شناسهٔ خبر: 14218 - سرویس مبانی علوم‌انسانی

گزارشی از نشست «روش‎شناسی علوم انسانی»/(بخش اول)

علم بدون پشتیبانی قدرت ساخته نمی‌شود

نشست روش شناسی علوم انسانی فرانکفورتی‎ها که هابرماس نماینده‌ی آنان است می‎گویند: علمی که در جهان ساخته شده است بدون پشتیبانی قدرت ساخته نمی‎شد؛ یعنی در واقع این علم محافظه‌کار، قدرت‌طلب و در کنارشان از آنان استفاده می‎کند و هیچ زمانی از خود نمی‎گذرد.

 

فرهنگ امروز/زهرا رستگار: مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر محمدحسین تمدن جهرمی، چهره‌ی ماندگار علم اقتصاد در دفتر مؤسسه‌ی دین و اقتصاد برگزار شد. این مراسم با حضور دکتر فرشاد مؤمنی استاد دانشگاه علامه طباطبایی، استاد علی رضاقلی پژوهشگر ایرانی حوزه‌ی جامعه‌شناسی و علوم سیاسی‌ و استاد مصطفی ملکیان در باب روش‎شناسی علوم انسانی صورت گرفت. دکتر رضاقلی معتقد است که هرکسی در ایران دغدغه‌ی توسعه دارد و به این دلیل است که باید رو‎ششناسی را بدانیم و این امر جز با شناخت علم و علم‎شناسی تحقق نمی‎یابد. وی درباره‌ی اقتصاد نهادگرا و نئوکلاسیک نیز بحث می‎کند و می‎گوید که اقتصاد نئوکلاسیکی پاسخ‎گوی مناسبی برای عدم توسعه‌ی ایران نیست و نمی‎تواند مسائل را حل کند؛ اما اقتصاد نهادگرا توضیحات قانع‎کننده‎تری در باب عدم توسعه‌ی ایران و بررسی مشکلات دارد. در ذیل بخش اول این نشست را می‎خوانیم.

 

کسب بنیان‎های فکری در علم اقتصاد

دکتر فرشاد مؤمنی سخنران اول نشست بود، وی در باب فلسفه‌ی همایش اظهار داشت: فلسفه‌ی این همایش بزرگداشت مقام یک معلم است. در حال حاضر در ایام سالگرد درگذشت استاد فقید مرحوم دکتر تمدن قرار داریم؛ بنابراین به پاس زحمات طولانی و چند نسلی که وی برای تربیت دانشجویان اقتصاد در ایران کشیده بودند، مؤسسه‌ی مطالعات دین و اقتصاد به سهم خود بنا را بر آن گذاشت که با این مجلس بزرگداشت، ادای دینی به آن مرد بزرگ کند. واقعیت این است که در دوره‎ای بخشی از اقتصاد‎شناسان در دانشکده‌ی اقتصاد دانشگاه تهران مسئولیت تدریس را بر عهده گرفتند که از نظر ما تاکنون این نسل با کیفیتی که از خود بروز دادند دیگر تکرار نشده است؛ بنابراین مرحوم تمدن یکی از سرآمدان آن نسل بود. اگر برای فروافتادگی اقتصاد ایران بخواهیم وجهی یا دلیلی خارج از علت‎ها ردگیری کنیم، یکی از آن‎ها این است که اقتصاددانان بعدی آن‎گونه تربیت نشده‎اند. دکتر تمدن شاید دستی بالاتر از استاد جهانبگلو داشتند که علاوه بر اقتصاد در حوزه‌ی علوم انسانی تا بالاترین مدارج رسمی آکادمیک را هم طی کرده بودند؛ اما درعین‌حال سخت دل‌باخته و شیفته‌ی مملکت خود نیز بودند. کوچک‎ترین جزئیات مسائل فکری و فرهنگی و سیاسی کشور را نیز به موازات مسائل اقتصادی آن دنبال می‎کردند. درباره‌ی خاطرات جهانبگلو چیزی که بعدها به‌عنوان روشن‌فکران جهان‌سومی ممتاز با عنوان بازگشت به خویشتن و یا راه نجات برای کشورهای درحال‌توسعه مطرح شده بود را ایشان برای من توضیح دادند که چگونه با مشارکت مرحوم آل‌احمد پیگیری کردند و تا آخر عمر هر دو همان‌طور که عرض کردم ریزترین مسائل کشور را با دقت پیگیری می‎کردند.

