فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، امام (ره) با آگاهی کامل نسبت به واقعیتهای تاریخی و مشکلاتی که در فضای علمی و دینی حاکم بود، در آمیخته شدن روشنفکران و تحصیلکردگان جدید، با دین و ایمان مذهبی و نیز آشنا شدن روحانیون با پیشرفتهای علمی جهان و تجربه روشهای جدید را، راه حل این مشکلات میدانستند. از همین رو به مناسبت این روز «وحدت حوزه و دانشگاه»، فرهنگ امروز با یکی از اساتید حوزه و دانشگاه در خصوص اهداف این وحدت و نیز جامهعمل پوشیدن آن در این سه دههی اخیر به گفتوگو پرداخت. عبدالحسین خسروپناه رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و عضو گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به پرسشهای ما چنین پاسخ داد.
ضرورت «وحدت حوزه و دانشگاه» ناشی از چه نیازی بود، آیا این وحدت یک نیاز تاریخی بود که تحت تاثیر گفتمان انقلاب رخ داده است؟
انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب فرهنگی بود؛ انقلاب نظامی و سیاسی نبود. انقلابی فرهنگی بود گرچه یک نظام و رژیم سیاسی تغییر پیدا کرد. ولی در واقع انقلاب، انقلاب فکری و فرهنگی بود. و در انقلاب فکری و فرهنگی قطعا باید به دانشگاه و حوزه که دو نهاد مهم فکری و فرهنگی در جوامع اسلامی هستند، توجهی ویژهای شود. و ناظر به هدفی که انقلاب اسلامی ایران داشت که در واقع توجه به بیداری و تمدن اسلامی بود، طبیعتا مهمترین راهکار، وحدت حوزه و دانشگاه بود. به همین خاطر اول انقلاب این ضرورت احساس شد و حضرت امام (ره) این روز یعنی سالروز شهادت شهید مفتح را روز وحدت حوزه و دانشگاه معرفی کردند. ولی این یک ضرورت آغازین نیست. بلکه ضرورتی است که استمرار هم دارد. یعنی با توجه به این امر، هر چهقدر از عمر انقلاب اسلامی بیشتر میگذرد، بیشتر دغدغهی اسلامی و پیشرفت تمدن اسلامی وجود دارد. بیشتر به دنبال آن جهت است که برای تمدن اسلامی تئوریپردازی کند و راهکار ارائه دهد.
یکی از مهمترین مولفههای تمدن، دانش است. و طبیعتا در تمدن اسلامی نیز باید به دانش اسلامی، توجهای ویژه شود. و دانش اسلامی نیز بدون همکاری حوزه و دانشگاه امکانپذیر نیست. اینجا نیز مشخص است که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت ساختاری و مدیریتی نیست؛ بلکه مقصود تعامل و همکاری، برای تولید دانش اسلامی، برای رسیدن به پیشرفت و تمدن اسلامی است.
بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، ما تا چه اندازه به اهداف مدنظر برای این وحدت، دست پیدا کردیم؟
اصولا مقولات فرهنگی و مقولهای مثل وحدت حوزه و دانشگاه، دارای مراتبی است. و هدفی هم که برای وحدت حوزه و دانشگاه درنظر گرفته شده بود یک مراتبی در آن لحاظ شده است. و قطعا از اول انقلاب اسلامی که این مساله و هدف یعنی وحدت این دو مرکز علمی و دینی، مطرح شد، گامهای بلند و خوبی برداشته شده است؛ مثلا نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها شکل گرفت، دروس معارف وارد دروس دانشگاهی شد، یک تعامل بین حوزویان و دانشگاهیان ایجاد شد، پژوهشهای زیادی با همکاری این دو قشر منتشر شد. این موارد گامهای خوبی است که ما را به اهداف مورد نظر نزدیک ساخته است اما به این معنا نیست که این گامها ما را به هدف نهایی رسانده است، خیر هنوز فاصله زیاد داریم. و تا پیشرفت اسلامی و رسیدن به تمدن اسلامی طبیعتا نیازمند به وحدت بین حوزه و دانشگاه هستیم.
