شناسهٔ خبر: 31095 - سرویس اندیشه

تجزیه و تحلیل نظام معنایی سبک زندگی در ایران معاصر؛

«ازدواج سفید» تقابل سبک زندگی واقعی با سبک زندگی توهمی

علی عباسی سبک زندگی توهمی کنش نیست زیرا از تفکری خاص پیروی نمی‎کند، پدیده‎ای است که تنها «نمود» دارد و «بود» ندارد، در واقع عنصر عقل و آگاهی در آن سهمی ندارد؛ ازدواج سفید بین دو قطب ازدواج سنتی و فحشا به نوعی به این سبک از زندگی برمی‎گردد.

 

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: علی عباسی دانشیار دانشگاه شهید بهشتی (گروه زبان و ادبیات فرانسه) یکی دیگر از اعضای حلقه‌ی نشانه‎شناسی تهران است که به ایراد سخنرانی خود با عنوان تجزیه و تحلیل نظام معنایی «سبک زندگی» در ایران معاصر: تقابل «سبک زندگی واقعی» با «سبک زندگی توهمی» (با تکیه بر «مربع واقعیت‌نمایی»، مکتب پاریس) پرداخت. در ابتدا خلاصه‎ی سخنرانی وی می‎آید و در ادامه مشروح سخنان او در یازدهمین هم‎اندیشی حلقه‌ی نشانه‎شناسی تهران خواهد آمد.

 

«به‌طور‌کلی، حرکت، عبور و گذر از نظام‌های معنایی خودکار و روزمره را با تکیه بر «آگاهی»، «سبک» می‌نامیم. این گذر «خلقی جدید» را به همراه دارد که بر ستون‌ها و بستر خود که همان «سنت» است شکل گرفته است و به‌هیچ‌وجه از آن جدا نیست. از آنجایی که سبک، خلقی است جدید، پس یک «کنش» است و چون کنش است کنشگر آن به این «تغییر» و «تحول» کاملاً «آگاه» است و همچون هر کنشی دارای یک «برنامه‌ی روایی»، یک «هدف» و یک «غایت» است («کنش» بدون غایت و هدف معنا ندارد و نکته این است که کنش خاص انسان است). بر این اساس، سبک نوعی هنجارگریزی و شالوده‌شکنی است و کنشگر با گریز از هنجارهای مکانیکی سعی دارد نظام معنایی جدیدی را به وجود آورد که لبریز از حضور در جهان خودِ کنشگر است. با عبور از نظام‌های معنایی مکانیکی و یخ‌زده و رسیدن به نظام‌های معنایی پویا و خلاق سبکی جدید، هنجارها و الگوهای جدیدی نمایان می‌شوند که در نتیجه گفتمان جدیدی شکل می‌گیرد که سرشار از معنای افزوده بر بستر معنای قدیم است. در واقع، سبک نوعی شکل و روش بیان است که در سطح برونه‌ی نشانه رخ می‌دهد و از آنجایی که برونه پیش‌فرض خود را (برعکس این امر صادق نیست) در درونه می‌یابد، به‌درستی می‌توان ادعا کرد که سبک ارتباط تنگاتنگی با درونه‌ی خود دارد و از آن جدا نیست. سبک بیان و روشی است که نگاه به جهان فاعلِ معناساز را نشان می‌دهد، به همین خاطر سبک شکل بیان یک اندیشه یا یک نظام معنایی است.

با تقسیم «سبک زندگی» به دو گروه بزرگ یعنی «سبک‌های زندگی واقعی» و «سبک‌های زندگی توهمی» و همچنین با توسل به تعریف بالا از «سبک»، هدف از این مقاله بررسی «سبک زندگی» در ایران معاصر است. «سبک زندگی» همچون هر سبک دیگری یک نظام معنایی است و همچون هر نظام معنایی دارای نظام ارزشی مخصوص به خود است که ارائه‌دهنده‌ی نگاه به جهان کنشگر است. بر این اساس و برای دستیابی به این نظام معنایی تلاش می‌کنیم سازوکار و چگونگی تولید معنای این نظام‌های معنایی یا سبک‌های زندگی در ایران مورد بررسی و نقد قرار گیرد؛ به‌عنوان نمونه، داشتن «فرزند بیشتر یا فرزند کمتر»، «حضور حیوانات اهلی در خانه»، «طلاق‌های زودهنگام»، «ازدواج موقت»، «ازدواج سفید» و غیره سبک‌های زندگی هستند و هدف، بررسی کارکرد این سبک‌های زندگی به‌صورت جدا و همچنین در چینش با یکدیگر است. بدین منظور با کمک گرفتن از نشانه‌شناسی مکتب پاریس به‌عنوان ابزار این پژوهش و خصوصاً با استفاده از «مربع واقعیت‌نمایی»، ابتدا نشان خواهیم داد که چگونه و چرا بعضی از این «سبک‌های زندگی» «واقعی» و بعضی دیگر «توهمی» هستند و چگونه «کنشگر» با تکیه بر «عقل»، «تفکر» و «آگاهی» به «سبک زندگی واقعی» می‌رسد («سبک زندگی واقعی» که ریشه در سنت فرهنگی هر کشوری دارد) و چگونه کنشگر دیگر با یاری جستن از تقلید که در ارتباط با «نه-آگاهی» است در «سبک زندگی توهمی» قرار می‌گیرد».

