شناسهٔ خبر: 16389 - سرویس اندیشه

شهین اعوانی در گفت‎وگو با «فرهنگ امروز»؛

قصد کانت تربیت انسان اخلاقی نیست

شهین اعوانی كانت نمی‌خواهد با نگارش كتاب نقد عقل عملی، انسان اخلاقی تربيت كند، بلكه می‌خواهد ثابت كند كه قانون اخلاقی همان قانونِ وجدان ماست؛ به‌عبارت‌ديگر تكليف امری بيرونی نيست، من از درون مكلف هستم، آنچه از بيرون بر من تحميل (نه به معنای منفی آن) می‌شود «وظيفه» است.

فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: شهین اعوانی عضو هیئت علمی مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه‌ی ایران، پژوهشگر حوزهی فلسفه و فلسفه‎ی اخلاق است. وی دكتري فلسفه‎ی اخلاق خود را از دانشگاه بن آلمان گرفته است؛ ازاین‌رو، اخلاق محور اصلي تحقيقات وي را تشكيل مي‌دهد. اعوانی در حال حاضر تدوين دایرهالمعارف اخلاق با محوریت اخلاق کانت را در دست انجام دارد که گفت‌وگوی «فرهنگ امروز» با این محقق فلسفه در مورد همين موضوع است.

 

در ابتدا درباره‌ی تألیف کتاب اخلاقی که در دست دارید توضیح بفرمایید، اینکه چرا به سراغ تألیف آن رفتید؟

شرح اصطلاحات اخلاقی را با کانت شروع کردم؛ زیرا ما منابع اخلاقي كه پاسخ‌گوي سؤالات اخلاقي در روزگار ما باشد، كم داريم. اصولاً در فلسفهی اسلامی به امر اخلاق کمتر پرداخته شده است. فقها و فلاسفهی مسلمان وقتي بحث اخلاق را مطرح مي‌كنند پيوسته به اين روايت معروف تتميم مكارم اخلاق كه مي‌فرمايد: «اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» منقول از پيامبر اكرم صلی ‌الله علیه و آله و سلم اشاره دارند. اكثر مفسرين اين روايت را در ذيل آيه‎ی شريفه‎ی «و انك لعلي خلق عظيم» مي‌آورند و مي‌گويند «خلق پيامبر عظيم بوده است» نه آنکه براي تتميم مكارم اخلاق مبعوث شده باشند. بنده وارد اين مطلب نمي‌شوم، ولي كساني كه علاقه به پيگيري موضوع دارند را به مقاله‌اي كه عنوان روايت فوق را دارد و به قلم حجت‌الاسلام اصغر هادي است ارجاع مي‌دهم.

اگر به نوشتههای فیلسوفان اسلامی نگاه شود، میبینید کتاب در این باره بسیار انگشت‌شمار است؛ به طور مثال کم‌ هستند مثل ابوعلی مسکویه با کتاب طهاره یا طهاره‌الاعراق در تهذیب اخلاق که به زبان عربی است یا خواجه‌ نصیر‌الدین طوسی «اخلاق ناصری» و «اخلاق محتشمی» نوشته باشند. چرا این اتفاق افتاده است؟ به این خاطر که فلاسفهی ما اخلاق را از زاویهی دین دیدهاند؛ یعنی پیوسته در غالب دین، اخلاق هم مطرح شده است. همین امر باعث شده است که ما در فلسفهی اسلامی کتاب مستقلی دربارهی اخلاق بسیار اندک داشته باشیم، فکر میکنم از 4 یا 5 عنوان بیشتر نباشد که به لحاظ فلسفه‎ی اخلاق، ریشه‌های ارسطویی دارند.

