فرهنگ امروز: داود مهدویزادگان را باید به واقع جزیی از طیف مغضوب پژوهشگاه علوم انسانی در دوره مدیریت حمیدرضا آیت الهی بر پژوهشگاه که مظالم بیشماری بر وی رفته است، قلمداد کرد. از به تعویق انداختن پایههای علمی وی تا غصب اتاق کار وی و تبعید به مراکز حاشیهای پژوهشگاه،از برگزاری کلاسهای درسش در نمازخانه پژوهشگاه تا پروندهسازی اداری علیه وی و ممانعت از حضور وی در جلسات شورای پژوهشی و... همگی گوشهای از فشارهایی است که در گذشته نه چندان دور توسط مدیران پژوهشگاه علوم انسانی بر مهدویزادگان وارد آمده است. اینک که فصل تغییر و تحول مدیریتی در نظام آموزش عالی است و در هر هفته چندین تن از مقامات دانشگاهی جای خود را به افراد جدید میدهند (مسئلهای که با توجه به اخبار منابع آگاه، وقوعاش در پژوهشگاه علوم انسانی دور از ذهن نیست) بد ندیدیم که از زبان یکی از افرادی که بیاخلاقیهای زیادی در ماههای اخیر در یک محیط پژوهشی- آموزشی بر وی رفته است، بایستههای اخلاقی لازم برای مدیریت مراکز آموزشی- پژوهشی را از زبان داود مهدوی زادگان جویا شویم. هر چند که این بحث اخلاقی در انتهای خود به ذکر برخی مصادیق بیاخلاقی در فضای پژوهشگاه علومانسانی ختم شد.
در بحث علومانسانی یکی از مولفههای مهم در کسب رسیدن به اهداف، مسائل مربوط به مدیریت علم و نهادهای علمی است چرا که اگر مدیریت نباشد، ممکن است شاهد هرز رفتن منابع باشیم، بسیاری از استعدادها کشف نشود و بسیاری از استعدادهای موجود هم از بین برود. با عوض شدن دولتها و مدیریت کلان کشور هم یکی از مواردی که خوب یا بد، مثبت یا منفی دستخوش تغییر و تحول قرار میگیرد، مدیریت مراکز دانشگاهی و نهادهای آموزشی و پژوهشی است. چگونه از حیث مدیریتی می توانیم نهاد یا موسسات پژوهشی و آموزشی را اداره کنیم که بر اساس آن اهدافی که در چشم اندازها و برنامههای سامانی ترسیم کرده ایم به واسطه این مدیریت دست یافتنی شود؟
همانطور که فرمودید چند ماهی بیشتر نیست که دولت جدید بروی کار آمده و شروع به کار کرده است. به طور طبیعی با آمدن دولتها تغییراتی هم اتفاق میافتد. در اصل تغییرات نباید تردید داشته باشیم. بنابراین طبیعی است که دولت فعلی هم در سطح مدیران تغییراتی را انجام میدهد. بخشی از این تغییرات در حوزه علوم انسانی است که شامل تغییرات مدیریتی در سطح دانشگاهها و پژوهشگاههای علوم انسانی میشود. تا اینجا نباید نسبت به این امر معترض باشیم و نقدی داشته باشیم. اگر نقدی نیز بخواهیم داشته باشیم در واقع خود این نقد فی الواقع در اصل تغییر و تحول است. البته میتوانیم به رویههایی که در تغییرات اتفاق میافتد؛ نقد داشته باشیم. یعنی تصور نمیکنم قصد داشته باشیم به اصل تغییر ایراد بگیریم که چرا این تغییرات انجام میشود. اگر بخواهیم در خود موارد و نحوه تغییرات صحبت کنیم، آنچه مهم است این است که باید دولتمردان، شاخصها و ملاکهایی را در نظر داشته باشند که تغییرات خود را بر اساس آن انجام دهند. یعنی تغییر مدبرانه، علمی، عقلانی است تغییری است که بر مبنای یک سری شاخصها و ملاکهایی که پذیرفتنی باشد، انجام گردد. اگر این بحث بر این مبانی نباشد، تغییرات سلیقهای و منفعتطلبانه خواهد بود که هیچ مبنای علمی و عقلانی بر آن حاکم نیست. همانطور که اشاره کردید در وزارت علوم شاهد این هستیم که گاهی رئیس پژوهشگاهی یا مدیر دانشگاهی برداشته میشود و رئیس دیگری انتخاب میشود. فکر میکنم پسندیده باشد، رسانههایی مانند وبسایت شما و سایتهای مشابه از این جهت بروی موضوعهایی از این دست کار کنند که چه شاخصهای برای انتخاب مدیر مطلوب باید در نظر گرفت؛به نظرم این کار میتواند به وزارتخانه نیز کمک کند.دولتمردان نیز نباید ناراحت باشند که چرا رسانه ها به این موارد میپردازند.
