قصه شنيدم كه ابوالعلاء همه عمر
لحم نخورد و ذوات لحم نيازرد
در مرض موت با اجازه دستور
خواجه جوبا به محضر او برد .
گفت به طير ار چه شير شرزه نگشتي
تا نه كَست خون بريزد و نه کَست خورد
مرگ براي ضعيف امري طبيعي است
چون قوي اول ضعيف گشت سپس مرد
ابوالعلاء معري
ابي العلاء معري در تاريخ 27 ربيع الاول سال 363 ( 973-1057 م ) در يكي از روستاهاي شام بنام معرة النعمان به دنيا آمد . معره به معناي پيسي و كچلي است مفاهيم ديگر اين کلمه گناه و جنايت- دگرگوني چهره از خشم- كار زشت و ناپسند- زمين خشك و كم گياه است .
يكي از بزرگان هميشه چنين ميگفت (اٌللهم إني أبرأ اليل من معره الجيش)يعني از ارتش بدون فرمانده بيزارم.
و خود شاعر درباره سرزمين خود چنين مي گويد:
ماللمعره مشبه
في ارض مصر ولا العراق
( سرزمين معره نظيري ندارد، چه در سرزمين مصر ياعراق )
نام اين شاعر احمدبن عبدالله و كنيه او ابوالعلاء است و دليل اين كنيه آن است كه مردم شهرش عادت بر آن داشتند كه براي كودك هنگام تولد كنيهاي تعيين كنند كه اين عنوان را براي او انتخاب كردند زيرا در آن زمان همه كس بايد به فراخور حال خود اين كنيه را داشته باشد به تصور آنكه اگر فرزند والا مقام شد داراي اين عنوان است و اگر نبود او را با كنيه ابوالنزول يعني صاحب مقام پست و بي ارزش خطاب ميكردند و خود نيز درباره كنيهاش چنين مي گويد:
دعيت ابا العلاء وذالسامين
ولكن الصحيح ابوالنزول
( اين لقب را با مفهوم بزرگي بمن بخشيدند در حاليكه اين دروغ محض است و بهتر آن بوده كه به من لقب ابوالنزول يا صاحب مقام پست ميدادند )
ابوالعلاء در سن چهار سالگی دچار عارضه بيماري آبله شد و در نهایت نابينا شد و از آن پس براي هميشه خانهنشين شد و هرگز ازدواج نكرد و پس از اندك زماني مادرش را كه بسيار به او وابسته بود از دست داد . اين سه رنج چنان او را آزار مي داد که چنين سرود :
اراني في الثلاثة من سجوني
فالاتسأل عن الخبــــر النبيث
لفقهي ناظري و لزوم بيتي
وكون النفس في الجسد الخبيث
( خود را هميشه در سه زندان در نظر ميگيرم، و هرگز درباره اين خبر غمگين پرس و جو مكن، زيرا اميراني كه چشم را از داده وخانه نشين شدهام و جان خود را در ميان بدن پست و فرو مايهام زنداني كردهام. )
ابوالعلاء مردي زيرك و بسيار باهوش بود و در تمام مدت عمر هشتاد و چهار ساله اش حدود يكصدوسيهزار بيت شعر و 7 كتاب و جزوه به نگارش در آوردتا جایی که سرآمد شعراي زمانه خود شد ، انديشههاي فلسفي و مذهبي اش منحصر به فردی داشت و هميشه از مردم زمانه خود دلتنگ و تنها غذاي او انجير و عدس بود، بهترين صنايع ادبي را در شعر خود از جناس و توريه و استعاره بكارمی برد، شعرش روان و سليس و براي همه كس قابل فهم بود. بعد از فوت ابوالعلا دهها شاعر ونويسنده در سوگ او شعر سرودند و درباره او كتابها و مقالاتي متعدد نوشتند و اشعار وي را به زبانهاي گوناگوني ترجمه كردند. از مشهورترين كتب وي (لزوم ما لا يلزوم-سه جلد- درعيات- سقطالزند- رسالة الغفران ) است.
وي درباره طبيعت- خالق- بهشت و جهنم – جبرو اختيار، قضا و قدر- رياضيات- نجوم- روح- صاحب نظريههاي خاصي است كه بسياري از دانشمندان درباره او نظر موافق و مخالف دادهاند كه بحث آن در اين مجال كوتاه نمي گنجد .
عمر خيام نيشابوري
حكيم ابوالفتح عمربن ابراهيم خيام نيشابوري ازحكماء و رياضي دانان و شعراي قرن پنجم و أوايل قرن ششم استكه سال تولد و وفات او معلوم نيست و تنها در چهار مقاله نظامي عروضي اشارهاي به آن شده است .
