درآمد
در قرن بیستم که به تازگی آن را پشت سر گذاردهایم و هنوز از هر حیث به شدت وامدار تحولاتی هستیم که در آن به وقوع پیوست، تحولاتی خواه از سنخ امور معرفتی و خواه غیر آن، میتوان به نمونههایی برخورد کرد که دایرهی تأثیر یک رویداد یا پدیدار از سطح متعارف به مراتب فراتر رفته و عرصههای وسیعی را در برگرفته است. یکی از نمونههای مثال زدنی در این زمینه، کتاب پرآوازهی «ساختار انقلابهای علمی» نوشتهی مورخ سرشناس آمریکایی «تامس کوهن» است که هرچند به نیت ارائهی نظریه در قلمرو تاریخ علم تحریر شده بود، اما به زودی دامنهی تأثیر آن به بسیاری دیگر از حوزهها در درون و بیرون قلمرو علوم انسانی نیز کشیده شد. از جمله موارد این تأثیرگذاری را میتوان در فراگیر شدن استفاده از اصطلاح «پارادایم»1 مشاهده کرد. از زمانی که کوهن آن را در کتاب خود به کار گرفت، بسیاری دیگر از نویسندگان در حوزههای متفاوت آن را اقتباس کردند و درست یا نادرست از آن در بحثهای خود بهره گرفتند.2
شماری از آن دسته از مورخان اندیشه که دربارهی دیدگاههای تأثیرگذار در قرن بیستم به بحث پرداختهاند، در توضیح استقبال چشمگیر از کتاب تامس کوهن، در کنار دیگر عوامل، بر این نکته نیز انگشت گذاشتهاند که عنوان کتاب کوهن، نقش مهمی در جلب توجه افراد به این اثر داشت. هر سه واژهای که در این عنوان به کار گرفته شده بود، برای مخاطبی که در دههی 1960 با نخستین چاپ این اثر مواجه شده بود، طنین سحرانگیزی داشت. در دههی 1960 نظریههای ساختارگرایان فرانسوی نظیر «لوی استروس» به عنوان تازهترین نظریهی فکری در اروپا و آمریکا شیفتگان سخنان نو و نظریههای تازه را به خود جلب کرد. واژهی «ساختار» به این ترتیب، به خودی خود برای ازدیاد اشتیاق خوانندگان کفایت میکرد.
این دهه در عین حال، دههی خیزش و قیام بسیاری از کشورهای جهان سوم برای رهایی از قید و بند استعمار کلاسیک بود و از این رو، در نظر کثیری از شهروندان در کشورهای مختلف «انقلاب» به منزلهی امری مقدس تلقی میشد که آزادی، استقلال و کرامت به همراه میآورد. در همین دهه به اعتبار پیشرفتهای بزرگی که به خصوص در عرصهی کسب تسلط بر فضا، نصیب دو قدرت بزرگ آن روزگار و به طور عمده، شوروی شده بود، علم نیز از حیثیت و اعتبار والایی برخوردار شده بود. به خصوص که مارکسیستها با کوبیدن بر طبل «علمی بودن مارکسیسم» میکوشیدند، با برجستهتر کردن اهمیت علم تجربی، اهمیت مکتب خود را نیز بیشتر کنند. به این ترتیب، تامس کوهن با وقتشناسی و انتخاب سه واژهی پرقدرت در یک فضای فکری خاص و کنار هم قرار دادن آنها، پرجاذبه بودن عنوان کتاب خود را از همان آغاز تضمین کرد.
اهمیت عنوان بحث
به نظر میرسد، عنوانی نظیر «آیندهی علوم انسانی در ایران» در ظرف و زمینهی خاصی که در آن قرار داریم، تا اندازهای واجد ویژگیهایی تأثیرگذار و جالب توجه، کم و بیش مشابهی عنوان انتخابی مورخ علم آمریکایی است. بحثهای مربوط به آینده و شناخت آن همواره برای همهی ابنا بشر درخور اهمیت بوده و در سالهای اخیر در کشور ما نیز رویآوری به حوزهای که تاکنون با عنوان تخصصیِ آیندهاندیشی یا آیندهپژوهی 3 یاد میکنند، گسترش و وسعت چشمگیری یافته است.4 علوم انسانی نیز از زمان ظهور در مغرب زمین، همواره در کانون توجه اندیشهوران قرار داشتهاند و در کشور ما نیز مدتهاست که به اهمیت آنها توجه شده است، هرچند در این خصوص که آیا این توجه با شناخت و معرفت نیز همراه بوده یا نه، باید تأمل دقیقتری کرد. سرانجام برای ما که ایرانی هستیم، هرچه که به ایران ارتباط پیدا کند، خودبهخود از اهمیت و وزن برخوردار خواهد شد.
همهی عواملی که بیان شد، دست به دست هم دادهاند و عنوان انتخابی، برای مقالهی حاضر را از جاذبه و ثقل خاصی برخوردار کردهاند که در عناوین دیگر، کمتر میتوان شبیهی برای آن یافت. البته، اگر تسمیهگرا و نومینالیست میبودیم، مدعی میشدیم که جاذبه و ثقلی که به آن اشاره شد، صرفاً ناشی از آهنگ کلام و طنین واژگان است و به واقعیتی در بیرون دلالت ندارد؛ اما برای آنان که از منظری واقعگرایانه به امور مینگرند و آنها را تفسیر میکنند –یعنی همان دیدگاهی که متن حاضر بدان پایبند است- اهمیتی را از مشاهدهی این عنوان در ذهن و ضمیر مخاطبان پدیدار میشود، باید در اموری واقعی که در شبکهی معنایی، مفهومی این مخاطبان عرصهی تعاملات اجتماعی آنان جایگاه پراهمیتی دارند، جستوجو کرد.
