هاله قدسیت و پذیرش مضامین و مفاهیم موردنظر در همین سپهر که ناشی از مسلمانی ماست حاصل میآید، اما این سیستم چگونه میتواند برای غیر مسلمانها اعتبار داشته باشد وقتی از فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص حرف میزنیم؟ به عبارت دیگر این حکمت عقلی ایمانی برای غیرمسلمان چگونه میتواند جایی برای گفتگو بگذارد، وقتی که خودش را از دایره مسلمانی خارج نمیکند؟
صدوقی سها پاسخ داد: من عرض نکردم حکمت عقلی و ایمانی، عرض کردم فلسفه اسلامی به عنوان فلسفه فیلسوف مسلمان! آقایان مدعی هستند که فلسفه اسلامی، مساوی اسلام است و عدهای هم میگویند مساوی اسلام نیست! ما میگوئیم نظامی که مدعی آن هستیم اسلام نیست. یک نظام فلسفی است مربوط به یک متفکر مسلمان. علاوهبر آن، من نگفتم فلسفه مسیحی تأسیس میکنم؛ اگر مسیحی اسلام را قبول کرد این را هم قبول میکند.
ماحوزی گفت: هنر فلسفه- لااقل بنا به ادعا- این بوده که مفاهیم و نظریههایی را عرضه کند که مرز زمانی مکانی و قومی و تاریخی ندارد، لذا وقتی این سیستم را خاص مسلمانها درست میکنیم چطور ادعای عرضه جهانی آن را میتوانیم داشته باشیم؟
صدوقی سها پاسخ داد: اگر برای مسلمانانها باشد که امر دینی میشود. من که مدعی تأسیس نظام دینی نیستم. یک نظامی است در عرض سایر نظامها. آن نظامها چگونه آمدند؟ مملکت را هایدگر گرفته، این به معنای آن است که ما هایدگری هستیم؟ نظامی است که عدهای یا قبول میکنند یا نمیکنند الزامی ندارد که حتماً قبول کنند یا رد کنند. این هم چنین چیزی است. یک نظام فلسفی است، میبینند، قبول میکنند یا نمیکنند. ادعای اصابت به واقع نداریم چون نمیگوییم عین اسلام است. این دریافت من مسلمان است؛ لذا نه مقدس است نه مطلق است.
فلسفه من است منتها مبادی آن با مبادی عمومی فرق میکند نتیجتاً مسائل آن هم فرق میکند. اولین مسئله ما اثبات وحدت شخصیه وجود است بر مبنای قرآن کریم. در فلسفههای دیگر این گونه نیست! نه مقدس است، نه غیرقابل خدشه و طبیعتاً میدان میدهد که بحث کنند.