شناسهٔ خبر: 65515 - سرویس دیگر رسانه ها

جامعه‌شناس به گوشه رانده شده!

جامعه‌شناسی جهانی نه تنها جهان اندیشه سیمل را پشت سر نگذاشته بلکه باید راهی بپیماید تا به او برسد.

دانش جامعه‌شناسی امروزه به عنوان یکی از پر مخاطب‌ترین رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه و میان عموم مخاطبان گسترده‌ای دارد. اما خوانش ما از نظریه‌پردازان شاخص این علم به چه شکل بوده است و جایگاه این افراد در جامعه‌شناسی ایران کجاست؟ در سلسله گفت‌وگوها با این موضوع، این بار با امیر عظیمی، مدرس دانشگاه و عضو شورای مرکزی گروه جامعه شناسی کاربردی انجمن جامعه شناسی ایران در باب اندیشه زیمل و منظومه فکری او به بحث نشسته‌ایم.
 
پرسش نخست را از جایگاه گئورگ زیمل (جرج سیمل- Georg  Simmel به امریکایی) در دانش جامعه‌شناسی آغاز کنیم، در نظریه‌های جامعه شناسی، اهمیت اندیشه زیمل کجاست؟ او به عنوان یکی از نظریه پردازان کلاسیک این حوزه، چه مفاهیم و نگاهی را وارد دانش جامعه شناسی کرده است؟
ابتدا به عنوان مقدمه بحث، در نظر دارم برای درک بهتر و روانتر از سوی مخاطبان رسانه‌ها و مطبوعات، دستگاه نظری جرج سیمل(به تلفظ آلمانی گئورگ زیمل) را در چهار جستار نظری تقسیم بندی نمایم. برای این کار بهتر دیدم تا از الگوی چهار جستار نظری پروفسور ح. ا. تنهایی(عضو هیات علمی دانشگاه و مؤسس گروه های تخصصی جامعه شناسی تفسیری و نظری در انجمن جامعه شناسی ایران) به نقل از کتاب جامعه شناسی نظری(۱۳۹۲)، استفاده کنم. لازم به یادآوری است که نظریه‌های جامعه‌شناسی به قول سی. رایت میلز، جامعه‌شناس برجسته امریکایی به عنوان واقعیت‌های اجتماعی نیستند که از رویکرد «تخیل جامعه‌شناختی» بهره بگیریم. بلکه نظریه‌های جامعه‌شناسی، چارچوب‌های نظری هستند که واقعیت با آنها تبیین می‌شود، پس برای پرداختن به ابعاد مختلف اندیشه و نظریه‌های جامعه‌شناسان در اینجا، اندیشه و نظریات جرج سیمل از رویکرد «تخیل جامعه شناسی نظری» که در این رویکرد، «نظریه به مثابه نظریه» است، تخیلی که در باب نظریه‌ها و عناصر درونی آن، و نه واقعیت اجتماعی،- تخیلی پیرامون پارادایمهای نظری و پادایم‌های مکتبی-  بهره می‌گیریم.

بنابر مطالعه تاریخی، نظم‌شناسی و معناشناسی نظریه‌های بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی، و بنا بر آن که هر مجموعه نظری بایستی مفروضات مسلم و اصول موضوعه خاصی(ستون N) را در شالوده‌های نگرش خود مهیا داشته باشد، می‌توان نتیجه گرفت که پیکربندی هر تخیل جامعه شناختی نظری از چهار قلمرو نظری یا چهارجستار نظری و مفهومی مستقل اما به هم پیوسته، تشکیل می‌شود: جستار هستی‌شناسی، که در معنای عام یا انسان‌شناختی، اصول موضوعه و مفاهیم مسلم و مکتبی هر نظریه پرداز را شرح می‌دهد. جستار روش‌شناسی، که در معنای عام یا انسان‌شناختی به اصول معرفت‌شناسی و شناخت‌شناسی و چارچوب‌های روش‌شناختی و بررسی تناسب منطقی آن با روش‌های پژوهش(که شامل رویکرد یا رسش، طرح، فنون و طرح تحلیلی پژوهش می‌شود) می‌پردازد.