آقای دکتر به نظر شما مدیران موسسات و بخشهای مرتبط به علوم انسانی می بایست چه ویژگی داشته باشند؟
یکی از مواردی که یک دولت مرد باید در نظر بگیرد این است که ما در حال انتخاب مدیری برای نظام جمهوری اسلامی هستیم و باید او را در فضای اسلامی انتخاب کنیم. به هر حال او مدیر در یک کشور غربی یا یک کشور سکولار نیست. از این جهت دولتمردان ما در انتخاب یک مدیر باید این امر را بستر کار خود بدانند. بر این اساس که ما یک نظام اسلامی هستیم، به نظر میرسد که اولین شرطی که باید برای یک مدیر در نظر بگیریم این است که ما باید عالمی را انتخاب کنیم که در خشوع و تعهد معنوی از همه بهتر باشد. چرا که در قرآن کریم هم میگویند: بندگان خداوند اهل خشوع هستند و اهل خشوع همان علما هستند. با توجه به اینکه ما در یک نظام اسلامی زندگی می کنیم، مدیران ما باید از میان علما انتخاب شوند. در واقع معنویت و تعهد الهی را در سیمای آن فرد بتوانیم احساس کنیم. به طوریکه وقتی آن شخص مدیر وارد موسسه خود میشود با خود معنویت و نورانیتی را به همراه بیاورد. دعوتی به بندگی خدا و خضوع نسبت به خداوند را با خود بیاورد و مبلغ آن باشد. نظام دینی دنبال مادیات جامعه خود نیست بلکه به دنبال کمال معنویت است. بنابراین اگر مدیری این خصوصیت را نداشته باشد، طبیعی است که نمیتواند زیر مجموعه خود را دعوت به خشوع و بندگی خداوند کند. لذا این شرط لازم است و اولین خصوصیتی است که باید در مدیر ببینیم. مسئله دیگر در انتخاب یک مدیر؛ این است که باید مدیر اهل علم باشد. این حداقل مولفه ای است که باید یک مدیر داشته باشد و در آن تردیدی نیست. اما در انتخاب مدیر نباید صرفا به دنبال این ویژگی باشیم و تنها کسی که از نظر علمی در سطح عالی هست، انتخاب کنیم. چه بسا چنین فردی صرفا از نظر علمی و در رشته خود این توانایی را دارد که به یک پژوهشگاه و یا دانشگاه کمک کند. به عنوان مثال فرض کنید کسی در جامعهشناسی استاد تمام است و در عالیترین مقام علمی قرار دارد، در حالیکه این شخص اگر بخواهد در آن دانشگاه و یا پژوهشگاهی که رشتههای مختلفی در آن پژوهش یا تدریس می شوند، به مدیریت بپردازد، موفق نمی شود. چون فقط در زمینه رشته خود میتواند به آنها کمک کند.
