فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: ۲۷ آذر به مناسبت روز شهادت آیتالله مفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است.مقام معظم رهبری در دیدار با جمع کثیری از طلاب حوزههای علمیه و دانشجویان دانشگاه به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه در ۲۸ آذر ماه سال ۶۹ بیان داشتند؛ وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند. ایشان وحدت حوزه و دانشگاه را حرکت پابهپای علم و دین توصیف کردند و گفتند؛ در نظام اسلامی، علم و دین باید پابهپا حرکت کنند. در واقع حوزه و دانشگاه دو شعبه از موسسه علم و دین هستند و باید این دو با هم مرتبط و به هم خوشبین باشند، با هم کار کنند و از همدیگر جدا نشوند، بلکه از یکدیگر استفاده کنند.
به مناسب این روز «فرهنگ امروز» با یکی از اساتید دانشگاه در خصوص اهداف این وحدت و نیز جامهعمل پوشیدن آن در این سه دههی اخیر به گفتوگو پرداخت. مهدی گلشنی عضو هیات علمی دانشگاه صنعتیشریف و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به پرسشهای ما چنین پاسخ داد.
ضرورت نامگذاری روز «وحدت حوزه و دانشگاه» بر اساس چه نیازی در جامعهی بعد از انقلاب ایران شکل گرفت؟
جهتگیری دانشگاه و حوزه در چند دههی اخیر کاملا جهتگیری متفاوتی از یکدیگر بوده است. جهتگیری دانشگاه کاملا سکولار و با این مساله که جهت گیری دینی باشد، عموما کاری نداشته است، بلکه صرفا استفاده از جنبههای مادی علم برای آن مطرح بوده است. بالعکس در حوزه، معارف اسلامی و موضوعات مربوط به دین دارای اهمیت است و با این مسائل سروکار دارند و آنها را مورد مطالعه قرار میدهند. واقعیت این است که دانشگاه لازم است در جامعه اسلامی با معارف اسلامی آشنا باشد و سعی کند تفکر اسلامی در آن شیوع داشته باشد، زیرا دانشگاهیان در حوزههای مختلف جامعه تاثیرگذار هستند؛ به همین خاطر برای حوزه هم لازم است با دانشگاه در ارتباط باشد تا بیشتر با اوضاع جهان آشنا شود و همچنین بتواند بر دانشگاهیان اثر گذار باشند. به این ترتیب جهتگیری هر دو، جهتگیری الهی خواهد شد. درست است که ظاهرا درسهایی که آنها میخوانند متفاوت است و البته ممکن است بخشهای مشترک نیز داشته باشند، ولی جهتگیریهای دانشگاهها در حالت کلی جهتگیری خدایی نبوده است، حداقل در عصر جدید چنین نبوده است. اما این لازم است و حوزویها میتوانستهاند در این زمینه کمک زیادی کنند.
متاسفانه از اول انقلاب تا به امروز کار خیلی جدی برای این موضوع نشده است. وقتی گفته شد وحدت حوزه و دانشگاه، تلقی اولیه این بود که منظور این است که دروس حوزوی در دانشگاه وارد شود و یا بعضی دروس دانشگاهی در حوزه تدریس شود. در صورتی که آن چیزی که ابتدا، حداقل کسانی که آگاه به قضیه بودند، انتظار داشتند این بود که تفکر دینی در جامعه حاکمیت پیدا کند. این که دانشگاهیان از طریق تعامل با حوزویان از تفکر دینی آگاه شوند و حوزویان از طریق تماس با دانشگاهیان از شرایط روز اطلاعات وسیعتری کسب کنند. زیرا به نظر میرسد که در برخی از حوزهها، دانشگاهیان با جریانات جهانی آشناترند. این امر متاسفانه تحقق پیدا نکرد. درست است که همایش، سمینار و کنفرانس برای آن تشکیل شد اما آن هدف به معنای حقیقی، تحقق نیافته است. زیرا دو طرف موضوع و اهمیت آن را خیلی جدی نگرفتند. حوزه باید بهتر و بیشتر اهمیت شیوع تفکر اسلامی در جامعه و دانشگاه و اهمیت وحدتش با دانشگاه را درک میکرد. به نظر من حوزویان باید بیشتر از خود مایه میگذاشتند، اما به اندازهی کافی اهتمام نکردند. آنها بیشتر گوینده بودهاند تا اینکه شنونده هم باشند و تعامل داشته باشند. به جای دیالوگ، بیشتر مونولوگ (سخن یک طرفه) مطرح بوده است. به نظر من تا این نگرش عوض نشود تغییری در رابطه دو طرف حاصل نمیشود.