 

علی عباسی: هر چیزی که «بود و نمودش» با هم یکی باشد «واقعیت» است

در ابتدا بهتر است ابزار کارم در موضوع سبک زندگی واقعی یا توهمی را توضیح دهم، همان‌طور که دکتر معین و دکتر شعیری به آن اشاره کردند.

این تحقیق را با این الگو شروع کردم که ما یک مربع داریم به نام مربع واقع‎نمایی که از چهار ضلع تشکیل شده است. هروقت چیزی «بود و نمودش» با هم یکی بود به آن می‎گویند «واقعیت»؛ یعنی اگر «بود» داشتید، نمود واقعیت است {محور اول}. حالا اگر «نمود» داشته باشید و «نه‎بود» داشته باشید در این صورت به آن «توهمی» اطلاق می‎‌شود {محور دوم}.

اگر «بود» داشته باشید، نمود نداشته باشید -یعنی «نه‎نمود» داشته باشید- می‎شود «رمز و راز» {محور سوم}. به طور مثال برای ما مسلمانان خدا رمز و راز است، چون هست اما دیده نمی‎شود و اگر نه‎بود و نه‎نمود داشتید «دروغ» است {محور چهارم}. حرکت‎هایی هم که انجام می‎شود روی این چهار محور خواهد بود و به گونه‎ی دیگری صورت نمی‎گیرد. بحث من بیشتر به بحث توهم برمی‎گردد.

یک مثال می‎زنم که موضوع مورد بحث کاملاً ملموس شود. شما به رستوران می‎روید و جلوی آن می‎بینید که یک خروس جلو می‎آید و به شما سلام می‎دهد، اینجا یک پارادوکس ایجاد می‎شود؛ یعنی نظامی پیش روی شما به وجود می‎آید که در آن پارادوکس وجود دارد، از یک طرف «خروس» است و از طرف دیگر «حرف می‎زند»، چون دو عنصر انسان و خروس دارید -دقت کنید قصد دارم از ازدواج سفید صحبت کنم که این دو عنصر وجود ندارد-. خروس بودش فرض بگیریم قوقولی کردن است با صورتی که همه می‎بینیم، منتها در اینجا می‎بینید که قیافه خروس است اما «نه‌بود» دارد؛ یعنی قیافه خروس است اما مثل انسان حرف میزند؛ پس شما دچار توهم می‎شوید -اینجا از واقعیت به توهم افتادید-. در واقع نه‎نمود دارد یعنی نه‎انسان برای شما ایجاد می‎شود؛ پس رمز و راز است. این بازی دوتایی کودک را به رستوران می‎کشاند که غذا بخورد.

 این متد من در این مطالعه بود که از مکتب پاریس آن را الهام گرفته‎ام، حالا بر اساس آن می‎خواهم سبک‎‎های زندگی را در این مطالعه روی این محور قرار دهم و روشن کنم که کدام‌یک از آن‎ها واقعی است و کدام توهمی.

 

سبک گذر از نظام معنایی خودکار

اولین کاری که در این مرحله می‎خواهم ارائه دهم تعریفی از «سبک»[۱] است. در ابتدا نیز به این مسئله اشاره کنم که به رالز[۲] می‎گویند شما از واژگان سختی استفاده می‎کنید، واژگانی که ریشه در زبان یونان دارد و ما از آن چیزی نمی‎فهمیم، چرا؟ در پاسخ می‎گوید، من ساختار شکستم و شالوده‎شکنی کردم، چرا؟ چون این زبانی که شما از آن استفاده می‎کنید زبان بورژواهاست، من از این زبان صحبت می‎کنم تا زبان بورژوازی نابود شود. این سخنان به این معنی است که اگر شما چیزی را شکستید باید تولید معنا کند و نیز باید آگاهانه باشد و خلق جدیدی را منجر شود. حالا ببینیم این سبک‎هایی که در ایران وجود دارد به چه صورت کار می‎کنند؟ البته من در این فرصت کوتاه تنها به یکی از آن‎ها خواهم پرداخت.

