فرهنگ امروز: پیشتر من به پیامدهای نامطلوب انتقال پژوهشهای حوزهی علوم انسانی از دانشگاه و نهادهای پژوهشی به حوزهی عمومی اشارههایی آوردهام. اینکه دانشگاه و نهادهای پژوهشی به دلایلی که اینجا نمیتوان به آنها پرداخت، کانون چنین پژوهشهایی نیست و اینکه به تدریج افراد متفنّن یا چنان که امروزه گفته میشود، فعالان اجتماعی و سیاسی به متولیان علوم اجتماعی تبدیل شدهاند، تولید علوم اجتماعی در کشور را به فعالیتی از سنخ صدور بیانیههای سیاسی تبدیل کرده است. در چنین بازار آشفتهای که در غیاب دانشگاه (که باید نهاد متولی تولید علم و ناظر آگاه بر این تولید باشد)، یگانه محتسب آن ممیزی وزارت ارشادی است که جز ملاحظات عقیدتیسیاسی را مورد توجه قرار نمیدهد، فعالان اجتماعی و سیاسی نه تنها انحصار تولید علوم اجتماعی را به دست دارند، بلکه بر جای نظریهپردازان آن نیز نشستهاند و جایی که مقتضی موجود و مانع مفقود باشد، که البته اغلب هست، پردهی ادعاها را بالاتر و بالاتر میگیرند و کوس اناالحق میزنند! یکی از موارد اسفناک چنین تفننورزی به جای کار جدی، ترجمههای خشایار دیهیمی است که پایینتر به مواردی از آن به تفصیل خواهم پرداخت تا پرتویی بر ابعاد فاجعهای بیندازم که علوم اجتماعی در چنبر آن گرفتار آمدهاند.
من در حاشیهی برخی ایرادهایی که بر ترجمههای فارسی رسالهی «شهریار» گرفته بودم و نیز پیشتر در نخستین بخش همین گفتارها، به مواردی از اشکالات در فهم مفاهیم که در ترجمههای فارسی این متنها وجود دارد اشارههایی آورده بودم. برخی از همین اشکالات در ترجمههای دیهیمی نیز وجود دارد که به یکی دو مورد از آنها در آن مقالهها اشارهای آمده است. من در این ملاحظهی مقدماتی دربارهی دفاع او از آشوری چیزی نمیگویم، زیرا ایرادهای آشوری از سنخ دیگری است و من با خواندن چند جملهای که دیهیمی به دفاع از او اختصاص داده میتوانم دریابم که بیهیچ تعارفی، چیزی در این باره نمیداند. اما به عنوان عضوی «متعهد» از فعالان اجتماعی، خود را «مسئول» میداند که از پیشهی تفنّنورزی نیز به هر بهایی دفاع کند.
دیهیمی در پاسخ به ایراد من دربارهی ترجمهی نادرست «civil society» انگلیسی در همهی متنها گفته است که طباطبایی «به یک نکته توجه نمیکنند که هر واژهای سیر تطوری دارد. Civil society که امروز در متون به کار میرود با civil society که جان لاک یا هابز به کار میبرند، دو معنای کاملاً متفاوت دارد. اگر شما فقط صورت ظاهر کلمه را نگاه کنید و بگویید که معنای civil society این است و متوجه نشوید که این کلمه در طول تاریخ تطور معنایی پیدا کرده است، اشتباه میکنید.»[1]
دنبالهی مطلب را که توضیحی بر این توضیح بدیهی است نقل نمیکنم، اما جای شگفتی است که دیهیمی مطلب مرا به خود من پس میدهد تا نتیجهای بگیرد که معلوم نیست جز مخالفخوانی چه میتوان نامید؟ اگر «civil society» در متنها جدید و در متنهای هابز و لاک «دو معنای متفاوت» دارد، پس نمیتوان همه جا آن را «جامعهی مدنی» ترجمه کرد؛ چنان که دیهیمی، بشیریه و مترجمان دیگری چنین ترجمه کردهاند. این پاسخ به من نیست، بلکه تأیید حرف من است و از دیهیمی که ادعا میکند: «کار من این است!»[2] بعید بود که چنین اشتباهی را مرتکب شود، زیرا آدمی که «کارش این است» توان فهم ایرادی را که به او گرفته میشود دارد! این نوع تکرارها و اشتباهها، که شمار آنها در کارهای دیهیمی اندک نیست، حاصل عجله در کار است و من تصور میکنم او با عجلهای که برای روشن کردن مردم دارد، نه تنها نوشتهی مرا نمیخواند، بلکه نوشتهی خود را نیز نمیخواند و ناشر، که گویا او نیز عجلهی دیگری دارد، همان نوشتههای نخوانده را به چاپخانه روانه میکند.