باید شرط انتخاب مدیر، شرطی فراگیر باشد و همه موارد را در بر بگیرد بنابراین باید جنبههای اخلاقی فرد،کمالات شخصیتی فرد را لحاظ کنیم. اول باید اخلاق باشد سپس مقام علمی فرد باشد. چراکه خصوصیات اخلاقی فرد است که همه افراد و رشتهها را میتواند زیر یک چرخ قرار دهد، پوشش دهد و مدیریت کند. تصور کنید شخصی در بالاترین مرتبه علمی باشد اما اخلاق نداشته باشد، همین که شروع به کار میکند، به تدریج همه را از خود میراند. این در در حالی است که طبیعتا ما به دنبال مدیری هستیم که بتواند همه را زیر چتر و پوشش خود قرار دهد.
در واقع شاخص های اخلاقی؛ جزء تکنیک ها و تاکتیک های مدیریت نیز هستند.
بله. علم مدیریت هم به این جنبه بسیار تأکید دارد. لزوما نمیگویند مدیر باید متخصص در آن رشته باشد. یعنی بین عالم و مدیر تفاوتی میگذارند. هر عالمی مدیر نیست و هر مدیری هم عالم نیست. در عین حال هر جفتشان میتوانند در جای خود کار کنند. اگر مدیری واجد فضایل اخلاقی نباشد و صفات عالیه اخلاقی نداشته باشد، طبیعی است که افراد زیر مجموعه او از آن رانده میشوند. قطعا همکاران فاضل و اخلاقی وی دیگر پیش او نمیمانند. البته اگر افرادی هم بمانند، افرادی هستند که منفعت طلب و به دنبال منافع شخصی خود هستند. وگرنه انسانهای اخلاقی هیچ زمانی در کنار این فرد نمیمانند.
در مراکز پژوهشی و دانشگاهی بسیاری از مواقع سوء مدیریت باعث از دست رفتن منابع انسانی میشود، یعنی بسیاری از استعدادهای کشور خانهنشین و منزوی هستند. به دلیل آنکه اهل باند بازی نیستند، یا با مدیریت زمان خود نتوانستند در یک راستا قرار بگیرند. نظر شما درباره این مسئله چیست؟
بنده نیز قصد دارم، سوء مدیریت را باز کنم. اگر بخواهیم درباره سوءمدیریت صحبت کنیم، حیطه اصلی بحث به شخصیت اخلاقی مدیر باز میگردد. مدیری که فاقد فضایل اخلاقی باشد، فاقد کرامت و ارزشهای معنوی باشد؛ قطعا در اداره آن محیط و محل کار خود با شکست مواجه خواهد شد. شاید بتوانیم به جرئت بگوییم که اگر مدیری فردی اخلاقی باشد، اخلاقی بودن وی بسیاری از مضرات و آسیبها را پیشتر دفع میکند. چرا که فردی که اخلاقی است، افراد صادقی را به دور خود جمع میکند. افرادی که اهل کار هستند به دور او جمع میشوند. یعنی فرد فاسد به دور فرد اخلاقی جمع نمیشود. چنین مدیری نیاز به جستوجو برای یافتن افراد درست ندارد. مانند آهنربا میماند که قطب مثبت و منفی دارد، آن که ضد اوست، دور میشود و آن که موافق اوست، جذب میشود. مطلب دیگری که در مورد انتخاب یک مدیر باید عرض کنم، این است که؛ یک مدیر عرصه علوم انسانی باید بداند، در جایی که کار میکند، موضوع مطالعاتی وی انسان است. چون در دانشگاهها و پژوهشکدههای علوم انسانی کار میکند. به نظر میرسد، به همین دلیل کار یک مدیر در چنین مکانی سختتر از مدیریت در دانشکدههای تجربی و طبیعی است. چون میتوان گفت در علوم انسانی، این افراد در مورد انسان کار میکنند. چنین مدیرانی به شدت زیر ذره بین قرار دارند. این امر اقتضا میکند که از همان ابتدای شروع به کار با نقدهای تندی مواجه شوند. مدیری از همین رو لازم است که مدیر نقدپذیر باشد.