وی در انتها اذعان داشت: عنوان کلی جلسه، روش‎شناسی علوم انسانی است. افرادی که در حوزه‌ی روش‎شناسی در ایران بحث‎ها را دنبال می‎کنند، می‎دانند که مقدمه‎ی کتاب درس‎هایی درباره‌ی فلسفه‌ی علم و اجتماع که ویراسته شده است، درس‎گفتارهایی که دکتر سروش در دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران داشتند، مقدمه‌ی آنها توسط دکتر رضاقلی نوشته شده است. یکی از راه‎های نجات اقتصاد ایران از بن‎بست فکری موجود که آثار عملی آن تا این اندازه نگران‌کننده شده است بنیان‎های روش‎شناختی کسب معرفت علمی در عرصه‌ی اقتصاد است.

 

هویت جمعی چه چیزی ساخت؟

استاد رضاقلی در ابتدای سخنرانی خود پس از تشکر از تعاریف دکتر مؤمنی گفت: هنگامی که با مسائل توسعه‌ی ایران برخورد کردم این امر در همان زمان دانشجویی وجود داشت، متوجه شدم که این موضوع در باب عدم توسعه‌ی سیاسی و عدم توسعه‌ی اقتصادی و فرهنگی ایران وجود دارد. نظام آموزشی از زمان رضاشاه تأسیس شد، باقی موارد در استثنا و حاشیه بود. مواردی که بین مشروطه تا آن زمان یا چند مدرسه‎ای که تا قبل از مشروطه تأسیس شده بود به‌طور هم‎زمان و حتی زبان فارسی ایران یک‎پارچه نشده بود. پس از یک‌پارچگی مردم می‎توانستند با یکدیگر صحبت کنند. مانند آنکه بلوچ‎ها زبان ما را بفهمند و ما آنان را بفهمیم. در آن زمان هنوز زبان فارسی جا نیفتاده بود که شما بتوانید با کسی دردِدل کنید و حتی آدرسی بنویسید. یکی از دلخوری‎های اقوام مختلف این بود که رضاشاه زبان فارسی را به اجبار وارد کرد. هر کجا که می‎رفتید، نمی‎توانستید ارتباط کلامی برقرار کنید. بنیان فرهنگ جدید ایران و مدارس از این بخش شکل گرفت، به معنی اینکه خیلی سابقه‌ی آن قدیمی نیست. این امر که می‎گویند ایران سابقه‌ی تمدن دارد و چه دارد و ندارد، می‎گویم بهتر است که تاریخ را با دقت بیشتر بخوانند. ضمن آنکه با آن تک‌چهره‎ها مقایسه نکنند، مانند سعدی و حافظ و ... تمدن درست نکنند، باید دید چیزی که هویت جمعی پیدا کرده است، چیست؟ آن هویت جمعی چه چیزی ساخت و چه چیزی از خود بروز داد و چه چیزی داشت؟

 از این بخش آرام‌آرام به مسئله‌ی روش‎شناسی ورود می‎کنم. من هنگامی که با آن مسائل عدم توسعه‌ی ایران درگیر شدم و می‎خواندم که کسی می‎گفت محصول این موارد یا حمله‌ی عرب‌ها است، زمانی می‎گفتند مغول‎ها مقصر بودند، زمانی درباره‌ی استعمار می‎گفتند، تمام این موارد در ادبیات ما وجود داشت. این موارد از لحاظ روش‎شناسی و شناخت هویت علم که موضوع بحث ما است قانع‌کننده به نظر نمی‎رسیدند. آنچه که مسلم بود ایران کشوری بود که با انواع تفرقه‎های قومی شدید (که هنوز برطرف نشده است)، تفرقه‎های زبانی، دینی و همچنین تفرقه‎های محلی که تمام این موارد نیز تنش‌آفرین هستند روبه‌رو است که دست به دست هم داده بودند و ایرانی تحویل استعمار دادند که دیگر آخرین نفس‎های خود را می‎کشید. چون یک بخشی از جهان تغییر کرده بود و به صنعت، ابزارهای جنگی جدیدی دسترسی پیدا کرده بود. طایفه دیگری آن طرف بودند که با اقتصاد معیشتی و زندگی ایلی و شهرهای ده‎گونه زندگی می‎کردند، این در برخورد با تمدن جدید دوام نیاورد. اینجا کم‌کم به تأسیس دانشگاه و پیشرفت و علم و معرفت اقدام کردند.