به نظر میرسد که این عجله چنان است که در مواردی مترجم فراموش میکند که چه ترجمه کرده و چند سطر پایینتر ترجمهی پیشین خود را نقض میکند. در ادامهی این مجموعه گفتارها، دربارهی ارزیابی اعتبار تاریخهای اندیشهی سیاسی به برخی از اشکالاتی که ترجمهی تاریخ فلسفهی سیاسی کلوسکو دارد، اشاره خواهم کرد و کوشش میکنم بحث را به تدریج از کلیات به نکتههای اساسی و دقیق سوق دهم و با تکیه بر ظرایف منابع اساسی تاریخ اندیشه، نشان دهم که به رغم پرنوشتنهای سالهای اخیر، کمابیش هیچ مطلب جدی در این مباحث نمیدانیم.
از میان تاریخهای اندیشهی سیاسی در غرب، که به زبان فارسی ترجمهای از آنها در دست است، افزون بر کتاب جرج ساباین، دو اثر دیگر نیز شایان بررسی است. نخست، درسنامهای با عنوان «خداوندان اندیشهی سیاسی» و دیگر، اثری از نویسندهای آمریکایی به نام جرج کلوسکو که با عنوان «تاریخ فلسفهی سیاسی» تا کنون سه بخش، شامل یک جلد و نیم از اصل انگلیسی، از آن به فارسی ترجمه شده است. اثر نخست نوشتهی کمابیش بیاهمیتی است که زیر نظر حمید عنایت و به پیشنهاد او قرار بود به عنوان کتاب درسی اندیشهی سیاسی به فارسی ترجمه شود. بحث دربارهی مقام کتاب و ترجمهی فارسی این اثر، که بیش از سه دهه در دانشگاههای کشور تدریس شده است، تفصیلی دارد که در این مختصر نمیگنجد. من در این صفحات بیشتر دربارهی بخشهایی از تاریخ فلسفهی سیاسی کلوسکو بحث خواهم کرد و بحث دربارهی ترجمهی مجلدات «خداوندان اندیشهی سیاسی» را در بخش دیگری از این مقالات خواهم آورد. اگرچه میان متن انگلیسی دو کتاب «خداوندان اندیشهی سیاسی» و درسنامهی کلوسکو تمایزهایی اساسی وجود دارد، اما همسانیهای میان اشکالات ترجمهی فارسی آنها نیز اندک نیست. وانگهی، با انتشار کتابهای جدید، که برخی از آنها تألیفی هستند، برخی از مجلدات «خداوندان اندیشهی سیاسی» چندان مورد مراجعهی دانشجویان نیست، اگرچه هنوز در سیاههی منابع امتحان ورودی به دورهی تحصیلات تکمیلی قرار دارد.
باری، من جلد سوم از «تاریخ فلسفهی سیاسی» جرج کلوسکو را پیشتر به مناسبت نوشتن نقدی بر ترجمههای فارسی «شهریار» ماکیاوللی، تورقی کرده بودم. در آن زمان، ترجمهی این کتاب از این حیث نظر مرا جلب نکرد که مترجم فارسی با نقل ترجمهی فارسی عبارتهایی که نویسندهی کتاب از نظریهپردازان مورد بحث در هر فصل آورده بود، کار خود را آسان کرده و به نوعی از زیر کار در رفته بود. از آنجا که نیمی از متن کتاب را نقل قولهای از متنهای اساسی تاریخ اندیشهی سیاسی تشکیل میدهد، من نتوانستم فصل دربارهی ماکیاوللی را بخوانم، زیرا حتی اگر کلوسکو مطلب جالب توجهی هم دربارهی ماکیاوللی گفته بود،که نگفته است، با نقل بیرویهی عبارتهای ترجمههای فارسی «شهریار» و «گفتارها» همهی رشتههای او پنبه شده بود و رغبتی به خواندن ایجاد نمیکرد.
