شناسهٔ خبر: 30367 - سرویس اندیشه

احمد تمیم‎داری/ «نوروز»، آیین باستانی ایرانیان؛

نوروز متعلق به هیچ سلطانی نیست

عکس نوروز «نوروز» به عنوان جشنی بین‌المللی توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد به ‌عنوان میراث معنوی به ثبت جهانی رسیده است. از این رو می بینیم که نوروز فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی پیش رفته است. در واقع مرزهای فرهنگی ما پیش‌تر از مرزهای مذهبی است و مرزهای مذهبی جلوتر از مرزهای جغرافیای سیاسی حرکت می‌کند.

فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: جشن نوروز با تحویل سال یا لحظه‌ی اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در دانش ستاره‎شناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیم‎کره‎ی شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از خط استوای زمین می‌گذرد و به‌سوی شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه‌ی اول برج حمل نامیده می‌شود.

نوروز برابر با اول فروردین ماه (روزشمار خورشیدی)، جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران ایران باستان است.

در متن به تصویب‌رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز جشنی با ریشه‌ی ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد به‌عنوان میراث معنوی به ثبت جهانی رسیده بود.

 

احمد تمیم‌داری: مرزهای فرهنگی ایران از مرزهای مذهبی و جغرافیای سیاسی پیش‌تر رفته است

نوروز یک جشن بین‌المللی است که در آثار ادبی ما تأثیر بسیاری داشته است. در واقع ما یک ایران سیاسی داریم که دارای مرزهای سیاسی است، یک ایران مذهبی داریم که مرزهای مذهبی فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی است و مرزهای فرهنگی‌ای داریم که از مرزهای مذهبی هم پیش‌تر می‌رود.

در شبه‌قاره (هند، پاکستان و بنگلادش) که چند سالی در آنجا خدمت کردم، هم به عاشورا خیلی اهمیت می‌دهند و هم برای جشن نوروز اهمیت قائلند و چون اسفندماه در شبه‌قاره تقریباً هوا بهاری می‌شود، «نوروز» از ۱۵ اسفند بین مسلمان‎ها و هندوها جشن گرفته می‎شود، این جشن‌ها از صبح آغاز می‎شود و تا غروب می‌نوازند و شادی می‌کنند. این جغرافیا چون سرزمینی تقریباً فقیری است با وسایل کم و ارزان برای این جشن باستانی شادی‌های بزرگی خلق می‌کنند که این مسئله به لحاظ ارزشی قابل اهمیت است.

در شهر آگرا (سومین شهر بزرگ در ایالت اوتارپرادش در کشور هندوستان) معبدی دارد به نام رادهاسوامی (که تیره‌ای از سیک‌ها هستند) و من با کمال تعجب دیدم که روی ستون‌های سنگی که در این معبد قرار دارد شعر فارسی نوشته شده است؛ یعنی معارف عرفانی و دینی خودشان را که هیچ ارتباطی به مذهب اسلام ندارد با شعر فارسی در معبدهایشان آذین کرده‎اند و شما قصیده‌های بلندی را روی این ستون‌ها می‌بینید.

ازاین‌رو، می‌بینید که مرزهای فرهنگی ما پیش‌تر از مرزهای مذهبی است و مرزهای مذهبی جلوتر از مرزهای جغرافیای سیاسی حرکت می‌کند.

 

گستردگی آداب‌ورسوم ایرانی

کتابی به نام «حدود» (یا حدود العالم من المشرق الی المغرب) هست که متأسفانه نویسنده‌ی آن نیز مشخص نیست و جزو آثار اولیه‌ی ایران به زبان فارسی دَری است. در این کتاب سرزمین‌ها با حدود کوه‌ها، دریاها، رودها یا با آب‌وهوا و انواع میوه‌ها و خوراک‌ها و انواع آداب و عادات و رسوم تقسیم می‌شود، ولی مهم‌ترین خصیصه‌ی ایران در میان کشورهای دیگر محصولات و جریان‌های فرهنگی و ادبی آن است؛ یعنی اگر بخواهیم مهم‌ترین خصائل ایران را در میان کشورهای دیگر بیان کنیم باید به فرهنگ وسیع و گسترده‌ی آن اشاره کنیم؛ زیراکه پیوسته از شرق و غرب و شمال و جنوب فرهنگ‌های گوناگون به ایران وارد می‌شده است و پس از امتزاج و یک‌پارچگی و استقرار، دوباره کم‌کم به کشورهای دیگر راه می‌یافته است -سابقه‌ی شعر و ادبیات در ایران پیشینه‌ی طولانی و قدیمی دارد؛ به طور مثال فردوسی ۶۰ هزار بیت و رودکی یک میلیون و ۳۰۰ هزار بیت شعر سروده‌اند، اما به قول استاد مجتبایی، ایران کشوری است در معرض شش‌راه حوادث و بسیاری آثار در درگیری‌ها از بین رفته است.