 

برخوردی روش‎شناسانه و علمی

وی در ادامه‌ی سخنرانی به بحث توسعه پرداخت و توضیح داد: پاسخی که به‌صورت جدی قصد داشتند ارائه کنند این بود که چرا ایران توسعه پیدا نکرد؟ فردی که با درس و مسائل اجتماعی زندگی می‎کند دغدغه‌ی این را دارد که موارد گفته‌شده را نیز حل کند. هنگامی که شما وارد این عرصه می‎شوید که در مورد توسعه بحث کنید، مسئله‌ی بعدی که پیش می‎آید این است که شما با عدم توسعه‎ای پیش رو می‎شوید که زمینه‌ی فوق‌العاده وسیعی دارد و روی آن می‎خواهند این توسعه را بنا کنند. همچنین فراموش نمی‎کنید که از مشروطه تا به امروز چندین نوع الگو را ایرانی‎ها انتخاب کردند که با این چند الگو بتوانند از توسعه عبور کنند. الگوی که در مشروطه انتخاب کردند این بود که غربی بشوند، بعد رضاشاه و دولت پهلوی سر کار آمدند. الگوی ملی و ناسیونالیزم را انتخاب کردند و در این بین از سوسیالیزم نیز بی‎بهره نبودند، حزب توده و حزب چپ نیز معتقد بودند با این الگو کار را پیش می‎بریم و رونق می‎بخشیم. در واقع اوج توانمندی‎های خود را در جامعه بروز دادند که منجر به کودتای 28 مرداد شد.

 با این اتفاقاتی که با گروه‎های ملی و غیره بروز دادند و وحدت را شکافتند، این موارد موجب سرخوردگی شد و مسلمانان کم‌کم رشد کردند و فرزندانشان به دانشگاه رفتند و آمدند. شروع به اینکه اسلام چیست؟ می‎تواند روایی‌بخش باشد و پس از مشروطه وارد نهضت شدند، پروبال خوبی گرفتند و الگوی جدیدی آوردند و گفتند خیر، با مرحوم شریعتی، طالقانی، بازرگان روحانیت و گروه‎هایی که با این‎ها بودند وارد می‎شویم. این افراد گفتند که الگوی اسلامی را وارد می‎کنیم که با این الگوی اسلامی مشکل عدم توسعه را حل می‎کنیم و از این مرحله عبور می‎کنیم. الگوی سوسیالیسم، الگوی غرب‎گرایی کامل، الگوی ناسیونالیستی، الگوی اسلامی را داشتیم.

محصول این الگو چیزی است که شما شاهد هستید و مردم دوباره در آن تجدیدنظر می‎کنند که راه‌حل بعدی چیست. این موارد ما را از آن مخمصه‎ها بیرون نبرد، راه‎حل بعدی که می‎توانیم به آن دسترسی پیدا کنیم چیست؟ در این میان ادبیات گسترده‎ای وجود دارد که در حال حاضر نیز در روزنامه‎ها، مطبوعات و مجله‎ها وجود دارد که می‎نویسند و می‎گویند و می‎شنوند. برخیها نیز قلم خوبی دارند و نمی‎توانند خود را کنترل کنند و می‎گذارند روی کاغذ و همین‎طور می‎نویسند و 20-30 صفحه از مجله‎ها پر می‎شود؛ اما مسائلی که در این مجموعه دستاوردهای مربوط به توسعه در سطوح و اشکال مختلف وجود دارد، اگر روش‎شناسانه و علمشناسانه وارد آن شوید به نتیجه می‎رسید. روش‎شناسی علمی در این سطحی که بنده صحبت می‎کنم، این روش گردآوری دادهها و تنظیم داده‎ها نیست، آن روش‎شناسی است که به آن معرفت درجه‌ی علم می‎گویند؛ یعنی موضوع آن علم است که رشته‎های مختلف را بررسی کند و بگوید چه چیزی علمی است و چه چیزی علمی نیست و نقاط قوت و ضعف کدام رشته بیشتر است، در چه مواردی توانمندی دارد و در چه مواردی توانمندی ندارد که بتوانید با در نظر گرفتن این موارد بحث کنید.