به‌طورکلی «حرکت، عبور، گذر از نظام‎های معنایی خودکار (مکانیکی) و روزمره را با تکیه بر آگاهی -این‎ها عناصر کلیدی آن است- سبک می‎نامند». این «گذر» خلقی جدید را به همراه دارد که بر ستون‎ها و بستر خود که همان «سنت» است، شکل گرفته‎اند و به‌هیچ‌وجه جدا از آن نیست؛ این فرایندی بود که اساتید در صحبتهای خود به آن اشاره داشتند.

در واقع شما بستری دارید و سبک وقتی رخ می‎دهد که روی این بستر باشد، بدین معنی که جدا از آن نخواهد بود. وقتی شما می‎گویید ما مدرن هستیم، یعنی ریشه در سنت ملی-مذهبی خودتان دارد. زمانی که شما ادعا دارید من پست‎مدرن می‎نویسم یا پست‎مدرن نقاشی می‎کنم، اول باید مدرنیته را تجربه کرده باشید تا بتوانید پست‎مدرن بنویسید. در ایران که هنوز مدرنیته نیامده است پس چگونه ممکن است پست‎مدرن نوشت؟ این یک پرسش است و در واقع برای خودم یک پرسش گذاشتم تا ببینم باید به چه صورت کار کنم.

سبک‎های زندگی نیز به همین صورت است، شما روی یک بستر نشسته‎اید حالا می‎خواهید خلق جدیدی آغاز کنید، این خلق جدید باید معنا داشته باشد؛ برای همین است که واژگان کلیدی‎اش «حرکت، عبور، گذر» است، گذر از چه چیزی؟ از آن بستری که شما داشتید؛ این منطق آن است.

سبک خلقی است جدید، پس یک «کنش» است و چون کنش است، کنشگرِ آن به این «تغییر» و «تحول» کاملاً «آگاه» است و همچون هر کنشی دارای یک «برنامه‌ی روایی»، یک «هدف» و یک «غایت» است.

«کنشِ» بدون غایت و هدف معنا ندارد و نکته این است که کنش خاص انسان است، بگذریم از اینکه بی‌معنایی هم خود یک معناست.

 

خلق معنایی جدید روی یک بستر

مرحله‎ی بعد، هدف جلو است؛ یعنی چیزی دیگر به آن اضافه می‎شود؛ در این تعریف‎ها آگاهی نبوده است اما عنصر آگاهی وجود دارد و من گذاشتم. حالا چرا عنصر آگاهی هم به آن افزوده شده است؟ پاسخ: از آنجایی که سبک، خلقی جدید ایجاد می‎کند -اگر ازدواج سفید خلقی جدید است- پس باید یک کنش باشد و کنش نیز تنها مخصوص انسان است. حیوان کنش ندارد، بار می‎برد، اما آگاه نیست. شما وقتی که کاری را انجام می‎دهید باید آگاهانه و نیت‎مند باشد، چیزی که دکتر شعیری در صحبت‎های خود به آن اشاره کردند. شما در فیلم «عصر جدید» می‎بینید که چارلی چاپلین در حالت مکانیکی افتاده است، چرا؟ چون آگاهانه کار نمی‎کند. خود مارکس[۳] هم می‎گوید، انسان با کار کردن خودش را روی حقیقت روی زمین نشان می‎دهد. با کدام کار کردن؟ با کار کردن آگاهانه.

پس اگر این‌طور باشد خود مارکس هم «اصلی» را برای خودش می‎گذارد و «نه‎اصل» را آغاز می‎کند. افلاطون نیز همین کار را کرد و «مُثُل» را گذاشت، ارسطو نیز همین کار را کرد، هایدگر[۴] نیز این کار را کرد و «هستی» را گذاشت، ژان‌پل سارتر[۵] نیز همین را گذاشت، می‎گوید شما الآن وجود ندارید بعداً وجود دارید، به شرط اینکه آگاه شوید.

آلبرت کامو[۶] مسئله‌ی پوچی را مطرح می‎کند، وی معتقد است که انسان پوچ انسان آگاه است و انسانی که پوچ نیست انسان ناآگاه محسوب می‎شود.