دربارهی آیندهاندیشی
بحثهای آیندهاندیشانه که به آن اشاره شد، صرف نظر از پیشینهی تاریخی آنها که با مصادیقی نظیر طالعبینی و نجوم و امثال آن همراه بوده، محصول نوعی رویکرد کم و بیش جدید، برای حل مسائل یا دستیابی به نوعی دانش و اطلاع در حوزههای مختلف است. دانش و اطلاعی که در مجموع به شخص، تصویری از تحولات احتمالی در آینده را ارائه دهد. «دکارت» زمانی در قرن هفدهم اعلام داشت که «هر آنچه قابل تصور است، امکانپذیر است». آیندهاندیشان در هر حوزه و قلمرویی که به فعالیت و پژوهش سرگرم باشند، میکوشند با تصویر کردن شمار هرچه بیشتری از آیندههای ممکن (در حد توانایی ذهنی خود، زیرا آیندههای ممکن نامتناهی است) زمینه را برای مشخص ساختن آیندههای محتمل از درون این آیندههای ممکن، آماده سازند. آنگاه از میان این آیندههای محتمل مطلوبترین و نامطلوبترین آیندهها شناسایی میشود و کوشش میشود، برای تحقق دستهی نخست و جلوگیری از وقوع دستهی دوم، برنامهریزیهای مناسبی صورت پذیرد.
آیندهاندیشان برای شناسایی امکانات آینده و غربال کردن آنها و تهیهی فهرستی از آیندههای محتمل و سپس جدا ساختن سناریوهای مطلوب از نامطلوب، از شیوهها و شگردها و روشهای متعددی استفاده میکنند. آنچه که در همهی این روشها، کم و بیش مشترک است، تکیه به معرفت ضمنی 5 دانشوران در قلمرو مورد نظر است که در آن آیندهاندیشی صورت میگیرد. در دو دههی اخیر آیندهاندیشان در کنار توصیف آیندههای ممکن و محتمل، به کار تجویز برخی از سناریوها نیز روی آوردهاند. در رویکرد اخیر، فرض و مدعای اصلی آن است که آینده در زمرهی امور ساختنی است و بنابراین میباید با تهیهی نقشههای مطلوب، شالودهی شکلگیری آیندههای مطلوب را از هم اکنون پی ریخت.
در میان آیندهاندیشان، کسانی که از بصیرت فلسفی بیشتری برخوردارند بر این نکته تأکید میورزند که هر آنچه در عرصهی آیندهاندیشی تحت عنوان توصیف و تجویز آیندهها فراهم میشود، دارای شأن و منزلتی بیش از حدس و گمانهزنی نیست. این حدس و گمانهها بر مبنای پذیرش برخی مفروضات شکل گرفتهاند. خود آن مفروضات نیز چنانکه از نامشان بر میآید، چیزی بیش از مجموعهای از فرضها نیستند. البته معرفتشناسان در قرن بیستم، روشن ساختهاند که اساساً همهی آن دسته از معلومات و دانش بشری که در حیطهی عمومی قابل دسترس برای همگان است و نام معرفت علمی بر آنها اطلاق میشود، خواه این معلومات از سنخ یافتههای علوم فیزیکی باشد و خواه علوم زیستی و خواه نظام ریاضی، باز هم صرفاً حدسی و ظنی است. بنابراین صرف ظنی و گمانهای دارای اعتباری است که موفقترین نظریههای علمی روز از آن برخوردار شدهاند. ملاک کسب اعتبار برای حدسها و فرضیه سربلند بیرون آمدن مکرر از محک تجربههای علمی و تدقیقهای نظری تجدیدنظر شده است. مراد از اعتبار نیز قرار داشتن حدسها و نظریهها در مسیر صدق و انطباق با واقع است.
آیندهاندیشان بصیر، بر همین مبنا میکوشند با بهرهگیری از شیوههای هرچه کارآمدتر، درجهی درست بودن حدسهای خود را افزایش دهند و سناریوهای خود را در خصوص آیندههایی بیان کنند که وقوع آنها دور از انتظار نباشد. به اصطلاح عقلا سناریوهایی دربارهی جهانهای ممکنی که از نزدیکترین نسبتها با جهان بالفعل کنونی برخوردار باشند. این سناریوها از پشتوانهی دلایل مناسب و شواهد عینی درخور برخوردارند.
