شناسهٔ خبر: 17625 - سرویس سینما و رسانه

نگاهی به فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»؛

طریق انصاف در تقابل سنت و مدرنیته

آقای محمودی در جای جای فیلم، زندگی سنتی و مدرن با هم طریق دیالکتیک را پیش می‌گیرند و در اینجاست که ضعف‌هایشان برملا می‌شود، اما زندگی سنتی در حالی آرزوی نیل به زندگی مدرن را دارد که زندگی مدرن به‌سرعت فرومی‌پاشد و نقطه‌ی عزیمت جامعه‌ی در حال گذار در این میان گم می‌شود. حالا جامعه نمی‌داند کجا قرار دارد و به کدام سوی باید حرکت کند؟

 

فرهنگ امروز/ حسین امیری: کلی‌گویی و حکم کلی دادن از اقتضائات کار فیلسوف و نظریه‌پرداز است، وی به اقتضای شیوه‌ی تفکرش مجبور است مثال نقض‌ها و متغیرها را جدی نگیرد تا فرضیه‌ی خود را با اغماض در قبال متغیرهای کم‌قوت به اثبات برساند. علوم انسانی مدرن نیز هرچند مدعی روش تحقیق علمی، تجربی است، لکن با طرفۀالحیلی شیوه‌ی فلاسفه را در پیش می‌گیرد؛ لذا می‌بینیم در جامعه‌ای مانند امریکا با جامعه‌ی هدف مشترک، دو طیف روان‌شناس، دو شیوه و سبک کاملاً مغایر با یکدیگر را بنیان می‌گذارند، اما هنرمند و به‌طریق‌اولی داستان‌نویس از آنجا که وقایع را به‌صورت جزئی مشاهده کرده و اهل استقراء است از متغیرها و مثال نقض‌ها نمی‌گذرد. در باب دعوای قدیمی سنت و مدرنیته هم این‌چنین است؛ چراکه مخالفان سنت یا مخالفان مدرنیته به کلی‌گویی و تمامیت‌خواهی روی می‌آورند و هرآنچه سنت یا مدرنیته ارائه می‌دهد را مذموم یا مقبول می‌دانند، اما هنرمند و فیلم‌ساز اجتماعی می‌تواند با موشکافی مسائل جزئی زندگی مدرن و سنتی، این تقابل و جدال را در میدانی از انصاف رقم بزند.

تیم علی طالب‌آبادی و سید روح‌الله حجازی علاقه‌ی زیادی به موشکافی مناسبات اجتماعی در بستر جامعه‌ی در حال گذار ایران دارد. فیلم قبلی این تیم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم»، تلاشی جدی در پرداختن به مواجهه‌ی یک خانواده‌ی سنتی با مناسبات زندگی مدرن بود، اما فیلم اخیر به‌صورت جزءبه‌جزء و مرحله‌به‌مرحله رویارویی خانواده و اجتماع سنتی با مدرنیسم را پیگیری می‌کند و سعی می‌کند هیچ قضاوتی نداشته باشد، البته این قضاوت نداشتن به معنی تکثرگرایی و رها کردن ارزش‌ها نیست، بلکه می‌شود آن را دفاع واقع‌گرایانه از حقایق و ارزش‌های اجتماعی دانست. به‌هرحال اگر فرهنگی می‌تواند در فرهنگ دیگر نفوذ کند این ضعف‌های فرهنگ مورد هجوم است که زمینه را برای رسوخ فرهنگ مهاجم آماده می‌کند، رسوخ فرهنگ غرب و ارزش‌های مدرنیته هم به‌واسطه‌ی خلأها و ضعف‌ها و ناآگاهی نسل جدید نسبت به ارزش‌های اصیل خود رخ می‌دهد..