نشست روش شناسی علم

نئوکلاسیک‎ها و اقتصادگراها در اقتصاد

وی درباره‌ی مکتب‎های اقتصادی توضیح داد و اذعان داشت: در دنیا دو مکتب در اقتصاد وجود دارد که در ایران بین این دو مکتب اختلاف‌نظر وجود دارد. یکی مکتب نئوکلاسیک است و دیگری نهادگراها هستند که کم‎کم در حال رشد هستند. نئوکلاسیک‎ها چه مقدار توانمندی برای توضیح دادن مسائل ایران دارند؟ این توضیحات چه مقدار قانع‎کننده و عالمانه‎تر است؟ نهادگراها چه مقدار توانمندی برای توضیح دادن و توسعه‌ی مسائل ایران دارند؟ کدام‌یک از این دو می‎توانند عدم توسعه را توضیح دهند؟ تا عدم توسعه را توضیح ندهید مسئله‌ی عدم توسعه حل نمی‎شود، به دلیل آنکه تمام عواملی که موجب عدم توسعه شده‎اند، نهادهای آن‌ها به‌صورت تاریخی حضور دارند. آن‎ها با سازمان‌هایی که وارد ایران می‎شوند دست‌وپنجه نرم می‎کنند.

 مثال ملموسی که می‎توانم به آن اشاره کنم این است که تقریباً چیزی وجود دارد که ایرانی‎ها از غرب الگو نگرفته باشند، الگوی حکومت را گرفته‎اند؛ چراکه ما سابقه‌ی حکومت پارلمانی را نداریم که مجلسی ایجاد کنیم و رئیس‎جمهور انتخاب کنیم و تفکیک قوا انجام دهیم و یک قوه‌ی قضائی مستقل درست کنیم. تمام این موارد از زمان رضاشاه و مشروطه شروع شد. قوه‌ی قضائیه را رضاشاه درست کرد؛ چون در زمان ناصرالدین شاه هم موجود بود. با ورود میرزا تقی‌خان در سال 1848 میلادی و 1264 هجری قمری چشم‎انداز توسعه و کاستی‎ها شروع می‎شود، او این مسائل را می‎شناخت. کتاب جهان‎نمای جدید را جمع‎آوری کرده بود و اگر دقت کنید متوجه خواهید شد ردپای تمام مسائلی که در ایران بعداً شکل گرفت در مشروطه تبلور پیدا کرد و هنوز هم ایرانیان با آن درگیر هستند تماماً در آن آثاری که میرزا تقی‌خان در آن «ارزنهالروم» جمع‎آوری کرد نیز وجود دارد. خود او نیز هنگام صحبت کردن اشاره می‎کرد که من در خیال قانون اساسی بودم؛ اما مجالم نداد. سپس می‎نویسد که دولت‎های غربی روششان به این‌گونه است که نه رعیت به مال سلطان تعرض می‎کند نه سلطان به مال رعیت تعرض می‎کند، بلکه این‎ها بر اساس قانون رفتار می‎کنند؛ یعنی آنکه حقوق مالکیت را طوری تعریف کنند که این افراد با یکدیگر به تعارضی نرسند.

 

روش‎شناسی مبتنی بر فلسفه‌ی علم

علی رضاقلی در ادامه‌ی سخنرانی خود به کپی‌برداری از الگوهای غربی پرداخت و اشاره کرد: بحث من این است که تمام این الگوها ساخته شده است ما نیز آن‎ها را کپی کرده‎ایم، اما کار نمی‎کند. مجلس نیز کار نمی‎کند، دستگاه قضائی وجود دارد، اما کار نمی‎کند؛ یعنی دستگاه قضائی مستقل به این معنی که طرفین دعوی هنگامی که وارد آن مکان می‎شوند هیچ‎کدام نتوانند در ماهیت دعوا به دلیل داشتن قدرت سیاسی یا اقتصادی دخالت کنند و ماهیت دعوا را تغییر دهند و قاضی مستقل داوری کند. درحالی‌که می‎دانید که مشکلات قوه‌ی قضائیه چیست. نهادگراها با لیبرال‎ها با یکدیگر مشکلاتی دارند، لیبرال‎ها در صحبت کردن دستشان باز است؛ چراکه ابداً در حوزه‎های ممنوعه نمی‎روند، همه‌ی صحبت‎های آن‎ها شاخص افزایش قیمت و رقابت است. چرا این قانونها در کشور ما کار نمی‎کند؟ آن فرد می‎گوید با شاخص‎ها کار کنید، دیگری می‎گوید، نمی‎توانم با آن شاخص کار کنم. قیمت‎ها درست است، اگر بازار اصطکاک نداشته باشد و هزینه‎ی معامله صفر باشد قیمت‎ها بهترین تخصیص را ارائه می‎دهند. شاخص‎های قیمتی بهترین عملکرد را دارند؛ اما اگر مالکیت ناکارآمد باشد هزینه‌ی مبادله سنگین باشد و دولت به‌عنوان بی‎طرف به اجرای قانون نپردازد و قوه قضائیه مستقل وجود نداشته باشد، ساختارهای حقوق مالکیت متفاوت، ساختارهای انگیزشی متفاوت به وجود می‎آورند؛ یعنی زمانی همه را به دلالی سوق می‎دهند و یک زمانی همه را به دزدی سوق می‎دهند و زمانی همه را به بانک تأسیس کردن سوق می‎دهند، برداشتن پول مردم و رفتن به بازار سیاه، زمانی نیز همه را به سمت تولید سوق می‎دهند. این بستگی به آن تعریفی دارد که به حقوق مالک می‎دهند.