جستار ایستایی‌شناسی، که در معنای جامعه شناختی، چگونگی هر پدیده را در گستره نظم شناسی آن بررسی می‌کند. جستار پویایی شناسی که در معنای جامعه شناختی، تغییرات هر پدیده را در درازای تاریخی آن مورد مطالعه قرار می‌دهد.

روشن است که هر چهار جستار یاد شده، انکشاف یا بازیابی تاکیدات و ملاحظات نظریه پردازان بزرگ بوده است که از خلال شرح  و تحلیل نظریه آنان یافت شده و راهنمای ما در چیدمان این جستارها بوده اند. بنابراین لازم به یادآوری و تاکید این نکته است که مهمترین کارکرد تحلیل چهارجستاری تخیل جامعه شناختی، دسته بندی مهم ترین عناصر حساس هر دستگاه نظری است.

حالا بر گردیم به پرسش اول در خصوص جایگاه سیمل در نظریه‌های جامعه شناسی، اهمیت اندیشه و مفاهیم و دیدگاه‌هایی را که به میدان جامعه شناسی وارد کرده است.
به دستگاه نظری سیمل ابتدا از رویکرد هستی شناختی نظری می‌اندازیم. در هستی شناسی وی باید به خلاصه‌ای کوتاه از زندگی و تبارشناسی نظری او اشاره کنیم. سیمل در خانواده‌ای یهودی و پرجمعیت در مرکز شهر برلین آلمان در سال(۱۸۵۸) به دنیا آمد و در سال (۱۹۱۸) دنیا را ترک گفت. محیط خانوادگی‌اش به دلیل رفتارهای سلطه جویانه مادرآرام نبود. پدرش را در نوجوانی از دست داد، اما ارث قابل ملاحظه‌ای به ایشان تعلق گرفت و از این طریق بدون دغدغه معیشت و نان، آزادانه به حیات علمی و اجتماعی خود در جامعه آلمان و کلانشهر برلین پرداخت. به طوری حتی گاهی دوستان و نزدیکانش به او به برچسب بی‌درد، خوشگذران و یا بورژوا نثار می‌کردند. سیمل پس از پایان دبیرستان به تحصیل علم تاریخ و فلسفه در دانشگاه معتبر برلین مشغول شد. در سال ۱۸۸۱ موفق به کسب درجه دکتری در رشته فلسفه شد. سپس به عنوان استاد مدعو به مدت ۱۵سال! و سخنران بسیار چیره دست و مشهور و چهره‌ای محبوب در دانشگاه برلین مشغول شد. سرانجام در سن ۴۳ سالگی به او عنوان استاد افتخاری اعطا شد. اما بدلیل شخصیت مستقل، مبارز و منتقد وضعیت وقت آلمان همچنان در حاشیه دانشگاه بوده و هیچ وقت موفق به عضویت رسمی در دانشگاه‌های آلمان نشد.

رساله دکتری سیمل با عنوان «در باره تفکیک اجتماعی» در سال ۱۹۰۸منتشر شد و او سپس کتاب‌های «مسائل فلسفه تاریخ» و «درآمدی بر علم اخلاق» را نگاشت و سرانجام معروف ترین کار خود «فلسفه پول» را در سال ۱۹۰۰ نوشت. در سال ۱۹۰۸ کتاب «بررسی‌هایی در باره صورت‌های جامعه زیستی» را منتشر کرد. تدوین بیش از ۲۰۰ مقاله و بیست و دو کتاب نشانه‌ای از پرکار بودن و نقش و جایگاه بسیار برجسته وی در میدان نظریه‌های جامعه شناسی در جهان است. او که به عنوان جامعه‌شناس گوشه رانده شده معروف است، در سال‌های آخر عمر وقایع مهمی از جمله جنگ جهانی اول و انقلاب بلشویکی در روسیه ۱۹۱۷ را یک سال پیش از مرگ دید.
 
نظرات پروفسور دونالد لوین استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شیکاگو در مورد اهمیت جایگاه سیمل در اندیشه جامعه‌شناسی در سطح جهان، جالب توجه است. لوین آثار بسیار زیادی از جرج سیمل را ترجمه یا گردآوری کرده است و براین باور است که برخلاف برخی، جایگاه سیمل در جامعه‌شناسی جهانی  نه تنها جهان اندیشه سیمل را پشت سر نگذاشته بلکه باید راهی بپیماید تا به او برسد.