اعتماد مترجم این اثر به همهی عبارتهایی که در متن کتاب کلوسکو آمده، به نظر من اندکی شگفت مینمود، زیرا مترجمی که کار خود را جدی بگیرد، به ویژه در کشوری مانند ایران که کار علمی ضابطهای ندارد، هر کسی به هر کاری دست میزند و در موارد بسیاری در آن کار هیچ تخصصی ندارد، باید اندکی وسواس داشته باشد، وگرنه بر سر مترجم آن میآید که بر سر مترجم کتاب کلوسکو آمده است.[3] دربارهی مباحث مطرحشده در برخی از فصلهای کتاب کلوسکو در زبان فارسی معادلی وجود ندارد که مترجم اثر به آن مراجعه کند. به عنوان مثال، هیچ نوشتهای وجود ندارد که در آن ذکری از مارسیلهی پادوایی آمده باشد و مترجم ناچار باید خود خطر کند، اما دربارهی برخی مطالب دیگران هم چیزی ننوشتهاند و اندک کنجکاوی حکم میکند که مترجم دست کم نگاهی گذرا به آنها بیندازد. در مورد همین فصل دربارهی اندیشهی سیاسی ماکیاوللی، افزون بر ترجمههای شهریار، یک اثر کمابیش معتبری هم وجود داشت که مترجم فارسی نمیتوانست از وجود آن بیاطلاع باشد و شرط احتیاط حکم میکرد که مترجمی، که چندان چیزی دربارهی ماکیاوللی نمیداند، به تجربههایی که دیگران کردهاند مراجعهای بکند.
عزتالله فولادوند، در «یادداشت مترجم»، که بر ترجمهی خود از رسالهی اسکینر نوشته است، به وجود دو ترجمهی «شهریار»، به قلم محمود محمود و داریوش آشوری، اشاره کرده و محترمانه نوشته است که هیچ یک از آن دو ترجمهی فارسی با عبارتهایی که اسکینر نقل کرده مطابقت نداشته و خود او ناچار آن عبارتها را ترجمه کرده است. او مینویسد: «میل داشتم هنگامی که مطالبی از شهریار نقل میشود، عین عبارتها را از یکی از دو ترجمهی فارسی آن بیاورم، اما ترجمهای که (به انگلیسی) مورد استفادهی نویسندهی [کتاب] بوده است (و اگرچه او از آن به ستایش یاد میکند، به گفتهی خود، بعضی تغییرها در آن داده است) غیر از ترجمههایی است که محمود یا آشوری اساس قرار دادهاند و بنابراین اگر میخواستم از این دو کار استفاده کنم (صرف نظر از پارهای از اشکالهای دیگر) مطلب با آنچه نویسنده نقل کرده است تفاوت آشکار پیدا میکرد.»[4] صریحتر از این نمیشد گفت که این دو ترجمه برای کار علمی مناسب نیست! وانگهی، وقتی مفسری مانند اسکینر ناچار در نقل فقرات از جملهای که آن را میستاید تصرفی میکند، وضع مترجم فارسی، که جز به ترجمههای از سر بازیچه انجامگرفته دسترسی ندارد، روشن است.
باری، تردیدی نیست که مترجم فارسی کلوسکو این رسالهی کوچک را دیده بوده است، اما با سرعت، شاید بهتر باشد بگویم با عجلهای که او کار میکند، با بیاعتنایی، از کنار این هشدار گذشته است. مترجم فارسی کتبی مانند «تاریخ فلسفهی سیاسی» نمیتواند نداند که این شاخه از تاریخ اندیشه، دانشی بسیار پیچیده است و ترجمهی چنین اثری، که 25 سده اندیشیدن اروپایی دربارهی رشتهای چون سیاست را در بر میگیرد، با چنین تفننی سازگار نیست.