 یکی از نظریه‌پردازان خوش‌ذوق در ارتباط آثار ادبی با فصول چهارگانه چنین گفته است که: ماه بهار یعنی صدای غرش رعد و برق آسمان و بارش باران و باز شدن گل‌ها و شکوفه‌ها؛ مناسب است با ادبیات فکاهی یا کمدی. فصل تابستان که با حرارت توأم است مناسبت است با ادبیات حماسی؛ فصل پاییز که گزش و سوزش دارد مناسب است با ادبیات طنز و فصل زمستان که مرگ طبیعت است مناسب است با ادبیات تراژدی.

فرهنگ ایرانی چه در دوره‌ی پیش از اسلام و چه در دوره‌ی پس از آن، بر روی کشورهای منطقه‌ تأثیر بسیار زیادی داشته است. دکتر تکمیل‌همایون چندی پیش بیان داشتند؛ پرتغال رفته بودم و با کمال تعجب در آرامگاهی در لیسبون روی قبری نوشته شده بود: «ای‌که بر ما بگذری دامن‌کشان/ از سر اخلاص الحمدی بخوان». در واقع زبان فارسی در گذشته در کشورهای بسیاری گسترش یافته بود؛ به طور مثال در تایلند و به خصوص در هندوستان زبان فارسی حدود ۷۰۰ سال سابقه داشته است، گذشته از زبان فارسی، فرهنگ ایرانی و هندی پیوسته در حال تبادل بوده است؛ این کشور دو بار توسط سپاه شاه‌طهماسب صفوی و نیز سلسله‌ی تیموریان فتح می‎شود. و همایون حدود ۱۵ سال در ایران پناهنده بود تا اینکه با قدرت نظامی شاه‌طهماسب توانست هندوستان را از شیرشاه پس بگیرد. هم‎چنین چندین تن از پادشاهان این سرزمین همسران ایرانی داشتند، از جمله همسر «همایون‌شاه» حمیده بانو بود که همراه همسرش به هندوستان رفت و آداب‌ورسوم ایرانی را در میان زنان هند رایج کرد.

پرفسور «علی احسن» از استادان ملی بنگال در کنفرانسی گفت، جشن نوروزی و مهرگان و بسیاری از دیگر پدیده‌ها را ما از ایرانیان آموختیم.

همچنین در زمان «شاه‌جهان»، تاج‌محل به‌عنوان قصر سلطنتی او ساخته شد، اما متأسفانه هنگام اتمام بنا او رخت از جهان بربست. «ممتازمحل» کاخ دیگری بود که برای ملکه‌ی ایرانی ساخته شد، او آداب‌ورسوم ایرانی را برپا می‌داشته است. می‌دانید که تاج‌محل نیز معماری ایرانی است که شخصی با لقب شیرازی آنجا را طراحی کرده است؛ این بنا به لحاظ هنری، فوق‌العاده قابل اهمیت است، دور این بنا، سنگ‌های عظیمِ یک‌پارچه‌ی حکاکی‌شده‌ای است که هنگام حکاکی اگر یک قسمت از این سنگ می‌شکست تمام سنگ از بین می‌رفت و هنرنمایی‌های روی آن نیز نابود می‌شد؛ این حکاکی هنرمندانه روی سنگ عظیم و یک‌پارچه قابل توجه است.

 

«هفت‌سین» برگرفته از «هفت سینی»

برخی معتقدند مراسم «هفت‌سین»، «هفت سینی» بوده است؛ چراکه اگر قرار باشد هفت‌سین، «سیر» و «سرکه» و «سمنو» و ... باشد، هزاران سین دیگر نیز می‌توان یافت، پس منطقی‌تر است هفت‌سین، هفت سینی باشد که در هریک از آن‌ها سبزه‌هایی که روی ستون‌ها رشد کرده بود، قرار داده می‌شد و هرکدام که بیشتر رشد می‌کرد، آن سال، سال آن محصول بود.