او بر چه جنبه‌ای از این اندیشه تاکید دارد؟
وی در خصوص بخشی از تبارشناسی اندیشه سیمل می‌گوید در کنار افلاطون، اسپینوزا، گوته، مارکس، تاثیر نیچه و کانت نیز بر وی بسیار آشکار شده است. ویژگی‌های مدرنیته از نظر نیچه از جمله پاره شده وحدت روح، رشد سوبژکتیویته فردی، ابزاری شدن زندگی مدرن، تبدیل ارزش‌های کیفی برکمی، و ضدیت زندگی مدرن با فرم، این همه مضامینی است که به کرات در آثار سیمل به چشم می خورد. او با بازنگری و کار بر روی تمایزکانتی فرم‌ها و محتواها در سال ۱۸۹۴«مسئله اصلی جامعه شناسی» را نوشت. سیمل با تبدیل اعضای جامعه به آفرینش‌گران فرم‌های تعاملی موفق شد که پروژه شبه کانتی تصدیق شأن و خودسالاری انسانی را از این طریق پیش ببرد که کنشگران انسانی هم سازندگان جامعه و هم محصولات جامعه تلقی می‌شوند. پس از این صورت‌بندی سیمل مطمئن شده بود که مسئله فلسفی بنیانگذاری رشته جامعه شناسی را حل کرده است و می‌خواست همکارانی را بیابد تا پروژه تحقیقاتی‌اش را مطابق با این تعریف و مفهوم جدید پیش ببرد. شاید بتوان گفت که اگر برای سیمل در نشریه جامعه‌شناسی آمریکایی که در دانشگاه شیکاگو در ۱۸۹۶ تأسیس شد، فرصتی یافت نشده بود، او تمامی انرژی‌اش را برای آثار فلسفی می‌گذاشت. جامعه شناس آمریکایی آلبیون اسمال که در سفرهایش به آلمان و تحصیل در دانشگاه برلین سیمل را ملاقات کرده بود و با او مکاتبه داشت و به این طریق سیمل حمایتی را که برای ادامه کار جامعه شناختی اش نیاز داشت از طریق جامعه‌شناسان امریکایی و فضای آزاد آنجا، به دست آورد. به این ترتیب اثر بزرگ جامعه شناسی سیمل در سال ۱۹۰۸، از سه لایه باستان‌شناسناسانه تشکیل می‌شود: فصول اسپنسری درباره بسط گروه و حلقه‌های تلاقی کننده؛ فصول ساختاری درباره تضاد و فرمانروایی و فصول پدیدار شناختی در باره درک و شناخت و علایق میان شخصی.

با این همه تاثیر اندیشه او در محافل علمی جهان چگونه رقم خورده است؟
در زمینه تاثیر و نقش برجسته اندیشه و نظریات سیمل در محافل علمی و فلسفی جهان ابتدا باید یادآور شوم که در این راستا یکی از کلیشه‌های عمومی که در جامعه آلمان در باره سیمل بود این است که او اگرچه مقاله نویسی برجسته و خلاق بود اما تاثیر ماندگاری بر اندیشه اجتماعی قرن بیستم نداشته است. ولی برخلاف این گونه پیش‌داوری‌های مغرضانه علیه سیمل، تحقیقات اخیر این نکته را تقویت کرده است که مارتین بوبر و مارتین هایدگر دو تن از بانفوذترین فلاسفه قرن بیستم بینش‌های اصلی‌شان را از طریق صورت‌بندی‌های سیمل یافته‌اند. ایده‌های بوبر در باره کنش متقابل اجتماعی(تعامل اجتماعی) رونوشت‌هایی مو به مو از آموزه‌های سیمل بود. در مورد تأثیر سیمل بر هایدگر فیلسوف برجسته آلمانی پیش از آدولف اشترن برگر در ۱۹۳۴ اشاره کرده بود که مفهوم مرگ اصیل که در مقاله «متافزیک مرگ» سیمل شرح و بسط یافته است در فلسفه هستی هایدگر ظاهر می‌شود. اخیراً میشائیل گروسهایم(۱۹۹۱)نفوذ عمیق سیمل را بر تکوین فلسفه اگزیستانسیال هایدگر ردیابی کرده است. برای نمونه، هایدگر در یک سخنرانی در ۱۹۱۹ این مفهوم سیمل را که فلسفه علمی بنیادی نیست، نگرشی ذهنی است، می‌پذیرد، و در ادامه این مفهوم سیمل را بسط می‌دهد که «زندگی در زمان نیست بلکه زندگی زمان است»: زندگی هنگامی که میان گذشته و آینده کشیده می‌شود استمرار خودش را تجربه می‌کند. 