 هنگامی که طرف‌داران لیبرال‎ها حرف می‎زنند همه گوش می‎کنند و نتایج آن نیز مشخص است، چه آنانی که پشت پرده می‎خواهند آزاد باشند و چه کسانی که می‎خواهند تنها شاخص پولی را افزایش دهند. اما نهادگرایی هنگامی که می‎خواهد حرف بزند هر جا می‎رود، می‌خواهد بگوید این حوزه ممنوعه است. هنگامی که با یکدیگر نمی‎سازند تنش بین چیزهایی که از تاریخ برای شما به ارث مانده با نهادهای جدید، ایجاد می‎کند. تنشی که دست‌کم از مشروطه داریم و هنوز نتوانستیم آن را حل کنیم. برای فهم این نوشته‎ها و دقت در این نوشته‎ها لازم دارید که علم را بشناسید. تا زمانی که علم‎شناسی نداشته باشید کاری از پیش نمی‏رود و تا زمانی که روش‎شناسی را ندانید علم‎شناسی را نیز نمی‎دانید، آن روش‎شناسی که دیواربه‌دیوار فلسفه‌ی علم است؛ یعنی هم جامعه‎شناسی علم هم تاریخ علم هم فلسفه‌ی علم که این موارد در یک شاخه به علم‎شناسی می‎پردازد.

هنگامی که وارد علم‎شناسی می‎شوید مسائل متعددی پیش می‎آید. روش‎های منطقی، ارتباط علم با جامعه‌ی علمی و ساختار علمی و بحث تساوی ولایت عقلی پیش می‌‏آید. پای ارزش‎ها به میان کشیده می‎شود که این موارد چگونه وارد علم می‎شوند، سپس چگونگی جلوگیری از این موارد را که وارد علم نشوند و مسائل متعدد و مختلف دیگر نیز به وجود می‎آید.

 

علم در جهان بدون پشتیبانی قدرت ساخته نمی‎شد

وی مثالی از زندگی ابوریحان می‎زند و سپس دغدغه‌ی توضیح مسائل ایران را دارد و بحث خود را این‎گونه ادامه می‎دهد: مثلاً در برخی مقاله‎ها یک‌سری از ابتدای شروع مقاله روش‎های مختلف را توضیح می‎دهند، درحالی‌که نمی‎توان هر روش را در مقاله توضیح داد، ضمن آنکه باعث اختلاف بین روش‎های به وجود آمده، می‎شود. افراد باید بدانند چه روشی برای توضیح دادن مسائل ایران باید به کار ببرند. مسائل ایران را چگونه می‎خواهند توضیح دهند؟ سیاست انباشته‌شده و فوق‎العاده مستبدانه‌ی تاریخی برای چه به این شکل درآمده است؟ چرا این موارد عرصه را ناامن کرده است و از این جهت است که علم نیز در کنار آن‌ها نمی‌روید. شما دانشجویان در این درس‎ها نسبت قدرت با علم را می‎بینید که این دو چه نسبتی با هم دارند؟

 در چهار مقاله‌ی عروضی نکته‎ای دیدم که برایتان توضیح خواهم داد. عروضی سمرقندی 550 فوت کرده است. داستان‎های آموزنده بسیاری در آن وجود دارد، در یکی از داستان‎ها در مورد ابوریحان بیرونی صحبت میکند. ابوریحان بیرونی با ابوسهل مسیحی با ابوعلی سینا در یک محل با یکدیگر در آسیای میانه زندگی می‎کردند به دلیل آنکه سلطان محمود دستور می‎داد که آن‌ها را تعقیب کنند و آن‌ها را به غزنین ببرند تا از دانشمندانی باشند که در حوزه‌ی غزنین فعالیت می‎کنند و عزت و احترامی برای سلطان محمود به وجود بیاورند. خلاصه آنکه این افراد ابتدا فرار می‎کنند و قصد ندارند که بروند. ابوسهل مسیحی در راه فوت می‎کند، ابوریحان دستگیر می‎شود و ابن‎سینا فرار می‎کند و به همدان می‎رود که در حال حاضر مقبره‌ی وی در همدان است و به کارهای علمی خود پرداخته و سپس فوت می‎کند.

