فرهنگ امروز: دکتر سیروس نصرالهزاده، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی: پدیده موزه در شکل امروزیاش امری معاصر است و بر اساس شرایط دویست و اندی ساله گذشته شکل گرفته است؛ بهویژه با پدیده استعمار و تصرف سرزمینهای متمدن و باستانی، اشیاء و آثار بسیاری به موزههای غرب راه یافته و بر غنای آنها افزوده است. اهمیت موزهها و تنوع آن در شناخت فرهنگها و آثار مادی گذشتگان بر همگان آشکار است و در کشور ما هم به سبب فرهنگ و تمدن خاص و یگانهاش در طول هزارهها باید جایگاه مهمی داشته باشد که متأسفانه، به هر دلایلی، نسبت به این وضعیت در جای مناسبی نیستیم. نه فقط جایِ مناسب که به سبب تأسیس کشورهای تازه و بدون هویت تاریخی در اطراف ما، این کشورها تلاش بسیاری دارند تا هم از راه قاچاق و هم نسبت دادن آثار مادی و معنوی و شخصیتهای تاریخی و ادبی که اکنون بهسبب خواستههای دو سده اخیر مستعمران از ایران بزرگ مجزا افتادهاند، مصادره به خود کنند. این امر مهمی است تا سیاستگذاریهایِ فرهنگی ما توجه تام و تمام به گذشته تاریخی و حوزه تمدنی ایران فرهنگی داشته باشند. در خصوص موزهها و طراحی و تأسیس آنها باید توجه به دانش جدید داشت و نیز بتوان فرزندان عزیز این کشور بزرگ و تاریخی را از همان کودکی با موزهها و گذشته تاریخی آنها آشنا کرد.
در جهان قدیم دو حوزه تمدنی بزرگ وجود داشته که یک سویش غرب، یونان و روم، بوده و سوی دیگرش ایران. شاپور دوم ساسانی در نامهای به قیصر رومی همزمانش در توصیف این دو تمدن از عبارت «دو چشم جهان» استفاده کرده است. پس از نظر آنها در جهان آن زمان دو چشم وجود داشته که یکی از آنها ایران بوده است. در ایران بزرگ نزدیک به شش هزار سال تمدن و فرهنگ متعالی در جریان بوده است. بخشی از این میراث تمدنی عیلامیان، در خوزستان و فارس، هستند که نزدیک به سه هزار سال عالیترین نشانههای تمدنی و زبانی را داشته و هماورد تمدن میانرودان (بینالنهرین) آن زمان بودند. سپس با ورود ایرانیان به جغرافیای ایران، یعنی ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی، حیاتی تازه به تمدن و فرهنگ جهان دادهاند. آنچه جهان ایرانی به جهان همزمان خودش و پس از آن داده فراوان است که در جای دیگری باید بدان پرداخت.
علاوه بر تمدنهای بزرگ شناخته شده، در هر کاوش باستانشناسی آثار تمدنی تازهای یافته میشود که غنای تاریخی و تمدنی این سرزمین را میرساند که کمتر بدان پرداختهایم. فراموش نکنیم که بسیاری از کشورهای کناری ما که محصول توافق قدرتهای استعماریاند در آرزوی بخش کوچکی از این گذشته تاریخی هستند. علاوه بر آثار مادی و معنوی تاریخی ایران، از نظر زبانی هم توجه به این گذشته تاریخی و یادآوری آن مهم است. از دیرباز این منطقه فرهنگی، که به غلط و از منظر غربیها خاورمیانه نام نهاده شده چرا که حوزه تمدن ایران بسیار فراتر مفهوم تنگ و تاریک خاورمیانه است، از ترکستان چین، هند، آسیای مرکزی تا آناتولی و بالکان حوزه نفوذ تمدن ایرانی بوده است و هنوز هم تأثیرات خود را دارد، از همین جهت است که غربیان برای حوزه نفوذ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی واژه خاص Persianate را وضع کردهاند تا بتوانند دقیقتر حوزه گسترش این فرهنگ ایرانی را در ادوار تاریخی نشان دهند؛ در زمان هخامنشیان، زبان تمدنی مقابل ما زبان یونانی بود که 300 سال بعد جای خود را به زبان رومی داد. اسکندر و جانشینانش که شرق را تصرف کردند تا زمانی که برپا بودند زبان یونانی رایج بود، اما با حضور اشکانیان به تدریج زبان یونانی رنگ باخت به فراموشی سپرده شد.