نقدی که در مراکز علوم انسانی صورت می گیرد با دیگر موارد متفاوت است. بنابراین در انتخاب مدیر باید بدانیم آستانه تحمل مدیر تا چه اندازهای است. مسئله دیگری که میتوانیم به عنوان شاخص در نظر بگیریم. باید بدانیم آن فرد تا چه حد تدبیرات کریمانه دارد و کریمانه نیز عمل میکند؟ مقصود از کریمانه این است که تا چه حد در رفع مسائل و مشکلات اهل بسط است؟ تا چه اندازه اهل رفعت و انعطاف است؟ چون ممکن است مدیری مسائل خود را با خشونت حل کند. در حالیکه میتواند کریمانه و با آغوش باز و از روی رفعت و معرفت مسائل خود را حل کند. معمولا این مدیران در حل مسائل خود راهحلهای اول را آخر انجام میدهند. مثلا یک مدیر کریم برخوردهای قهرآمیز را انجام نمیدهد. مدیرانی که از رفتار قهرآمیز استفاده میکنند، ناهنجاری رفتار خود را درک نمیکنند. اگر بخواهیم به جنبهها، خصوصیتها و شاخصهای مدیریت مطلوب برسیم، باید بدانیم شخص مدیر تا چه حدی دغدغهمند است و تا چه حد انگیزه کار در علوم انسانی را دارد. آیا میتواند کاروان علوم انسانی را یک قدم جلوتر ببرد و کار جدیدی را انجام دهد؟ صاحب دغدغه بودن شخص بسیار مهم است. نشانههای این امر این است که معمولا افراد پر دغدغه منافع شخصی خود را فراموش میکنند یا کمتر به آن توجه میکنند. فرضا مدیری که خود هم عضو هیأت علمی است، همه گوش به فرمان وی هستند و همه امکانات را دارد. اما چیزهای پیش پا افتاده مثل ترفیع و تشویق از وی عبور کرده است. یکی دیگر از این نشانهها این است که مدیرهای پر دغدغه از هیاهو و کارهای تبلیغاتی و کارهایی که چشم پر کن و پر حجم باشد، پرهیز میکنند. چراکه این افراد برای خود اصالتی قائل هستند، برای کار خود ارزش قائل هستند. طبیعی است که کارهای ارزشمند به زمان نیاز دارد تا دیگران ارزش آن را دریابند. چنین مدیر پردغدغهای هیچ وقت به دنبال ارائه آمار نمی افتد که مثلا ۱۰۰ جلد کتاب و یا این تعداد نشریه چاپ کردیم. هنگامی که کسی دغدغه پویایی موسسه خود را نداشته باشد، این آمار از نظر کمی موثر است، اما از نظر محتوایی مسئلهای را حل نمیکند. معمولا کارهای درجه چندم از افراد بیدغدغه انجام میگیرد. کارهای درجه اول از افراد پردغدغه به وجود میآید. یکیدیگر از خصوصیتهای یک مدیر خوب این است که آیا دارای هدف، یا یک ذهن سیاستگذارانه و هدفمند نیز هست؟ یا اینکه دچار روزمرگی شده است.