راز اهمیت علوم انسانی
آیندهای که در این مقاله مورد نظر است، آیندهی علوم انسانی است. علوم انسانی چنانکه اشاره شد، در دنیای کنونی از اهمیت زیادی برخوردار است. در کشور ما نیز بسیاری از افراد به این دسته از علوم که حائز اهمیت است، توجه کردهاند. هرچند که احیاناً برای بسیاری از ایشان هنوز به درستی روشن نیست که چرا و به کدام علل یا دلایل علوم انسانی دارای اهمیت میباشند. اهمیت این نکته را میتوان با نظر به توصیفها و تجویزهایی که بعضاً از سوی نهادها و افراد صاحب نفوذ در مورد علوم انسانی مطرح میشود، مشاهده کرد. به طور مثال در کشور ما برای شاخهها و شعبههای فلسفهی تحلیلی، نام بیمعنا و نادرست «فلسفههای مضاف» انتخاب شده، گویی که فلسفه چیزی است که میتواند به چیز دیگر اضافه شود. نظیر درِ خانه یا دستِ حسن. این نامگذاری دقیقاً از بیاطلاعی نامگذاران از ماهیت این حوزهها و رشتهها حکایت میکند. شاهد مثال، دیگر بحثهایی است که اکنون در کشور بر سر «علم دینی و علم بومی» به راه افتاده و کسانی در تلاش هستند تا راه چگونگی دستیابی به این قبیل علوم را مشخص سازند. این تلاشها نیز دلالت بر عدم آشنایی دقیق این تلاشگران از ماهیت آنچه که در جهان جدید «علم» نامیده میشود، دارد.6
در مقالات دیگری که در باب علوم انسانی نوشته شده، در خصوص برخی از جهات اهمیت این دسته از علوم توضیحاتی ارائه شده است (پایا 1385 ب، 1384، 1383)، اما در اینجا بر جنبهای که به نظر میرسد، برجستهترین وجه از وجوه اهمیت این علوم باشد، تأکید و درنگ بیشتری شده است. چنین مینماید که علوم انسانی به اعتبار همین یک وجه خاص، اهمیتی به مراتب بیش از همهی علوم دیگر پیدا میکنند تا آنجا که در غیاب علوم انسانی، همهی علوم دیگر، چنانکه قدما میگفتند، به علم بنای آخور بدل میشوند.
جنبهای که موجب امتیاز قاطع علوم انسانی نسبت به دیگر علوم میشود آن است که تنها در حیطهی علوم انسانی است که میتوان به معرفتهای درجه دوم و بالاتر دست یافت. علوم دیگر، علوم مرتبهاولی و ناظر به جنبهها و بخشهایی از طبیعت یا اجتماع هستند. علومی که در زمرهی علوم مرتبهدوم و بالاتر باشند، بلافاصله به مرتبهی علوم انسانی ارتقا پیدا میکنند. البته از این سخن نباید چنین نتیجه گرفت که همهی علوم انسانی صرفاً علومی از مرتبهی دوم هستند. چنانکه گفته شد، علوم انسانی تنها علومی هستند که در میان آنها علوم مرتبهدوم و بالاتر یافت میشود. علوم مرتبهدوم و بالاتر چنانکه از نامشان برمیآید، معرفتهایی هستند که موضوعشان از سنخ معرفت است. موضوع این علوم همان علوم مرتبهاول هستند.
به این ترتیب، فلسفهی فیزیک یک علم مرتبهدومی است، متعلق به حوزهی علوم انسانی که موضوع آن یک معرفت مرتبهاولی یعنی فیزیک است، میباشد. موضوع فیزیک هم خواص ماده و انرژی است. به همین ترتیب، فلسفهی علوم اجتماعی یا فلسفهی سیاسی یا فلسفهی اخلاق، علوم مرتبهدومی هستند که موضوعاتشان علوم مرتبهاولی، نظیر جامعهشناسی یا سیاست یا اخلاق است. موضوعات هر یک از علوم اخیر نیز روابط میان کنشگران و نحوهی تعامل آنان در عرصههای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی است. البته در میان علوم انسانی نیز برخی از رشتهها نظیر تاریخ یا جغرافیا یافت میشوند که در زمرهی معرفتهای مرتبهاول جای دارند و موضوعاتشان از سنخ معرفت نیست، بلکه از سنخ رویدادها و حوادث یا امور مادی است.7
از آنجا که علوم مرتبهدوم و بالاتر وظیفهی ارزیابی نقادانهی معرفتهای مرتبهی نخست را دارند، هر اندازه ابزار توصیف و تجویز آنها دقیقتر باشد، زمینه برای تحولات معرفتی مثبت در قلمرو علوم مرتبهاول و نیز رشد معرفتهای مرتبهدوم و بالاتر هموارتر میشود. خدماتی که فیلسوفان علم در قرن بیستم به رشد موزونتر علم تجربی و نقد متافیزیکهای غیرزاینده کردند که زیستبوم معرفتی علوم مرتبهاول را حقیر و فقیر میکردند، از برجستهترین کامیابیهای بشر در تاریخ اندیشه به شمار میآید.
در غیاب علوم انسانی کارآمد و توانمند، علوم مرتبهاول، خواه در حوزهی علوم فیزیکی، خواه علوم زیستی، خواه علوم اجتماعی و خواه برخی از علوم انسانی مرتبهاول، نظیر تاریخ یا جغرافیا، به مرتبهی تکنولوژی تنزل پیدا میکنند؛ یعنی صرفاً به ابزاری برای رفع نیازهای عمدتاً غیرمعرفتی 8 انسانها بدل میشوند. تکنولوژیها از هر سنخ که باشند، خواه تکنولوژیهای فیزیکی و زیستی، خواه تکنولوژیهای اجتماعی، ابزارهایی برای کنترل و ماشینهایی برای رفع نیازهای متنوع آدمیان هستند (پایا، 1385، ج). به عنوان مثال، دموکراسی ماشینی است، برای تمشیت امور اجتماعی و سیاسی در جوامع (پایا، 2007، ب). هواپیما دستگاه یا ماشینی است، برای رفع نیاز به پیمودن مسافتهای طولانی در زمانهای نسبتاً کوتاه. تیغ جراح، ماشینی است برای رفع نیاز مربوط به جنبههای زیستی زندگی انسان؛ مثلاً برای برداشتن غدهای که سلامت شخص را به خطر انداخته یا زیباسازی بینیای که زندگی اجتماعی شخص را با مشکل روبهرو ساخته است.