برعکس غرب، در حال حاضر در زمینه‎ی اخلاق نظریه‌پردازان صاحب‌نامی دارد. البته هنوز هم مفسران کتاب اخلاق نیکوماخوس یا اخلاق اسپینوزا یا سایر متون کلاسیک اخلاق فعالند، ولی این تفسیرها هم به مسائل روز ارتباط می‌یابند؛ مثلاً موضوع فضیلت (arête) ارسطو در اخلاق نیکوماخوس را که خود ادامه‎ی فکر افلاطون در مدینه‎ی فاضله بود، شخصي مثل مک‌اینتایر که متولد 1929 است در دو کتاب «در پی فضیلت: تحقیقی در نظریه‎ی اخلاقی» و «حیوان ناطق وابسته، چرا انسان‌ها نیاز به فضائل دارند» به روز درمی‌آورد. اصلاً مک‌اینتایر شهرتش را از زمان نگارش کتاب در پی فضیلت که با نظر به ارسطوگرایی نوشته‌ شده است احراز کرده است. او در صدد است که با بهبود و اصلاح اخلاق ارسطویی، عقلانیت را به مباحث اخلاقی بازگرداند. باز به‌عنوان نمونهی دیگر او در زمینه‎ی اخلاق، «مکتوبات اخلاقی هیوم» را نیز نوشته است.

به‌هرحال، فیلسوفی مثل کانت که یک نظام اخلاقی دارد در اين دایره‌المعارف اخلاقمحور قرار گرفته است. بنده در نظر ندارم كه سير تحول اصطلاحات را مدنظر قرار دهم، ولي مُصّر هستم كه اصطلاحات اخلاقي كانت طوري مورد استفاده قرار گيرد كه با نظام فكري او همخواني داشته باشد؛ به‌عبارت‌ديگر وقتی که ما قرار است کتابهای کانت را به زبان فارسی برگردانیم، این ترجمهی اصطلاحات حتماً باید منوط به کل فهم ما از یک فیلسوف باشد، چه‌بسا اگر تلاش کنیم کانت یا البته هر فیلسوف دیگر را به فرهنگ خود نزدیک کنیم سبب کژفهمی ما از مبانی فیلسوف شود؛ مثلاً مفهوم «ايده» در افلاطون، ارسطو، اوگوستينوس قديس و... اصلاً يكي نيست و ما نمي‌بايد همه را به يك صورت به فارسي برگردانيم. همين ايده در دكارت معناي كوژيتو (انديشه) يا فكر به خود مي‌گيرد و به قول دكارت ايده يا كوژيتو يا فكر «هر آن چيزي است كه در ذهن ما و آگاهيِ ما» است. به‌اين‌ترتيب مي‌بينيم اين همان معناي «تصور» است. همين ايده در زبان‌شناسي به «مضمون و محتواي مفهوم» مراد مي‌شود. در كانت ايده مجدداً جنبه‎ی الهي به خود مي‌گيرد و مي‌گويد «اين جنبه‎ی الهيِ نفس ماست كه سبب امكان ايده‌ها» مي‌شود. تعريف ايده به «صورت مثالي» و «ايده‌هاي فطري» در فلسفه‎ی كانت مطرح شده است. مقصودم اين است كه نمي‌توان به‌طور ثابت يك واژه از متن مبدأ (آلماني) را دقيقاً به يك واژه از زبان مقصد (فارسي) برگرداند.

مثال ديگر در اخلاق، 3 اصطلاح Moral، Ethik و Sitte است. در اغلب كتاب‌هاي ترجمه‌شده به فارسي هر سه‎ی اين واژه‌هاي اخلاقي به اخلاق ترجمه شده است؛ درصورتي‌كه اولي «منش اخلاقي» يا «خوي و خلقيات فردي» معني مي‌دهد، دومي فلسفه‎ی اخلاق است و منظور از Sitte هم با توجه به آداب و رسوم اخلاقي اجتماعات يا فرهنگ‌ها «اخلاق متعارف» است. اگر ما فرق Moral و Ethics را در كانت ندانيم به خواننده هم نمي‌توانيم به‌درستي مقصود را منتقل كنيم.