به نظر شما موانع این وحدت چه چیزهایی است؟
یکی از موانع، فاصلهی حوزویان از دانشگاهیان، و دانشگاهیان از حوزویان است. وقتی این دو قشر از یکدیگر فاصله داشته باشند، یک تفاهم و درک درستی از هم نخواهند داشت. و این نبود درک درست و نشناختن قابلیتهای یکدیگر باعث میشود که نتوانند به تعامل و وحدت برسند. گاهیاوقات چه بسا گرفتار کینهتوزی و دشمنی و حتا نوعی تخالف و تعاند نسبت به همدیگر نیز میشوند. لذا من به نظرم مهمترین مانع نبود درک از همدیگر است. اما اگر حوزویان و دانشگاهیان با یکدیگر ارتباط بیشتری داشته باشند و یکدیگر را بهتر بفهمند و از قابلیتهای همدیگر استفاده کنند، ظرفیتهای همدیگر را بشناسند، یعنی امتیازات حوزه وارد دانشگاه شود و امتیازات دانشگاه وارد حوزه شود باعث بالندگی و رشد هر دو مجموعه خواهد شد.
به نظر شما چهگونه میتوان زمینهساز وحدت حقیقی و باطنی بین این دو مرکز علمی و دینی شد، آیا با بخشنامه و دستور، شدنی است؟
برای ایجاد و زمینهسازی وحدت حوزه و دانشگاه لازم نیست یک نهاد بالادستی دستور بدهد، ولی حتما برای برنامهریزی نیاز به نهادهای بالادستی هست. اگر دولت برنامهریزی کند برای تعامل حوزه و دانشگاه، این وحدت تحقق پیدا میکند. بدون شک در هر کشوری برای هدفی که مدنظر است سیاستمداران و حاکمان برنامهریزی و طراحی میکنند، سندنویسی میشود، چشمانداز تعریف میکنند، راهبردها را مشخص میکنند، هزینه میشود و امکانات در اختیار نهادهای پایینتر قرار میگیرد که بتوانند به آن هدف برسند. لذا حتما برای یک فعالیت راهبردی و تصمیمسازی، به نهادهای بالادستی نیاز است. ولی این کافی نیست. حتما باید بین خود اساتید حوزه و دانشگاه، یک ارتباط علمی برقرار شود که این ارتباط اساتید خیلی مهم است و اولویت دارد در ایجاد این زمینهای که اشاره شد. وقتی بیان میشود ارتباط اساتید، به این معنی نیست که وقتی روز وحدت حوزه و دانشگاه شد جمعی از اساتید حوزه به دانشگاه بروند یا جمعی از اساتید دانشگاه به حوزه بروند، و دور هم جمع شوند و مثلا نهاری خورده شود، خیر؛ ارتباط علمی و معرفتی لازم است تا آن وحدت واقعی تحقق پیدا کند.
