فرهنگ امروز/ فاطمه جواهری: شکگرایی و نقادی از برجستهترین ارزشهای نهاد علم است. تکامل دانش بشر مدیون نقدهای مستمری است که اصحاب علم بر آموختهها و یافتههای خود اعمال کردهاند، ازاینرو تمام انتقادهایی که از داخل و خارج از نهاد علم مطرح میشوند، مغتنم هستند.
اخیراً در رسانههای عمومی نقدهایی مبتنی بر غلبهی کمیگرایی و سطحیگرایی در علوم انسانی و بهخصوص علوم اجتماعی ایران مطرح شده و به طور ویژه رشد مقالات متخذ از پایاننامههای دانشجویی، کیفیت نازل این مقالات و استفادهی ابزاری برخی اساتید از آنها نماد این وضعیت در نظر گرفته شده است. هرچند که کلیت مطالب یادشده صادق و مورد تأیید است؛ اما لازم است برخی جنبههای آن بیشتر مورد تأمل قرار گیرد.
در درجهی اول به نظر میرسد نگرانی از گسترش سطحیگرایی در علوم انسانی و اجتماعی و مبرا دانستن سایر علوم از این شرایط در صورتی از اتقان کافی برخوردار خواهد بود که اطلاعات دقیقی دال بر نبود این ویژگی در حوزههای دیگر دانش وجود داشته باشد. با توجه به اینکه تحلیلهای ارائهشده بر مبنای مقایسهی کمیت و کیفیت مقالات مشترک استاد، دانشجویی در حوزهی علوم انسانی و سایر علوم مطرح نشده است، بنابراین نمیتوان این وضعیت را فقط به یک حوزهی خاص دانش نسبت داد. در عوض از یک منظر جامعهشناسانه میتوان گفت قاعدهی فعالیت علمی و معیار تخصیص پاداش به آن بر اساس مصوبات وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تعیین میشود و در همهی حوزههای دانش به طور تقریباً مشابه اعمال میشود. ازاینرو انتظار میرود آفت کمیتگرایی به شیوهای ساختاری و البته به درجاتی متفاوت بر کلیت نظام دانشگاهی و همهی حوزههای دانش -و نه فقط علوم انسانی- سایه افکنده باشد.
بدون شک رشد مقالات علمی، پژوهشی تابع معیارهای وزارت علوم و شرایط اجتماعی، سیاسی جامعه است. متأسفانه در حال حاضر دارا بودن مقالهی علمی، پژوهشی برای دانشجو بهمثابهی کلید بسیاری از درهای بسته است، از جمله میتوان به نقش آن در پذیرفتن دانشجو در مقطع دکتری، اخذ مجوز برای دفاع از پایاننامه دکتری، کسب پذیرش از دانشگاههای خارج از کشور، برخی معافیتها در انجام خدمت سربازی، تدریس در دانشگاه، عقد قرارداد طرحهای پژوهشی و شغلیابی اشاره کرد. در چنین شرایطی در بسیاری از موارد این نیازهای دانشجو است که استاد را به همکاری برای تدوین مقالهی مشترک سوق میدهد. اگر رشد چنین مقالاتی موجب سطحیگرایی شده باید چاپ مقالهی علمی، پژوهشی معیار امتیازدهی به دانشجو نباشد.
البته در یک نگاه واقعبینانه باید پذیرفت که گاهی ممکن است برخی اساتید نسبت به مسئولیت خود در تدوین مقاله سهلانگارانه برخورد کنند؛ اما این وضعیت قابل تعمیم به همهی اساتید نیست، هنوز هم استادانی هستند که متعهدانه بر این باور هستند که پایاننامه را دانشجو مینویسد و استاد او را هدایت میکند، مقاله را استاد تدوین میکند و دانشجو او را همراهی میکند. در چنین مواردی تنظیم محتوای نظری و مفهومی، تعیین ساختار و ارائهی تحلیلها به عهدهی استاد است و استخراج اطلاعات از پایاننامه و تنظیم آنها در متن به عهدهی دانشجو است. در این میان گاه استاد بارها و بارها مقاله را بازنویسی میکند تا شکل قابل عرضه در عرصهی عمومی را پیدا کند.
درعینحال نمیتوان ارزش تربیتی تعامل استاد، دانشجو را در خلال این فعالیت مشترک نادیده گرفت، بخشی از جامعهپذیری علمی در مسیر همین همکاریها تحقق پیدا میکند. در این فرایند استاد نه تنها مهارت تدوین مقاله بلکه بینش و مشی علمی خود را به دانشجو منتقل میسازد.
