شناسهٔ خبر: 64926 - سرویس دیگر رسانه ها

هجرت مهمترین فصل در زندگی انبیای الهی/ تعالی انسان سقف ندارد

محمدعلی انصاری ضمن تفسیر آیات سوره صافات به مسئله هجرت حضرت ابراهیم اشاره کرد و گفت: هنگامی که پیامبران احساس می‌کنند باید پویایی جدیدی در کار خودشان ایجاد کنند و شرایط را بیش از نمی‌توانند متاثر کنند دنبال شرایط جدیدی می‌گردند که برای توسعه فزون‌تر آیین الهی اقدام کنند.

به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر قرآن محمدعلی انصاری، مفسر قرآن کریم شب گذشته با محوریت تفسیر سوره صافات برگزار شد که گزیده مباحث آن را می‌خوانید؛

در میان ماجرای ابراهیم(ع) هستیم و گفتیم با تدبیری که این مرد بزرگ الهی پیش‌بینی کرد ضربه فکری ناگهانی به جامعه مشرک وارد شد و با شکستن بت‌ها مواجه شدند، سرها به زیر افکنده شد و به ظالم بودن خود رسیدند ولی در نهایت با مکر و نیرنگ، کار به آنجا رسید که مراسم سوزاندن ابراهیم(ع) را آغاز کردند: «فَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِینَ؛ پس خواستند به از نیرنگی زنند و[لی] ما آنان را پست گردانیدیم». به هر ترتیب خداوند نسبت به حفظ ابراهیم عمل کرد و آتش تبدیل به گلستان شد. اگر این تبرها به دست آید و آدمیان بت درونی نفس را بشکنند و بت‌های زر و سیم را به زیر آوردند، در آتش‌ها و فتنه‌های زندگی مصون می‌مانند و خداحافظ و نگهدار آنها خواهد بود.

معنای واژه هجرت

سرانجام حضرت ابراهیم کار خود را به غایت رساند و حجت و برهان برای مردم روشن شد و دیگر ابراهیم کاری در آن سرزمین نداشت و دیگر ماندن او در آن سرزمین توجیهی نداشت چون مردم جمود نشان دادند. از طرفی پیامبران الهی دنبال توسعه دایره تبلیغ خود هستند چون دیگرانی هستند که تشنه حقایق هستند و ابراهیم هم باید دایره کار خود را توسعه بدهد. از طرفی می‌دانید که ابراهیم پیامبر قومی نبود و برای قوم خاصی ارسال نشده بود و دایره تبلیغ او گسترده بود.

قرآن از این تحول چنین یاد می‌کند: «وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ». قرآن در جایی دیگر می‌فرماید: «وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ». کلیدواژه هجرت از مهمترین واژگان تمدن ادیان الهی است. واژه هجرت به معنای فاصله گرفتن از نقطه و مکانی است. هنگامی که پیامبران احساس می‌کنند باید پویایی جدیدی در کار خودشان ایجاد کنند و شرایط را بیش از پیش نمی‌توانند متاثر کنند، دنبال شرایط جدیدی می‌گردند که برای توسعه فزون‌تر آیین الهی اقدام کنند. از این حرکت تعبیر به هجرت می‌شود. حضرت نوح هم هجرت داشت، موسی کلیم هجرت داشت و از مصر به کنعان رفت، عیسی هم به نوعی هجرت داشت، پیامبر اکرم(ص) هم همین‌گونه بود. پس از مقاطع اصلی شکل‌گیری در زندگی انبیا الهی مقوله هجرت بوده است.

قرآن هم می‌فرماید: «وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا». این از آیات بی‌نظیر قرآن است. یعنی هر کس به خاطر خدا از شهر خودش هجرت کند و در پی محیط‌های جدیدی باشد تا دینداری خود را به شکل مترقی ادامه دهد و در مسیر مهاجرت مرگ به سوی او آید، اجرت او بر خدا واقع می‌شود و فقط خدا است که می‌تواند اجر او را به عهده گیرد و تضمین کند.