باری، پیش از آنکه به وجوهی از این تفنن اشاره کنم، چند کلمهای دربارهی نویسندهی کتاب «تاریخ فلسفهی سیاسی» میگویم. جرج کلوسکو در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک، اندیشهی سیاسی تحصیل کرده و با رسالهای دربارهی افلاطون فارغالتحصیل شده است و از حدود یک دهه پیش نیز استاد اندیشهی سیاسی در دانشگاه ویرجینیا است. از او در زمینههای بسیار و متنوعی از تاریخ اندیشهی سیاسی، اعم از قدیم و جدید، کتابها و مقالههای بسیاری منتشر شده است. عنوان انگلیسی کتاب، که در دو جلد انتشار پیدا کرده است، «تاریخ اندیشهی سیاسی» یا «تاریخ نظریهی سیاسی» است که در ترجمهی فارسی به «فلسفهی سیاسی» تغییر یافته است.
این کتاب، به رغم اینکه نخستین چاپ آن را انتشاراتی مهم چاپ کرده، اما به هیچ زبان دیگری جز فارسی ترجمه نشده است و دلیل آن به نظر من این است که از سطح مطلوبی برای بسیاری از کشورها، که شمار چنین کتابهایی در آنها اندک نیست، برخوردار نیست. از آنجا که رسالهی دکترای نویسندهی کتاب به فلسفهی سیاسی افلاطون مربوط میشده، میتوان فرض را بر این گرفت که منابع اصلی و دست اول افلاطون (یا دست کم فیلسوفان یونانی) را میشناخته است؛ اما با بررسی منابع دیگر فصلهای کتاب، من قرینهای بر این آشنایی با منابع دست اول در آنها نمییابم.[5] گمان نمیکنم که کلوسکو هیچ زبان اروپایی دیگری را میدانسته که به نظر من ایراد بزرگی در پرداختن به تاریخ اندیشهی سیاسی در غرب است؛ چنان که به عنوان مثال، در بررسی ترجمههای فارسی «شهریار» ماکیاوللی گفتهام، حتی در ترجمهای از این اثر که با همکاری و زیر نظر مفسری مانند اسکینر، که لاتینی و ایتالیایی را بسیار خوب میداند، به انگلیسی در مجموعهی بسیار معتبر «متنهای اساسی تاریخ اندیشهی سیاسی» انتشارات دانشگاه کیمبریج انتشار پیدا کرده، بسیاری از ظرایف بیان ماکیاوللی فوت شده است.
از این حیث، کتاب کلوسکو به هیچ وجه در سطحی نیست که بتوان آن را با تاریخهای مشابهی مانند «تاریخ فلسفهی سیاسی» که زیر نظر لئو اشتراوس و کراسپی در آمریکا و «تاریخ اندیشهی سیاسی» که در زیر نظر آلَن رنو در پاریس انتشار پیدا کرده مقایسه کرد.[6] با این همه، اگر مترجم تا این حد متفنّن نمیبود، ترجمهی کتاب کلوسکو در زبان فارسی میتوانست مغتنم باشد و پس از سه دهه فرمانروایی بلامنازع «خداوندان اندیشهی سیاسی» و اتلاف وقت دانشجوی ایرانی، جانشین مناسبی (البته در حدِ دانشگاههای ایرانی) برای آن باشد.
من بار دوم، زمانی به صفحاتی از جلد دوم کتاب کلوسکو در ترجمهی فارسی مراجعه کردم که مشغول آمادهسازی ویراست دوم «جدال قدیم و جدید» بودم و عبارتهایی را که از نویسندگان سدههای میانه ترجمه کرده بودم، بار دیگر، از نظر میگذراندم تا اشتباههای احتمالی آن عبارتها را تصحیح کنم. برخی از فقراتی را که کلوسکو در فصلهای کتاب خود نقل کرده، پیشتر من نیز نقل و ترجمه کرده بودم و برای اینکه مقایسهای کرده باشم، به جلد دوم مراجعه کردم. عنوان فصل نخست این دومین جلد »پسزمینهی عهد جدیدی» است که در آن، ضمن نقل آیههایی، توضیحی دربارهی برخی از موضوعات سیاسی عهد جدید آمده است. مترجم آیههایی را که نویسندهی کتاب نقل کرده خود ترجمه نکرده است و به نظر میرسد که با استفاده از ترجمهای بسیار کهن از کتاب مقدس، که بسیاری از عبارتهای آن برای خوانندهی امروزی معنایی ندارد، آیهها را به صورتی که در متن چاپی آمده بود، بیآنکه بخواند، رونویسی کرده است؛ زیرا اگر حتی برخی از آنها را یک بار پس از ترجمهی سردستی خود میخواند، متوجه میشد که آنها معنایی ندارند. در ترجمهی آیهی بیستوسوم از فصل دهم آمده است: «زیرا هر آینه به شما میگویم تا پسر انسان نیاید، از همهی شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت.»[7] متن ترجمهی رسمی انگلیسی چنین است:
And when they shall persecute you in this city, flee into another. Amen I say to you, you shall not finish all the cities of Israel, till the Son of man come.
