شناسهٔ خبر: 32741 - سرویس کتاب و نشر

بحثی درباره روش‌مندی آکادمیک در مصاحبه‌های پروژۀ «تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم»؛

ضرورت تخصص‌گرایی دانشگاهی در پژوهش‌های تاریخ شفاهی

دهباشی چون کار این پروژه، مصاحبه و گفت‌وگوی فعال و مؤثر در باب احوال و زندگانی مصاحبه‌شوندگان و افراد پیرامون و احوال آن‌ها و اوضاع ایران معاصر (تاریخ شفاهی) است، بنابراین طبیعی است که پرسش‌های مصاحبه‌گر، نقش اصلی را در روند گفت‌وگو و بازگویی قضایا و احوال افراد و شخصیت‌ها و حوادث و پدیده‌ها ایفا‌ می‌کند و این پرسش‌ها هستند که چگونگی بروز و خروج یادمانده‌ها و تحلیل‌ها و ذهنیت‌های مصاحبه‌شوندگان را رقم‌ می‌زنند.

 

فرهنگ امروز / جعفر گلشن روغنی*: همواره دوست داشتم بدانم که براساس خاطرات و اظهارنظرهای صاحب‌منصبان عالی‌رتبۀ رژیم پهلوی، سیستم حکومت‌داری و اعمال حاکمیت سیاسی آن نظام چگونه بوده‌ و بر بنیان چه اصول و معیارهایی استوار بوده است. شاه، نخست‌وزیران، وزرا، درباریان، نمایندگان مجالس شورای ملی و سنا، استانداران و مدیران نهادها و سازمان‌ها و مؤسسات و شرکت‌های دولتی و سایر دولتمردان خُرد و کلان آن رژیم چگونه می‌اندیشیدند و عمل می‌کردند. به دنیا و سرزمین ایران و هستی چگونه نظر می‌افکندند و چه مفهوم و تصوری برایشان داشت. بر چه باورها و اعتقاداتی ایمان داشتند و از علت زیستن بر کرۀ خاکی و گذران عمر و سپری نمودن ایام، چه تعبیر و مقصود و هدفی در ذهن می‌گذراندند. مردم چگونه می‌زیستند و حاکمیت رژیم پهلوی با همۀ رفتارها و کردارهایش چه وضعیتی را برای مردم رقم زد. مردم چه جایگاهی داشتند و چه روابط و مناسباتی بین مردم و حاکمیت برقرار بود. به عبارت دقیق‌تر، همیشه دوست داشتم تا بی‌واسطه و فقط از طریق سخنان خودشان بدانم که چگونه آمدند، بر مسندهای قدرت و ثروت و تصمیم‌گیری تکیه زدند و پس از سال‌ها زندگی و اعمال‌نظر، روزگار گذراندند و در نقطۀ عطفی تاریخی در تاریخ معاصر ایران، یعنی 22 بهمن 1357، از جایگاه‌هایشان به پایین کشیده شدند و پس از آن، در سرزمین‌های دیگر به گذران عمر مشغول شدند و درگذشتند.

به عبارت دیگر، پس از گذشت سال‌ها از سقوط رژیم پهلوی و انتشار خاطرات بسیار از انقلابیون و کسانی که سال‌ها در شمار مخالفان حکومت پهلوی به فعالیت و مبارزه علیه حکومت پهلوی پرداختند، حال لازم و ضروری به نظر می‌رسید تا برای تاریخ‌نویسی بهتر و دقیق‌تر و مستند‌تر، خاطرات افراد شکست‌خورده‌ در انقلاب را نیز در اختیار داشته باشیم. بدین‌ترتیب می‌توانیم براساس سخن و نگاه آرنولد توین‌بی در کتاب «مورخ و تاریخ»، به تاریخ معاصر ایران، به‌خصوص دوران پهلوی و انقلاب اسلامی، از دو جانبِ غالب و مغلوب یا فاتح و مفتوح نظر بیندازیم. از این منظر، می‌توان گفت که چهار کتابی که به‌تازگی به همت آقای حسین دهباشی از سوی کتابخانۀ ملی انتشار یافته‌اند، جایگاه ویژه‌ای در تحقق این منظور دارند. چهار کتابی که هریک دربردارندۀ خاطرات یکی از شخصیت‌های مؤثر و صاحب‌منصب عصر پهلوی است که در زمینه‌های مختلف به فعالیت پرداخته‌اند؛ کتاب اول دربردارندۀ خاطرات سید حسین نصر شخصیت فکری و فرهنگی آن دوره، کتاب دوم خاطرات سپهبد خلبان شاپور آذربرزین جانشین فرماندهی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی در مقام شخصیتی نظامی، کتاب سوم خاطرات علینقی عالیخانی جوان‌ترین وزیر دورۀ پهلوی که نزدیک به یک دهه وزارت اقتصاد را در اختیار داشت و در مقام شخصیتی اقتصادی و سیاسی خاطره‌گویی و شرح‌حال‌گویی کرده‌ است و چهارمین کتاب خاطرات داریوش همایون شخصیتی سیاسی و فرهنگی و البته جنجالی که سال‌ها وزیر بود و در عرصۀ روزنامه‌نگاری و انتشار افکار و عقاید و نظرهای حاکمیت پهلوی در میان مردم، فعالیت فراوان می‌کرد. نقش او در نشر مقاله‌ای علیه امام‌ خمینی در روزنامۀ «اطلاعات» به تاریخ 17 دی 1356، به‌زعم بسیاری از مردم و پژوهشگران، آغازی بر مخالفت علنی و سراسری مردم علیه شاه و حاکمیت رژیم پهلوی بود.