ماشینها و تکنولوژیها هرچند عمری به درازی عمر خود آدمی یا حتی شبه انسانهای هوشمند (نظیر شمپانزهها یا نئاندرتالها) دارند، به اعتبار ابزار بودن، همچون تیغی دودَم هستند. در غیاب بصیرت لازم برای بهکارگیری آنها، این ابزارها، صرفنظر از درجهی پیچیدگیشان، به بلای جان آدمیان و دیگر موجودات زنده بدل میشوند.
هر چه درجهی پیچیدگی ابزارهای تکنولوژیک بیشتر و بصیرت بهکارگیرندگان آنها کمتر، خطراتی که از رهگذر کاربرد آنها پدیدار میشود، افزونتر. نگارنده در تألیفی دیگر در این خصوص به تفصیل بحث کرده است که در هیچ دورانی در طول تاریخ زندگی بشر بر روی کرهی خاک، خطری که از رهگذر رشد فناوریها، حیات انسان و دیگر جانداران و موجودیت سیارهی زادگاه انسان را تهدید میکند تا این اندازه که در زمانهی کنونی شاهد آن هستیم جدی و سنگین نبوده است. اینکه شماری از متفکران جوامع جدید را جوامع هم آغوش با خطر 9 نام دادهاند، تأکیدی بر همین واقعیت است (همان).
در قلمرو فلسفهی تکنولوژی که خود یکی از شعب علوم انسانی است، فیلسوفان تکنولوژی به خوبی توضیح میدهند که همهی تکنولوژیها و ماشینها از هر سنخ که باشند، دارای توانها و کارکردهای بالفعل هستند. دامنهی تأثیر این توانها با یکدیگر البته یکسان نیست. در عین حال، هر تکنولوژی و ماشین دارای یک سلسله توانها و کارکردهای بالقوه نیز هست (همان).
با شواهد عینی، آنچه که از آن با عنوان تکنولوژیهای نو یاد میشود، نظیر نانوتکنولوژی یا فناوریهای زیستی از حیث تواناییهای بالفعل و بالقوه قابل قیاس با هیچیک از فناوریهای متعارف و کلاسیک گذشته نیستند. آنچه که ابعاد خطر را بیش از پیش گسترده ساخته، آن است که همهی فناوریهای جدید، برخلاف بسیاری از فناوریهای قدیمیتر، تا حد بسیار زیادی از خصلت همگرایی و ترکیب با یکدیگر برخوردارند. معنای این سخن آن است که تواناییهای بالفعل و بالقوه این فناوریها در ترکیب با یکدیگر به شیوهای تصاعدی ظرفیتهای به مراتب گستردهتر و قدرتمندتر از ظرفیت تکتک این فناوریها به وجود میآورند.
تواناییهای بالقوه و بالفعل فناوریهای جدید تا بدان حد است که به گفتهی بسیاری از محققان صاحبنظر، برساختن انواع آیندههای محتمل برای بشر امروز کار آسانی است و تنها مانعی که در این مسیر وجود دارد، فقدان تخیلهای پردامنه و غنی است، نه کمبود ظرفیتهای فنی و عملی (همان).
کسانی که در حوزهی آیندهاندیشی به فعالیت اشتغال دارند، دائم کوشش میکنند در حد امکان، این گونه سناریوها را با توجه به ظرفیتهایی که از فناوریها دریافتهاند، بسازند. این سناریوها ممکن است در نظر کسانی که با ظرایف فناوریهای جدید آشنا نیستند، غریب یا غیرواقعبینانه بنماید. اما آگاهان به خوبی میدانند که فناوریهای نو با شتاب در حال درنوردیدن مرزهایی هستند که در گذشته به کلی غیرممکن مینمود.
در اواخر قرن نوزدهم (1895) و زمانی که رونتگن بر حسب تصادف و به مدد بخت و اقبال مناسب، موفق به شناسایی تأثیر پرتو ایکس بر روی اشیا شد، به تدریج راه برای بهرهگیری از توانایی این پرتو در خدمت تحقیقات پزشکی و پس از آن مداوای بیماران هموار شد. نخستین تصاویر ایکس از بدن بیماران که ظاهراً چیزی نبود، جز مجموعهای از سایه روشنهای خاکستری، به تدریج همان گونه که باستان شناسان از خطوط هیروگلیف رازگشایی کردند، کشف رمز شدند و در زمانی نه چندان طولانی، متخصصان رادیولوژی موفق شدند در قرائت این تصاویر و پی بردن به علل بیماریها مهارت تمام به دست آوردند. هم اکنون، تحولی در ابعادی به مراتب گستردهتر به مدد دستگاههای اسکنکنندهی مغز آدمی، در راستای قرائت افکار و اندیشههای او در جریان است. محققان زیستشناسی کنونی، درست همانند نخستین رادیولوژیستهایی که در تلاش کشف رمز از تصاویر سیاه و سفید پرتو ایکس بودند، سرگرم فراگیری راز قرائت تصاویری هستند که از نحوهی عمل مغز آدمیان، در حالات گوناگون تهیه میکنند. زمانی در گذشته چنین تصور میشد که شناسایی اندیشهی آدمیان تنها در توان اولیاءالله است، اما اکنون فناوریهای پیشرفته، در حال تبدیل این توانایی به امری همگانی هستند (همان).