این مراسم از طریق ایرانیان به‌ویژه همسران ایرانی امپراتوران هند به دربارها راه می‌یافت و در ابیات شعرهای پارسی بسیار از این آیین باستانی را می‌خوانیم. البته نفوذ فرهنگ ایران در هند به طور یک‌طرفه و یک‌جانبه نبوده است، بلکه فرهنگ و ادبیات هند و داستان‌های بودا نیز به ایران سرایت کرده بوده است.

 

زمان خطی و زمان انباری

«ژاله آموزگار» استاد زبان‌های باستانی ایران در دانشگاه تهران مقاله‌های خوبی نوشته‌اند که در نشریه‌ها به چاپ رسیده است و به زبان‌های مختلفی نیز ترجمه شده است، یکی از این مقاله‌ها در مورد «زمان» است.

ما معمولاً از دو زمان برخوردار هستیم؛ زمان خطی و زبان انباری یا زبان دایره‌ای. زبان خطی، ممتد پیش می‌رود و زبان انباری قابل برگشت است و سیر آن بر روی یک دایره است؛ مثلاً تکرار هفت روز هفته، سی روز ماه، دوازده ماه سال و صد سالی که به‌عنوان قرن مطرح می‌شود. حالا چرا زمان در یک نقطه‌هایی گره می‌خورد و منجمد و تکرار می‌شود؟ برای اینکه اولاً، انسان عمر محدودی روی زمین دارد؛ ثانیاً، در روابط اقتصادی، سیاسی به‌ویژه در مورد کشاورزی و دامداری، انسان موظف است که ایام سال و ماه و فصول گوناگون را برای تربیت دام و احشام خود بشناسد. آموزگار نیز به این نکته اشاره کرده‌اند که اساساً زندگی بشر روی زمین در دوره‌ی اول، جامعه‌ی شبانی بوده است و دوره‌ی بعد دوره‌ی کشاورزی است که به نوعی دوره‌ی تمدن نیز هست.

حال این تقسیم‌بندی به زمان خطی و زمان انباری چرا اتفاق افتاد و این‌گونه زمان‌بندی قرار داده شده است؟ بخشی از آن مربوط به جشن‌هاست و بخشی به شخصیت‌های بزرگی است که در یک جامعه ظهور پیدا کرده‌اند؛ مثلاً تاریخ تولد پیامبران، پیشوایان یا تاریخ شهادت و رحلت آنان، همچنین مختصات زمانی و مکانی قهرمانان و دانشمندان و هنرمندان و عالمان موجب تذکار و تکرار ایام خاصی است؛ پیوسته در هر سال برای تولد بزرگان جشن می‌گیرند و برای مردگان و شهیدان عزاداری می‌کنند.

کتاب تاریخ ادبیاتی نوشتم که به چندین زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است (بدون اینکه بنده اطلاعی داشته باشم). در این کتاب تاریخ ادبیاتمان را به دوره‌ها و مکتب‌های فلسفی و سبک‌های ادبی، انواع ادبی و ادوار ادبی یادداشت کرده‌ام -تاریخ سلسله‌های سیاسی در کتاب حذف شده است، دوره‌ی فردوسی، سعدی، حافظ، صائب و ... آمده است. پس ما بر اساس زندگی شخصیت‌های بزرگ می‌توانیم تقسیم‌بندی زمانی داشته باشیم.

در مورد فردوسی جشن‌های بزرگی در کشورهای مختلف برگزار می‌شود؛ به طور مثال، بنده در یک سال به طور هم‌زمان در هندوستان، بنگلادش، پاکستان، آلمان و لهستان برای بزرگداشت فردوسی دعوت شدم.