پس شما یک اصل دارید که از آن اصل جدا می‎شوید نه اینکه طرد کنید؛ در نتیجه ما یک فرایند را طی می‎کنیم، از این اصل که جدا شوید یک گام به جلو می‎آیید و یک خلق جدید به وجود می‎آورید؛ بدین‌ترتیب باید گفت، خلق جدید همیشه روی یک بستر نشسته است، اگر آن بستر وجود نداشته باشد خلق جدید معنایی ندارد. این واژگانی که در بالا در مورد سبک به آن‎ها اشاره شد در واقع واژگان کلیدی بودند.

خلق جدید یک کنش است؛ پس تغییر و تحول در آن وجود دارد، اگر تغییر و تحول وجود دارد، پس عنصر آگاهی در آن رخ داده است، در غیر این صورت نمی‎توان برای آن تغییر و تحول در نظر گرفت زیرا مکانیکی می‎شود (چون ما به تحلیل‎های گفتمانی معتقد هستیم). پس اگر به این صورت باشد، من تحلیل‎های مکانیکی را کنار می‎گذارم و ارتباط فرد با متن خودش را در نظر می‏گیرم، این امر کاملاً آگاهانه است و همچون هر کنشی دارای یک برنامه‎ی روایی است؛ یک هدف و یک غایت. کنش بدون غایت و هدف معنا ندارد و نکته این است که کنش خواست انسان است.

 بر این اساس سبک نوعی هنجارگریزی و شالوده‎شکنی است و کنشگر با گریز از هنجارهای مکانیکی سعی دارد نظام معنایی جدیدی را به وجود آورد. شما وقتی از این عبور می‎کنید قرار است یک گفتمان و یک نظام معنایی جدیدی آغاز کنید که لبریز از حضور در جهان خود کنشگر است، تازه در این لحظه است که شما حضور دارید. شجریان سبک دارد و آن لحظه‎ای که سبک خود را اجرا می‎کند حضور دارد، اما برخی که سبک ندارند عنصری تقلیدی هستند.

با عبور از نظام‎های معنایی مکانیکی و یخ‎زده و رسیدن به نظام‎های معنایی پویا و خلاق سبک جدیدی، هنجارها و الگوهای جدیدی نمایان می‎شود که در نتیجه گفتمان جدیدی شکل می‎گیرد که سرشار از معنای افزوده بر آن معنای قبلی است و اصلاً جدا از آن نیست، در واقع بر بستر معنای قدیم نشسته است. از هیچ، هیچ‌چیز به عمل نمی‎آید، اگر چیزی به عمل می‎آید به این دلیل است که چیزی در پیش از آن وجود داشته است.

«بر این اساس، سبک نوعی هنجارگریزی و شالوده­شکنی است و کنشگر با گریز از هنجارهای مکانیکی سعی دارد نظام معنایی جدیدی را به وجود آورد که لبریز از حضور در جهان خودِ کنشگر است.»

«عبور از نظام‌های معنایی مکانیکی و یخ‌زده و رسیدن به نظام‌های معنایی پویا و خلاق سبکی جدید، هنجارها و الگوهای جدیدی نمایان می‌شوند که در نتیجه گفتمان جدیدی شکل می‌گیرد که سرشار از معنای افزوده بر بستر معنای قدیم است (فرایند دیده می‌شود).»

«در واقع، سبک نوعی شکل و روش بیان است که در سطح برونه‌ی نشانه رخ می‌دهد و از آنجایی که برونه پیش‌فرض خود را (برعکس این امر صادق نیست) در درونه می‌یابد، به‌درستی می‌توان ادعا کرد که سبک ارتباط تنگاتنگی با درونه‌ی خود دارد و از آن جدا نیست. سبک بیان و روشی است که نگاه به جهانِ فاعلِ معناساز را نشان می‌دهد، به همین خاطر سبک شکل بیان یک اندیشه یا یک نظام معنایی است.»

 

سبک زندگی واقعی و توهمی

ازاین‌رو، سبک‎های زندگی را در ایران به دو قسمت سبک زندگی واقعی و سبک زندگی توهمی تقسیم کردم. سبک زندگی واقعی همیشه یک نگاه به جهان دارد، یک اندیشه دارد و سبک زندگی توهمی این نگاه به جهان را ندارد. در واقع با تقسیم «سبک زندگی» به دو گروه بزرگ یعنی «سبک‌های زندگی واقعی» و «سبک‌های زندگی توهمی» و همچنین با توسل به تعریف بالا از «سبک»، هدف از این مقاله بررسی «سبک زندگی» در ایران معاصر است. «سبک زندگی» همچون هر سبک دیگری یک نظام معنایی است و همچون هر نظام معنایی دارای نظام ارزشی مخصوص به خود است که ارائه‌دهنده‌ی نگاه به جهان کنشگر است.