سناریوی جهانی که در آن همهی چیز آدمیان، از پیکر طبیعیشان گرفته تا اندیشهها و افکار و آمال و آرزوهای آنها، عریان و در عرصهی عمومی پیش روی همگان قرار دارد، به هیچ روی سناریویی دور از ذهن و خیالپردازانه نیست. اکنون بسیاری از جنبههای چنین جهانی، عملاً تحقق یافته است. دوربینهایی که با امواجی در بخشهای مختلف طیف الکترومغناطیس، مثلاً تراهرتز 10 کار میکنند، امکان رؤیت تصاویر اشخاص و چیزها را از ورای البسه و موانع طبیعی نظیر دیوارها نیز فراهم ساختهاند. میتوان جنبهها و جهات متعدد دیگری را با توجه به ظرفیتهای فناوریهای جدید به این تصویر تازه از جهان اضافه کرد. به عنوان مثال، جهانی که با تغییر ژنها میتوان در زمینههای مختلف، اَبَرانسان و نابغه تولید کند، کسانی که در ورزش، علوم یا مهارتهای گوناگون فرسنگها از دیگران پیشترند.
ملاحظاتی در باب آیندهی علوم انسانی در ایران
غرض گفتار حاضر، ترسیم سناریوهای علمی آینده نیست، بلکه تأکید بر این نکته است که در غیاب علوم انسانی کارآمد و توانا که از ظرفیتهای عقلانی و نقادانه در بالاترین حد برخوردار باشند، ارائهی طریق مناسب به افراد و کسانی که به فناوریها تسلط دارند و قدرت زیادی در اختیارشان است، دشوار یا غیرممکن خواهد بود.
با توجه به آنچه که به اختصار، در خصوص دو جزء از سه جزء عنوان اصلی این گفتار گفته شد، اکنون میتوان به جزء سوم آن توجه کرد و به اجمال به ذکر یکی دو نکته دربارهی «آیندهی علوم انسانی در ایران» پرداخت.
در بحث از آیندهی هر علم، خواه علوم مرتبهاول، خواه علوم مرتبهدوم و بالاتر، باید دو حوزهی مربوط به جنبههای درونی علم مورد نظر را از جنبههای بیرونی آن تفکیک کرد. جنبههای درونی ناظر به گفتوگویی است که در درون هر علم و با توجه به مسائل و ساختارهای نظری و آموزههای روششناختی مطرح میشود. در اینجا بحث اصلی بر سر تناسب میان دلایل و شواهد از یک سو و دعاوی از سوی دیگر است.
جنبهی بیرونی، راجع به همهی علل و عواملی است که از ورای ساختارهای نظری و ارتباطات میان دلایل و دعاوی، بر رفتار دانشمندان و جامعهی علمی تأثیر میگذارد. به عنوان مثال، همهی آنچه که امکانات مربوط به تأمین بودجه یا امکان مناسب برای انجام تحقیقات یا دوستی و نزدیکی میان محققان یا به عکس نقار و دشمنی میان آنان، با تأثیر ایدئولوژیها و سیاستها و نظایر آن ارتباط پیدا میکند، در زمرهی جنبههای بیرونی است. در خصوص انبوه جنبههای بیرونی، مربوط به آیندهی علوم انسانی، میتوان برای مقصودی که در این گفتار کوتاه دنبال میشود به چند نکتهی اصلی انگشت گذارد.
نخستین نکتهای که در این زمینه باید مورد توجه قرار داد، آن است که به اعتبار تحولاتی که عمدتاً به واسطهی کاربرد فناوریها در حال ظهور است، دامنهی ارتباطات و تعاملات بینالمللی، روزبهروز گستردهتر میشود. مثال دهکدهی جهانی که زمانی یک مدل آیندهاندیشانه بود، اکنون با سرعت در حال تحقق است. در چنین شرایطی سخن گفتن از آیندهی علوم انسانی در ایران، بدون توجه به موقعیت این علوم در جهان و نیز بدون توجه به موقعیت ایران در جامعهی جهانی، وجه چندانی نخواهد داشت. از یک سو تحولات معرفتی اقتضا میکند حاملان علوم انسانی در ایران خود را با پیشرفتهای جهانی هماهنگ سازند و از سوی دیگر، با توجه به آنکه در جهانی که با سرعت به سمت یکپارچه شدن به پیش میرود، مسائلی نیز صبغهی جهانی و فراگیر پیدا میکنند، این امکان پدید میآید که راهحلهای پیشنهادشده از جانب اندیشهوران محلی و منطقهای، در صورتی که از قوت و انسجام درونی برخوردار باشد، مقبولیت عام و بینالمللی پیدا کند. به این ترتیب، حاملان علوم انسانی در ایران باید در عین آنکه درصدد یافتن راهحل برای مسائل بومی هستند، به عرصههای جهانی نیز نظر داشته باشند و در مواجهه با چالشهایی که خانوادهی بزرگ بشری را مورد تهدید قرار میدهد، مقابله کنند.