مرحوم استاد مطهری وقتی آن زمان از قم به تهران تشریف آوردند واقعا با دانشگاهیان آغشته شدند. اگر نوار جلساتی را که استاد مطهری در انجمن اسلامی پزشکان داشتند گوش کنید، میبینید که سخنان یک طرفه نیست، بلکه تعاملی و دوطرفه بوده است. استاد با شنیدن سخنان میخواهند بدانند که عکسالعمل طرف مقابل چیست تا بحث کنند؛ بحث روی مسائلی مثل تکامل و غیره که موضوعات مطرح در آن زمان بوده است. اما این شیوهی کار، بعدا ادامه پیدا نکرد.
بنابراین دروس حوزوی به نحوی که لازم بود در دانشگاهها خیلی جدی و عمیقا وارد نشد. از طرف دیگر لازم بود که بعضی از دروس دانشگاهی به حوزه وارد شود برای اینکه آنها نیز با شرایط جهانی آشناتر شوند که این کار نیز در حد لازم انجام نشد. این است که من امروز را با ۳۰ سال پیش، در این زمینه، خیلی متفاوت نمیبینم. درست است که بعضی از حوزویان مدرک دانشگاهی گرفتند و عدهای از دانشگاهیان نیز حوزوی شدند؛ ولی واقعا من آن تماس و تعامل واقعی راکه لازم بوده است، نمیبینم.
یعنی به نظر شما هنوز به آن اهداف اولیه دست نیافتهایم؟
بله، همین طور است. باید این موضوع جدیتر دنبال شود. بهویژه در حال حاضر که مساله علوم انسانی و علم دینی مطرح شده است. این امر مستلزم این است که حوزویان با دانشگاهیان مرتبطتر شوند. حوزویان ما اگر به دانشگاهها وارد میشوند باید تعاملشان با آنها بیشتر شود. من این تعامل لازم را بین این دو گروه نمیبینم. به طور مثال چه در حوزههای علوم انسانی و چه در حوزههای علوم دیگر، لازم بود که مقداری از علوم روز به حوزهها وارد شود و مورد نقد و بررسی قرار بگیرد. نمونهای از درسهایی که استاد مطهری برای دانشگاهیان داشتند، چه در درس فلسفه و چه اقتصاد که با اساتید دانشگاه برگزار کردند و با یکدیگر تعامل داشتند. حالا گاهی بعضی از دانشگاهیان به حوزهها دعوت میشوند، ولی اینکه بحثها دو طرفه باشد، هنوز به صورت مطلوب نیست.
بر اساس صحبتهای شما این وظیفه از سوی حوزویان بیشتر است، چرا؟
این که من، بار را بیشتر بر دوش حوزه میبینم، این است که دانشگاهیان شاید آنقدر اهمیت علوم حوزوی را حس نکنند. ولی حوزویان باید کاری کنند که دانشگاهیان را جذب کنند و این است که باید سرمایهگذاری از آن سمت بیشتر باشد. با توصیههای که در دین راجعبه علم میشود، این که در حدیث آمده است «اطلبوا العلم ولو فی الصین»، حوزویان باید عطش بیشتری برای این تعامل داشته باشند. دانشگاهیان کار خود را میکنند و شاید خیلیها که در محیطهای دینی نیز پرورش پیدا نکردهاند، اصلا لزومی برای این کار نبینند. ولی حوزویان که به استقلال جهان اسلام، استقلال امت و رواج فرهنگ اسلامی اهمیت می دهند، باید از خودشان مایهی بیشتری بگذارند.
و نیز طبق فرمایشات رهبری، طلاب باید دین را به زبان روز بیان کنند.
بلی، دقیقا به همین دلیل وظیفهی آنان سنگینتر است. حوزویان باید به زبان روز دین را برای مخاطبان خود بیان کنند و بنابراین باید تعامل آنها با دانشگاهیان بیشتر باشد. درست است که امروزه از حوزه هم به خارج از کشور میروند ولی این عمدتا برای ترویج دین اتفاق میافتد. آنهایی که با جامعهی امروز بشری، بیشتر سروکار دارند عموما دانشگاهیان هستند. آنها هستند که رتق و فتق امور کشوری را میکنند. بنابراین باید بیشتر با آنها در تعامل بود که تاثیرگذار در امور جامعه هستند. و این مهم متاسفانه انجام نشده است.