بر این اساس و برای دستیابی به یک نظام معنایی تلاش می‎کنیم سازوکار چگونگی تولید معنای این نظام‎های معنایی یا سبک‎های زندگی در ایران را مورد بررسی قرار دهیم؛ سبک‎های زندگی مثل «فرزند بیشتر تا فرزند کمتر»، «حضور حیوانات اهلی در خانه»، «طلاق‎های زودهنگام»، «ازدواج موقت» و «ازدواج سفید».

از تمام این موارد من در این مطالعه روی «ازدواج سفید» متمرکز شده‎ام.

 

همایش نشانه شناسی-عباسی

 

روش کار، مکتب پاریس

حالا بر اساس روش کار -مکتب پاریس همیشه به این شکل کار می‎کند؛ یعنی یک نظام را می‎گیرد و آن را تبدیل می‎کند به واحدهای معنایی و واحدهای تمایزدهنده‎ی آن را پیدا می‎کند و برای اینکه این واحدهای معنایی متمایزکننده را پیدا کند حتماً باید یک مقایسه داشته باشد مثل باد، باغ، بام؛ این چیزی است که از زبان‎شناسی الهام گرفته است- من می‎خواهم نشان دهم که چگونه کنشگر (کنشگر ازدواج) با تکیه بر عقل، تفکر و آگاهی به سبک زندگی واقعی می‎رسد (سبک زندگی واقعی که ریشه در سنت فرهنگی هر کشوری دارد) و چگونه کنشگر دیگر با یاری جستن از تقلید و نه‎آگاهی -نگفتم آگاهی نیست بلکه تأکید می‎کنم نه‎آگاهی- در سبک زندگی توهمی قرار می‎گیرد. برای همین باید در اینجا دستور زبان‎های آن را بدهم تا بتوانم آن‎ها را مقایسه کنم که «بودشان» بیرون بیاید؛ بدین منظور با کمک گرفتن از نشانه‌شناسی مکتب پاریس به‌عنوان ابزار این پژوهش و خصوصاً با استفاده از «مربع واقعیت‌نمایی»، ابتدا نشان خواهیم داد که چگونه و چرا بعضی از این «سبک‌های زندگی»، «واقعی» و بعضی دیگر «توهمی» هستند.

 

دستور زبان ازدواج عرفی (به‌اصطلاح لانگ)

برای این کار دستور زبان ازدواج عرفی یا سنتی، به‌اصطلاح من لانگ[۷] آن‎ها را پیدا کردم (چیزی که دکتر شعیری در مقاله‎شان به آن اشاره کردند). سوسور[۸] هم گشت و در ابتدا لانگ را پیدا کرد، حتی دریدا[۹] مدلول سوسور را گرفت، نگفت وجود ندارد، بلکه معتقد بود اصل در حرکت است و تنها آن را در حرکت انداخت؛ یعنی اصل را نگه داشت.

برگردیم به دستور زبان ازدواج. قبل از هر چیز تأکید داشته باشم که قرار است من در این مطالعه تنها یک تحلیل را ارائه دهم و به خوب یا بد بودن آن کاری ندارم، در واقع من یک پدیده را در جامعه دیده‎ام و می‎خواهم بدانم نظام معنایی آن چگونه است.

وقتی می‎گوییم ازدواج، این یک معنایی و یک دستور زبانی دارد. در دستور زبان ازدواج عرفی شما حداقل دو کنشگر دارید -آن‎ها شخصیت نیستند به این مسئله دقت داشته باشید-، نزدیکی تن دارید، منتها باید کنشگر سوم نیز بیاید. کنشگر سوم که ورود پیدا می‎کند این کار را مقبول یا مشروع می‎کند؛ پس در ازدواج عرفی حضور کنشگر سوم صددرصد الزامی است. در ضمن در تعریف ازدواج عرفی -یعنی جز لانگ آن نیز هست- حتماً به هدف بچه‎دار شدن جلو می‎روند، البته اگر این اتفاق نیفتاد مشکلی نیست، اما هدف اول آن، این منظور است.