نکتهی مهم دیگری که در خصوص آیندهی علوم انسانی در ایران باید در نظر داشت، آن است که اهمیت علوم انسانی، چنانکه اشاره شد، ناظر به شأن نقادانه مرتبهدومی آنهاست؛ اما حاملان این علوم، تنها در صورتی میتوانند علومی را که نمایندگان آن محسوب میشوند به سطح شایستهای از توانایی و کارآمدی ارتقا دهند که از علوم مرتبهاول نیز اطلاع کافی و مناسبی داشته باشند. در خصوص این آشنایی و اطلاع نیز میباید به ظرافت مسئله توجه داشت. واقعیت این است که در چند دههی اخیر و با تغییر پارادایم مکانیستی، اتمیستی حاکم بر علم، از دوران انقلاب علمی در قرن هفدهم تا اواسط دومین نیمهی قرن بیستم، ارتباط میان شاخههای مختلف علوم مرتبهاول به مراتب پررنگتر و قوتمندتر از گذشته شده است. در حالی که، در پارادایم گذشته تحقیقات علمی در رشتههای مختلف در بخشهای جدا از هم ترویج و تشویق میشد، در پارادایم جدید بر ارتباط میانرشتهای و چندرشتهای تأکید میشود. از رهگذر این ارتباطات جدید نیز بهرههای فراوان علمی و فناورانه حاصل شده است؛ اما معنای این تحول برای حاملان علوم انسانی آن است که در آشنا ساختن خود با معرفتهای مرتبهاول، توجه داشته باشند که کار از گذشته دشوارتر شده و اگر به عنوان مثال، در گذشته تنها آشنایی با یک حوزهی مرتبهاولی برای بحثهای مرتبهدومی کفایت میکرد، اکنون شناخت از چند حوزهی مختلف برای تحقق بخشیدن به رشد موزون یک نگاه مرتبهدومی ضروری است.
«کانت» در بسط مدل خود، در خصوص تواناییهای ادراکی آدمی، ساختاری را پیشنهاد کرده بود که بر اساس آن، فهم هر انسان مجهز به شماری از مقولات بود و از تعامل میان این مقولات با دادههای حسی و تجربی، شناخت حاصل میشد. کانت عبارت مشهوری دارد که میتوان از آن برای توضیح رابطهی میان علوم انسانی و علوم مرتبهاول مدد گرفت. کانت متذکر شده بود که مقولات فهمی بدون دادههای حسی تهی هستند و دادههای حسی بدون مقولات فهمی نابینا.11 میتوان این سخن را با اندکی تسامح در مورد دو گروه علوم انسانی و علوم مرتبهاول تکرار کرد. بدون علوم انسانی، علوم مرتبهاول، نابینا خواهند بود و نمیتوانند مسیر مناسب پیشرفت را شناسایی کنند؛ اما بدون علوم مرتبهاول، علوم مرتبهدوم نیز تهی خواهند بود. به عبارت دیگر، آن دسته از حاملان علوم انسانی که با علوم مرتبهاول، به توضیحی که داده شد، آشنایی نداشته باشند، عملاً از ارائهی هر نوع کمک به این علوم ناتوان خواهند بود.
بر این اساس میتوان تأکید کرد که یکی از تحولاتی که در آینده باید در حوزهی علوم انسانی در ایران صورت پذیرد، آشنا شدن جدی حاملان این علوم، اعم از اساتید و دانشجویان، با علوم مرتبهاول است.
نکتهای که در بالا بدان اشاره شد، در عین حال، جنبهی دیگری از سناریوی آیندهی علوم انسانی در ایران را نیز روشن میسازد. در گذشته، بر مبنای برخی از آموزههای شماری از متفکران اروپایی، این تلقی در میان برخی حاملان علوم انسانی رسوخ یافته بود که علوم انسانی و اجتماعی تافتههایی جدا بافته از علوم دیگر هستند و نمیتوانند از دستاوردهای آنها بهره بگیرند؛ اما تحولات تازهی معرفتی نشان داده که علوم اجتماعی و نیز آن بخش از علوم انسانی که در زمرهی معارف مرتبهاول هستند، با دیگر علوم مرتبهاول یعنی علوم فیزیکی و زیستی، ارتباطی وثیق و مستحکم دارند و به این اعتبار میتوانند از دستاوردهای آنها در همهی حوزهها و از جمله روششناسی بهرهمند شوند و از دستاوردهای خود، به این علوم بهره برسانند. این نکته به طریق اولی در خصوص علوم انسانی مرتبهدوم، ناظر به علوم مرتبهاول در قلمروهای مختلف صادق است و رشتههای مختلف علوم انسانی مرتبهدوم میتوانند و باید با یکدیگر ارتباط و تبادل گسترده داشته باشند.
تعامل سازنده میان دولت، جامعهی علمی، بخش خصوصی و حیطهی عمومی نیز از دیگر جنبههای بیرونی است که میتواند تأثیر قاطعی بر شکلگیری موزون علوم انسانی در ایران داشته باشد (پایا، 1385، ج).
میتوان این فهرست را همچنان بسط داد؛ اما از آنجا که در مقالات دیگری که عناوین برخی از آنها در کتابنامه آمده، در این خصوص به تفصیل بیشتری بحث کردهام. بحث را با ذکر نکتهای از یک آیندهشناس انگلیسی به نام «جیمز مارتین» به پایان میبرم.