 ابوریحان را پیش سلطان محمود می‎برند و سلطان محمود بسیار ناراحت می‎شود که ابوریحان را به آنجا برده‎اند، سپس سلطان محمود با ابوریحان صحبت می‎کند و می‎گوید ابوریحان شنیدم شما دانشمند هستید و در جهان نیز می‎توانید پیش‎بینی کنید. یکی بیشتر مانند شما نیست و آن نیز ابوعلی سینا است. بعد سلطان محمود می‎گوید آیا می‎توانید پیش‎بینی کنید من از کدام درها بیرون می‎روم؟ (در آن اتاق در ایوان 4 در وجود داشته است) ابوریحان در کاغذ می‌نویسد و کاغذ را به زیر متکا میگذارد. سلطان محمود برای آنکه او نتواند پاسخ دهد دستور می‎دهد یک در به سمت مشرق ایجاد کنند، سپس از آن در بیرون می‎رود، هنگامی که بیرون می‏رود و بازمی‎گردد می‎پرسد چه چیزی پیش‎بینی کردید و ابوریحان کاغذ را به دست او می‎دهد و او در آن کاغذ می‎خواند که از هیچ‎کدام از این درها بیرون نمی‎رود و یک دری به مشرق می‎گشاید و از آنجا بیرون می‎آید. سلطان عصبانی و ناراحت می‎شود، سپس ابوریحان را بلند می‎کنند و از آن بالا به پایین پرت می‎کنند. او به شاخه‎های درخت گیر می‎کند و سالم او را پایین می‎آورد. سپس ابوریحان می‎گوید کتاب‎های من را بیاورید که در آن نوشتم یک زمانی من را از بلندی پرتاب می‎کنند اتفاقی برای من نمی‎افتد. او را به زندان می‎اندازند و سپس توسط وزیر سلطان محمود که به ابوریحان کمک می‎کند بیرون می‎آید. هنگامی که بیرون می‎آید مقداری امکانات در اختیار او قرار می‎دهند و به او می‎گویند که ابوریحان، پادشاهان چون کودک خرد باشند، اگر می‎خواهید از آن‌ها بهره‎مند شوید باید بر وفق سلطنت ایشان سخن بگوید نه بر وفق سلطنت علم.

 این مسئله برای آن سال فوق‌العاده ساده است. شما این مسئله ساده را که ارتباط سیاست و علم و اینکه علم اگر بخواهد استقلال داشته باشد و استدلال کند با قدرت استبدادی سر سازگاری ندارد و به وجود نمی‎آید، می‎بینید. سیاهی‎ها و نمای ابتدایی اولیه را می‎بینید تا جایی که بین مکتب فرانکفورت و پوپر آمدند. جنگ عظیم سختی در گرفته است و فرانکفورتی‎ها که هابرماس نماینده‌ی آنان است می‎گویند: علمی که در جهان ساخته شده است بدون پشتیبانی قدرت ساخته نمی‎شد؛ یعنی در واقع این علم محافظه‌کار، قدرت‌طلب و در کنارشان از آنان استفاده می‎کند و هیچ زمانی از خود نمی‎گذرد. این بحث دیگری در باب شناخت هویت علم است.

 

پیشه‎ها خادم اندیشه‎ها هستند

وی سؤالاتی در ادامه مطرح می‌کند و توضیح می‎دهد: هرکسی که می‎خواهد به ایران بپردازد، دغدغه‌ی ایران را دارد و می‎خواهد به آن بپردازد. دغدغه پاسخ دارد که چرا علوم جدید در ایران نروییده‎اند، چرا تمام علوم وارداتی است؟ چرا با وجود آنکه وارداتی است با مشکل برخورد کرده است؟ این دانشکدههای رشته‌ی اقتصاد چه مقدار خروجی دارند و این خروجی‎های آنان مگر نمی‎آیند مشکلات اقتصاد را حل کنند؟ مگر خروجی‎هایشان نمی‎توانند به مشکلات ایران بپردازند؟ چرا نمی‎توانند به مشکلات بپردازند؟ مشکلاتشان کجاست؟ تا کسی از سر منشأ شروع نکند که چرا اقتصاد در ایران شکل نگرفت، نمی‎توان کاری انجام دهیم. تا در مورد آن صحبت کنیم، مسئله قدرت می‎شود؛ یعنی یکی مسئله‌ی قدرت می‎شود و دومی آن مسئله‌ی هویت اجتماعی علم می‎شود. آیا علم هیچ ارتباطی به هیچ نقطه‌ی اجتماع ندارد، به‌صورت تک‌نفری در جایی رویش می‎کند؟ یا آنکه علم ارتباط دارد همان‌طور که ساختار علم با ساختار اجتماع هم‎هویت می‎شوند؛ یعنی بستر اجتماعی پیدا می‎کند برای آنکه پرورش یابد. اگر بستر اجتماعی را پیدا نکنند -که بستر اجتماعی نیز از موارد متفاوتی ریشه دارد- نمی‎تواند کاری از پیش ببرد.

