فرهنگ امروز: تقی آزاد ارمکی، استاد دانشگاه تهران در پاسخ به اینکه تا چه میزان رسالههای دانشجویی ناظر به حل مسائل جامعه هستند؛ به فرهنگ امروز گفت: رسالههای دانشجویی هم هستند و هم نیستند، یعنی رسالهها در جهت حل و فهم مسائل اجتماعی ایران است، البته فهم این مسائل تا حل آن. بستگی به این دارد که مسائل ایران را چه چیزی بدانیم. اشکالی که در علوم انسانی وجود دارد این است که تصویر دقیقی از اینکه جامعه ایران چه چیزی هست را نداریم. چون این تصویر را نداریم، دانشجویان به طور متحرک و پراکنده، هر کدام به یک دلیل، یک موضوع را انتخاب میکنند و کار میکنند. به طور مثال، یکی به دلیل علاقه شخصیاش یکی به دلیل سازمانی، یکی به دلیل استاد دانشگاه، یکی به دلیل دانشکده است، یکی به دلیل فشار است،یکی از روی اتفاق است که موضوع را انتخاب میکند و شروع به رساله نوشتن میکند. آن زمان است که متوجه میشویم، مجموعه رسالههای دانشجویی موضوعات متفرق و پراکنده را دارد.
اشکال در کجاست؟ اشکال در اینجا نیست که دانشجو یا استاد کار نمیکند. اشکال در این است که تکلیف حوزه جامعه و مسائل آن مشخص نیست. این تکلیف را باید چه کسی مشخص کند؟ تکلیف را باید دانشگاه و دانشمندان معلوم کنند. ولی متاسفانه تکلیف این امر به عهده نیروهای بیرون از دانشگاه افتاده است.یعنی در بیرون از دانشگاه آدمهایی که در حوزه سیاسیاند، عهدهدار این مسئله هستند. افرادی که در حوزه سیاسیاند؛ خود را مدیر سر و سامان دادن به علوم انسانی میدانند. آنها مسئول اینکه علومانسانی به کجا برود، شدهاند. چون مدیران و گرایش افراد علومانسانی نسبت به مسائل علومانسانی تغییر میکند. بنابراین ما دچار نوعی جابهجایی و تغییر مستمر موضوعات برای علوم انسانی هستیم.
اگر بخواهم مثالی بزنم، در دورهای مدیری در وزارت ارشاد میآید و مسئله وی حمایت از سینما میشود. سپس مسائل حوزه سینما، برای دانشجویان علومانسانی، آسیبشناسی حوزه سینما میشود. در دورهی دیگری مدیر دیگری میآید که مطبوعات برای وی اولویت دارد. یا در حوزه اقتصاد به بها دادن به نهادهای اقتصادی میپردازد. بنابراین دانشجویان علومانسانی به سراغ نهادها میروند. به همین ترتیب پول یا بازار و باقی مسائلی که در این حوزه وجود دارد. برخیها هم به دنبال مقوله نفت و صادرات نفتی میروند. این بلاتکلیفی است که باعث میشود دانشجویان مسئله و موضوعات دیگری را مطرح میکنند. حمایت مسئولان موجب شده که حوزه علومانسانی دچار این آسیب بشود. افراد دیگری هم هستند که موضوعات ثابتی را بر علومانسانی تحمیل میکنند. اگر چنانچه ما بازگردیم و ساز و کارهای دانش را به طور خاص علوم انسانی را تغییر بدهیم و محور را اصحاب علومانسانی؛ دانشگاه و دانشمندان آن بگذاریم، با شکلگیری جریانهای فکری و علمی در علوم انسانی درگیر خواهیم بود و از اینها موضوعات و مسائلی بر خواهد آمد که بعضی از موضوعات نظری و بعضی از موضوعات در مورد مشکلات جامعه ایرانی خواهد بود؛ این امر موجب میشود، هم علم تقویت شود و هم مسائل جامعه ایرانی به لحاظ علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد. نهایتا با این روش به موفقیت میرسیم.
آزاد ارمکی ضمن اشاره به در هم ریختگی در این حوزه ادامه داد: در این بخش نوعی درهمریختگی وجود دارد. تکثر مورد خوبی است. اتفاقا ما باید دنبال تکثر باشیم. اما نوعی درهمریختگی وجود دارد. علت به همریختگی نیز دانشگاه نیست، بلکه حوزه اجرایی و سیاسی است. دانشگاه یک ساحت انفعالی پیدا میکند. و در اختیار چه و چه عمل میکند.