پروفسور جیمز مارتین، استاد رشتهی کامپیوتر و الکترونیک است و با وجود آنکه در خانوادهای تهیدست پرورش پیدا کرد، به مدد دانش خود موفق شد، به یکی از ثروتمندترین کارآفرینان در سطح بینالمللی بدل شود. این محقق چند سال پیش با اعطای مبلغ 100 میلیون پوند به دانشگاه آکسفورد، مرکزی را برای آیندهاندیشی در این دانشگاه بنیاد گذارد. این مرکز که نام خود او بر آن نهاده شد، با بهرهگیری از شماری از برجستهترین صاحبنظران جهانی در عرصههای گوناگون از جمله، آیندهی تمدن بشری به آیندهاندیشی سرگرم است.
جیمز مارتین در مقالهای در تازهترین شمارهی نشریهی The Futurist (جیمز مارتین، 2007) ضمن برشمردن 17 چالش اصلی آینده، بر این نکته تأکید کرده که ازدیاد ظرفیتهای ادراکی ابنا بشر و تقویت تواناییهای معرفتی به شیوهای بهینه که منجر به بالا بردن شانس بقای زیستبوم زمین و ساکنان آن شود، از جمله مهمترین مسئولیتهایی است که پیش روی شهروندان جهان قرار دارد. به نظر میرسد در میان این شهروندان حاملان با کفایت علوم انسانی، که به یک اعتبار، جا پای پیامبران گذاردهاند و رسالت رهبری نظری جوامع را بر عهده دارند، شایستهترین نمایندگان برای تحقق این هدف باشند.
علی پایا، دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و استاد مدعو مرکز مطالعه در مورد دموکراسی، دانشگاه وستمینستر.
یادداشتها
1. paradigm.
2. در خصوص شیوهی بهکارگیری اصطلاح پارادایم از سوی تامس کوهن، نگاه کنید به مقالهی خواندنی خانم دکتر مارگرت ماسترمن (1970). خانم «ماسترمن» نشان میدهد که کوهن اصطلاح کلیدی کتاب خود را به صورت «مشترک لفظی» و به 20 معنای مختلف به کار برده است. تامس کوهن در سالهای بعد و به اعتبار نقدهایی از همین قبیل، تعبیر خود را از اصطلاح پارادایم دقیقتر کرد؛ اما بسیاری از نویسندگان در حوزههای مختلف علوم (به خصوص علوم انسانی و اجتماعی) و نیز شمار زیادی از فعالان اجتماعی و سیاسی بدون توجه به این دقت نظرهای بعدی، اصطلاح خوش طنین پارادایم را در آثار خویش و یا در القای دیدگاههای خود به کار گرفتهاند. نگارنده به خاطر دارد، در سال 2002 و در جریان یک کنفرانس 3 روزه در مؤسسهی مشهور ویلتن پارک در انگلستان ناگزیر شد، همین نکته را به پروفسور «هانس کونگ متاله» مشهور آلمانی متذکر شود. کونگ در گفتاری که در کنفرانس ارائه کرد، اصطلاح پارادایم را با نوعی گشادهدستی مفهومی به کار گرفته بود. تذکار نگارنده موجب شد او به مستمعان توضیح دهد که مقصودش از این اصطلاح دقیقاً چیست و کدام حدود مفهومی را برای آن در نظر دارد. بسیاری دیگر از نویسندگان در کشورهای مختلف از جمله ایران، بدون توجه به این ظرافتهای مفهومی از این اصطلاح بهره میگیرند.
3. futures studies
4. در خصوص مطالعات آیندهاندیشی از جمله، بنگرید به: پایا و راغفر، 1383، الف و ب؛ پایا، 1385، الف؛ پایا، 2007، الف؛ ناظمی و قدیری، 1385؛ توسعهی فردا 1384.
5. tacit knowledge.
6. در خصوص ممتنع بودن تولید علومی نظیر «فیزیک اسلامی» یا «شیمی اسلامی» و در خصوص تدقیق قلمرو صحیح آنچه که «علوم انسانی اسلامی» نام گرفته، بنگرید به مقالهی نگارنده با عنوان «ملاحظاتی نقادانه دربارهی دو مفهوم علم دینی و علم بومی» (پایا، 1385، د) که برای کنگرهی ملی علوم انسانی، «وضعیت امروز، چشمانداز فردا» که در اسفند 1385 برگزار میشود، تهیه شده است.
7. در باب نظریهی اصلی مطرحشده در این مقاله، یعنی این نکته که تنها در حوزهی علوم انسانی است که میتوان به معرفتهای مرتبهدوم دست یافت، موضوع این قبیل معرفتها، خود از سنخ معرفت است، میتوان شبهه را مطرح کرد که کسانی نظیر پیروان مکتب ادینبورو که در زمرهی مدافعان برنامهی حداکثری برای جامعهشناسی علم Strong Programme for the Sociology of Science هستند، مدعیاند که جامعهشناسی معرفت و به تبع آن جامعهشناسی علم، نوعی علم مرتبهاولی در عداد فیزیک و شیمی است (بلور، 1976؛ بارنز و شاپین، 1979). با توجه به آنکه موضوع جامعهشناسی علم یا جامعهشناسی معرفت، از سنخ معرفت است، اگر مدعای اصحاب مکتب ادینبورو درست باشد، در آن صورت نظریهی اصلی مطروحه در این مقاله با یک نمونه نقض جدی مواجه است.