 

مواجهه با مدرنیته، انکار و تکفیر

آقای محمودی -با بازی کلیشه‌ای و البته قابل قبول حمید فرخ‌نژاد- به همراه همسر و دختر نوجوانش زندگی عادی و سنتی خود را دارند و منتظر ورود مهمان جدید هستند. نقش‌های فیلم از همان ابتدا جان می‌گیرد، مادر خانواده -با بازی درخشان هنگامه قاضیانی- پایبندی بیشتری به ارزش‌ها دارد و البته سخت‌گیر است، او دخترش را بدون توضیح و اقناع مجبور می‌کند لباس خاصی را که دوست ندارد برای مهمانی بپوشد، اما آقای محمودی این نظر سخت‌گیرانه را ندارد، ولی چون دلیلی برای مخالفت هم ندارد لذا دخترش را به همسرش رجوع می‌دهد، او چون به ادعای خودش بیشتر در جامعه معاشرت دارد اندکی مدرن‌تر است ... از طرف دیگر نشانه‌ای روشن در فیلم نیز هست که این خانواده پیش‌تر از ورود مهمان‌ها درباره‌ی ارزش‌های سنتی خود دچار تردید شده و خودش نیز به سمت مدرنیته عزیمت کرده است. بنای خانه سنتی است و آقای محمودی علی‌رغم میل همسرش قصد دارد برای نوسازی برخی از دیوارهای خانه به‌خصوص دیواری که با برداشتن آن آشپزخانه‌ی قدیمی تبدیل به آشپزخانه‌ی مدرن می‌شود از مهمان‌هایی که قرار است به‌زودی برسند کمک بگیرد.

با ورود مهمان‌ها که زنی جوان و مردی مسن هستند همسر آقای محمودی که خاله‌ی زن جوان نیز محسوب می‌شود نگاهی تند و حاکی از انکار، تقبیح و تکفیر به خواهرزاده‌اش پیدا می‌کند. رفتار زن جوان که سراسر ناقض ارزش‌های اصیل اجتماعی است وی را برمی‌آشوبد، اما آقای محمودی برخوردی متعادل‌تر دارد و این را نشانه‌ی اجتماعی بودن و اهل‌معاشرت بودن می‌داند. دختر نوجوان نیز که تا به حال در محیط بسته‌ای بوده است به شدت در مقابل رفتار آزادانه‌ی زن جوان دچار حیرت و به رفتار وی علاقه‌مند می‌شود. صحنه‌ای که دختر جوان از ادکلن مرد مسن تعریف می‌کند نمود نوعی ازخودبیگانگی جوانان در مقابل مظاهر فرهنگ مدرن است. دختر باشوق‌وذوق خاصی سعی می‌کند به مرد نزدیک شده و با او در مورد روابط زن و مرد حرف بزند.

 

اقبال و عقب‌نشینی مرحله‌به‌مرحله

آقای محمودی سعی می‌کند همسرش را با واقعیت جامعه که حضور زنانی این‌چنینی و روابط آزادانه‌تر زن و مرد است سازگار کند و دختر خواهرش را به وی بقبولاند که اتفاقی تازه می‌افتد، اختلاف بین زن و مرد مهمان و شک رامتین (مرد مهمان) به همسرش باعث می‌شود در میانه‌ی این اختلاف معلوم شود که این دو نفر با یکدیگر ازدواج رسمی نکرده‌اند و بدون ازدواج با هم زندگی می‌کنند. فهمیدن این راز ضربه‌ی مهلکی به تصورات آقای محمودی و همسرش می‌زند و آن‌ها را در برابر فرو ریختن یک ارزش دیگر که مهم‌تر از سیگار کشیدن، بدحجابی و شوخی کردن زنان است قرار می‌دهد، اما توجیهات مهمان‌ها و همراهی آقای محمودی با آنان زمینه را برای پذیرش ماجرا فراهم می‌کند. هنوز این مسئله توسط اعضای خانواده هضم نشده است که مسئله‌ای دیگر رو می‌شود و آن خیانت زن جوان به همسرش و ارتباط با مردی به نام متین است. مسئله‌ی خیانت نیز تا پایان قصه در هاله‌ای از ابهام است که با جوابی تقریباً روشن از طرف زن جوان به قطعیت نزدیک می‌شود. خیانت نقطه‌ی اوج فروپاشی ارزش‌ها در زندگی مدرن است. فیلم می‌خواهد مقاومت جوامع مدرن و سنتی را در قبال این ضد ارزش، نوعی اشتراک در ارزش‌ها نشان بدهد. در اینجاست که رامتین سعی دارد با یادآوری ارزش‌های زندگی سنتی مانند مردسالاری، صمیمیت و اعتماد در گفت‌وگویی که با محدثه دارد نوعی بازگشت به اصالت را بجوید.