استاد دانشگاه تهران در رابطه با چگونگی انتخاب موضوعات پایان نامه تصریح کرد: برخی از موضوعات بر اساس علاقه است، ضمن اینکه دانشجویی که خلاق است و میداند که چه میخواهد، خود موضوع را انتخاب میکند. این خیلی خوب است که انتخاب موضوع بر اساس علاقه دانشجو باشد وگرنه برخی از دانشجوها موضوعات عاریتی میگیرند یا موضوعاتی را میگیرند که ممکن نیست. زمانی مد شده بود پایاننامهها در مورد بحران مشروعیت، فقدان دموکراسی کار میکردند، با ادبیات مفصلی که از نظر من کار اشتباهی است. باید به سراغ جریانهای اجتماعی و نحوه عمل اجتماعی جامعه ایران برویم. جامعه شناسی به دنبال این دسته از موضوعات است. بنابراین دانشجویانی که به دنبال علاقهشان میروند، موضوعشان را دوست دارند و کار خوبی نیز انجام میگیرد. آن دسته از دانشجویان خوب هستند و میتوان به فعالیت آنها نیز جهت داد. چنانچه دانشجویان با علاقه را در متن آکادمیک قرار دهیم، همراه با استاد، کار خوبی تولید میکنند تا کارهایی که پراکنده است و فقط برای استفاده در کتابخانه شخصی افراد مناسب است.
وی درباره آنکه تحت چه شرایطی موضوعات پایاننامهها انتخاب میشوند، اذعان داشت: طبق مثالی که برای شما مطرح کردم؛ مدیری بروی کار میآید و قصد دارد، مسئلهای را حل کند. اصلیترین مسئلهای که وجود دارد این است که این مدیرها تغییر میکنند و دانشجو با توجه به هدف آنها پایاننامه را مینویسند. زیرا از پایاننامهها حمایت میکنند. برخی از افراد، قصد دارند به جریان سیاسی متصل باشند. این مسائل؛ موضوعاتی است که در جامعه مطرح میشود. البته میتوانیم، پیگیری کنیم و بررسی کنیم تا صحت این موضوعات مشخص شود، اما مشروط به آنکه رابطه آن با ساحت آکادمیک معلوم باشد. چه کسی باید جهت علم را مشخص کند؟ دانشمندان. در ایران به دانشمندان علوم انسانی اهمیتی داده نمیشود.
ارمکی در رابطه با چگونگی حل این مسئله ادامه داد: برای حل این مسائل در حوزه علوم انسانی باید به دانشگاه بازگردیم و به دانشمندان و دانشگاهیان توجه کنیم و آنها را معیار عمل دانشگاهی بدانیم.
وی به چگونگی بازگشت به دانشگاه اشاره و تأکید کرد: باید نگاهمان به علم تغییر کند. وزیر ما به جای آنکه سیاستمدار باشد، باید دانشمند باشد. رئیس دانشگاه به جای اینکه نیروی امنیتی باشد، باید یک فرد دانشگاهی و دانشمند باشد. رئیس دانشکده و گروه به جای آنکه یک فرد تازه کار باشد، باید دانشمند باشد. رئیس گروه و باقی اساتید نیز به همین صورت باشند. این قسمت بخش سازمانی قضیه میشود. از طرف دیگر یافتههای علومانسانی مهم باشد. به مسائل و موضوعات علومانسانی و علوماجتماعی، در برنامهریزی اهمیت داده شود، نه آنکه برنامهریزی بدون در نظر گرفتن علومانسانی صورت بگیرد.
آزاد ارمکی در پاسخ به سوال میزان اثرگذاری اساتید دانشگاه بر روی انتخاب سوژهها و مسائل تحقیقات و پایان نامههایی که با مسائل جامعه مرتبط باشد به فرهنگ امروز گفت: تمام اساتید تعیینکننده، نیستند. برخی از اساتید تعیین کننده هستند و آنها کسانیاند،که حساسیتهای جامعه ایرانی را میشناسند. در مجموع میتوانم، احتمال دهم که حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد پایاننامهها چنین وضعیتی دارند. مسئله اینجاست که برخی از این اساتیدی که به مسائل جامعه ایرانی حساسیت دارند، نگاهی سیاسی و ایدئولوژیک به جامعه دارند، تا نگاهی علمی و منسجم. ممکن است از آن ۳۰ تا ۴۰ درصد، ده درصد آن فعالیتهای فنی باشد. این اشکالها در استاد وجود دارد اما بیشتر آن در اداره سازمانی است. اشکال اساسی در نوع نگاه به دانشگاه و علم، خصوصا علومانسانی است. افرادی که متخصص در علوم انسانی نیستند، اما مدعی علومانسانیاند، فضا را اشغال و آلوده کردند و فعالیتهای عجیبی در این حوزه صورت می دهند، بنابراین متوجه میشوید که فعالیتهایی مد میشود. مثلا در مورد دموکراسی خواهی، در مورد استبداد، در مورد مصرف و ... کار انجام میشود و سپس به یکباره خاموش میگردد. بدون آنکه فایده یا نتیجهای به دست آید. اگر علومانسانی به دست دانشگاه و دانشمند متمرکز و متراکم بود؛ اینگونه مسائل از آن بیرون میآمد و مطلبی تولید میشد و مسائل و مشکلات جامعه را حل میکرد.