در سالهای اولیه انقلاب بعضی اساتید دانشگاهی برای تدریس بعضی متون- مثلابهروز غریبپور برای تدریس سینما- وارد حوزه میشدند. آیا این همت در حال حاضر از سوی اساتید دانشگاهی وجود دارد که برای طلاب تدریس داشته باشند؟
در حد لازم خیر. عرض کردم این همت از سوی دانشگاهیان کمتر بوده است. اولا دانشگاهیان انتظار داشتند که این خواسته از طرف حوزه باشد و ثانیا همان طور که عرض کردم آن کسانی که به اهمیت این تعامل بیشتر باید آگاه باشند حوزویان هستند. زیرا تعلیمات دین میطلبد که طلاب احکام و افکار دینی را در جامعه منتشر کنند. از این جهت حوزویان باید بانی آن باشند. دانشگاهیان، بهویژه کسانی که در محیطهای سکولار غرب پرورش یافتهاند، شاید آن احساس ضرورت را برای تعامل با حوزویان نداشته باشند. ولی معتقدم، حوزویان باید این احساس را داشته باشند که در جامعهی امروزی، اگر بخواهند اثرگذار باشند ، باید از همهی ابزارها استفاده کنند؛ از جمله ابزار علم روز، سیاستروز و غیره. اما این آشنایی کامل به کمک دانشگاهیان به دست میآید.
چهگونه میتوان زمینهی این وحدت را در هر دو قشر حوزوی و دانشگاهی به وجود آورد؟
همان طور که گفتم، به نظر بنده حوزویان باید اهمیت بیشتری برای دیالوگ با دانشگاهیان داشته باشند. جلسات متعدد ترتیب بدهند، موضوعات مختلف بحث شود، صحبتهای این طرف را بشنوند و سعی کنند به زبان نرم انتقاد کنند که دافعه ایجاد نشود و جاذبه در کار باشد. چون آن کسی که اهمیت قضیه را درک میکند، آنها هستند؛ پدر است که اهمیت تربیت فرزند را درک میکند. پس او است که باید از خود مایه بگذارد و به زبان مناسب با فرزند صحبت کند. اگر بخواهد با زبان تند با فرزند صحبت کند مسلما روی او اثر نخواهد داشت. و چون فهم پدر بیشتر است و اهمیت موضوع را میداند باید همت بیشتری از جانب او باشد.
در ابتدا بیشتر هدف این بود که دانشگاه از حوزه تاثیر بپذیرد ولی گویا بر عکس این دانشگاه است که بیشتر روی حوزه تاثیر داشته است (مثل موضوع مدرکگرایی و غیره)، نظر شما در این رابطه چیست؟
از نظر مدرکگرایی شاید دانشگاه روی حوزه اثر گذاشته باشد، اما از نظر محتوایی، دروس دانشگاهی وارد حوزه نشدند، و تنها تعداد معدودی از رشتهها مثل اقتصاد و جامعهشناسی وارد دروس حوزوی شدند. ولی این که حوزه بیاید و به طور عمیق ببیند که محصول علوم روز چیست و آن جنبههایی را که واقعا با تفکر دینی ما در تقابل هستند مطالعه کنند، این کار را به طور جدی نکرده است.
برای ایجاد زمینهی وحدت، وظیفهی دانشگاهیان چیست؟
به نظر من الان برای دانشگاهیان این موضوع خیلی مطرح نیست. از این رو باید زمینه را فراهم کرد. برای این کار باید بحثهای ظریف برای دانشگاهیان گذاشته شود، امکانات فراهم شودکه آنها با تفکر دینی بیشتر از آن چیزی که الان هست، آشنا شوند. زمینهی بحثهای آزاد بیشتر فراهم شود؛ آنها احساس نکنند که فضا تنگ است و نمیتوانند اشکالاتشان را مطرح کنند و نظر خود را بگویند. مرحوم استاد مطهری وقتی دانشگاه رفتند، بیان کردند یک مارکسیست هم میتواند بیاید و اینجا درس بدهد؛ تنها باید کسی باشد که بتواند جواب او را منطقا بدهد. این امر باید انجام شود تا دانشگاهیان احساس آزادی بیشتری کنند. حوزه هم با آشنایی، با علم روز جواب دانشگاهیان را با زبان روز بدهد. من واقعا عاشق فلسفه هستم، بهویژه فلسفه اسلامی، ولی با کسی که به فلسفه اسلامی اعتقاد ندارد، نمیتوان با زبان فلسفه اسلامی استدلال نمود. برای تحقق این امر مهم، باید یک زبان مشترک پیدا کرد. یعنی حداقلهایی را پیدا کرد که دو طرف قبول داشته باشند و بر مبنای آن حداقلها و نقاط مشترک، کمکم حرکت کنند. اگر به زبان روز صحبت شود، حتما اثرگذارتر خواهد بود.