همچنین در خصوص پرسش تأثیر مهم دیگر جامعه شناسی سیمل در اندیشه جهانی باید خاطر نشان ساخت که، مقالات مهم سیمل در باره زنانگی در رشد عملی این دگرگونی تأثیر به سزایی داشته است. همانطور که نانسی چودوروف(۱۹۸۹) و دیگران تأکید کرده‌اند، کارن هورنای چهره اصلی در آفرینش فمینیسم روانکاوانه بوده که آموزش روان کاوانه‌اش را در برلین به هنگام اوج شهرت سیمل می‌بیند و خود(۱۹۲۶) اذعان کرده است که مقالات سیمل الهام بخش او برای به پیش کشیدن فرض‌های فرویدی در باره ی رشد روانی- جنسی زنانه بوده‌اند.
 


در مورد هستی‌شناسی سیمل چه مطالبی قابل طرح و بحث است ؟
در خصوص هستی‌شناسی سیمل، ضمن اشاره به جایگاه و تاثیر اندیشه سیمل بر محافل علمی جهانی، در ادامه گفت‌وگو به هستی شناسی سیمل نیز می پردازیم در این جستار جایگاه اندیشه و دیدگاه‌های وی با رویکردی انسان‌شناختی و عام مورد توجه قرار می‌گیرد. سیمل پرورش یافته با موسیقی و نگرشی آزادگرایانه به جهان بود. او جامعه‌شناسی را همزاد تاریخ، فلسفه و روان‌شناسی می دانست. به نقش دین غیرسنتی به عنوان شکل دهنده اجتماعی و تاریخی در تمدن آدمی و نه قومی خاص، تأکید کرد. او مومن و دیندار را کسی می‌دانست که میان دو قلمرو ابژه و سوژه، قلمرو سومی پدید آورد، قلمرویی که به مانند پلی میان آن دو قلمرو کار او مفید باشد. به نظری وی واژه (Religere) به معنای دوباره وصل کردن چیزی است که شکافته شده است. سیمل دین واقعی را به معنای قلمرو عاملیت یا فاعلیت آدمی در شدنی واقعی و تاریخی و در حد توان آدمی و نه اسطوره‌سازی‌های فرا واقعی می‌دانست. باورهای هستی شناختی سیمل بر مبنای مفروضاتی از عرفان مسیحی- یهودی و تلفیقی از تضادگرایی، تفسیرگرایی و دیالکتیک‌گرایی قرار داشت. او بر آن بود که جامعه آدمی اگرچه درگیر ساختی هندسی از روابط متقابل آدمی است، و درجه چگالی همین روابط هندسی تعیین کننده اشکال و ساختارمندی‌های جامعه است، اما روابط متقابل اجتماعی آدمی بر مبنای فهم و معنایی است که مردم از رفتار یکدیگر و موقعیت درگیر در آن دارند. او با دانستن این حقیقت که درحال سفر به وادی مرگ، بیشتر به زندگی نگریست و به واقعی کردن آن می اندیشید و در همین سال کتاب «فلسفه زندگی» خویش را معرفی کرد. در این کتاب سیمل تبارشناسی و  وام اندیشگی خویش به افلاطون، اسپینوزا، کانت، گوته، مارکس و نیچه را برملا ساخت.