که ترجمهی دقیقی از متن لاتینی است.
Cum autem persequentur vos in civitate ista, fugite in aliam. Amen dico vobis,
non consummabitis civitates Israel donec veniat Filius hominis.دominis.
در ترجمهی جدیدتری از کتاب مقدس، که در دست است، همین آیه را چنین ترجمه کردهاند: «هر گاه شما را در شهری آزار میرسانند، به شهر دیگر پناهنده شوید. بدانید که پیش از آنکه به تمامی شهرهای اسرائیل بروید، پسر انسان خواهد آمد.»[8] چنان که ملاحظه میشود، این ترجمهی جدید، دقیق و با متن مطابق است؛ در حالی که در ترجمهی کهن، افزون بر اینکه برای خوانندهی امروزی معنای روشنی ندارد، زیرا «پرداختن» در معنای تمام کردن کاری، برای عامه معنایی ندارد، در این مورد درست به کار نرفته و اشکالی در ترجمه نیز وجود دارد.
معنای آیه این است که پادشاهی خداوند نزدیک است و عیسی مسیح به پیروان خود وعدهی بازگشت نزدیک خود را میدهد و میگوید: بازگشت فرزند انسان چنان نزدیک است که شما فرصت فرار به همهی شهرهای اسرائیل را نخواهید داشت، در حالی که ترجمهی کهن از این حیث نوعی کژتابی دارد.
در جای دیگری از همان فصل، نویسنده آیههای 29 تا 31 (نه 29 و 30 چنان که در ترجمه آمده) از نخستین نامهی پولس قدیس به کلیسای شهر قرنتس را در ادامهی همان بحث و اینکه پادشاهی خداوند نزدیک است، نقل کرده که مترجم چنین ترجمه کرده است: «اما ای برادران، این را میگویم وقت تنگ است تا بعد از این آنانی که زن دارند، مثل بیزن باشند و گریانان و خوشحالان مثل ناخوشحالان و خریداران چون غیرمالکان باشند و استعمالکنندگان این جهان مثل استعمالکنندگان نباشند (کذا!) زیرا که این جهان در گذر است.»[9] نیازی به گفتن نیست که با عقل سلیم نمیتوان فهمید که «استعمالکنندگان دنیا» چه کسانی هستند و چگونه میتوان دنیا را استعمال کرد؟ در این مورد نیز اگر مترجم متن رونویسیشده را خوانده بود، میتوانست بداند که چنین عبارتی بیشتر میتواند مایهی خندهی دانشجوی علم سیاست باشد تا نشانهی بحثی جدی!
در ترجمهي جدی انجیل این سه آیه چنین آمده است: «ای برادران! مقصودم این است: وقت زیادی نمانده است و از این پس حتی آنانی که زن دارند، باید طوری زندگی کنند که گویی مجرد هستند. عزاداران طوری رفتار نمایند که گویی غمی ندارند. خوشحالان طوری رفتار کنند که گویی خوشی را فراموش کردهاند و خریداران طوری رفتار کنند که گویی مالک آنچه خریدهاند نیستند و کسانی که به کارهای دنیوی اشتغال دارند، طوری زندگی کنند که دلبستهی این جهان نشوند، زیرا حالت کنونی جهان به زودی از بین خواهد رفت.»[10] ترجمهی این آیهها نیز با ترجمهی رسمی انجیل مطابقت بیشتری دارد:
29This therefore I say, brethren: The time is short. It remains, that they also who have wives be as if they had none: 30 And they that weep, as though they wept not: and they that rejoice, as if they rejoiced not: and they that buy as if they possessed not: 31 And they that use this world, as if they used it not. For the fashion of this world passes away.