 یک پدیده‌ی اجتماعی یا هویتی که پیدا می‎شود نیز پیش‎فرض‎های معرفتی و غیرمعرفتی دارد؛ یعنی باید بدانند که در جامعه‌ی گذشته‌ی ایران پیش‌فرض‎های معرفتی و پیش‎فرض‎های غیرمعرفتی برای آنکه علم را به وجود بیاورند وجود داشتند یا خیر؟ اگر آن موارد وجود نداشتند و این علوم در حال حاضر وارد شدند، این امر با چه مشکلاتی درگیر است؟ در حقیقت علم‌شناسی به فرد کمک می‎کند که به این سؤالات عدم توسعه پاسخ دهد، ضمن اینکه کمک می‌کند که بتواند علم را هویت‎شناسی کند و در واقع مقاله، کتاب، مجله، روزنامه را که تهیه می‎کند با دو، سه خط اولی که مطالعه می‎کند متوجه شود که چه کاری انجام می‎دهد، آیا عالمانه و دقیق به سؤال پاسخ می‎دهد یا خیر؟ هر چیزی که به دست بیاورد می‎نویسد، نه چیزی یاد می‎دهد نه می‎تواند قدم‎های بزرگی بردارد. این‌گونه نیست که در گذشتگان هر فردی که حرف علمی زده است حتماً روش‌شناسی خوانده است، درحالی‌که بسیاری روش‎شناسی نخوانده‎اند؛ اما هنگامی که مطالعه می‎کردند به ذهنشان رسیده بود که این موارد پاسخ‎گو نیست، طور دیگری باید پاسخ آن را پیدا کنند.

 ابنخلدون حتماً بسیار خوانده بود؛ اما تاریخ را که نوشته بودند، می‎گفت آن چیست؟ اما در مورد قلعه‌ی الموت می‎گفت که در اینجا 100 عدد سوزن نیز جا نمیگیرد، چطور است که 100 هزار نفر در اینجا جمع می‎شوند. چه کسی می‎خواهد این موارد را نقد کند؟ در کویر ایران چگونه می‎توان 100 هزار نفر را جمع کرد یا غذا داد. ابن‌خلدون به این نتیجه رسید که این‌گونه نگرستین به علم سازگار نیست، سپس اقلیم را به 3 بخش تقسیم کرده بود و می‎گفت این 3 نوع اقتصاد، 3 نوع زندگی در آن شکل می‎گیرد و بحث‎های بسیار خوبی را مطرح کرده است.

 مارکس به هگل نگاه کرده بود و هگل گفته بود پیشه‎ها خادم اندیشه‎ها هستند؛ یعنی ما این‌گونه فکر می‎کنیم و بر اساس فکرمان زندگی خود را سامان می‎دهیم. مارکس این مورد را بررسی کرده بود و به این نتیجه رسیده بود گویا این صحبت اشکال دارد و این‎گونه نمی‎شود؛ بنابراین آن جمله را تغییر داد و گفت ما به گونه‌ای کار می‎کنیم و بر اثر کار کردن خود فکر می‎کنیم؛ یعنی هنگامی که زندگی ایلیاتی داشتیم به نوعی فکر می‎کنیم و هنگامی که یک اقتصاد معیشتی داشتیم یک نوع فکر می‎کنیم و هنگامی که اقتصاد کویری داشتیم که بقای آن به قنات و زندگی سخت و تأمین آب، سخت و گرفتاری زیادی مربوط است طور دیگری فکر می‎کنیم. این جامعه‌ی پراکنده‌ی خشک و منزوی را مارکس در ابتدا طرح کرد، سپس گفت پراکندگی و ضعفی که در شهرهای روستاگونه وجود دارد موجب قوت پیدا کردن استبدادها می‎شود. بنیاد این اندیشه برای مارکس است.