به‌طوركلي بايد ببينيم مخاطب ما در اخلاق كيست؟ كتاب اخلاقي بايد براي «انسان خاكي» نوشته شود نه «انسان آسماني»، اين انسان خاكي است كه با تهذيب اخلاقي، مهذب و اخلاق‌مدار مي‌شود. كانت در سال 1775 يعني در حدود 50 سالگي كتاب بنيان متافيزيك اخلاق را نوشت تا به سؤال «چه بايد انجام دهم» پاسخ دهد. بعد همين كتاب را زمينه‌اي براي خلق كتابي براي تبيين نظام اخلاقي قرار داد و آن را «نقد خرد عملي» ناميد و در آن اراده و خواسته (Wille) را كه همان عقل عملي (praktische Vernunft) است، شرح داد.

برگرديم به موضوع اصلي‌مان، برای توضیح بیشتر مثالی میزنم، از 2 واژهی کلیدی اخلاق کانت یعنی «وظیفه» و «تکلیف» که به‌درستی درک نشده و به همان نسبت درست هم ترجمه نشده است. ما duty يا همان Pflicht در كانت را به «تكليف» و obligation يا Verbindlichkeit را به‌عنوان «وظيفه» ترجمه کردهایم و این ترجمه غلط است و بيانگر آن است كه محتوا را متوجه نشدیم و این 2 واژه در ترجمه جابه‌جا به فارسي برگردانده شدهاند و با این کار اخلاق درونگرا را با اخلاق برونگرا یکی کردهایم. ازاین‌روست که کانت در ایران فيلسوف «وظیفهگرا» معرفی شده است؛ درصورتی‌که کانت تکلیفگراست. با این اشتباه در واقع ما کل مکتب اخلاقي او را تغییر دادهایم، برای همین است که وقتی ترجمه‌هاي فارسي آثار اخلاقي او را به دقت میخوانیم، میبینیم که با نظام فكري کانت سازگاري ندارد. كانت نمي‌خواهد با نگارش كتاب نقد عقل عملي، انسان اخلاقي را تربيت كند، بلكه مي‌خواهد ثابت كند كه قانون اخلاقي همان قانونِ وجدان ماست؛ به‌عبارت‌ديگر تكليف امري بيروني نيست، من از درون مكلف هستم، آنچه از بيرون بر من تحميل (نه به معناي منفي آن) مي‌شود «وظيفه» است. بهترين وضعيت در اخلاق آن است كه «وظيفه‌ی» تحميل‌شده از بيرون به تكليف دروني يعني اجرا در عمل بدون هيچ‌گونه شرطي تبديل شود.

معمولاً نقدی که از سوی فلاسفه‌ای نظیر هگل و میل بر اخلاق کانتی شده است این است کهkategorische Imperative  یا «امر مطلق» که به «امر تنجیزی» هم ترجمه شده، صوری و انتزاعی و بیشتر ذهنی است و برای زندگی عملی راهنما به‌حساب نمی‌آید.

بنابراین من به این نتیجه رسیدم که چنانچه اگر ما بیاییم و اصطلاحات اخلاقی را به زبان فارسی با توجه به نظام فکری فیلسوف ترجمه و در موارد ضروری آن را شرح بيشتري دهيم، در آن صورت شاید فهم ما از مباحث اخلاقی به غرب نزدیکتر و درک آن بهتر باشد كه در اين صورت نقد ما بر آن هم مستدل‌تر و منطقي‌تر خواهد شد. در نگارش دايره‌المعارف اخلاق كانت بنده چنين هدفي دارم. بدين ترتيب بايد گفت اين کار، ديگر فقط ترجمه اصطلاحات نیست؛ زیرا در واقع من 3 یا 4 نقل قول را از کانت میگیرم یا از فیلسوفی مرتبط با مطلب را انتخاب مي‌كنم، تعريف را مستقيماً از آثار ترجمه مي‌كنم، ولي در شرح و بسط آن از متون مختلف استفاده مي‌شود.