البته برخی دانشجویان از ظرفیت علمی قابل ملاحظهای برخوردار هستند و سهم بیشتری را در تدوین مقاله به خود اختصاص میدهند. در چنین مواردی به دفعات مشاهده شده که استاد از ذکر نام خود بهعنوان نویسندهی مقاله پرهیز کرده یا نام خود را پس از نام دانشجو قرار داده است تا نویسندهی اصلی محسوب نشود.
همچنین نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که همهی مقالات استاد، دانشجویی برگرفته از پایاننامههای دانشجو نیستند، بلکه برخی از آنها حاصل فعالیتهای پژوهشی مشترک آن دو نفر میباشد. در مواردی که استاد مجری یک طرح پژوهشی و دانشجو همکار اوست در مقالهی برگرفته از آن، نام دانشجو در کنار نام استاد ثبت میشود. اگر در پاورقی مقاله در این مورد توضیحی داده نشود یا اگر خواننده به این نکته توجه نکند، این قبیل مقالات هم به اشتباه در زمرهی مقالات برگرفته از پایاننامه تلقی میشوند.
واقعیت دیگر این است که تدوین مقالهی مستقل بهطوریکه بتواند ماهیت پژوهشی هم داشته باشد منوط به گردآوری اطلاعات برگرفته از انجام پژوهشهای میدانی است و لازمهی این کار دسترسی به منابع مالی کافی است. در چند سال گذشته به دلیل کاهش بودجههای پژوهشی دانشگاهها و مراکز پژوهشی و اعمال برخی محدودیتهای ایدئولوژیک، دسترسی بیطرفانهی اعضای هیئت علمی به این منابع به شدت کاهش یافت. در این شرایط هدایت پایاننامههای دانشجویی زمینهای برای پاسخگویی به دلمشغولیهای علمی استاد میشود و این امکان فراهم میشود تا اساتید موضوعات مورد توجه خود را بین دانشجویان توزیع کنند و در جریان هدایت پایاننامه و در تعامل با استاد مشاوری که در هر پایاننامه مشارکت دارند، پاسخ دغدغههای خود را بیابند. برخی از یافتههای پژوهشی که در این مسیر به دست میآیند، قابل اعتنا هستند و اگر در قالب مقاله به جامعهی علمی عرضه نشود در کنج کتابخانهها محبوس شده و به فراموشی سپرده میشوند.
دیگر آنکه ممکن است برای برخی اساتید به دلایل مختلف امکان انجام پژوهشهای مستقل وجود نداشته باشند. برای این قبیل افراد تکیه به یافتههای برگرفته از پایاننامهها تنها فرصت نزدیک شدن به میدان پژوهش، انتقال یافتههای علمی به اندیشمندان و احیاناً کسب امتیازات مربوط به آن باشد. پویایی و کارآمدی نهاد علم به این است که دامنهی متنوعی از فعالیتها را برای اعضای تحت پوشش خود که از نیازها و توانمندیهای مختلفی برخوردار هستند، امکانپذیر سازد.
اگر مشاهده میشود که مقالات کممایهای منتشر میشوند باید معیارهای سختگیرانهتری برای داوری اعمال شود، نه اینکه در این زمینه عرضهی کمتری صورت بگیرد.
اگر نهاد علم ایران و دانشگاههای آن نظریهپرداز و مولد نظریه نیستند، ریشه و علت آن را باید در سازوکارهایی فراتر از تدوین یا عدم تدوین مقالهی مشترک با دانشجو جستوجو کرد. همهی همکاران مستحضر هستند که در کشورهای پیشرفتهای که مهد تولید دانش هستند، تعداد زیادی مجلات علمی هم منتشر میشوند و بسیاری از این مقالهها هم محصول مشترک استاد و دانشجو میباشند، چنین نیست که آنها با کاستن از تعداد مقالات مشترک به توانایی نظریهپردازی دست یافته باشند. این دو عامل هرچند مرتبط، اما تا حدی هم مستقل از یکدیگر هستند.
البته در صورت مهیا بودن سایر شرایط میتوان پیشبینی کرد که متراکم شدن اطلاعات مربوط به یک موضوع خاص (که ممکن است از طریق مقالات پژوهشی به جامعهی علمی عرضه شود) و ترکیب و تلفیق آنها میتواند زمینهساز قوام یافتن یک نظریه شود. چنانچه تحقیقات معتنابهی چند سال اخیر در مورد پایبندی دینی اقشار مختلف مردم در ایران موجب شده برخی صاحبنظران علوم اجتماعی به تنظیم سنجهی دینداری که متناسب با التزام به دین اسلام در جامعهی ایران باشد، بپردازند.