از هستی‌شناسی که بگذریم، در خصوص روش‌شناسی سیمل در رویکردش  به بررسی مفاهیم، پدیده‌ها یا واقعیت اجتماعی چه مباحثی را می توان طرح کرد؟
 در بخش دیگری از بحث بهتر است به روش شناسی سیمل و مفاهیم مهم قابل طرح وی در این زمینه نیز اشاره‌ای داشته باشیم، روش‌شناسی، در معنای عام یا انسان‌شناختی به اصول معرفت‌شناسی و شناخت‌شناسی سیمل و چارچوب‌های روش‌شناختی و بررسی تناسب منطقی اندیشه وی با روش‌های پژوهش شامل رویکرد یا رسش، طرح، فنون و طرح تحلیلی پژوهش،  می‌پردازد. نکات مورد تاکید سیمل در این جستار را می توان در چند مورد دسته‌بندی کرد: رویکرد عملگرایانه (Pragmatistic Approach): سیمل به پیروی از کانت برآن بود که اراده به انجام کار برتر از فکر کردن درباب آن است برای انجام هرکاری پیکره‌ای از داده‌ها لازم است تا بتوان اراده کنش را به هیجان و حرکت واداشت. کنش براساس داده و اراده براساس دانش صورت می‌گیرد، چه قابل آزمون و عینی باشد یا نباشد، اما در هرکاری نتیجه کنش است که رخ می دهد و این مهم‌ترین واقعیت است، کنش در حال انجام.

ابزارهای انکشافی یا کنکاشگر: سیمل بر این باور است که جامعه‌شناسی نمی‌تواند به شیوه‌های آزمایشی شالوده‌های فرهنگ و جامعه را به طور مطلق، اثبات یا ابطال کند، بلکه در برابر می‌تواند از پشت صورتها و محتواها و ویژگیهای دیالکتیکی گونه گونه و نهفته را کشف کند. در این معنای دیالکتیکی ارتباط فرد و میدان‌ها، او به چهار ابزار انکشافی اشاره می‌کند: ۱.دین به مثابه یک بینش: دین به نظر سیمل، کنش عشق و عاشقانه زیستن است، کنش عاشقانه آدمی را توانا می‌سازد تا بتواند کنش دینی تازه‌ای که لازمه ایمان و نه تقلید است، را بسازد.

۲.کارکرد پیوند دین: توانمندی دین در پیوند دادن شکاف میان واقعیت‌های ذهنی و عینی یا دو قلمرو ابژه و سوژه با ساختن پلی میان دو قلمرو ابژه و سوبژه که به توانمندی چشم انداز هنر و دین در خلق زبان، آهنگ و گویش‌هایی از مفاهیم و دنیای ذهنی و عینی اشاره می‌کند.

۳.دیالکتیک فرم و محتوا(Form-Content): گونه‌ای از دیالکتیک به عنوان مهمترین ابزار تحلیل که به روابط متقابل صورتبندی‌های عینی و انگیزش‌های ذهنی می‌پردازد، مورد توجه خاص سیمل است. مانند حکومت که همیشه دوپاره است شکل و ترکیب سازمانی نقش‌ها که عموما به شکل رییس جمهور و قوای دیگر در کشور تجلی می‌شود، ولی محتوا روابط میان نقش‌ها و قوانینی است که بستر نهادحکومت را فراهم می‌کند یا ماتریالیسم تاریخی مارکس که سازمان اقتصادی نظام یا شیوه تولیدی صورت و کنشگران و انگیزه‌های روان‌شناختی در قالب محتوا مطرح است.
 
۴.دیالکتیک مرکز و پیرامون: این دیالکتیک به تقابل و تضاد میان مرکز وجودی و شخص کنشگران(i) و نمای بیرونی آن‌ها در کنش متقابل اجتماعی(me) مربوط می‌شود. هرچه میدان مرکزی(i) بر میدان پیرامونی مسلط شود، آدمی آزادتر و خوشحال‌تر خواهد بود و بر عکس در این زمینه سیمل از نظریات جرج هربرت مید بهره لازم را برده است.

