به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از خبرگزاری شبستان؛ هر گونه ارائه راهکاری برای تحول علوم انسانی مستلزم آن است که وضع موجود و تمام ابعاد آن را به خوبی بشناسیم؛ یعنی نه تنها به دنبال این باشیم که الان این علوم انسانی دانشگاهی که در حال آموزش است چه مشکلی دارد؟ بلکه آن را در بستر تاریخی و اجتماعی شکل گیری و تحولش مطالعه کنیم و اشکالاتش را پیدا کنیم.
ما باید ببینیم که اصولا چه شد که علوم انسانی پوزیتویستی در کشور شکل گرفت و چگونه این تلقی پوزیتویستی در کشور نهادینه شد؟ ما نباید فقط ابعاد فلسفی علوم انسانی موجود را بشناسیم. این یکی از ضعفهایی است که ما در شناخت وضع موجود با آن روبرو هستیم. رشته فلسفه علم در کشور ما سال ۱۳۷۶ شکل گرفت و سال ها بعد گروه فلسفه علوم انسانی تاسیس شد. ولی شناخت علم و علوم انسانی فقط از بعد فلسفی نیست. ما حتما باید تاریخ علم را هم بشناسیم.
حالا برگردیم سابقه تاریخ علم را نگاه کنیم. می ببینیم که این مطالعات با چند سال تأخیر شروع شده است؛ یعنی در سال ۱۳۸۰ رشته تاریخ علم در دانشگاههای تهران و شریف و ... شکل میگیرد. ما جامعهشناسی علم هم برای بحث تحول علوم انسانی لازم داریم. ما باید بدانیم که علوم چه تأثیری از جامعه میپذیرند، چه تأثیری بر جامعه میگذارند.
نکته دیگر بحث روانشناسی علم است. ما حتما باید رابطه بین ذهنیت، خصوصیت روانی دانشمند با نظریه های علمی را هم بشناسیم. چه طور میشود که برخی از دانشمندان نسبت به برخی نظریهها تمایل دارند و از برخی نظریهها نفرت دارند؟ این بحث در روانشناسی علم مطرح میشود. این شاخهها را باید بشناسیم.
متاسفانه هنوز رشته جامعهشناسی علم و روانشناسی علم به عنوان یک رشته مستقل در کشور شکل نگرفته است. حتی اگر دو شاخه فلسفه علم و تاریخ علم در کشور مراجعه کنیم، میبینیم این دو شاخه از شاخههای مربوط به حوزه علم شناسی عمدتا ناظر است به شناخت علوم تجربی و علوم ریاضی است. یعنی ما بیشتر از همه در رشته فلسفه علم و تاریخ علم با فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضی و تاریخ فیزیک، تاریخ ریاضی درگیر هستیم و آشنا میشویم. در حالی که بحث تحول علوم انسانی نیازمند آشنایی با فلسفه علوم اجتماعی، تاریخ علوم اجتماعی، جامعهشناسی علوم اجتماعی و روانشناسی علوم اجتماعی و اقتصاد علوم اجتماعی است. این شاخهها در کشور ما در عرصه آموزش به صورت تخصصی طرح نمیشود. پس ما در عرصه شناخت وضع موجود در حوزه علوم انسانی هنوز مشکل داریم.
نکته بعدی مشخص ساختن وضع مطلوب است. وضع مطلوب ما کجا است؟ اینجا مجدداً میبینیم یک طیف وسیعی از آراء بین کسانی که در حوزه تحول علوم انسانی فعالیت میکنند مطرح است. اما هنوز یک هدف مشخص در بحث تحول علوم انسانی مد نظر ما نیست و تنها یک کلیاتی از علوم انسانی مطلوبمان را بیان می کنیم. برای مثال این که علوم انسانی مطلوب ما: ۱. نباید با دین تعارض نداشته باشد؛ ۲. برای رفع نیازها و حل مشکلات بومی کارآمد باشد و .... این تلقی اجمالی است که ما از هدف خود داریم. این تلقی باید وضوح بیشتری پیدا کند.
مرحله بعد موضوع راهکارها است. ما باید راهکارهایی را تدارک ببینیم که از وضع موجود به وضع مطلوب حرکت کنیم. در این جا ما نیازمند انجام یک آسیبشناسی جدی هستیم. به هر حال ۳۰ سال است فعالیتهایی در کشور صورت گرفته، نهادهای سیاستگذاری، برنامهریزی، آموزشی و پژوهشی در کشور تاسیس شده، سازمان سمت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، دانشگاه مفید و ... شورای عالی انقلاب فرهنگی برای پیگیری این موضوع شورای اسلامیسازی دانشگاهها و مراکز آموزشی را در سال ۱۳۷۵ تاسیس می کند.
بعد از ۱۵ سال احساس میشود این شورا نتوانسته بحث تحول علوم انسانی را به خوبی دنبال کند. شورای تخصصی دیگری با نام شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شکل میگیرد و .... پس هرگونه برنامهریزی جدید برای این که ما را از وضع موجود به وضع مطلوب برساند نیازمند آسیبشناسی اقدامات گذشته است. ولی متأسفانه احساس میکنیم که کمتر توجهی به این بحث آسیبشناسی صورت میگیرد. به طور مثال شورای تحول علوم انسانی که شکل میگیرد برای این که تحول علوم انسانی، ارتقای علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی و بومی را دنبال کند میبینیم که ظرف این سه سال آسیبشناسی دقیقی از اقدامات گذشته نداشته است و راهکارهایی را در پیش گرفته است.
به نظر می رسد اگر آسیبشناسی از فعالیتهای انجام شده در ۳۰ سال گذشته نداشته باشیم، علی القاعده نمیتوانیم یک راهکار خوبی هم در این زمینه ارائه کنیم.
ما امروزه باید بدانیم که وقتی میخواهیم علوم انسانی، تعارضی با دین نداشته باشد، مرادمان دقیقا عدم تعارض علوم انسانی با کدام فهم از دین است؟ پس ما باید مبانی کلامی مان و مبانی فلسفیمان کاملا منقح باشد. پس در این جا باید ببینیم اقتضائات فلسفه اسلامی، کلام اسلامی، اخلاق اسلامی، عرفان اسلامی، فقه، اصول، تاریخ اسلام، تفسیر، علوم حدیث و ... برای علوم انسانی چیست؟ اینها پرسش هایی است که حوزه علمیه باید به آن پاسخ دهد و مبانی تحول علوم انسانی را دارک ببیند. امیدواریم که این طرح هر چه سریع تر به اتمام برسد و نتایج آن در اختیار علاقمندان قرار گیرد. حوزه علمیه باید توجه داشته باشد که یک نوبت در ابتدا انقلاب دانشگاهیان به سراغ حوزه آمدند تا درباره مبانی تحول علوم انسانی با آنها همکاری کنند و این بار دومی است که حوزه در معرض پاسخ گویی به نیازهای علمی دانشگاه برای تحول علوم انسانی قرار گرفته است.
نوشته سید محمدتقی موحد ابطحی، عضو گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه