فرهنگ امروز: دکتر ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی: روز قلم چند سالی است که دوباره رونق گرفته است و در این روز، بزرگ میدارند کسانی را که قلم میزنند و خوب هم قلم میزنند. مناسبتش را که زیاد نوشتهاند؛ قدیمیترین کسی که در تاریخ به آن اشاره کرد، ابوریحان بیرونی است. ابوریحان در آثارالباقیه مناسبت روز قلم را به دوره هوشنگ نسبت میدهد، ظاهرا هوشنگ در این روز مقام دهقانی را به برادرش اعطا میکند و چون دهقانی همواره با کتابت و قلم همراه بوده است، از این رو چنین مناسبتی بنا بر قول ابوریحان بیرونی به بزرگداشت قلم و نگارش اختصاص یافت و این روز را بزرگ داشتهاند.
البته مناسبتهای دیگری هم به روز قلم اختصاص دارد که در این مورد مقالهای با عنوان «تیرگان» دارم که سال گذشته در نشریه بخارا چاپ شد و از نظر اساطیری و... به آن پرداختهام.
نسل من نسل کتابخوانی بودیم، نه همهی همنسلان من، اما آنها که راه دانشگاه را در پیش گرفته بودیم، اینگونه بودیم. در واقع اگر کتاب نمیخواندیم شأنی در دانشگاه نداشتیم. اینگونه نبود که فقط کتاب درسی بخوانیم. آنها که روشنفکرتر بودند، علاوه بر کتاب درسی کتابهای غیر درسی هم میخواندند. من جزو بچه درسخوانها بودم. درست است که کتابهای درسی میخواندم ولی در کنار این کتابهای درسی کتابهای دیگر علیالخصوص رمان هم میخواندم.
من هر لحظه از عمرم را نوشیدهام. من برعکس تعدادی از همکارانم عقیده ندارم که فقط باید کتابهای تخصصی بخوانیم. من عقیده دارم زنگ تفریح خواندن کتابهای تخصصی، خواندن کتابهای غیرتخصصی مانند رمان است و من خودم جزو کسانی هستم که زیاد رمان میخوانم، رمانهای خوب میخوانم.
در آن دوره هم نویسندههای ارزندهای داشتیم، نسل من همزمان بود با انتشار کتابهای درجه یک در ایران. کتابهای درجه یک از نویسندگانی همچون صادق چوبک و... که با سبکهای مختلف نوشته میشد. حتما باید این کتابها را میخواندیم. حتما یکی از بین ما کتاب را میخرید و بقیه هم میخواندند. باید میخواندیم و اگر نمیخواندیم حرف برای گفتن با همفکران خودمان در دانشگاه نداشتیم. خواندن کتاب به نوعی خود زندگی بود.
نسل من نسل ترجمههای خیلی خوب بود. صنعت ترجمه و نشر کتاب آن دوره، زباندانان درجه یکی داشت که کتابهای ارزنده نویسندگان خارجی(البته به جز آثار کلاسیک فرانسه و انگلیسی) را به فارسی برگردانده بودند. کتابهای داستایفسکی، تسوایک و دیگران ترجمه شده بود. یعنی رمانهای آلمانی هم ترجمه میشد. رمان برادران کارامازوف و تولستوی را خوانده بودم. من و دیگران و در کل همنسلان من کتاب زیاد میخواندیم. من حتی کتابهای دوره نوجوانی خودم را در یک قفسه جدا در کتابخانهام نگه داشتهام و همیشه فکر میکنم این قفسه کتاب نماد جوانی من است.
نسل جوان کتاب را بر روی آیپد و تبلت میخوانند، اما کتاب الکترونیکی از نگاه نسل من کتاب نیست. نسل من باید کتاب را ورق بزند، کاغذ را لمس کند، باید مدادی دست ما باشد و زیر چیزهای قشنگ آرام خط بکشیم. در نتیجه من فکر میکنم کتاب خواندن یکی از بهترین تفریحات است.
با بانویی همنسل خودم در این مورد گفتوگو میکردم و میگفتم چه فایده، امروز جزئیاتی از آن کتابهایی را که در روزهای جوانی خواندیم، به خاطر نداریم؛ او بسیار تاملبرانگیز گفت، حتی اگر هم جزئیات کتابهایی را که در جوانی خواندهایم، فراموش کرده باشیم باز هم در تکوین شخصیت ما خواندن این رمانها به صورت محسوس و نامحسوس تاثیر داشت.