هجرت بیرونی، هجرت درونی

نکته دیگر این است که هجرت یک امری است که لازمه آن حرکت از نقطه‌ای به نقطه دگر است، ولی بزرگان اخلاق می‌گویند سوای هجرتی که در بیرون داریم یک هجرت دیگر داریم که این هجرت خارجی و فیزیکی نیست بلکه هجرت در جان است، هجرت در درون وجود انسان‌ها است. امام علی(ع) در بیانی می‌فرمایند: «ألا وإنه سیأمرکم بسبی والبراءة منی. فأما السب فسبونی فإنه لی زکاة ولکم نجاة. وأما البراءة فلا تتبرأوا منی فإنی ولدت علی الفطرة، وسبقت إلی الإیمان والهجرة» یعنی من به تمام معنا سبقت‌گیرنده در ایمان و مهاجرت هستم. اینکه می‌فرمایند من در ایمان سبقت گیرنده هستم مورد اتفاق است و اولین کسی که به پیامبر(ص) ایمان آورد علی(ع) بود ولی اینکه می‌فرمایند اولین مهاجر هستم مورد تامل شارحین نهج‌البلاغه است. شارحین می‌گویند اگر مراد از هجرت، هجرت از مکه به مدینه است، ایشان اولین مهاجرین نیستند. اینجا شارحان پیشنهاداتی دارند از جمله اینکه مراد از هجرت، هجرت درونی است چون خود امام در جایی دیگری می‌فرمایند: «المُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِئاتِ». تا هجرت درونی نباشد هجرت برونی معنا پیدا نمی‌کند و تا زمانی که انسان از کفر فاصله نگیرد، در بیرون در پی آن نیست خودش را تسلیم خدا کند.

«وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ». ابراهیم بالاترین حد هدایت را داشت یعنی به جایی رسیده بود که خدا او را هدایت کرده بود ولی باز هم از خدا طلب هدایت دارد. این نشان می‌دهد مقوله هدایت مقوله‌ای نیست که برایش سقف تعیین شده باشد. ما هدایت بعد از هدایت داریم یعنی کسانی که متصف به هدایت الهی می‌شوند باز از سوی خداوند مورد هدایت واقع می‌شوند: «یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی». پس این قابلیت اوج‌گیری است و در مسیر ایمان و تعالی، خداوند برای انسان سقف تعیین نکرده و انسان در تقرب به حضرت جانان می‌تواند پیش برود. پیامبر(ص) به بالاترین نصاب هدایت و علم رسیده بود ولی هنوز راه باز است و امکان آن هست به فضاهای لایتناهی که نمی‌دانیم چیست برسد لذا قرآن می‌فرماید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً».

بیع، هبه، اعاره

عرض کردیم ابراهیم در شرایطی است که احساس می‌کند باید حرکت کند. الآن دارد به فضای جدیدی می‌رود که تنها است، لذا برای اینکه یاوری داشته باشد دست به دعا بلند می‌کند و از خدا طلب فرزند می‌کند: «رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ». چقدر زیبا این خواسته را مطرح کرده است. «هب» از «هبه» و به معنی بخشش است. ما در اسلام چهار شکل معامله داریم؛ گاهی کالایی می‌دهیم بهایش را دریافت می‌کنیم که بیع است، گاهی بهایش را دریافت نمی‌کنیم که هبه است، گاهی کالا را تملیک نمی‌کنیم و فقط اجازه بهره‌برداری می‌دهیم و در مقابل آن وجه می‌گیریم که به آن اجاره می‌گویند و گاهی در مقابل بهره‌برداری وجهی دریافت نمی‌کنیم که اسمش اعاره است. این چهار صورت معاملات است.

جالب اینکه ما هبه را در مورد مسائل مادی به کار می‌بریم اما این فعل در قرآن در مسائل مالی به کار برده نمی‌شود و در مورد خاصی به کار برده می‌شود. بارزترین جایی که این واژه به کار برده می‌شود در مورد فرزند است. خدا در قرآن درباره فرزند واژه هبه را به کار می‌برد: «وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا». پس در مسائل مالی بحث هبه نیست و خداوند به کسی بخشش نمی‌کند و شما باید توان خود را مصروف کنید و نیازهای مادی خود را تأمین کنید، ولی در موضوع فرزند، بحث هبه مطرح است.