 

دستور زبان ازدواج سفید (به‌اصطلاح لانگ)

در دستور زبان ازدواج سفید دو کنشگر را داریم، نزدیکی دو تن را داریم و حذف کنشگر سوم با قصد و نیت فرزند یا فرزندان -در این نوع ازدواج نیز قصد و نیت فرزنددار شدن وجود دارد-؛ اما تفاوت آن در حذف عنصر سوم یعنی کنشگر سوم است. وقتی قرار است چیزی معنا پیدا کند خودش را در تمایز نشان می‎دهد (همان‌طور که در بالا به آن اشاره شد)، برای این کار باید قطب‎ها را پیدا کرد، مثل گرم-سرد، مرگ-زندگی. من نیز در این پژوهش ازدواج را گرفتم و برای ادامه کار باید قطب آن را نیز بیاورم.

 

دستور زبان فحشا (به‌اصطلاح لانگ)

اینجا نیز دوباره تأکید می‎کنم من قرار نیست بگویم فحشا بد است یا خوب، ازدواج خوب است یا بد، ازدواج سفید خوب است یا بد، من یک محقق هستم و تنها وظیفه دارم مسائل و پدیده‎های اجتماعی و فرهنگی را که می‎بینم، تحلیل کنم.

دوباره در این بخش نیز می‎بینید که همین فرمول است؛ نزدیکی دو تا تن را دارید، حذف کنشگر سوم بدون قصد و نیت داشتن فرزند و تنها لذت جنسی هدف است.

 

تحلیل ازدواج عرفی، سفید و فحشا

حالا اگر تمام این تحلیل‎ها را در یک فرمول قرار دهیم، یک «بود» داریم و یک «نمود». «بود» ازدواج عرفی، نزدیکی دو تا تن به یکدیگر است بر اساس شرع یا قانون با نیت داشتن فرزندان؛ به این می‎گویند واقعیت. اما ازدواج سفید به این صورت می‎شود که «بود» ازدواج عرفی را ندارد، «نه‎بود» دارد؛ یعنی نزدیکی دو تا تن را دارد، اما نه بر اساس شرع یا قانون -کنشگر سوم-؛ زیرا کنشگر سوم را به طور دائم حذف می‎کند و عنصر سوم وجود ندارد.

شما بر اساس این منطق ارسطویی (منطقی که در نشانه‎شناسی مورد قبول است) از واقعیت حرکتی را به طرف توهم انجام می‎دهید. چرا؟ چون یک ظاهر وجود دارد، مثل آنکه شما یک موز شما داشته باشید منتها از موزهایی که در دکور قرار می‏دهند، در آن چیزی وجود ندارد، بود و نه‎بود ندارد. شما یک موضوع حقیقی دارید که بودش هم دارد و نمودش را نیز دارد، ولی موضوع مصنوعی یا همان موز پلاستیکی این را ندارد؛ این دو ظاهر (با آن متد و روشی که در بالا به آن اشاره شد) این را در حال بیان کردن است.

حالا پرسش می‎کنم: همان‌طور که مطالعه می‎شود، تمایز این دو ازدواج (ازدواج عرفی و ازدواج سفید) در کنشگر و عنصر سوم است، علت چیست؟

در ازدواج سفید در واقع یک ساختارشکنی و هنجارگریزی رخ داده است و این نمی‎تواند بدون معنا باشد. اگر این معنا را من بیرون کشیدم -حداقل برای خودم- سبک و خلق جدید است و عنصر آگاهی نیز در آن وجود دارد. اگر این معنا بیرون نیاید جای پرسش بسیار بزرگی دارد: تمایز دو ازدواج در کنشگر سوم است، حال علت چیست؟

 

ازدواج سفید و تقلید از فرهنگ غرب

احتمالاً دو کنشگر اول و دوم ازدواج سفید دارای توقع و اندیشه‎ی خاص هستند و هدف آنان بیان یک اعتراض است، اعتراض به دستور زبان ازدواجی که رایج است. در واقع همیشه سبک جدید اعتراض و یک شورش است، حالا شورش به چه چیزی خواهد بود؟ همان‌طور که رولان بارت[۱۰] شورش کرد و زبان جدیدی آورد، اعتراض به نظام ازدواج سنتی به خاطر قوانین آن، اعتراض به فحشا شاید علت آن باشد؛ زیرا ازدواج سفید بین دو ازدواج عرفی و فحشا قرار دارد.