 فرهنگ يا دايره‌المعارف اخلاقی که در غرب نوشته مي‌شود برای خواننده‎ی غربی كه اشرافي بر فلسفه هم دارد، مفيد است. منظورم این نیست که کارایی ندارد يا بد است، بلکه منظور این است که در جامعه‌ی علمي، فلسفي غرب لازم نیست نقل قول مستقيم به تمام و كمال از اخلاق نیکوماخوس يا اخلاق كانت يا هيوم ... بياورند؛ چراکه خواننده آن‌ها را خوانده و به كليات تفكر ارسطو، هيوم يا كانت اشراف دارد يا بعضي مطالب برايش بديهي است.

اگر قرار باشد ما هم يك دايره‌المعارف اخلاق از منظر فلاسفه‎ی اسلامي برای خواننده بنویسیم؛ مثلاً لازم نيست كه معلم ثاني را شرح دهيم كه كيست يا بگوييم مدینهی فاضلهی فارابی از کجا آمده است، این را کسی که فلسفه‌ی اسلامی خوانده است، میداند و این مسائل برای خواننده‎ی فلسفه‌ی اسلامي جز اوليات است. برای غربي‌ها هم فلسفهی اسلامي همان جايگاه فلسفه‎ی غربي براي ما را دارد؛ یعنی یک سلسله مباحثی است که برای ما جز بدیهیات است براي آن‌ها مفهوم نيست، بايد شرح و بسط داده شود. پس ما نمیتوانیم بدیهیات آن‌ها را برای خودمان بدیهی بگیریم، بلکه باید به خواننده توضیح بدهیم که این لغت در چه متني يا زمينه‌اي، چه دوره‎ی تاريخي‌اي و چه بستر فرهنگي‌اي شکل میگیرد و چرا باید اين‌گونه ترجمه شود. این کاری است که در دايره‌المعارف اخلاق یا فرهنگ توصیفی اخلاق -كه هنوز اسمش مشخص نيست- در نظر خواهم گرفت.

 

فکر می‎کنید تألیف کتاب تا چه زمانی به طول بینجامد؟

اول فکر میکردم 2 سال زمان كافي ‌است؛ اما این شد که «عشق آسان نمود اول اما افتاده مشکلها». البته کار در حدود 100 تا 120 صفحه پیش رفته است، ولی کار بیش از اینها خواهد بود، فکر میکنم تقریباً 400 تا 500 صفحهی دیگر باید کار شود.

اين نكته را نيز بايد تذكر دهم كه در غرب حتي در آلمان همه‎ی متون فلسفي به زبان لاتين نوشته مي‌شد. دكارت فرانسوي هم اكثر آثار خود را به زبان لاتين نوشته است، مثل ما كه گذشتگان ما براي گستره‎ی كاربرد كتاب‌ها، به عربي مي‌نوشته‌اند. کانت جز اولین فلاسفه‌اي است كه متون فلسفی را به زبان آلمانی نوشته است؛ لذا بديهي است از اصطلاحاتي استفاده مي‌كند كه شايد بعد از او جايگزين ديگري داشته است.

یک تفاوت اصلی که بین تحقیقات دانشگاهی ما و غرب وجود دارد و لازم است در اینجا به آن اشاره کنم این است که ما فکر میکنیم کار تحقيقي‌اي که انجام دادهایم برای 50 سال حتی 100 سال کافی است؛ درصورتی‌که برای غربي‌ها این‌طور نیست. آنها در هر زمينه به‌‌ خصوص در علوم انساني برای هر نسلی تحقیقات جداگانهای دارند. شما اگر کتاب اخلاق نیکوماخوس را ببینید در حال حاضر چندین ترجمه از آن در غرب وجود دارد؛ یعنی برای هر نسلی ترجمهی خاص آن نسل به علاقه‌مندان عرضه مي‌شود؛ درحالی‌که برای ما این اتفاق نمیافتد، ما حتی ترجمهها را ترجمهی مجدد نمیکنیم که معایب آنها برطرف شود، غالباً تجديد چاپ يك كتاب به همان صورت قبلي انجام مي‌گيرد.