یک آیهی دیگر نیز وجود دارد که چون اصطلاحی بسیار مهم برای فهم نظر عیسی مسیح (البته به گونهای که رسول او میفهمیده است) دربارهی عمل به شریعت است و البته حتی در ترجمهی جدید نیز دقیق نیست، اشارهای به آن میآورم. آیههای بیستوسوم تا بیستوششم از فصل سوم از نامهی پولس رسول به کلیساهای استان غلاتیه چنین ترجمه شده است: «اما قبل از آمدن ایمان زیر شریعت نگاه داشته شده بودیم و برای آن ایمانی که میبایست مکشوف شود، بسته شده بودیم. پس شریعت لالای ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. لیکن چون ایمان آمد، دیگر زیردست لالا نیستیم، زیرا همگی شما به وسیلهی ایمان در مسیح عیسی پسران خدا میباشید.»[11]
در این ترجمه، نخستین آیه معنای روشنی ندارد و معلوم نیست که پیش از آمدن ایمان جدید به کجا «بسته شده بودیم»؟ لالا، معادلی برای «pedagogue» انگلیسی، به معنای «هادی و راهنما و توجهکنندهی طفل» که در قاموس کتاب مقدس نیز آمده و «لَلِه»، در ترجمهی جدید عهد جدید، که مأخوذ از همان «لالاست»، در تداول فارسی کنونی معنای متفاوتی دارند و برای عامهی کتابخوان قابل فهم نیست. آیهای که در آن جزء «از ایمان عادل شمرده» شدن آمده نیز ترجمهی درستی برای «that we might be justified by faith» (و نیز متن لاتینی این جزء که میگوید: «ut ex fide justificemur») نیست، زیرا ایمان انسان را عادل نمیکند، بلکه موجب رستگاری مؤمن ميشود.
در ترجمهی جدید، که بیشتر بر مبنای ترجمهي عربی جدید عهد جدید انجام شده است، تعبیر «نیک محسوب شدن» معادل «برُّ الله بمَعزِلٍ عن الشریعه» آمده که بهتر است، اما دقیق نیست. متن ترجمهی آیههای مورد بحث در ترجمهی جدید چنین است: «اما قبل از رسیدن به دورهي ایمان، همهی ما محبوس و تحت تسلط شریعت بودیم و در انتظار ایمانی که در شرف ظهور بود به سر میبردیم. به این ترتیب، شریعت لَلهی ما بود که ما را به مسیح برساند تا به وسیلهی ایمان کاملاً نیک محسوب شویم، اما چون اکنون دورهی ایمان رسیده است، دیگر تحت مراقبت لَله نیستیم، زیرا ایمان باعث شد که همهی شما در اتحاد با مسیح عیسی فرزندان خدا باشید.»[12] این ترجمه با متن ترجمهی رسمی انگلیسی مطابق است، اگرچه از نظر اصطلاحات دقیق نیست:
23 But before the faith came, we were kept under the law shut up, unto that faith which was to be revealed. 24 Wherefore the law was our pedagogue in Christ: that we might be justified by faith. 25 Bout after the faith has come, we are no longer under a pedagogue. 26 For you are all the children of God, by faith in Chris Jesus.[13]
مدلول این آیهها از مهمترین مباحث الهیات مسیحی و به ویژه الهیات اصلاح دینی است. کلوسکو در فصل فلسفهی سیاسی دینی به این بحث اشاره کرده که به رغم اینکه ترجمهی فارسی از نظر اصطلاحات دقیق نیست، اما کمابیش میتوان معنای «عدالت» یا «عادل شدن با ایمان» (justification by faith) را فهمید. او مینویسد: «لوتر هم، مثل آوگوستینوس، میگوید رستگاری کسبکردنی نیست. خداوند از انسانها چیزی بیش از آنچه میتوانند انجام دهند نمیخواهد. خداوند رحیم (merciful) است... انسان از کسب رحمت خداوند (God`s grace) عاجز است. رحمت به رایگان به شکل هبه (کذا!) به او داده میشود (given him freely as gift). رستگاری بستگی به تقدیر دارد. خداوند است که طبق نقشهی خودش، انتخاب میکند چه کسی نجات یابد و چه کسی ملعون بماند... ما میدانیم که خداوند رستگاری را برای مؤمنان تدارک دیده است.»[14] چنان که با خواندن این سطرها میتوان فهمید، «عادل شدن با ایمان» به معنای رستگاری با ایمان است؛ یعنی اینکه عمل به شریعت، که البته امری ضروری است، در الهیات اصلاح دینی، به ضرورت، ذیمدخل در رستگاری نیست.[15]
ادامه دارد ...