مورخان از حضور اسکندر و جانشیناش در شرق با عنوان «هلنی» یا »یونانیمآبی» یاد میکنند که محصول آمیزش تمدن یونان و شرق به ویژه ایران است. در دوران اشکانیان و ساسانیان و قدرتمندی اینان باعث شد جغرافیای ایران از غرب و شرق حفظ شود؛ به ویژه شرق که هجوم بیابانگردان آسیای مرکزی، مثل هیاطله یا هونها، در مرزهای شرقی متوقف شود و بهسبب مجاورت با تمدن ایرانی و هندی صاحب فرهنگ و تمدن شوند همچون کوشانیان. در دوره اشکانیان هم بازگشت به فرهنگ گذشته ایرانی شد و تسلط یونانی کم رنگ شد و زمینه شکلگیری خاطره تاریخی ایرانیان شد که بعدها در دوره ساسانیان خداینامه نام گرفت و شاهنامه از آن شکل نهایی گرفت. در دوره ساسانی هم همین روند بود چه جلوگیری از نفوذ غرب و چه جلوگیری از بیابانگردان از شمال شرق و دالانهای شمالی قفقاز. در زمان ساسانیان بود که بهسبب شرایط موجود و نیاز زمانه نام ایران و ایرانشهر در منابع نوشتاری ظاهر شد و جغرافیای ایران از جیحون تا فرات تثبیت و در منابع دوره ایران اسلامی هم منعکس شده و پذیرفته شده است.
پس از سقوط ساسانیان و پذیرش اسلام از سوی ایرانیان این پیشینه تمدنی ایران با دین اسلام پیوند خورد و دوره با شکوه تمدن ایرانی اسلامی را زایاند. در این زمان نقش مهم فرهنگی و هویتی ایرانیان در زبان فارسی تجلی یافت و باشکوهترین منابع ادبی جهان را خلق کرد. باوجود اینکه حکومت دست ایرانیان نبود اما این زبان فارسی و توانایی ادبی و فرهنگی آن بود که از چین و هند تا آناتولی را تسخیر خود کرد. این تمدن بزرگ در فراز و نشیبهای زمانه باز نماند و تا اکنون ادامه دارد. راز تداوم ایرانی دوباره بازگشتن و نگریستن به گذشته خود است که ایرانشناس ایتالیایی، الساندرو بوزانی، بدان نام rearchization: «دوباره پیشینهسازی» داده است که در همه ادوار تاریخی ما بوده است؛ این بدان معنا است که استمرار و تداوم همیشگی در تاریخ ایران بوده است و یک اساس مهم آن زبان فارسی است که میراث بشری و جهانی است.
فردوسی در شاهنامه هم که برای اشاره به تاریخ پیش از اسلام واژه باستان، ایران باستان، را بهکار برده که طور ضمنی اشاره به همین تداوم دارد. واژه باستان در زبان فارسی میانه ساسانی در اصل قید تداوم و پیوستگی است که در شاهنامه معنای گذشته یافته است؛ بهیاد داشته باشیم که زبان لاتین با آن همه اهمیتش دیگر وجود ندارد. تاریخ ایران از دشوارترین تاریخهای جهان است که برای فهم آن، یا فقط بخشی از آن، مرارت و تعمق بسیار لازم دارد. کشوری با این همه سابقه تمدنی بزرگ شناختش هم دشوار است و هرگونه تصمیمگیری در خصوص گذشته آن و میراث مادی آن نیاز است با متخصصان هر دوره در تعامل باشند و بیاموزند. در هر کاوش باستانشناسی و کشف و پیدایی هر اثر مادی، به همراه خود تاریخی نهفته دارد که به کوشش و دانش باید تفسیر و بازخوانی شود و روشن کننده بخشی از تاریخ بلند ماست و نام آن «گنج» نیست؛ یا حفظ بافتهای تاریخی شهرهای کهن که خاطره تاریخی ما را میسازند.
مورخان و فیلسوفان غرب بر اساس تاریخ خودشان تفسیر و تحلیل و نظریهپردازی کردهاند و به هوش باشیم چشم و گوش بسته نخواهیم آن را وارد تاریخ خودمان کنیم؛ تاریخ ما بسی فراتر از تاریخ آنهاست. ایران بزرگ و فرهنگی از میراثهای مهم تمدنی جهان است و قدرش را بدانیم و بشناسیم و به آن ببالیم و خوب بخوانیم و از آن لذت ببریم و تجربه کنیم. باید پذیرفت که تاریخ ایران تاریخی بلند و جهانی است و در استمرار و پیوستگی و جداکردن دورههای آن و منازعات بیهوده در این زمینه به صلاح و منافع ملی ما نیست. اگر بخواهم سیر تاریخمان از ایران باستان تا دوره ایران اسلامی را در سه مفهوم خلاصه کنم؛ «داد (قانون)، خرد و شادی» است که هر سه در شاهنامه تجلی یافته است.