 

منظور شما این است که یک کتاب باید توسط چندین نفر ترجمه شود؟

خیر، منظور این نیست، بلکه خود مترجم باید کتاب را دوباره كنترل و بازنگري كند؛ به‌هرحال اشتباهاتی رخ میدهد كه بايد برطرف شود و در نسخه‌ی جدید مطمئناً مطالب بهتر درک و برگردانده میشود. پس من مترجم باید دوباره ترجمهی مجدد از یک کتاب برای نسل جدید داشته باشم؛ زیرا بسیاری از اصطلاحات تازه وارد شده است که در قبل نبوده است یا حتی در خود زبان فارسی اصطلاحات جدیدی به وجود آمده است.

 

شما به اشتباهاتی که در ترجمه‎ها رخ می‎دهد اشاره کردید، آیا این اشتباهات به این دلیل است که مترجم کار را از روی متن اصلی يا زبان اصلي ترجمه نمی‎کند؟

خیر، معمولاً به دليل عدم آگاهي از كل نظام فلسفي يك فيلسوف در معادلسازی اصطلاحات تخصصي این اشتباهات رخ میدهد؛ یعنی يا متن درست فهمیده نمیشود یا مترجم اصلاً تخصص فلسفي ندارد و يا مثلاً متخصص فلسفه‎ی قديم است و متن مدرن يا پستمدرن را ترجمه مي‌كند. مترجمی یک حرفه نیست، بلکه یک تخصص است و هرکسی نمیتواند متخصص در زمینهای باشد؛ زیرا کار آسانی نیست. درست است که من فلسفه خواندهام، ولی نمیتوانم هم افلاطون را ترجمه کنم و هم سنتآگوستین را و هم دریدا و کانت را. در کشور ما به ترجمه و مترجمی به‌صورت یک حرفه يا كار جانبي و حاشيه‌اي نگاه میشود؛ درصورتی‌که این یک تخصص بسيار جدي است و متأسفانه در حال حاضر در پاره‌اي موارد این تخصص به منبع درآمد و شغل تبدیل شده است.

از سویی دیگر اصولاً نقد در جامعه‌ی علمی کشورمان جایگاه و منزلت خاص خود را ندارد. اکثر نقادان بالنسبه آزاد‌اندیش ما که در عرصه‎ی اندیشه، منتقدان قابلی هستند از خارج از دانشگاه‌ها هستند؛ چون معمولاً در دانشگاه‌ها اساتید به دليل لحاظ کردن جوانب مختلف، مراعات «ضرورت‌ها و موقعيت‌ها» و نيز «محذورات اخلاقي» از هرگونه نقد طرز فکر یا اثر همکاران علمي خود می‌پرهیزند.

پیشنهاد من این است که باید یک نهادی برای استانداردسازی این ترجمهها به‌ خصوص در حوزه‎ی علوم انساني باشد. اگر ما مثل جاهای دیگر یک انجمن علمي يا يك آکادمی يا كانوني در زمينه‎ی ترجمه‌ی تخصصي فلسفه داشته باشیم که مثلاً ترجمههای کتابهای فلسفی آنجا مورد نقد و بررسی قرار بگیرد، مشکلات این‌چنینی کمتری خواهیم داشت، ولی متأسفانه مميزي كتاب‌هاي ما فقط برای رعايت خط قرمزها است و برای محتواي علمي این ممیزیها را نداریم. بنده سال‌ها پيش «انجمن حكمت و فلسفه‎ی ايران» را براي اين كار پيشنهاد كردم كه اشراف علمي در مميزي كتاب‌هاي فلسفي داشته باشد، ولی...