در جامعه‌ی ایران نیز استحاله‌ی فرهنگی و عزیمت به سمت ارزش‌های زندگی مدرن مرحله ‌به‌ مرحله پیش رفته است و در هر مرحله با عادی شدن یک پدیده، وجهی بدتر و عریان‌تر از مدرنیته عیان شده است. پوشیدن لباس‌های نامتعارف که در دهه‌ی 60 یک ضد ارزش محسوب می‌شد و تقابل نهادهای انقلابی را در پی داشت در دهه‌ی هفتاد عادی شد، سپس مسئله‌ای به نام بدحجابی مطرح شد، اما به‌سرعت انکار حجاب از طرف نسل جدید به چالشی دیگر تبدیل شد و در این میانه که در دهه‌ی اخیر نهادهای امنیتی در حال مقابله با این پدیده با روش‌های انتظامی و گاه تبلیغات شعاری و سطحی هستند، پدیده‌ی خیانت در سال 91 توسط سینما رونمایی شد و معلوم گشت که سنگر حجاب سال‌هاست در منطقه‌ی دشمن قرار دارد، ولی هنوز مسئولین فرهنگی در سنگرهای فتح‌شده در حال دفاع هستند.

 

وقتی بحران غیر قابل ‌تحمل می‌شود

وقتی که دختر نوجوان خانواده به همراه زن مهمان برای چند ساعت بیرون می‌روند و تلفن‌هایشان خاموش می‌شود، بحران مهم دیگر فیلم به‌مثابه بازنمایی بحرانی در اجتماع در حال گذار رونمایی می‌شود. آقای محمودی و مرد مهمان وقتی به‌واسطه‌ی آزادی‌های بی‌حدوحصر و فرو ریختن ارزش‌ها عزیزان خود را ازدست‌رفته می‌بینند و این از «دست رفتن» از ساحت ارزش‌ها به عالم تعینات پا می‌گذارد تازه متوجه بحران می‌شوند. از اینجا به بعد است که آقای محمودی نیز بحران را حس می‌کند و سعی می‌کند با زن جوان که از او حرف‌شنوی دارد حرف بزند تا حداقل حقیقت را در مورد خیانت او بداند.

گم شدن دختر نوجوان کنایه‌ی فیلم‌ساز به مسئولین فرهنگی است. او می‌خواهد بگوید در جامعه نیز تا جایی که بحران اخلاقی متوجه خانواده‌های مسئولین فرهنگی نشده است آن‌ها التفاتی به مسئله نمی‌کنند، اما هنگامی که خطر را به‌طور جدی لمس می‌کنند با شتاب‌زدگی دنبال حل مسئله می‌روند، درحالی‌که دیر شده است. پایان باز فیلم هم متناسب با سمبل‌سازی و بازنمایی مسائل جامعه است؛ چراکه پایان باز به‌مثابه پایان باز داستان که بیننده بخواهد پایان مدنظر خود را متصور شود در این فیلم جایگاهی ندارد؛ چراکه اصولاً وقتی پایان باز برای فیلمی در نظر گرفته می‌شود که هریک از طیف‌های درنظرگرفته‌شده و هریک از رخدادها و تصمیمات محتمل اهمیت یک‌سانی داشته باشد، اما در این فیلم چنین خط داستانی وجود ندارد که پایانی برای آن متصور باشیم. فیلم در سکانس پایانی رها می‌شود و این رهاشدگی ازآن‌روی است که در جامعه‌ی ایران نیز که خانواده‌ی آقای محمودی نماینده‌ی جامعه است ماجرای قهقرای اخلاقی رهاشده است و تنها رخداد قابل تأمل، حساس شدن افرادی است که تا به حال به مسئله التفات لازم را نداشته‌اند.