مدیری که روی اهداف پژوهشی و آموزشی زیاد زمان نگذارد، مدیریتش، مدیریت روزمره است، موسسهای که بیهدف باشد، تولیداتش نیز بیهدف و بیجهت است. از این جهت هدف دار بودن مدیر بسیار مهم است. در هدفها هم باید چند مورد را در نظر بگیریم. مثلا هدفمندی مدیر چه مقدار در راستای نظام اسلامی است؟ چه مقدار هدفمندی این فرد معطوف به ملتی است که در یک نظام اسلامی زندگی میکنند؟ چه مقدار معطوف به دولت خود و یا کارگزاری که وی را منصوب کرده است، می باشد؟ وقتی شخص مدیری هدفش معطوف به خواست ملت باشد؛ خود به خود به سمت تصویب پژوهشها یا سر فصلهای آموزشی که مسائل مردم را حل میکند، می رود. مطلب دیگری که فکر میکنم در انتخاب یک مدیر مطلوب اهمیت دارد؛ مسئله مرجعیت آن مرکز است. گاهی پیش از آنکه مدیری به یک پژوهشگاه، موسسه و یا دانشگاه برود، مرجعیتی در آنجا وجود داشته است. زمانی هم موسسهای را تحویل گرفتهاند که مرجعیت ندارد. در شکل اول او باید مدیری باشد که بتواند آن مرجعیت را استمرار بخشد و حتی عمیقتر و گستردهتر کند. اما اگر موسسه اش تا پیش از آن مرجعیت نداشت،مدیری باید توانایی تبدیل کردن یک موسسه غیر مرجع را به یک موسسه مرجع داشته باشد. یعنی آنقدر توانایی وی بالا باشد که بتواند آنجا را به یک مرجعیت تبدیل کند. حال مرجع بودن بودن یک موسسه به چیست؟ گاهی مرجعهای کاذب در مقابل مرجعهای واقعی داریم. ممکن است در جایی شما موسسه پژوهشی را تحویل گرفتهاید که موسسه پژوهشی مرجع نیست و شما میخواهید آن را مرجع کنید. سپس اقداماتی که انجام میدهید در راستای کار پژوهشی نیست. مثلا کارهایی در راستای آموزش و خدمات پژوهشی انجام میدهید. در این موارد مرجع میشوید و پرتالی راهاندازی میکنید، نشریات راهاندازی میکنید و سپس مرجع میشوید. اما به آن مرجعیتی که مناسب با این موسسه است، نرسیدهایم. این یک مرجعیت کاذب است. شما موسسه آموزشی تحویل نگرفتید بلکه موسسه خدمات پژوهشی تحویل گرفتهاید. اگر یک موسسه اطلاع رسانی تحویل گرفتید و خواستید آن را مرجع کنید، میتوانید در آنجا یک پرتال قوی راه بیاندازید و نشریات خوب پایه گذاری کنید که در اطلاع رسانی و خدمات پژوهشی مرجع شود. اگر این کار را انجام دهید، این موسسه چون ذاتا نهادی آموزشی و خدماتی است؛میگویند: درست عمل کردید. چراکه توانستید یک موسسه غیر مرجع را تبدیل به یک موسسه مرجع در آن رشته کاری خود کنید. اما اگر شما موسسه ای پژوهشی را تحویل گرفته باشید، اینجا مرجع شدن یک موسسه پژوهشی به این است که در پژوهش-و نه در کار آموزشی یا در کار خدمات پژوهشی و آموزشی- مرجع شود. اگر شما این کار را انجام دهید یعنی آن مرکز را تبدیل به یک مرکز کاذب کردهاید. چون مخاطب از این موسسه انتظار دارد که آن موسسه در پژوهش مرجع شود. ولی شما آن را در خدمات آموزشی و پژوهشی مرجع کردید. مسئله دیگر هزینه هایی است که مدیر راه میاندازد. به نظر من مدیرهایی که در کل پردغدغه هستند از تمام بودجهای که به آنان داده میشود، به نحوه احسن استفاده میکنند. این گونه مدیران یک تومان را خرج کار میکنند. اما مدیر پرهزینه کاملا بر عکس است. مدیر پر هزینه پژوهشکده و موسسه و دانشگاه را هم پر هزینه میکند. نیروهای وی هم انگیزهشان پایین میآید و میروند به کارهایی که هزینهشان کم و قابل استفاده نیست.