به نظر نمیرسد پرهیز از تدوین مقالات استاد، دانشجویی در کاهش سطحیگرایی حاکم بر علوم انسانی تأثیری داشته باشد، در عوض اگر نقادی موشکافانه و معتبر به یک فرهنگ عمومی تبدیل شود، بهطوریکه در هر شمارهی مجله حداقل یک نقد معطوف به یکی از مقالات شمارهی پیش درج شود، در این صورت نویسندگان با تدبیر و مسئولیتپذیری بیشتری اقدام به نوشتن میکنند.
به منظور رفع مشکل موجود لازم است آییننامهی ارتقا و نظام ارزشی ناشی از آن متحول شود؛ زیرا این قواعد تنظیمکنندهی کنش علمی هستند که مشکل دارند و نه کنشگران این حوزه، انسانها به طور طبیعی رفتار خود را با انتظاراتی که از آنها میرود، منطبق میسازند.
معیارهای توزیع پاداش نباید به گونهای باشد که اکثر فعالیتهای علمی حول محور تدوین مقالات علمی، پژوهشی متراکم شود. در حال حاضر تعداد مقالههای علمی، پژوهشی هر استاد در تخصیص اعتبار ویژه (Grant)، ترفیع سالانه، ارتقای شغلی و استفاده از فرصتهای مطالعاتی نقش مهمی دارد. زمانی که این وضعیت با نیازها و ضرورتهای دانشجویان برای دارا بودن مقالهی علمی، پژوهشی تلاقی پیدا میکند، گرایش به تدوین مقالهی مشترک با دانشجو تقویت میشود. به این منظور لازم است مقالات برگرفته از پایاننامهها سهم محدودی در کسب امتیازهای پژوهشی داشته باشند و سهم مشخصی نیز برای مقالات مستقل در نظر گرفته شود. همچنین میتوان قاعدهی چاپ حداقل یک تا دو مقاله مستقل از پایاننامه را در هر شمارهی مجلات علمی به یک الزام جدی تبدیل کرد.
شایسته است وزارت علوم و تحقیقات و فناوری بخشی از مسئولیت خود در این زمینه را به انجمنهای علمی واگذار کنند. انجمنهای علمی میتوانند در یک فضای مفاهمهای و با تدوین معیارهای دقیق و معتبر، وظیفهی اعتباریابی و اعتباربخشی به عملکرد اعضای هیئت علمی و حتی مجلات علمی، پژوهشی را به عهده بگیرند. انجمنهای علمی همچنین میتوانند حافظ حریم اخلاق حرفهای و افراد تحت پوشش دانش خود باشند.
شایسته است یکی از معیارهای ارتقای اعضای هیئت علمی بهخصوص از مرتبهی دانشیاری به استادی میزان تعامل آنها با تشکل حرفهای و اجتماع علمیشان باشند. الزامی کردن مشارکت معنادار در گسترش مرزهای دانش که بخشی از آن از طریق همکاری با انجمنهای علمی به دست میآید هم جایگاه انجمنهای علمی را در ساختار نظام علم ارتقا میبخشد و هم تمرکز بر تدوین مقاله را تعدیل میکند.
در نهایت لازم است این واقعیت مورد امعان نظر قرار گیرد که نظام علم یک جزیرهی جداافتاده از کل جامعه نیست، بنابراین وضعیت آن باید در کنار عملکرد سایر نهادهای جامعه مورد قضاوت قرار گیرد. طی چند سال گذشته رواج کمیگرایی، بزرگنمایی در بیان عملکرد مسئولان و استفادهی نابهجا از آمار و ارقام برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی مخاطبان داخلی و خارجی بدون شک در تنزل دادن قواعد اخلاقی در جامعه و در ساحت علم تأثیر داشته است. از سوی دیگر استخدام بیضابطهی افرادی که فاقد صلاحیتهای علمی لازم برای تدریس در دانشگاه بودهاند، زمینهساز رقابتهای تنگنظرانه و استفادهی ابزاری از دانشجو و دستاوردهای علمی شده است.
ازاینرو بهتر است نقدهایی که متوجه افت کیفیت در علوم انسانی و اجتماعی و بهطورکلی نظام دانشگاهی است، ریشهی این بحران را بیشتر در فضای جامعه و قواعد تنظیمکنندهی کنش در نهاد علم جستوجو کند، نه اینکه با حمله به الگوی تعامل و همکاری استاد و دانشجو که یک الگوی نهادیشده و معتبر در نظام دانشگاهی کشورهای مختلف است، فضایی از بدبینی و سوءتفاهم ایجاد شود که خود مخرب و تشدیدکنندهی مشکلات است.
***
با تشکر از همکار گرامی جناب آقای دکتر سید حسین سراجزاده که با امعان نظر خود متن را منقح نمودند.
فاطمه جواهری، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی، عضو هیئت مدیره انجمن جامعهشناسی