شناسهٔ خبر: 12780 - سرویس سینما و رسانه

نگاهی به فیلم‌های منتخب «آکادمی اسکار2014»(1)/ «جاذبه»؛

بقا در فضا به کمک جادوی سینما

جاذبه «جاذبه»، فیلمی است که همچنان‌که سعی می‌کند این مسئله را القا کند که تلاش برای بقا جزء ذات انسان است و او در هیچ شرایطی نباید تسلیم شود. پایان فیلم نقطه‌ی تأکیدی است بر این تصور که اراده‌ی انسان حتی در سخت‌ترین شرایط نیز می‌تواند او را از مهلکه برهاند و آدمی با تمامی ضعف‌ها و کمبودها و ناتوانی‌هایش، با تلاش می‌تواند بر سختی‌های طبیعت هر قدر هم بزرگ و خطرناک، غلبه کند.

 

فرهنگ امروز/ داود زادمهر: تلاش برای بقا پس‌زمینه‌ی ثابت اغلب آثار کوارون است. به بیانی بهتر، در بیشتر فیلم‌های او شخصیت‌ها تلاش می‌کنند به هر نحو ممکن این باور را القا کنند که مرگ هر قدر هم نزدیک و قریب‌الوقوع، در مقابل تلاش برای زندگی حرفی برای گفتن نخواهد داشت. در تمامی این فیلم‌ها نیز نقش اصلی را یک زن ایفا می‌کند، شاید به این دلیل که تلاش‌های یک زن بنا به ماهیتش که جنس ضعیف‌تر محسوب می‌شود بیشتر در معرض شکست قرار دارد و به این دلیل از طرف بیننده همدلی بیشتری را با خود به همراه می‌آورد. در اولین فیلمی که از کوارون به شهرت جهانی رسید -یعنی «مادرت را هم» - این تلاش‌ها وجهی لذت‌خواهانه و تا حدی پوچ‌گرایانه داشت. در ابتدا به نظر می‌رسد با زنی روبه‌رو هستیم که صرفاً بنا به خوش‌گذرانی یا حتی هوس‌رانی صرف با دو جوان کم‌سن‌وسال راهی سفری می‌شود. در ادامه متوجه می‌شویم که زن سخت بیمار است و از آنجایی که چیزی از عمرش نمانده ترجیح داده این روزهای آخر را با لذت طی کند.

 

 در «فرزند انسان» رویکرد امیدوارانه‌تر می‌شود، زنی می‌خواهد به کمک چند نفر از دل آتش و خون زندگی خود را نجات دهد؛ چراکه زندگی فرزندش که اولین کودک پس از سال‌ها بر روی کره‌ی زمین است، در دستان اوست. در «جاذبه» وضعیت مهیب‌تر می‌شود و این بار شاهد زندگی زنی هستیم که در موقعیتی بسیار سخت‌تر گیر افتاده تا حدی که زنده ماندنش -در بیشتر لحظات فیلم- به مویی بند است و یک اشتباه ساده می‌تواند او را با مرگی دردناک مواجه کند. این بار تکنولوژی بیش از همیشه به کمک کوارون آمده تا اثری خلق شود که چه آن را دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، به یاد ماندنی است.

فیلم با نوشته‌هایی شروع می‌شود که اگرچه واقعیت‌هایی علمی هستند؛ اما نحوه‌ی نمایش و چینش آن‌ها حالتی هراس‌انگیز دارد. در همین احوالات موسیقی در حال اوج گرفتن است که ناگهان هم‌زمان با قطع شدن تصویر به نمایی از کره‌ی زمین، موسیقی نیز کاملاً قطع می‌شود. مکث، روی تصویر بسیار بزرگی از کره‌ی زمین از فاصله‌ی دور با ادامه یافتن سکوت تا حدی بُعد دلهره‌آور افتتاحیه را ادامه می‌دهد تا اینکه کم‌کم صدای ضعیفی به نظر از پشت بی‌سیم را می‌شنویم که آرام‌آرام نزدیک‌تر و بلندتر می‌شود و هم‌زمان تصویر یک فضاپیما که کم‌کم بزرگ می‌شود. این افتتاحیه بلافاصله بیننده را هم با فضایی که قرار است در آن قرار بگیرد و نیز وضعیت قهرمانان فیلم آشنا می‌کند، فضایی لایتناهی که مصنوعات عظیم بشری در مقابل هیبتش هیچ است. این روند معرفی با ورود شخصیت‌ها گسترش بیشتری پیدا می‌کند. با جلوتر آمدن سفینه و دیده شدن فضانورد یعنی مت کوالسکی (با بازی جرج کلونی) که نسبت به سفینه‌ی فضایی دارای اندازه‌ی بسیار کوچکی است، باز هم تأکید بیشتری می‌شود بر اینکه انسان تنها نسبت به کره‌ی زمین که خود گوشه‌ی کوچکی از فضای بیکران است، چقدر اندازه‌ای حقیر دارد؛ اما وقتی در ادامه کوالسکی به حدی جلو می‌آید که بخش زیادی از تصویر را می‌پوشاند و برای لحظاتی بزرگ‌تر از سفینه نیز دیده می‌شود، می‌تواند این باور را القا کند که انسان با تمامی کوچکی، توانسته بر محیط و مصنوعاتش مسلط شود. ادامه‌ی داستان باز هم ماجرای تقابل بین انسان و محیط اطرافش، این بار از منظری جدید و در فضایی جدید است.