حالا اگر اعتراض به فحشاست چرا این عمل در اسم‎گذاری فحشای سفید نام نگرفت؟ دوباره تأکید دارم که ارزش‎گذاری نمی‎کنم فقط سؤال می‎کنم که چرا ازدواج سفید و چرا فحشای سفید نه؟ آیا ازدواج سفید گذر و عبور از ازدواج عرفی است؟ پس در این حالت، سبک زندگی واقعی است. اگر این باشد و آگاهی نیز باشد، صددرصد یک نوع سبک جدید است و در این صورت باید معنای جدیدی خلق کرده باشد؛ معناهای (فرضی‎ها) آن، این می‎شود:

 ۱. اعتراض به دست‌وپاگیر بودن «قوانین شرعی» در ازدواج عرفی و سنتی است؛ منظور این است که عنصر و کنشگر سوم دست‌وپاگیر است. اما تا آنجایی که من اطلاع دارم آن‌قدر هم دست‌وپاگیر نیست، همان‌طور که دکتر ساسانی در مقاله‎شان بحث کردند؛ یعنی هر دو طرف قرارداد الفاظ را بیان کنند (کافی است که دو کنشگرِ اول و دوم خود نقشِ کنشگر سوم را به عهده بگیرند و فقط الفاظ را به‌درستی جاری کنند؛ عمل ازدواج صورت گرفته است) محرم هستند؛ پس این چیز خیلی سختی نمی‎تواند باشد.

۲. اعتراض به قوانینی چون مهریه، جهیزیه و غیره است. در اینجا نیز فکر نمی‎کنم مهریه آن‌قدر دست‌وپاگیر باشد، چون دو طرف قرارداد در مورد آن می‎توانند به تفاهم برسند و با هم ازدواج کنند و بگویند با یک ریال راضی هستیم؛ پس امری نشدنی نیست.

۳. توان اندک اقتصادی در امر ازدواج عرفی و سنتی است؛ یعنی شاید گفته شود که قدرت اقتصادی ندارند و به این امر اعتراض داشته باشند. در واقع توان اندک اقتصادی برای امر ازدواج سنتی و عرفی است. احتمالاً به دلیل اقتصاد ضعیف دو کنشگر اول و دوم (بحران بیکاری)، این دو کنشگر نمی‌توانند از قوانین ازدواج سنتی پیروی کنند.

خیر، این‌طور هم نمی‎تواند باشد، کسی که وارد این امر -ازدواج سفید- می‎شود حداقل می‎تواند یک خانه رهن کند. اتفاقاً این ازدواج غالباً در طبقه‌ای رخ می‌دهد که توان مالی نسبتاً خوبی دارند یا طبقه‌ی متوسط هستند و این دو کنشگر حتی حلقه‌ی ازدواج هم می‌خرند، خانه‌ای را هم اجاره کرده‌اند و برای اجاره‌ی خانه در تهران حداقل ۲۰ میلیون تومان رهن لازم است.

پس اعتراض به چه چیزی است که من متوجه نمی‎شوم؟ دو کنشگر به دلیل اختلافات فرهنگی که دارند -یکی از دانشجویان در سر کلاس این موضوع را مطرح کرد-، مثلاً بین اهل‌سنت و شیعه یا بهایی وجود دارد، اگر این را بپذیریم پس باید پنهانی ازدواج کنند درصورتی‌که ازدواج سفید به شکل پنهانی صورت نمی‌گیرد. حالا شاید گفته شود که خانواده‎هایشان موافق نیستند؛ پس روی اصل ازدواج مشکلی ندارند.

 یا شاید اعتراض به قوانین این امر (ازدواج) باشد؟ فکر نمی‎کنم این هم باشد؛ زیرا پیدا کردن یک خانه سخت‎تر از پیدا کردن یک محضر برای عقد است، برای گرفتن یک خانه ده‎ها خانه را باید رفت و دید، اما رفتن و برگشتن از محضر این‌قدر مشکل نیست، در واقع پیدا کردن یک خانه برای اسکان گزیدن بسیار دشوارتر از رفتن محضر است. احتمالاً بشود گفت «تقلید» است از آنچه که در غرب رخ می‌دهد، چون در فرانسه نیز ازدواج سفید داریم؛ تعریفی که در ازدواج سفید دارند این است که این دو با هم ازدواج می‎کنند اما نتیجه‎ی تن‌به‌تن ندارند. همین است که در تعریف آن از واژه‎ی کلک و فریب استفاده می‎شود؛ یعنی کلک و ضدقانون است. ازدواج سفید فرانسه بدین معناست، دولت را فریب می‎دهند که ویزا بگیرند؛ به طور مثال یک ایرانی با یک فرانسوی برای گرفتن ویزا ازدواج می‎کند، اما برخورد تن‌به‌تن ندارند.