 

شناسایی عوامل عدم توسعه‌ی ایران

علی رضاقلی در انتها اذعان کرد: این موارد نکاتی بود که من به اشاره گفتم و بسیار سریع از آن گذشتم. تا هنگامی که این موارد را در مورد ایران نشناسیم و آن هویت علم و علم‎شناسی را خوب ندانیم و عوامل آن عدم توسعه را تک‌تک پیدا نکنیم، کنار هم نچینیم و قانع نیز نشویم، نمی‎توانیم به مشکلاتی که سر راه توسعه قرار دارد پاسخ دهیم؛ چون نهاد این موارد با یکدیگر درگیر می‎شوند. اینها نهادهایی از خود به ارث گذاشتند، مواردی که هستند نهادهای مخصوص به خودشان است و دچار تنش می‎شوند و همان تنشی است که از مشروطه تا به حال با آن درگیر هستیم و نمی‎توانیم آن را حل کنیم.

 نهاد جدیدی که دانشگاه است و می‎خواهد مسائلی را در علوم انسانی تعریف کند و در دیگر حوزه نیز قصد دارند مواردی را حل کنند، این موارد تنش ایجاد می‎کنند و شدت پیدا می‎کنند و کم نمی‎شوند. در حال حاضر در این تنش درگیر هستیم. کسانی که دغدغه‌ی ایران را دارند و می‎خواهند کمتر در این تنش‎ها قرار بگیرند، راه‎حلی که وجود دارد این است که علم‎شناسی کنند و عوامل عدم توسعه را بشناسند.

در جمع‎بندی سخنان باید بگویم که همه‌ی ما دغدغه‌ی توسعه داریم، توسعه‌ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و ... این داستان نیز از امروز شروع نشده است. بسیاری برای آن زحمت کشیده‎اند، از پیش از مشروطه تا امروز شروع شده است. یکی از بهترین راه‎ها برای آنکه این مسئله بهتر حل شود و برای ما نیز روشن‎تر شود، این است که چون در عرصه‌ی علوم انسانی صحبت می‎کنیم علم‌شناسی خود را تقویت کنیم تا بدانیم کدام علم، کدام بخش را توضیح می‎دهد و کدام علم، کدام بخش را توضیح نمی‌دهد. من با صراحت و قاطعیت اینجا می‎گویم و از آن دفاع می‎کنم که اقتصاد نئوکلاسیکی که در حال حاضر بر جامعه‌ی ایران حاکم است در دانشگاه قدرت توضیح عدم توسعه‌ی ایران را ندارد، در توضیح حال حاضر نیز مشکل دارد و به همین دلیل نیز وارد بسیاری از عرصه‎ها نمی‎شود. این نیست که اقتصاد نئوکلاسیکی اقتصاد بدی است؛ اما این بخش را توضیح نمی‎دهد، پس چه چیزی را توضیح می‎دهد؟ بازارهای مالی و مسکن آمریکا را خوب توضیح می‎دهد؛ اما اقتصاد نهادگرا در تمام نظریه‎های جامعهشناسی و علوم سیاسی توانمندی توضیح قانع‎کننده‎تری را نسبت به عدم توسعه‌ی ایران و چالش‎هایی که توسعه‌ی ایران با آن درگیر است را دارد.

 ضمن اینکه توضیح مختصری نیز در باب مسائل علم‎شناسی گفتم که اگر کسی در علوم انسانی به دلیل تنوع بسیار زیاد آن قصد دارد تحقیق کند، بهترین راه آن این است که روش‎شناسی بداند. در کشور ما هر استادی تحت تأثیر یک مکتب قرار دارد؛ چراکه در کشورهای مختلفی تحصیل کرده‎اند. در کشور ما علم مسئله‌ی محور نیست و کسانی که خارج تحصیل کردند خوانده‎های خود را برای شما می‎گویند. در اینجا نمی‎گویند عدم توسعه‌ی ایران این روش را دارد؛ مثلاً نیکی کدی بسیار در باب ایران توضیح داده است؛ اما اطلاعاتی که ارائه کرده است بدون روش است، تنها مطالب و اطلاعات است بدون آنکه روشی برای آن انجام آن ارائه دهد. برای آنکه به آن سؤالات پاسخ دهیم ناچاریم که علم‎شناسی داشته باشیم که برخی از اجزای آن را توضیح دادم.