 

یکی شدن نوروز و فروردین

در مورد نوروز اقلیتی از علما دینی به آن ایراد می‌گیرند و چندان با این جشن باستانی موافق نیستند، ولی اکثر علما و دانشمندان دینی نوروز را که قرین بهار است، ارج می‌نهند. در کتاب مفاتیح‌الجنان محدث قمی (اعلی‌الله مقامه الشریف) حدود ۱۱ تا ۱۳ صفحه در باب اهمیت نوروز بحث کرده است و از قول پیشوایان دین دستورهایی برای برگزاری این عید شریف صادر گشته است. مخالفان اقلیت معتقدند که جشن نوروز به دست جمشید گبر تأسیس شده است؛ اولاً که جمشید به دوره‌های اسطوره‌ای مربوط می‌شود و حقیقت حال او مشخص نیست، پاره‌ای او را با سلیمان نبی یکی می‌دانند و درباره‌ی او رطب و یابس بسیار گفته شده است. اما جشن نوروز به‌ویژه از زمانی که در بهار تثبیت شد متعلق به هیچ سلطانی نیست، بلکه متعلق به زمین و آسمان و تمامی مردم عالم است.

جمشید فصل را پایه‌گذاری نکرده است، فصل قرارداد الهی است. البته کسانی که در مورد نوروز تحقیق کرده‌اند، نوشته‌اند نوروز همیشه در ماه فروردین یا بهار برگزار نمی‌شده است. چرا؟ چون تقویم قدیم دو نوع بوده است: تقویم شمسی (سورات) و تقویم قمری (دورنا). همان‌طور که می‌بینید تقویم قمری در ایران پیش از اسلام نیز بوده است، نه ایران بلکه روم و اروپا نیز دارای تقویم قمری بوده‌اند، علت آن نیز این بوده است که هنوز مثل دوره‌ی تجدید حیات غرب (رنسانس) قطب‌نما اختراع نشده بود و مردم، کاروان‌ها و کشتی‌ها از روی ستارگان حرکت می‌کردند و نیز مردم قراردادهای مالی و اقتصادی خود را با شکل ماه تنظیم می‌کردند، چون شکل ماه در طول ۳۰ روز تغییر می‌کرد -به‌اصطلاح حکما دارای غره و سَلخ بود؛ یعنی ضعیف و باریک می‌شد و دومرتبه کامل و روشن می‌گردید، از روی حرکت ستارگان و شکل ماه، محاسبات روزانه، ماهانه و سالانه انجام می‌شده است و ثوابت و سیارات نقش مهمی در تعیین تقویم داشتند. نوروز نیز بر این اساس تغییر می‌کرده است، ولی این امر در زمان ملک‌شاه سلجوقی تثبیت و قرار می‌شود که نوروز را در اول ماه بهار یعنی فروردین برگزار کنند.

این پدیده نشان می‌دهد که از این دوره یک نوع تقارن و توأمان بین نوروز و بهار به وجود آمده بوده است و موجب شده است که در سایر سرزمین‌ها -و چون نوروز را ایرانیان جشن می‌گرفتند- یعنی در خاورمیانه و خاور دور و خاور نزدیک و ... نوروز نیز در ماه فروردین باشد. حتی در روم تقریباً چند سال قبل از ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام، ژولیت سزار دستور داد که سال را از قمری به شمسی برگردانند.

در کشورهای آسیای میانه و به خصوص در شبه‌قاره، طایفه‌ای از قزلباش‌ها از دوره‌ی صفویه در هندوستان راه پیدا کردند و در آنجا ساکن شدند که هنوز همچون ایرانیان جشن نوروز را برپا می‌دارند.

نکته‌ی دیگر در مورد اشعاری است که در وصف نوروز و بهار در ادبیات ما وجود دارد. دیوان شعرا را که می‌خوانید در این باره بسیار سروده‌اند؛ به طور مثال، «منوچهری دامغانی» می‌سراید:

بر لشگر زمستان، نوروز نامدار       کرده‌ست رای تاختن و قصد کارزار

وینک بیامده‌ست به پنجاه روز پیش       جشن سده، طلایه‌ی نوروز و نوبهار

من از باب سفرهایی که به کشورهای عربی داشتم، به مناسبت‌های فرهنگی و بزرگداشت‌هایی که در مورد حافظ و سعدی داشتند، در کنگره‌ی حافظ با کمال تعجب دیدم که امیر کویت مکرر تکرار می‌کردند «المهرجانات»؛ وقتی پرسیدم، فهمیدم منظور همین مهرگان ماست و نه تنها به جشن مهرگان و جشن نوروز ما مهرجانات می‌گویند که به تمام جشن‌هایشان می‌گویند مهرجانات.