 

 طریق انصاف و نقطه‌ضعف‌های سنت و مدرنیته

خودباختگی زندگی سنتی در قبال مدرنیته از نقطه‌ضعف‌ها شروع می‌شود. همسر آقای محمودی بدون اینکه ارزش‌های خودش را برای دخترش درونی کرده باشد یا ارزش‌های جدیدی که نسل جدید بدان روی کرده را قبول کرده باشد از وی انتظار دارد چارچوبی سخت و بی‌انعطاف را بپذیرد و بدان عمل کند؛ لذا او آزادی متصور برای زنان در زندگی جدید را به‌مثابه راه نجاتی برای خود می‌بیند؛ لذا درونی نشدن ارزش‌ها برای نسل جوان یکی از نقاط‌ضعف جوامع در مواجهه با فرهنگ مهاجم است. در خصوص جامعه‌ی ایرانی به‌صورت اختصاصی نوعی بی‌توجهی و کوته‌فکری را نیز می‌شود مثال زد که ناشی از اعتمادبه‌نفس بیش از حد جامعه نسبت به برتری داشتن ارزش‌های خود است. در همه‌ی عرصه‌های فرهنگی طیف انقلابی و مذهبی با این استدلال که صاحب اندیشه و ارزش مطلق هستند از ایجاد جذابیت و تبلیغ و اقناع استنکاف می‌کنند، چرا؟ چون می‌پندارند برحق هستند لاجرم جذاب نیز خواهند بود.

همسر آقای محمودی به‌زعم وی یکی از وظایف زن بودن خود را که حفظ جذابیت زنانه‌اش است را فدای وظایف دیگرش مانند آشپزی و خیاطی کرده است، درحالی‌که اهمیت این جنبه بیشتر است، هرچند همسر آقای محمودی نیز عدم توجه همسرش را زمینه‌ساز این مسئله می‌داند، اما چیزی که مخاطب منصف از این میان برداشت می‌کند این است که دین اسلام برای هریک از ابعاد زندگی حدی تعیین کرده است، هم تلذذ زن و مرد از یکدیگر را توصیه می‌کند و هم محبت به زوجه را بر مرد واجب می‌کند، پس اگر زندگی سنتی ما این نقطه‌ضعف را دارد ناشی از دین و سنت‌های اصیل نیست، بلکه ناشی از ناخالصی‌های سنت است که در اثر مرور زمان برخی ارزش‌ها را به حاشیه نهاده و خلأهای این‌چنینی را ایجاد کرده است.

زندگی مدرن نیز از نگاه رامتین نقد می‌شود، او همسرش را به‌واسطه‌ی آزادی‌های نادرست از دست داده است، غذاهایی که برایش خاطره‌انگیز و جذاب است را از دست داده است، جایگاهش را در خانواده از دست داده و محبت و صمیمیتی که قرار بوده به‌واسطه‌ی عدول از این جایگاه نصیب وی شود دیگر وجود خارجی ندارد. در جای جای فیلم، زندگی سنتی و مدرن با هم طریق دیالکتیک را پیش می‌گیرند و در اینجاست که ضعف‌هایشان برملا می‌شود، اما زندگی سنتی در حالی آرزوی نیل به زندگی مدرن را دارد که زندگی مدرن به‌سرعت فرومی‌پاشد و نقطه‌ی عزیمت جامعه‌ی در حال گذار در این میان گم می‌شود. حالا جامعه نمی‌داند کجا قرار دارد و به کدام سوی باید حرکت کند؟ فیلم می‌خواهد بگوید هرچند جامعه‌ی سنتی دچار بحران‌های جدی و خلأهای قابل توجهی است، ولی زندگی مدرن هم آش دهن‌سوزی نیست و پایان باز فیلم یعنی اینکه «من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم، تو خواه از سخنم پند گیر یا که ملال».