پینوشتها:
[1] خشایار دیهیمی، مترجم ایدئولوگ نیست، خردنامه، شمارهی 111، خرداد و تیر 1392، ص 79، ستون دوم.
[2] همان جا.
[3] البته این اعتماد به ترجمهی آشوری با آنچه خود او در مصاحبهای که پیشتر به مطلبی از آن اشاره کردم، گفته در تضاد است. او در آن مصاحبه میگوید: «به لحاظ فنی ایرادهای طباطبایی را وارد نمیدانم. من نمیگویم کار آشوری بیعیب است. من کنار کتاب شهریار برای خودم حاشیهنویسی کردهام. به هر حال، مواردی است که به نظر من میشود آنها را اصلاح کرد.» (همان، ص 78، ستون 2) نیازی به گفتن نیست که نه به موردی از ایرادهای ناوارد من اشاره شده و نه به یافتههایی که در نسخهی خطی حاشیهی دیهیمی آمده است! اینک نمونهای از «فرهنگسازی» کسی که «ادعای» او «فرهنگسازی» است. (همان جا، ص 78، ستون 1) دیهیمی میگوید: «شما هر نقد موجهی را موظفید به لحاظ اخلاق عمومی و اجتماعی پاسخ دهید. ما ادعایمان این است که فرهنگساز هستیم، برای فرهنگساز بودن همهی این شروط باید مراعات شود.» (همان جا) گویا منظور این است که برای «فرهنگسازی» باید پاسخ دویست صفحه نقد را در یک جمله یا ارجاع به تعلیقات نویسنده در حواشی نسخهی ملکی خود داد!
[4] عزتالله فولادوند، «یادداشت مترجم» اسکینر، ماکیاولی، تهران، طرح نو، 1372، ص 4.
[5] در نیمه نخست جلد نخست، که موضوع آن اندیشهی سیاسی یونانی است، ارجاعاتی به چاپهای دوزبانهي یونانیانگلیسی افلاطون و ارسطو آمده است. حتی در این فصلها نیز ارجاعی به تفسیرهای مهم آلمانی، فرانسه و ایتالیایی نیامده است که برای کسی که رسالهای دربارهی افلاطون نوشته ایراد بزرگی است. در دیگر فصلها، همهی ارجاعات به متنهای اصلی و تفسیرها به زبان انگلیسی است.
[6] Leo Strauss, History of political thought, Chicago
[7] کلوسکو، تاریخ فلسفهی سیاسی «قرون وسطا»، ترجمهی خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، 1390 ، ص 11.
[8] انجیل شریف، ترجمهی جدید فارسی، تهران، انتشارات انجمن کتاب مقدس، 1981، ص 30.
[9] کلوسکو، همان، ص 14. اندکی بالاتر در ترجمهی آیههای دیگری از انجیل به روایت متّی آمده است: «گمان مبرید که آمدهام تا سلامتی را بر زمین بگذارم. نیامدهام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را...» (کلوسکو، همان، ص 13) معلوم نیست که سلامتی بر زمین گذاشتن را به چه معنایی باید فهمید!؟
[10] انجیل شریف، ص 459.
[11] کلوسکو، همان، ص 6 تا 35.
[12] انجیل شریف، ص 514.
[13]متن لاتینی آیهها چنین است:
23 Prius autem quam veniret fides, sub lege custodiebamur conclusi in eam fidem qua revelanda erat. 24 Itaque lex padagogus noster fuit in Christo, ut ex fide jestificamur. 25 At ubi venit fides, jam non sumus sub padagogo. 26Omnes enim filii Dei estis per fidem, qua est in Christo Jesu.
[14] کلوسکو، همان، ص 249.
[15] جای شگفتی است که مترجم در عنوان نمایشنامهای سیاسی از آلبر کامو «Les justes» را «صالحان» ترجمه کرده است. اگر مترجم «این کاره میبود»، میبایست در زمان ترجمهی کتاب کلوسکو، به این فکر میافتاد که آوردن «صالحان» در متن اگوستین و لوتر توجیه بیشتری دارد.
منبع: خردنامه115