 

حضور کلمات فارسی در عربی

بنابراین می‌بینیم که فرهنگ ایرانی فراتر از مرزهای جغرافیایی ما به کشورهای بسیاری راه پیدا کرده است. برای کسانی که نگران هستند که چرا ورود کلمات عربی به فارسی زیاد است عرض می‌کنم که «آسیه اسبقی» در آلمان کتابی نوشته است به‌عنوان «لغت‌های دخیل فارسی در عربی»؛ این محقق ارجمند حدود ۳ هزار کلمه نام می‌برد که از فارسی در عربی راه یافته است. چگونه می‌شود بین لغت‌های فارسی و عربی دیوار چین برقرار کرد؟ بسیاری از واژگان متعلق است به زبان‌های آرامی، آشوری، بابلی، کلدانی و سومری و ... نمی‌دانم چه کسی این تقسیم‌بندی ناصواب را انجام داده است؛ ازاین‌رو، از سال ۱۳۶۶ به بعد که فارغ‌التحصیل شدم در حال تصحیح مطالب غلطی هستم که خوانده‌ام یا شنیده‌ام.

پیش از اسلام چه بسیار موسیقی ایرانی در عراق و عربستان نفوذ کرده بود. اینکه ما با موسیقی عربی ارتباط برقرار می‌کنیم به این خاطر است که به لحاظ فرهنگی با موسیقی ما هماهنگ است. این اشتراک موسیقی، اشتراک فرهنگی ما را نشان می‌دهد.

اینکه هنوز هم تکرار می‌شود که عرب‌ها آمدند به ایران، خیر، عرب‌ها به ایران نتوانستند ورود کنند. «سعید نفیسی» می‌گوید ایران در آن زمان ۱۴۰ میلیون تن جمعیت داشته است، از لشکر ساسانی هزار هزار فرار می‌کردند و به لشکر عرب می‌پیوستند. این لشکر همان لشکری بود که در دوره‌ی خسروپرویز توانست مصر را فتح کند و اینکه چرا به ساسانیان دیگر سرویس نمی‌دادند بحثی دیگر است؛ یعنی اینکه ارتش ساسانی به دربار ساسانی و حکومت ساسانیان اعتقاد نداشتند. احسان طبری در کتاب «بررسی برخی جنبش‌ها در ایران» نقد می‌کند که سرداران ایرانی به لشکر عرب می‌پیوستند و یکی از آنان که نامش زنده پیروز بود نام خود را به عربی ترجمه کرد به‌عنوان یحیی‌بن‌منصور! و به لشکر عرب پیوست و الا از ۱۰ هزار تا ۴۰ هزار تن لشکر عرب قادر نبودند که ایران ۱۴۰ میلیونی را شکست دهند، بلکه همه تلاش می‌کردند که ساسانیان را شکست دهند. ادوارد براون نیز نوشته است به‌قدری زبان پهلوی ساسانی پیچیده، مبهم و فهم آن مشکل بود، خود کسانی که پهلوی‌زبان بودند منتظر بودند که بالاخره از این زبان دشوار نجات پیدا کنند و در صدر اسلام آموختن عربی برایشان آسان‌تر بود.

از سویی، در زمانی که اعراب حکومت داشتند تمام کارگزاران آن‌ها ایرانی بودند. در مجالس درس حضور ایرانیان پررنگ بود به‌طوری‌که صدای اعتراض مروان بلند بود که قبل از اسلام ما دست‌نشانده‌ی ایرانیان بودیم حال با ظهور اسلام باز هم تمام اساتید مجالس درس از ایرانیان هستند؛ لذا تمام کارها توسط ایرانیان اداره می‌شد، چه در دوره‌ی بنی‌امیه و چه در دوره‌ی بنی‌عباس.

به‌هرروی، می‌بینیم که در سرزمین‌های دیگر این جشن به زیبایی برگزار می‌شود و ما افتخار می‌کنیم. ابن‌سینا می‌گوید ایران قلب عالم است. فلسفه‌ی «نور و ظلمت» از سهروردی است و او یکی از بزرگانی است که بین ایران قبل از اسلام و ایران بعد از اسلام پیوند ایجاد کرده است و بیان می‌کند این دو ایران هیچ‌گونه تضادی با یکدیگر ندارد.