وقتی صحبت از وحدت حوزه و دانشگاه شد، هدف بیشتر تاثیرگذاری حوزه بر دانشگاه بود. ولی با گذشت زمان احساس میشود حوزه بیشتر از دانشگاه تاثیر پذیرفته است، نظر شما در اینباره چیست؟
اولا وحدت حوزه و دانشگاه برای تعامل هر دو نهاد برای رسیدن به اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران بود. این طور نبود که بگوییم وحدت برای این بود که دانشگاه از حوزه استفاده کند، ولی حوزه از دانشگاه بهره نبرد؛ خیر بنده این برداشت را ندارم. و معتقدم هر دو به یکدیگر نیازمند هستند، و هر دو هم باید از امتیازات یکدیگر استفاده کنند و معایب خود را برطرف کنند و هم این که تعاملی داشته باشند که بتوانند به اهداف نظام اسلامی کمک کنند، و نیازهای علمی و معرفتی جامعه را برطرف سازند. و آنچه که اتفاق افتاده است، استفاده و تعامل دو سویه است. بله در حوزه مدارج علمی و مدارکی تعریف شده است و به فضلای حوزه داده میشود. یا پایاننامه نویسی رواج پیدا کرده است. به نظر من آنها یک امتیاز محسوب میشود؛ عیب نیست. به هر حال یک فاضل حوزوی اگر مدرک علمی در اختیار داشته باشد، میتواند به جایی برود و خود را معرفی کند تا از دانش او استفاده کنند. مدرک مثل شناسنامه است، نمیتوان فرضا گفت چرا مردم ایران شناسنامه دارند. مدرک شناسنامهی علمی عالم است و این نقص نیست. یا مثلا پایاننامه نویسی یک سنتی در حوزه شد که هر طلبهای تلاش میکند تا پایاننامه بنویسد و پژوهش کند و دانشی که دارد را به نگارش در آورد. و انتقال مفهوم از طریق زبان صورت بگیرد. آنها همه امتیازاتی است که بله از دانشگاه وارد حوزه شده است. البته بعضی از این موارد قبلا در حوزه هم بوده است؛ ولی متاسفانه دولت پهلوی آسیب زیادی به حوزهها زد که به برکت انقلاب اسلامی دوباره آنها احیا شد و در واقع امتیازاتی است که حوزویان از دانشگاهیان آموختند و اجرا کردند.
از آن طرف، دانشگاه نیز از حوزه استفاده کرده است. مثلا دروس معارف اسلامی از حوزه وارد دانشگاه شد. یا فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی که حوزویان در دانشگاهها دارند، اینها نیز اتفاق افتاده است. مثلا در ایام محرم و رمضان، چهقدر از طلاب و حوزویان به دانشگاهها میروند و با اساتید و دانشجویان جلسه میگذارند. همین بحث طرح ضیافت اندیشه که برای اساتید است، عمدتا از مدرسان و اساتید حوزه علمیه استفاده میشود. تعامل دو سویه است و به نظرم گامها و قدمهای خوبی نیز برداشته شده است.
طی سالهای اخیر اساتید حوزه برای تدریس وارد دانشگاه شدهاند ولی بعضا نمیبینیم که اساتید دانشگاه برای تدریس وارد حوزهها شوند، نظر شما در این رابطه چیست؟
اتفاقا از اساتید دانشگاه برای تدریس وارد حوزه شدهاند. یعنی از اول انقلاب بوده است و الان نیز هست. اساتید از دانشگاهها در رشتههای مختلف در حوزه تدریس دارند. مثلا موسسهی امام خمینی که رشتههای مختلف علوم انسانی را راه انداخت یا پژوهشگاه حوزه و دانشگاه که رشتههای مختلف علوم انسانی را راه اندازی کرده است، از اساتید دانشگاهها استفاده میکنند. به طور مثال در تدریس آمار، علوم جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد و مدیریت از اساتید علوم انسانی دانشگاهها استفاده فراوانی میشود. یا مثلا در آموزش زبان یا دیگر زمینهها که علوم طبیعی با مباحث اسلامی ارتباط دارند، از این اساتید استفاده میشود. یا همچنین درباره فقه پزشکی، از اساتید و متخصصان پزشکی دانشگاهی در حوزهها استفاده میشود و حوزویان از دانش آنها بهره میبرند. بر اساس اطلاعات و دانشی که از علوم پزشکی طلاب حوزوی میگیرند مباحث فقه پزشکی را تحقیق، تدوین و منتشر میکنند. در این زمینه نیز تعاملات دو طرفه و دو سویه است. و هر دو قشر از اطلاعات و دانش یکدیگر استفادهی لازم را میبرند.