از کرسیهای آزاداندیشی به عنوان یکی از راهکارها صحبت کردید. آیا غیر از آن، راهکار دیگری پیشنهاد دارید؟
سمینارهای مشترک نیز میتواند به این امر کمک کند. در کرسیهای آزاداندیشی هر کس نظریهای دارد، بیان و از آن نیز دفاع میکند و طرف مقابل نیز در یک فضای آزاد و علمی پاسخ او را میدهد. در حال حاضر این کرسیها به نحو محدودی برگزار میشود. یعنی افرادی که برای بیان دیدگاههای خود دعوت میشوند، بیشتر کسانی هستند که با تشکیلات کشوری ارتباط دارند؛ آنهایی هم که برای نقد یک دیدگاه دعوت میشوند، غالباً از همان گروه هستند. باید تضارب آرا و آزادی بیشتری در کار باشد. الان موضوعات زیادی در جامعه وجود دارد که باید در معرض بحث گذاشته شود. جامعه اسلامی هم باید به اندازهی کافی آدمهای مبرز و کاملا مسلط تربیت کرده باشد که بتوانند جواب مناسب به سوالات روز بدهند.
مهدی گلشنی مدیر گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتیشریف در پایان اظهار داشت: محیط ما خیلی دور از فرهنگ اسلامی است. به آداب اسلامی چون نماز و روزه مقید است ولی اعتقادات اسلامی مثلا پرهیز از ریا، دروغ و بیاخلاقی در آن رایج نیست. به نظر من، این کوتاهی از حوزهها بوده است. حوزهها باید حساس باشند و ببینند در دانشگاههای ما چه نوع تفکری حاکم است، و چرا این تفکر حاکم است و تفکر اسلامی در آنجا حاکم نیست. راههای نفوذ افکار بیگانه چه چیزهایی بوده و هست، و به طریق مناسب اقدام کنند. اگر اینترنت هست از همان راه وارد شویم، اگر سخنرانی در کار است از همان روش استفاده کنیم و اشخاص موفقی را برای سخنرانیها انتخاب کنیم. مرحوم دکتر شریعتی آمدند و قبل از پیروزی انقلاب چند سالی در حسینیه ارشاد سخنرانی کردند و چهقدر هم جاذبه ایجاد کردند. باید شرایط را طوری فراهم کرد که اصل تفکر اسلامی جاذبه پیدا کند، الان متاسفانه این طور نیست. تلویزیون، عمدتا چیزی که ترویج میکند، ترویج فرهنگ غربی است. ناهنجاریهای بسیاری در جامعه وجود دارد که کمتر من برنامهای در مقابله با آنها میبینم. چرا دستگاههای فرهنگی به اندازهی کافی اطلاعرسانی نمیکنند تا عموم جامعه آگاه شوند. در محیط ما ناهنجاریهای بسیاری رواج دارد و این مشکل به حوزههای علمیه ما و محافل فرهنگی ما برمیگردد که به نظر من به اندازهی کافی وقت صرف نکردهاند که ببینند ناهنجاریهای موجود در جامعه اسلامی ما چیست. مشکلات فکری جامعه چه چیزهایی است. به هیچکدام از این موضوعات توجه نشده است. دانشگاهیان هم خیلی سرگرم کار تخصصی خودشان بودهاند. لذا ما با این مشکل که محیط ما بیاخلاقتر و بیفرهنگتر شده است، مواجه شدهایم. جایی هم نیست که به جد و در حد کفایت به فکر این موضوع باشد. آن متصلکنندهای هم که باید بیاید و حوزه و دانشگاه را به هم وصل کند ،که یا وزارت علوم بوده است یا ارگان دیگری، ماهرانه عمل نکرده است. بلکه خواسته است با بخشنامه عمل کند، و لذا به جای ایجاد جاذبه، دافعه را تشدید کرده است.