در بخش دیگری از روش شناسی سیمل به  نگرش وی به سنخ سازی دیالکتیکی می‌پردازیم، سیمل بر این باور است که ساختار جامعه، با هر تعریفی که از آن داشته باشیم، ترکیب یافته از واقعیت‌های متقابل دوگانه‌ای است که در برابر هم معنی می‌گیرند و گاه ممکن است این تقابل، نشان دهنده دو دوره از تکامل تاریخ باشد. ولی به هر روی درک هرکدام مستلزم درک دیگری است و درک کلیت و تمامیت جامعه نیز مستلزم درک روابط دیالکتیکی این عناصر دوگانه است. شکل متقابل حاکم و محکوم یا سلطه و سلطه پذیر و... دیالکتیک سیمل چنداسلوبی است با دیالکتیک تک اسلوبی هگل بسیار متفاوت است.

-نگرش اجتماعی سیمل: شکل اساسی جامعه عبارت است از روابط دیالکتیکی میان افراد و ساخت اجتماعی- اقتصادی جامعه است. بنابراین انسان اجتماعی را می‌توان برآیند دو پاره به تنیده‌ای دانست که از دوپاره ساخته شده است: پاره فردی و پاره اجتماعی.

- توجه به کنش اجتماعی: سرانجام این که در بیان و تبیین واقعیت‌های اجتماعی، و حتی برای شناخت ساخت‌های کلان و سازمان‌های اجتماعی بزرگ جامعه باید در سطح روابط متقابل اجزا جامعه مورد تحلیل قرار گیرد. زیرا این کنش اجتماعی و رابطه ی متقابل نیات و اهداف است که شالوده تمام واقعیت را می‌سازد. جامعه از نظر سیمل عبارت است از اسمی است برای واقعیتی از اجتماع افراد، در ساختی مبتنی بر کنش‌های متقابل اجتماعی آنان، مفهومی که به هیچ روی به معنای پذیرش موضع نام گرایی از طرف سیمل نیست. او برعکس براین باور است که جامعه تنها یک نام نیست بلکه واقعیتی است خارج از اذهان بشری که دارای ساخت و ساختار خاص خود است که بر تمامی اجزاء و افراد حاکمیت دارد.

-هندسه اجتماعی: در شناخت وقایع اجتماعی، جامعه‌شناسی بایستی به چند معیار توجه نماید: یکی، اندازه یا حجم اجتماعی گروه‌های مختلف اجتماعی است، زیرا کمیت یک گروه در کیفیت روابط اجتماعی همان گروه و نیز سایر گروه‌ها موثر است. برای مثال، هرچه اندازه یک گروه اجتماعی بیشتر باشد احساس فردگرایی و آزادی در افراد بیشتر نمودار می شود. دوم، علاوه بر اندازه و حجم، فاصله گروه‌ها با افراد نسبت به هم نیز می‌تواند نوع کیفی روابط اجتماعی و حتی سنخ‌های متفاوت جوامع ساده و پیچیده را تغییر دهد. نمونه این مفهوم در سنخ یا فرم اجتماعی «غریبه»(Stranger) سیمل متجلی است. سوم، سرانجام عدد افراد نیز به ویژه اگر از دو به سه افزایش یابد در روابط اجتماعی آنان موثر می‌افتد، مثل نفر سوم در یک گروه دونفره که روابط اجتماعی آن گروه را دچار تغییرات اساسی خواهد نمود. این عدد در سطح سنخ شناسی می‌تواند معرف دو سنخ از جامعه باشد. سنخ دوگانه و یا دوتایی (Dyadic) و سنخ سه تایی یا سه گانه(Triadic). بنابراین منظور سیمل از دوتایی و سه تایی، دو یا سه نفر نیست بلکه ترکیب روابط اجتماعی دوتایی و سه تایی است.

-گزینشی بودن علم: سیمل برآن است که موضوعی به تجربه با واسطه جامعه‌شناس، نزدیک‌تر است که از واقعیت تام و کمال جامعه، توسط پژوهشگر انتخاب می‌شود، دیدگاهی که آشکارا به وبر نزدیک است، تا به سایرین. در این مطالعه اجزاء دیالکتیکی تشکیل دهنده جامعه، روابط، شکل، محتوا و تاثیرات متقابل انسان و جامعه، هرکدام بنابر موضوع خاص هر تحقیق به طریقی عینی، آن گونه که قابلیت آزمون عینی داشته باشد، مورد وارسی قرار می‌گیرد.