فیلم بلافاصله پس از این معرفی وارد داستان خود می‌شود. سفینه‌ای باید تعمیر شود و ۳ نفر مأمور این کار هستند. کوارون که قبلاً نیز دست‌وپنجه نرم کردن با فرم برای القای فضایی مستند به قصد نزدیک‌تر کردن رابطه‌ی تماشاگر با فیلم را در «فرزند انسان» نیز در فصل درگیری که بیش از ۱۰ دقیقه طول می‌کشد تجربه کرده بود، اینجا نیز با فیلم‌برداری طی یک برداشت باز هم تا بیش از ۱۰ دقیقه بدون قطع تصویر پیش می‌رود تا اینکه حادثه‌ی اصلی و چالش اصلی داستان رخ می‌دهد. لحظه‌ی دور شدن دکتر رایان استون (با بازی ساندرا بولاک) به علت پاره شدن طناب اتصالش، نمایش زیبایی از تناسب فرم و محتواست. هم‌زمان صدایی که در حال دور شدن و از دست رفتن است و نیز زندگی که به‌تبع آن از دست می‌رود و نزدیک شدن دوباره‌ی استون هم‌زمان با شنیدن صدای کوالسکی، زنده شدن دوباره‌ی امید به زندگی را القا می‌کند. از اینجا به بعد و از جایی که برای لحظاتی کل ماجرا را از داخل کاسکت استون و از نگاه او می‌بینیم، بیننده نیز همراه با قربانی، شریک این وضعیت هراس‌انگیز می‌شود.

 البته فیلم در ادامه یک بار دیگر نیز از شیوه‌ی برداشت بلند در فصل حمله‌ی مجدد قطعات معلق استفاده می‌کند که در مرتبه‌ی دوم نیز نتیجه، تصاویری چشم‌نواز و نفس‌گیر است؛ اما تصاویر فیلم علاوه بر زیبایی بصری گاه کارکرد دوگانه نیز دارند. برای مثال وقتی استون به‌زحمت موفق می‌شود وارد سویوز شود و دوباره نفس راحتی بکشد، او را به حالت جنینی برای لحظاتی روی هوا معلق می‌بینیم که بازگشت او به زندگی را تولدی دوباره معنا می‌کند. مصنوع بشری در مقابل عالم خارج که صرف حضور بی‌دفاع در آن نتیجه‌ای جز مرگ به همراه ندارد، نقش بازتعریف رحم مادری و امنیتش را ایفا می‌کند. یا جایی که استون می‌فهمد سوخت سویوز تمام شده، تصویر با دور شدن از سفینه و نمایش استون از پنجره‌ی گرد کوچک کنار سفینه درحالی‌که تمام فضای اطرافش سیاه است و فقط بخش کوچکی روشن است که از پنجره‌ی سفینه دیده می‌شود و نیز صدای استون که مثل کسی که در محفظه‌ای گیر افتاده با دور شدن تصویر ضعیف‌تر می‌شود، تصور انسانی را به دست می‌دهد که در یک سلول انفرادی گیر افتاده و کاری از دستش بر نمی‌آید و باز هم تأکیدی است بر ضعف انسان.