استاد دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران، در مورد آنکه چه مقدار این پایاننامهها به حل مسائل جامعه کمک میکند، اظهار کرد: من از موضع دفاع از علومانسانی صحبت میکنم، هدف علوم انسانی این است که به رشد و توسعه جامعه کمک کند و مفید واقع شود. وظیفه اساتید این است که بتوانیم رشد و توسعه جامعه را موثر کنیم. همه تلاشهای ما این است که بتوانیم این علم را برای ادامه جامعهمان موثر کنیم. ولی میگویم، اجازه نمیدهند و نمیگذارند این مسئله و مشکل حل شود و این علم برای حل مشکلات جامعه پیوند بخورد. در بخش پایاننامهها گرفتاریهای داریم. و من از آن طرف نگاه می کنم. مشکل اساسی که پایاننامهها فیالواقع دارند، این است که فکرمدنی و انتقادی و ادبیات تولید میکنند. چراکه در جامعه ما کارهایی از این دست صورت نگرفته است. در مورد دولت، ملت، فرهنگ در مورد مصرف، و ....
وی ادامه داد: علوم اجتماعی به طور خاص ادبیات تولید میکند. جریانهای اجتماعی در این حوزه تولید میشود، به طور مثال ادبیاتی از حیث طلاق، ازدواج یا فرار از خانه، بههمریختگی خانواده، موضوعات دینداری و ... این موضوعاتی است که ما بروی آن کار میکنیم. علوم انسانی خواسته و ناخواسته در مهم کردن امر اجتماعی و امر فرهنگی کمک میکند و موثر واقع شده است. اما آیا نتیجه واقعی خود را نشان میدهد؟خیر! چرا؟ زیرا سازمانی نیست که تصمیم نهایی برای کار از طرف علومانسانی را ارائه دهد. سیاستگذار تصمیمی میگیرد و از طرف دیگر نوعی بیانگیزگی و بیهویتی در اصحاب علومانسانی به وجود میآید. چرا که مدام میگویند، علومانسانیها سکولاراند، دین ندارند،ضد فرهنگاند، غرب زدهاند و ...طبیعی است که با چنین وضعیتی ریزش صورت میگیرد و کار فرهنگی را از بین میبرد.
وی در پاسخ به آنکه اساتید پایاننامههای زیادی دارند و فرصت نمیکنند دانشجو را راهنمایی کنند بیان کرد: زمانی که انبوه دانشجو در دانشگاه وجود دارد، تمام این دانشجویان باید رساله بنویسند. یا باید برای دانشجو استاد زیادی بیاوریم یا باید دانشجو را کم کنیم. یا باید دانشجوی زیاد با استاد کم سروسامان پیدا کنند. قطعا نمیتوانیم بگوییم که دانشجوها به دانشگاه وارد نشوند و نمیتوانیم استاد زیادی هم بیاوریم. البته بسیاری از اساتیدی که وارد دانشگاه شدند، هم مناسب نیستند. به طور مثال فرد هنوز از مقطع دکتری فارغالتحصیل نشده است به دانشجویان لیسانس و کارشناسی ارشد درس میدهد. این امر باعث میشود، رتبه علمی کشور به هم بریزد. احتمالا در آینده نزدیک حدودا، ۷ یا ۸ سال دیگر؛ رکود جدی در وضعیت علمی کشور خواهیم داشت. بنابراین نه می توانیم بگوییم دانشجو نیاید، نه میتوانیم اساتید زیادی استخدام کنیم. چراکه استادی ساحتی فنیوحرفهای و زمانبر است. از طرف دیگر دانشجو باید بیاید اما استاد محدود است. راهحل آن است که باید اساتید صاحب پروژه باشند و رسالهها در پروژه زیر نظر استاد نوشته شود. مجموعه رسالههای یک دوره استاد را با یک پروژه تعریف کنند. تا بتوانند این مسئله اجتماعی را حل کنند. لزومی ندارد، استاد بر تمام رسالههای آن پروژه اشراف داشته باشد. بلکه تیمی و جمعی کار میکنند و بخشی از آن کار یک کار جمعی میشود و میتوانند ده ها رساله از آن بیرون بیاورند. بنابراین مسئله پروژه حل میشود، پس راهحل وجود دارد و دنیا این راهها را قبلا طی کرده است. اما چرا نمیتوان با وجود راهحل، مسئله را حل کرد؟ به دلیل اینکه اجازه نمیدهند. بنده به عنوان استاد این دانشکده دانشجو اعلام میکند که میخواهیم با دکتر آزاد کار کنیم. پروپوزال گروه میرود.گروه مدام ماجرا درست میکند. برخی را موافقت میکند، برخی را موافقت نمیکند، یکی رو موضوع را تغییر میدهند. یکی دانشجو را تغییر میدهند. در انتها متوجه میشویم که مجموعه رسالههای متفاوت و متعارض را به بنده میدهند، سپس بنده وظیفه دارم دانشجوها را مدیریت کنم آن زمان حاصل آن چیزی میشود که شما میگویید.