شاخصه دیگر اینکه؛ مدیری را باید انتخاب کنیم که او با مدیریت و حضور خود به محل کار آرامش دهد. به هر حال یک شخص مدیر باید با خیلی از مسائل دست و پنجه نرم کند. مدیری که هر مسئلهای که با آن مواجهه میشود را به مسئولین مافوق خود گزارش می دهد، موفق نیست. در واقع یک مدیر موفق باید همه مسائل و دردها و رنجها را در درون خود مخفی نگه دارد و اجازه ندهد بحرانها و مسائل در سطح موسسه او جاری شود. وقتی اجاره انتشار مشکلات را ندهد این نشان میدهد که با زبان بیزبانی خود به کارمندان میگوید: من همه این سختی را به جان میخرم تا شما در آرامش باشید و در آرامش تحقیق و پژوهش کنید. اگر مدیری این کار را انجام ندهد، کوچکترین مسائل را به محل کار و زیر دستان خود منتقل میکند. فضای پر التهاب و پر تنشی ایجاد میکند. اساسا این موارد چنین موسسهای را مختل میکند. در مسائل علوم انسانی وقتی پژوهشگر فکرش مشغول شود؛ دیگر نمیتواند کار کند و از کار پژوهشی باز میماند. باید یک مدیری را انتخاب کنیم که مسائل و بحرانهای موجود را به پژوهشگر، پژوهشگاه و دانشکده و... منتقل نکند.
وقتی صحبت از پژوهشگاه میشود، چند نفر مانند دکتر مظفر نامدار، فتح الهی و دکتر مهدوی زادگان به عنوان مظلومین پژوهشگاه نام برده میشوند که در دوره مدیریت پس از آقای گلشنی اتفاقاتی برای این افراد افتاد است که خیلی خوشایند حامیان گفتمان اسلامی در فضای دانشگاهی نبوده است. می خواهیم با اتفاقاتی که در فضای پژوهشگاه افتاده است آشنا شویم و در این باره نظر شما را بدانیم.
در وضعیت فعلی پژوهشگاه به سختی میتوانم این نکات را مطرح کنم. نمیدانم شاید هم این نکاتی که عرض کردم، برآمده از تجربیاتی است که از فعالیت در پژوهشگاه دارم. در پژوهشگاه شاهد وضعیتی هستم و شاخصهایی را میبینیم که این شاخصها، شاخصهای یک مدیر مطلوب نمیتواند باشد. لذا به ذهن من این نکات رسیده است. ممکن است خود من ایراداتی داشته باشم. اما این دلیل نمیشود که چون من ایراداتی دارم، پس اشکالاتی که به پژوهشگاه وارد کردم مردود است. ممکن است منم این ایرادات را داشته باشم و چه بسا بدتر از این هم عمل کنم. لذا باید تفکیکی کنیم که نقدی که به ما میشود؛ نقدی کلی است یا نقد شخصی یا نقد کار . انتظار داشتیم؛ که در پژوهشگاه یک روحیه نقدپذیری را شاهد باشیم؛ اما در پژوهشگاه علوم انسانی عکس این مسئله حاکم است. اگر شما بخواهید در جهت اصلاح امر یا در جهت بهتر شدن کارهای پژوهشگاه نقدی وارد کنید به هیچ عنوانی تحمل ندارند.
به طور مثال فرض بگیرید در مورد ساختار مصوب پژوهشگاه نقد داریم. بنده نقدی نوشتم که به نظرم نقد محترمانهای بود. گفتیم که در این ساختار، علوم اسلامی دارای اهمیت درجه دوم است. یا علوم اسلامی در ذیل غرب شناسی دیده شده است. فرض کنید رشته فقه سیاسی جزوه رشتههای مادر در علوم اسلامی است. این رشته در ساختار پژوهشگاه ذیل رشته روابط بین الملل دیده شده است نه در حد یک علم، بلکه در حد یک مسئله دیده شده است. در روابط بین الملل مسائلی چون کلام سیاسی یا فقه سیاسی مورد بحث قرار میگیرد. یا گروه کلام را راه انداختید و گفتید در گروه کلام و فلسفه دین مسائلی چون کلام معتزله، کلام نومعتزله،کلام اشعری و معتزله مورد بررسی قرار میگیرد. شما چند بار کلام معتزله را به کار بردید؟ اما یک بارکلام شیعه را به کار نبردید. گروه قرآن و حدیث داریم. برای غربشناسی که حتی رشته نیست پژوهشکده تاسیس کردید؛ اما برای قرآن و حدیث گروه تأسیس کردید. در این گروه هم چیزی که برای شما مهم است این است که غربیها در قرآن و حدیث چه بحثی مطرح کردند. این جزوه مسائل مهم شما است. یا پژوهشکده غربشناسی و علمپژوهی و اینکه علم پژوهی را در کنار غرب شناسی مطرح کردید. غرب و علم ملازم یکدیگر هستند. لذا شما در این پژوهشکده روششناسی علوم اسلامی و روششناسی تمدن اسلامی را در ذیل غربشناسی و علمپژوهی آوردید. این موارد مورد ، سپس ما را به سکولار بودن در دین متهم میکنند. در حالیکه این افرادی که این موارد را نوشتند، افراد دین داری بودند و خیلی معتقد بودند. حرفهای ما چه ارتباطی به شخصیت نویسندگان داشته است؟ به علاوه ممکن است افرادی داشته باشیم که خیلی دین دار باشند اما کاری که ارائه میدهند، کار غیر علمی باشد. وقتی به نقد این مسائل پرداختیم، برخوردهای خشونت آمیزی با ما صورت گرفت. به یکباره میبینید سکوی اوتوماسیون شما و سامانه ارتباطات داخلی شما را میبندند. مثلا سکوی بنده را ۸ ماه است بستهاند!
