شناسهٔ خبر: 11943 - سرویس سینما و رسانه

نقدی بر آثار جشنواره(۲۳)/ «تمشک» ساخته سامان سالور؛

اطناب مُمِل

فیلم تمشک انتخاب موضوع در سینمای ایران از الگوی مشخصی پیروی نمی‌کند، گاهی بازار طنزهای سخیف و سطح پایین گرم است و گاهی موضوع خیانت در آن رواج دارد. اکنون نیز مدتی است که دائماً به مشکلات زنان، حق و حقوق آن‌ها و نیز مسئله‌ی بارداری و رحم اجاره‌ای پرداخته می‌شود.

 

 

فرهنگ امروز/ویدا غلامی: «سامان سالور» کارگردانی که از ۵ فیلمش تنها موفق شده برای یک فیلم مجوز اکران عمومی بگیرد، اکنون فیلم «تمشک» را در ژانر اجتماعی ساخته است.

حمید (مهدی پاکدل) و هما (نیکی کریمی)، رحم زن جوانِ بیوه و تنهایی به نام رضوان (سمیرا حسن­پور) را که توسط خانم دکتر به آن‌ها معرفی شده است، اجاره می­کنند. یکی از روزهایی که حمید و هما در راه خانه‌ی رضوان هستند -که اکنون فرزند آن‌ها را در شکم دارد- به علت نقص فنی ماشین، دچار سانحه می­شوند. هما در این تصادف می‌میرد و حمید نیز حافظه‌ی خود را از دست می‌دهد.

رضوان که همسر بیمارش (مهران احمدی) را از دست داده و وفادارانه به تنهایی زندگی می‌کند و سعی دارد بارداری خود را از اقوام و همسایگان پنهان کند، ناگهان با آمدن برادر شوهرش، جمال (مهران احمدی) بر مشکلات و اضطرابش افزوده می‌شود. او پس از جست‌وجوی کیف جمال و یافتن پرونده‌ی پزشکی وی متوجه می‌شود که او در آسایشگاه روانی بستری و علت عدم حضورش در مراسم تشییع برادرش نیز همین بوده است.

رضوان که از غیبت طولانی حمید و هما نگران می‌شود در جست‌وجوی علت آن برمی‌آید و متوجه‌ی آنچه که رخ داده است، می‌شود.

حمید نیز پس از روبه‌رو شدن با رضوان و دیدن قراردادی که با وی امضا کرده‌اند، حافظه‌ی خود را بازمی‌یابد و از رضوان می‌خواهد که جنین را سقط کند؛ اما رضوان که درخواست مجید را در تضاد با اعتقاداتش می‌داند با خواسته‌ی وی مخالفت می‌کند.

جمال که چند بار به تعقیب رضوان پرداخته و او را با حمید دیده است و فکر می‌کند رابطه‌ای میان آن‌ها وجود دارد، حمید را با ضربات چاقو به قتل می‌رساند و در پایان، رضوان می‌ماند و فرزند حمید و هما و ثروت کلان حمید.

 

انتخاب موضوع در سینمای ایران از الگوی مشخصی پیروی نمی‌کند، گاهی بازار طنزهای سخیف و سطح پایین گرم است و گاهی موضوع خیانت در آن رواج دارد. اکنون نیز مدتی است که دائماً به مشکلات زنان، حق و حقوق آن‌ها و نیز مسئله‌ی بارداری و رحم اجاره‌ای پرداخته می‌شود.

سالور نیز در فیلم تمشک به موضوع زن تنهایی می‌پردازد که پس از فوت همسرش برای گذران امور زندگی، رحم خود را به زوج جوان و ثروتمندی اجاره می‌دهد تا فرزندشان در رحم او رشد یابد. باز هم فقر و ثروت در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و مرگ و قتل و حکم اعدام، تراژدی‌های مکرری را در پیش چشمان تماشاگر رقم می‌زنند و دوباره فقر با چادر سیاه و تنهایی و ظلم بر زن جلوه‌گر می‌شود و ثروت با خواسته‌های عجیب و بی‌اعتقادی!

موضوع داستان اگرچه نسبتاً تکراری است و فیلم‌ها و تله‌فیلم‌های بسیاری درباره‌ی آن ساخته شده است؛ اما با پردازش صحیح داستان، می‌توانست برای مخاطب جذاب باشد.

سالور با وجود موضوع به‌روز و بازیگران خوب نتوانسته است کار قابل قبولی ارائه کند. او حتی نتوانسته است بازی خوبی از بازیگران حرفه‌ای و قوی مانند «مهدی پاکدل» و «نیکی کریمی» بگیرد و یا از حضور آن‌ها استفاده‌ی درستی بکند. نقش راننده کاملاً شبیه به ارسطوی پایتخت است، نقش پدر (بیژن افشار) و مادر (تبسم هاشمی) هما نیز نقش‌های زائدی است که با حذف آن‌ها کوچک‌ترین خللی به داستان وارد نمی‌شود و هدف از حضور بازیگران نام‌آشنا، تنها گیشه و فروش بیشتر است که در بسیاری از فیلم‌های جشنواره‌ی سی‌ودوم به ‌وضوح دیده می‌شود.

نکته‌ی مثبت و پیام فیلم آنجاست که حمید هرچه تلاش می‌کند اعتقادات رضوان را با پول بخرد و علاوه بر هزینه‌ای که در قرارداد ذکر شده، هزینه‌ی دیه‌ی جنین را نیز به او بدهد تا وی تشویق به سقط جنین شود، موفق نمی‌گردد و رضوان قاطعانه برای حفظ جنین ایستادگی می‌کند. اوست که با اعتقاداتش که البته به‌خوبی در فیلم تصویر شده زندگی می‌کند، اوست که از ترس فقر و بدنامی، بچه را نمی‌کشد، بلکه به دستور خدا عمل کرده و در نهایت هم خدا پاداش این عملش را می‌دهد؛ زیرا فرزندی که او در شکم دارد، وارث اموال حمید است و او که به آن بچه دل بسته بود، می‌تواند خودش بچه را بزرگ کند مخصوصاً حالا که با مرگ شوهر و نداشتن فرزند بیش از پیش تنها شده است. او زنی مؤمن و معتقد است هرچند وضع مالی خوبی ندارد؛ اما چند بار در طول فیلم از سوی شخصیت‌ها نجیب و خیلی خوب توصیف می‌شود، ضمن اینکه او نسبت به شوهر علیلش باوفا و مهربان هم هست.

با وجود این نکات مثبت، فیلم می‌توانست حرفه‌ای‌تر و با پردازش بهتری از وقایع و شخصیت‌ها خود را در دل مخاطب جا کند؛ مثلاً داستان فراموشی حمید منجر به رخ دادن هیچ اتفاق خاصی نمی‌شود، به همین دلیل زمانی که داستان فیلم باید احساسات بیننده را به اوج برساند و درگیر خود کند، ناگهان با تغییر یک‌باره و نا‌بجای روندش، مانع برقراری ارتباط حسی و ذهنی وی با خودش می‌شود. فلاش‌بک‌های غیراصولی و استفاده از جلوه‌های ویژه بسیار ضعیف نیز بر این مشکل می‌افزاید.

سالور، نام این عمل را «رئالیسم از نوع زندگی واقعی» نهاده و معتقد است که با تکیه بر این اصل می‌تواند در مخاطبش همذات‌پنداری ایجاد کند!