خيام درباره دنياي ماوراي طبيعت و خلقت و روح و حقائق و ماهيت اشياء و معاد و بهشت و جهنم نيز نظر ياتي خاص دارد و با توجه به این نکته که خيام به زبان عربي تسلط كامل داشت ميتوان گفت تحت تأثير گفتارها و انديشههاي ابوالعلاء بوده است ، هر دو این شاعران شكاك و بد بين بودند که انديشههاي هم سوي آنها را مختصراًدر اشعارشان بررسي مي كنيم. خيام عقيده داشت كه خاك ظروف جام و صبوح، روزگاري جزئي از بدن انسان بوده و دوباره به جسد باز ميگردد و چنين مي گويد:
جامي استكه عقل آفرين ميزندش
صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش
اين كوزهگر دهر چنين جام لطيف
ميسازد و با زير زمين ميزندش
برگير پياله وسبوئي دلجوي
فارغ بنشين به كشتزار و لب جوي
بس شخص عزيز را كه چرخ بد خوي
صدبار پياله كرد و صدبار سبوي
بر كوزهگري پرير كردم گذري
از خاك همي نمود هر دم هنري
من ديدم اگر نديد هر بي بصري
خاك پدرم در كف هر كوزهگري
و ابي العلاء در اين باب چنين سروده :
فلا يمس فخارا من الفخر محائدا
الي عنصر الفخار للنفع يضرب
لعل اناء يصنع مرة
فيأكل فيه من اراد و يشرب
و يحمل من ارش لاخري و مادري
فواها له بعد البلي تيغرت
خيام در مضموني ديگر از تو ميخواهد كه بر خاك آهسته قدم گذاري ، زيرا اين خاك روزي ، بدن يا مردمك چشم زيبا روئي بوده است:
هر سبزه كه بر كنار جويي رسته است
گوئي ز لب فرشته خويي رسته است
پا بر سر هر سبزه به خوا ري ننهي
كان سبزه زخاك لاله روي رسته است
همين مضمون در شعر ابي العلاء است
خقف الوطأ ما اظن أديم ال
أرض إلا من هذه الأجساد
وقبيح نبا و إن قدم العهد
د هوان الأباء و الأجداد
سر إن استطعث في الهواء رويدا
لا اختيالا علي رفات العباء
از ديگر ويژگيهاي مشترك اين دو مورد بهشت و دوزخ است كه يك تفكر است . خيام در اين باره چنين مي گويد:
تا چند زنم به روي درياها خشت
شدم ز تب پرستان و كنشت
خيام كه گفت دوزخي خواهد بود
گه رفت به دوزخ و گه آمد ز بهشت
ابي العلاء نيز همين تفكر را در اين مقوله دارد كه مي گويد:
فهل قام من جدث ميت
فيخبر عن مسمع اومري
أتترك ههنا المحباء نقدا
لما وعدتك من لين و حمر
حياة ثم موت ثم حشر
حديث خرافة يا ام عمرو
از ديگر مشتركات هر دو اينكه بدن از چهار عنصر تشكيل شده و تحت تأثير هفت ستاره و دوازده برج است و چنين مي گويد :
اي آنكه نتيجه چهار و هفتي
و چهار دائم اندر تفتي
ميخور كه هزار بار بيشت گفتم
باز آمدنت نيست چو رفتي ، رفتي
و ابو العلاء چنين ميگويد:
جسد من أربع تلحظها
سبعة راتبة في اتني عشر
و ديگر آنكه خيام و ابوالعلاء هر دو درباره محمود در اشعار خود نام برده اندكه ابوالعلاء منظورش از محمود نام يكي از بزرگان معره است و خيام منظورش محمود غزنوي است. ابوالعلاء چنين مي گويد:
أش إن كنت محمودا علي خلق
و لا أشر بأني الملك محمود
ما يصنع الرأس بالتيجان يعقدها
و إنما هو بعد الموت جهود
و خيام چنين ميسرايد:
با باده نشين كه مُلك محمود اين است
وز جنگ شنو كه لحن داوود اين است
از نا آمده و رفته دگر ياد مكن
حالي خوش باش زانكه مقصود اين است
وجه تشابه دانته و ابوالعلاء:
اما وجه تشابه ابوالعلاء و دانته اين است كه دانته شاعر معروف ايتاليائي- ابي العلاء را بعنوان راهنماي خويش معرفي ميكند و به كمك او به طبقات دوزخ راه مييابد آنگاه به بهشت قدم مي گذارد.
در كتاب كمدي الهي دانته در توصيف بهشت و دوزخ و شرح نعمت ها هنرنمائي كرده و بزرگان معاصر خود را در اماكن گوناگون اينجا و آنجا به تصویر مي كشد و درباره وضع شان با آنها گفت و گو مي كند و از عواملي كه آنها را به آنجا كشانده آگاه مي شود. وسعت انديشه و تصور او و قدرت تعبير او اين قصيده را كه يكي از بهترين نمونههاي ادبيات است دقيقا هم پايه « رسالةالغفران » ابي العلاء قرار ميدهد. وي درباره حركتهاي فكري و كوششهاي دوران گذشته مدح يا انتقاد كرده و ميتوان گفت كه همين مضمون نیز در رسالةالغفران ابي العلاء مضمون بكار رفته است كه :
- هر دو مردم بهشت را گروه گروه معرف ميكنند و أهل دوزخ را فرد فرد.
- هر دو شاعر كتاب خود را براي اظهار قدرت أدبي و ابراز اطلاعات تاريخي و تعبير و تفسير فلسفه ديني وسيله قرارميدهند.
- هر دو شاعر در بهشت و دوزخ اشخاصي را ملاقات ميكنند كه در لابلاي تاريخ زندگي ميكرده و بيش از آنها ميزيسته كه آنها يا از إنس بودند و يا از جن.
دانته dante اليكيري Alighieri بزرگترين شاعر ايتاليائي در فلورانس متولد سال 1321 م. داراي تحصيلاتي دامنهدار است از آثار او كمدي الهي- ضيافت آهنگ ها بزبان ايتاليايي و سلطنت به زبان لاتين است وي در سياست زادگاه خود عاملي مؤثر بود، نوشتههاي دانته در آثار أدبي ايتاليا و سراسر اروپا بسيار مؤثر و جا افتاده است .
* استاد دانشگاه و مترجم زبان عرب