در پژوهشگاه قفل شکستن مقوله رایجی شده ظاهرا؟
این امر نشان می دهد که در پژوهشگاه استاد احترام و کرامت آنچنانی ندارد. نمونه آن را بگویم که همان است که اشاره کردید؛ رئیس پژوهشکده دستور میدهد در اتاق را بشکنید. یا وسایل فلان استاد را به آن اتاق ببرید. حتی یک عضو هیأت علمی انقدر ارزش ندارد که قبل از آنکه جابهجایی صورت بگیرد با وی تماس بگیرند و صحبت کنند. فرض کنید مدیری تغییر میکند و جلسه معارفه برگزار میکنند. سپس به آنان میگوییم چرا ما را دعوت نکردید میگویند هر کسی را که صلاح بدانیم دعوت میکنیم. فرض کنید در سال ۸۹ پژوهشگر نمونه پژوهشکده را معرفی کردند و سپس جلسه تقدیر برگزار نمودند. شما را دعوت نمیکنند، تقدیر نامه و سکه را نیز میگویند به کس دیگری دادهاند. این شکل رفتارهای اهانت آمیز به هیأت علمی فکر نکنم با هیچ منطقی پذیرفتنی و قابل قبول باشد. فرضا در رسانهها بحثی مطرح میشود اما در داخل پژوهشگاه خلاف آن را عمل میکنند.
ظاهرا شایعاتی که برای تغییر رئیس پژوهشگاه پخش شد، باعث شد تکاپویی هم ایجاد شود که بگویند فلان فرد خوب نیست یا فلانی کهولت سن دارد و ...
بداخلاق هایی داریم که به دور از شأن در یک محیط علمی است. به همین خاطر تلاش میکنیم به روشهای مختلف، کاری کنیم که شخصی انتخاب نشود. در هفته وحدت حوزه و دانشگاه هستیم. در این پژوهشگاه چند روحانی عضو هیأت علمی داریم؟ دو تا بیشتر نیستند. حضور حداقلی روحانیت در پژوهشگاه، که با همین حضور حداقلی نیز مخالفت میشود. فرضا افرادی را از بخش تخصصی خود کنار میگذارند و میگویند ساختار تغییر کرده است. یعنی باید بگویم دیگر پژوهشکده علوم سیاسی نداریم. درحالیکه پژوهشکده تمدن اسلامی انقلاب و اندیشه سیاسی داریم. دانشجویانی رشته علوم سیاسی هم آنجا درس میخوانند. این چه تغییر و تحولی است که اکثر افراد در پستهای خود نیستند. امیدواریم با مدیریت صحیح و با یک انتخاب درست و تدبیر ارزشمند مدیری را انتخاب کنند که بتواند مسائل پژوهشگاه را جمع کند و فضای آرامش بخشی را در پژوهشگاه حاکم کند.