ارمکی ادامه داد: اشکال اصلی از سیستم است، هنگامی که دانشگاه و استاد دانشگاه مهم شد، خود میداند که باید چه کند. دانشجوها و غیردانشگاهیها لازم نیست برای او تصمیمی بگیرند. اهمیت دانشگاه و استاد بسیار لازم است. هر کسی استاد و اهل استادی نیست.در دانشگاه کارمند داریم، استاد نداریم. در دانشگاه کارمندهایی داریم که میتوانستند هر جای دیگری مانند وزارت نفت، حمل و نقل و مکانهای دیگری کار کنند، اما ولی استاد شدند، درحالیکه کارمندند و استاد شدن قاعده و حساب و کتابی دارد. استاد دیگر اجازه نمیدهد هر رسالهای نوشته شود. محصول پروژه های یک استاد در طول ۵ سال ۱۰ سال ۲۰ سال، یعنی تولید نظریهپردازیها و دانشوعلم. هنگامی که مدام میگویند، باید نظریهپردازی کنید؟ چه کسی باید نظریهپردازی کند؟ یک کارمند که نمیتواند نظریهپردازی کند. برخی از افراد دکترا میگیرند که زندگی خوبی داشته باشد؛ اما سیستم دانشگاهی وی را برای تدریس به دانشگاه میآورد. کارمندی که دکترا میگیرد، قصد دارد از درآمد تحصیلات خود استفاده کند. استادی دانشگاه قاعده ای دارد و مدام میشنویم که کار کنید؛ آیاسآی بنویسید، نظریهپردازی کنید.
استاد دانشگاه تهران، در مورد این سوال که رسالههای دانشجویی هیچ فایدهای ندارد به فرهنگ امروز گفت: دفاعی از علومانسانی میکنم، که در شرایط بد کارهای خوب انجام دادیم. در شرایطی که نگاه به علوم انسانی بد است و انتظارات ناروا از آن وجود دارد، کارهای مهمی انجام داده است. کارهای مهم آن چیست؟ در حوزه آسیبهای اجتماعی کار کردیم، در حوزه تلاش در جهت بومیکردن بقای دانشگاه کار شده است. چزاکه این کارها میتوانست موجب تعطیلی دانشگاه شود. علومانسانی باعث شده این حوزه تقویت و افراد قدری نیز تربیت شوند. دانشجویان و کتب و رسالههایی نیز تولید شدهاند. برخی از رسالهها کتاب شده اند. از داخل برخی از رسالهها مقاله علمی و بینالمللی استخراج شده است.
وی تصریح کرد: برای حل این معضل چه کاری باید انجام داد؟ باید آن دسته از دوستانی که در امر دانشگاه مداخله میکنند، دست از مداخله بردارند. این امر ممکن و سخت است. اگر این کار را انجام دهند، دانشگاه ضد نظام نمیشود. اگر در دانشگاه دانشمند باشد و عقل در آن حاکم باشد، دانشمند کار تخریبی نمیکند. سیاستمدار و مدیری که آگاه نباشد کار تخریبی میکند. دانشمند و دانشگاه کار تخریبی نمی کند. اگر این دانشمندان باشند، بازبینی در باب علم آموزش و پژوهش اتفاق میافتد. معیار مهمی هم که در آن بازبینی بررسی میشود؛ حل مسائل مهم اجتماعی و جامعه از طریق علومانسانی است.