دربارهی این شبهه باید توضیح داد که دیدگاه اصلی پیروان مکتب ادینبورو و دیگر گروههای جامعهشناس علم، مدعی بودهاند، حوزهی تحقیقاتشان در زمرهی علوم مرتبهاول قرار دارد، دیدگاه قابل دفاعی نیست. این نوع رویکرد به معرفتهای مرتبهدومی، زمانی قوت گرفت که «ویلفرد ون اورمان کواین»، منطقدان مشهور آمریکایی در اواخر دههی 1960 اعلام کرد، فلسفه و معرفتشناسی در زمرهی علوم مرتبهاول هستند و همگی از سنخ علوم طبیعی natural science به شمار میآیند (کواین 1969)؛ اما فلاسفهی علم و معرفتشناسان با براهین دقیق مبرهن ساختند که نظر کواین نادرست است. کواین در آغاز دههی 1990 از دیدگاه قبلی خود عدول، و اذعان کرد که فلسفه و معرفتشناسی را نمیتوان به علوم طبیعی تحویل کرد (کواین 1992). رویکرد کواین که به «ناتورالیسم» شهرت پیدا کرد تا مدتها بعد همچنان در میان بسیاری از نویسندگان در حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی رواج داشت.
در مورد مدعای مکتب ادینبورو نیز فلاسفهی علم روشن کردهاند که آموزههای اصلی این مکتب دارای تعارض درونی است و مجموعهی آنها کل منسجمی را تشکیل نمیدهند و پذیرش همزمان این آموزهها به یافتههای تناقضآمیز منجر میشود. فلاسفهی علم همچنین روشن کردهاند که جامعهشناسی معرفت و جامعهشناسی علم، نظیر هر معرفت مرتبهدومی واجد جنبههای تجویزی و نرماتیو است و این جنبهای است که هیچیک از علوم مرتبهاول واجد آن نیست. در این خصوص به عنوان نمونه بنگرید به (لائودان، 1981).
8. nin-cognitive
9. risk societies
10. Tera Hertz
11. برای آشنایی با آرای کانت بنگرید به کانت نوشتهی راجر اسکروتون، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ دوم، 1384.
فهرست منابع و مآخذ
پایا، علی. «ملاحظاتی انتقادی در باب آیندهاندیشی در حوزهی علوم و فناوریهای نوپدید و رویکردهای معطوف به توسعه» مقالهی ارائهشده در همایش بینالمللی آیندهپژوهی، فناوری و چشمانداز توسعه تا امروز، تهران: دانشگاه امیرکبیر، 1-4 خرداد 1385، الف.
----------. دانشگاه، تفکر علمی، نوآوری و حیطهی عمومی، تهران: دفتر مطالعات فرهنگی وزارت علوم، فناوری و تحقیقات، 1385، ب.
----------. دو رساله در باب فرهنگ، فناوری و اخلاق. تهران: پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، وزارت علوم، فناوری و تحقیقات، 1385، ب.
----------. «ملاحظاتی نقادانه دربارهی دو مفهوم علم دینی و علم بومی» مقالهی تهیه شده برای کنگره ملی علوم انسانی: وضعیت امروز، چشم انداز فردا، 22-24 اسفند 1385 (پایا، 1385، د).
----------. «ملاحظاتی شتابزده در خصوص برخی از موانع رشد علوم انسانی در ایران»، خبرنامهی تحقیقات و فناوری، شمارهی 6، دوشنبه 28 آذرماه 1384.
----------. «موانع پیشرفت علوم انسانی در ایران»، نامهی آموزش عالی، مجلد اول، شمارهی 7، آذرماه 1383.
پایا، علی و راغفر، حسین(ویراستاران ارشد)، معرفتشناسی، روششناسی و آیندهشناسی: مجموعهی مقالات نخستین کارگاه آیندهشناسی، تهران: مرکز تحقیقات سیاسی علمی کشور و مؤسسهی عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی، 1383، الف.
---------. آیندهاندیشی و مطالعات فرهنگی: مجموعهی مقالات دومین کارگاه آیندهاندیشی، تهران: مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و مؤسسهی عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی، 1383، ب.
توسعهی فردا، گروه آیندهاندیشی. روشهای آیندهنگاری تکنولوژی، تهران: بنیاد توسعهی فردا، 1384.
Barnes, Barry and steve Shapin (eds.). Natural Order: Historical Studies of Scientific Culture, London: Sage Publications, 1979.
Bloor, David. Knoledge and Social Imagery, London: Routledge and Kegan Paul, 1976.
Laudan, Larry. "The Pseudo-Science," Philosophy of the Social Sciences, Vol.11, 1981. Pp.173-198.
Martin, James. "The 17 Great Challenges of the Twenty-First Century," The Futurist, January-February 2007, pp.20-24.
Masterman, Margaret. "The nature of a Paradim," in Criticism and Growth of Knowledge, edited by: I.Lakatos & A.Musgrave, Cambridge: Cambridge University Press, 1970.
Quine, Willard Van Orman. 'Epistemology Naturalized' , in Ontological Relativity & Other Essays, NewYork: Columbia University Press, 1969.
----------. Pursuit of Truth, Cambridge, MA: Harvard University Press, 1992.
Paya, Ali. "The Future of the Future Studies in Iran," Futures, 2007a.
---------. "Islamic Democracy: A Valid Concept or an Oxymoron?" in Ali Paya and John Esposito (eds), Iraq, Democracy and the Future of the Muslim Word, London and NewYork: Oxford University Press, 2007b.
منبع: روششناسی علوم انسانی، شماره 49