شاید هم بتوان گفت این (ازدواج سفید) یک ژست روشن‌فکری است، اما اگر مسئله‌ی روشن‌فکری باشد به آسانی نمی‎شود از کنار آن گذشت، چون روشن‌فکر متفکر است و متفکر نیز هر کاری را بدون دلیل انجام نمی‎دهد، نظریه می‎دهد و نظریه را نیز بر اساس نیاز بافت کشور خودش ارائه می‎دهد (او نیازی را ادراک کرده است و حالا سبک جدیدی را خلق کرده است)، نه مثل کسانی که کتاب‎ها را ترجمه می‎کنند و تحویل جامعه‎ی انسانی می‎دهند. آن‎ها نیازهای من نیست، نیازهای آن‎هاست که من ترجمه می‎کنم و وارد جامعه‎ی خودم می‎کنم و هنوز هم نتوانسته‎ام آن را بومی کنم. تمام این پاسخ‎هایی که در حال بیان آن‎ها هستم احتمالات است، منِ محقق هنوز چیزی نیافته‎ام.

پس قرار است چه معنایی انجام شود؟ اعتراض به چه چیزی است؟ احتمال دیگر این است که شاید اعتراض به دولتمردان است. این نیز پاسخی منطقی نخواهد بود؛ چراکه مگر چند نفر به خاطر ازدواج به زندان رفته‎اند. بالاخره تغییری رخ داده است و هر تغییری با کنش همراه است و هر کنشی نیت‌مند است، پس چرا نمی‌توان این علت را پیدا کرد؟ شاید راحت‎طلبی است، شاید و شاید و هزاران شاید دیگر.

 

ابرساختار و ابرگفتمان در پشت ازدواج سفید

سبک زندگی توهمی نیز می‎تواند کنش باشد به شرط اینکه آگاهانه باشد و تقلیدی نباشد. در تقلید نیاز وجود ندارد، درصورتی‌که شما وقتی سبک جدیدی را می‎آورید، نیاز خود و جامعه‎ی شماست؛ بدین صورت سبکی جدید آغاز می‎شود. سبک زندگی توهمی کنش نیست؛ زیرا از تفکری خاص پیروی نمی‎کند، پدیده‎ای است که تنها «نمود» دارد و «بود» ندارد و عنصر عقل و آگاهی در آن سهمی ندارد.

دورنمای این پژوهش: ازدواج سفید بین دو قطب ازدواج سنتی و فحشا قرار دارد؛ به آن اندازه که از لحاظ معنایی به ازدواج عرفی نزدیک است به همان اندازه به فحشا نزدیک است. پس اگر این فرمول ما است و ازدواج سفید بین دو قطب ازدواج سنتی و فحشا است، چرا نمی‎گوییم فحشای سفید؟ چرا حرکت خود را از بالا شروع کرده و به سمت ازدواج سفید آمده که منطقاً برسد به فحشا؟ چرا حرکتش را از فحشا آغاز نکرده که برسد به فحشای سفید؟

قصد قضاوت ندارم تنها سؤال این است که چرا حرکتش را از فحشا آغاز نکرده که آن را تلطیف کند و بگوید فحشای سفید؟ حداقل در نظام ارزشی ما آن را از پایین به بالا کشد، چرا از بالا دارد آن را به پایین می‎کشاند؟ بر اساس تفکر دو کنشگر اول و دوم ازدواج سفید، چه مشکل و مسئله‌ای در ازدواج سنتی و عرفی وجود داشت که آن‌ها تصمیم گرفتن از این نوع ازدواج گذر کنند؟ شاید هم یک ابرساختار و ابرگفتمان دیگری وجود دارد که دارد می‎گوید «تو چکار کن، چطور این عیب را بگذار». اگر نیاز و تفکری پشت این عمل نباشد، نمی‌توان آن را کنش نامید، بلکه عملی است مکانیکی و تقلیدی و عمل مکانیکی و تقلیدی هیچ معنایی جدیدی ندارد، معنایی است که از قبل وجود داشته است به شکل‌های دیگر (همچون... ).

 

[۱].  Style

[۲]. John Rawls

[۳]. Karl Marx

[۴]. Martin Heidegger

[۵]. Jean-Paul Sartre

[۶]. Albert Camus

[۷]. Long

[۸]. Ferdinand de Saussure

[۹]. Jacques Derrida

[۱۰]. Roland Barthes