با تمامی این اوصاف فیلم ضعف‌هایی نیز دارد که البته اغلب تحت تأثیر جلوه‌های ویژه‌ی چشم‌نواز کمتر دیده می‌شوند. از جمله این ضعف‌ها چند گاف علمی است که گاه فهمیدنشان احتیاج به تخصص ویژه‌ای نیز ندارد؛ به‌عنوان نمونه شاید مهم‌ترین این گاف‌ها صحنه‌ی مرگ کوالسکی باشد. وقتی پای استون به طناب گیر می‌کند و او موفق می‌شود ریسمان متصل به کوالسکی را به‌موقع بگیرد، کوالسکی از او می‌خواهد که رهایش کند؛ چراکه در غیر این صورت کشش کوالسکی باعث می‌شود پای استون نیز آزاد شود و هر دو در فضا رها شوند. در واقع از آنجایی که خارج از جو نیروی جاذبه وجود ندارد و نیز جوی نیز وجود ندارد که برخورد با آن باعث اصطکاک شود، هر جسمی در صورت توقف به هیچ سمتی کشیده نمی‌شود و بنابراین لحظه‌ای که استون موفق می‌شود کوالسکی را متوقف کند، پس از آن باید بتواند به دلیل نبود مقاومت جو و جاذبه به‌راحتی او را به سمت خود بکشد؛ اما بنا به‌اقتضای درام و برای سخت‌تر کردن وضعیت قهرمان، فیلم به شکلی سؤال‌برانگیز این قاعده را نقض می‌کند تا استون مجبور شود طناب کوالسکی را رها کند. همچنین در فصل پایانی فیلم که اساساً در طراحی سفینه‌های فضایی درب سفینه‌ی نجات بر روی قسمت بالا قرار می‌گیرد تا اگر در آب سقوط کرد با باز شدن درب، آب به داخل آن نفوذ نکند و فضانورد دچار مشکلی از جنس آنچه استون شد، نشود.

از دیگر ضعف‌های فیلم نیز می‌توان به پایان آن اشاره کرد، آنچه به‌عنوان پایان فیلم نمایش داده می‌شود درعین‌حال که بسیار قابل پیش‌بینی است، تصویری بیش از حد قهرمان‌پرادازانه از شخصیت اصلی به دست می‌دهد. استون ۲ بار در طول فیلم و هنگام صحبت با کوالسکی تأکید می‌کند چند بار هنگام اجرای آزمایشی فرود با شبیه‌ساز شکست خورده است؛ ولی اینجا با موفقیت فرود می‌آید آن هم به‌وسیله‌ی سفینه‌ای که همه چیزش به زبان چینی است و استون عملاً با استفاده از شانس از دکمه‌ها استفاده می‌کند که باورپذیری را بیش از پیش کاهش می‌دهد.

و ناگفته پیداست که «جاذبه»، فیلمی است که همچنان‌که سعی می‌کند این مسئله را القا کند که تلاش برای بقا جزء ذات انسان است و او در هیچ شرایطی نباید تسلیم شود. پایان فیلم نقطه‌ی تأکیدی است بر این تصور که اراده‌ی انسان حتی در سخت‌ترین شرایط نیز می‌تواند او را از مهلکه برهاند و آدمی با تمامی ضعف‌ها و کمبودها و ناتوانی‌هایش، با تلاش می‌تواند بر سختی‌های طبیعت هر قدر هم بزرگ و خطرناک، غلبه کند. اوج موفقیت کوارون در این است که این وجه معناگرایانه را به کمک تصاویر زیبا و چشم‌اندازهایی که حتی بعد از چند بار دیدن هم خسته‌کننده نیستند طوری به بیننده القا کند که بیشتر وجهی انگیزشی داشته تا وجهی دستوری، نصیحت‌وار، گل‌درشت و آزاردهنده.

 او همچنان‌که از یک سو به لحاظ روایی این معنا را تبدیل به یک بیانیه‌ی مستقیم و خسته‌کننده نمی‌کند، از سوی دیگر به حدی برای افزایش جذابیت بصری فیلم تلاش می‌کند که بیننده حتی فارغ از اینکه به این معنا توجهی کند یا نه، از تماشای فیلم لذت می‌برد. در واقع می‌توان گفت که «جاذبه» فیلمی کلیدی در توضیح این مسئله است که سینما مدیومی است که بر روی پرده اتفاق می‌افتد و باید هم به همین شکل دیده و قضاوت شود. اگرچه اغلب دقایق فیلم واجد این کیفیت هستند؛ اما افتتاحیه‌ی فیلم، فصل جدا شدن کوالسکی و استون از سفینه‌شان و در ادامه تلاش آن دو برای رسیدن به سویوز که چیزی شبیه به یک باله فضایی است و دو فصل پرتعلیق سر رسیدن ضایعات ماهواره‌ها و برخورد آن‌ها با اکسپلورر و سویوز و تلاش استون برای زنده ماندن همراه با موسیقی فوق‌العاده‌ای که این صحنه‌ها را همراهی می‌کند جزء صحنه‌هایی هستند که لازمه‌ی لذت بردن از آن‌ها دیدن این تصاویر نه بر صفحه‌ی تلویزیون که بر پرده‌های عظیم سالن‌های نمایش است، جایی که سینما به معنای واقعی خود شکل می‌گیرد.