با شناختی که از صاحبان خاطرات چهار کتاب یادشده در اختیار داریم، به نظر می‌رسد که با خواندن آن‌ها، یقیناً داده‌ها و اطلاعات ارزشمندی به دست خواهد آمد و اخبار بسیاری از درون حاکمیت برای شناخت هرچه بهتر تاریخ ایران معاصر کسب خواهد شد. اما نکتۀ قابل تأمل در این آثار، صرف‌نظر از ارزشمندی‌های فراوان آن‌ها، شناخت شیوۀ کار آقای دهباشی است که در مقام مصاحبه‌کننده و کوشش‌گر این آثار، بر جلد و صفحۀ شناسنامۀ کتاب‌ها، نامش جای گرفته است. از این رو، شایسته است تا از این منظر، به آثار مورد اشاره، نظر انداخته شود تا بهتر بدانیم که با چگونه خاطراتی روبه‌رو هستیم. در این نوشته، ضمن اعتراف به ارزش فراوان و بی‌همتایی کار یادشده، قصد بر این است که فقط و فقط از یک منظر خاص، به چگونگی شکل‌گیری محتوای خاطرات، نظر انداخته ‌شود و بررسی بیشتر و همه‌جانبه دربارۀ آن‌ها به فرصت و زمانی دیگر موکول می‌شود.

آنچه به‌وضوح قابل تأمل و بیان است، عدم تحصیلات دانشگاهی آقای دهباشی در رشتۀ تاریخ است که چه‌بسا می‌توان آن را مهم‌ترین نقطه‌ضعف کار وی دانست. البته هرچند به اعتقاد بسیاری، امروزه دیگر دانشگاه‌ها حرفی برای گفتن و آموزاندن به دانشجویان و طالبان علم ندارند، اما باید گفت که به‌یقین تحصیل خوب و مناسب در دانشگاه‌های دولتی و البته معتبر در رشتۀ تاریخ، می‌تواند تحصیل‌کردگان را به دانش جدید و پیچیدۀ تاریخ به معنای امروزین و نوین آن، آشنا سازد. خاصه اگر از استادان برجستۀ صاحب اندیشه و مسلط به مباحث تاریخ‌نویسی و تاریخ‌نگاری نوین بهره‌مند شوند، از درک تاریخ در قالب‌های سنتی و قدیمی که غیرکاربردی و پویا بودند، خارج می‌شوند و با دانشی آشنا می‌‌گردند که زنده و سرحال است و در گسترۀ حیات بشری حضوری فعال و مؤثر دارد؛ به‌نحوی‌که دیگر باید گفت انسان کنونی هر لحظه و هر دم با تاریخ زندگی می‌کند و نمی‌تواند بدون تاریخ حرکت مؤثری نماید. تاریخ بخشی از وجود او شده‌ است و آن‌قدر دانستن و شناخت آن کارساز و ضروری است که نمی‌تواند بدان بی‌توجه باشد. از سوی دیگر، آن‌چنان به‌روز و جدید است که نه‌تنها در مورد گذشته‌های دور و نزدیک سخن می‌گوید و از اثرگذاری آن‌ها در احوال امروزمان یاد می‌کند، بلکه به احوال گذشتۀ بسیار نزدیک و حتی حال هم توجه می‌کند؛ آن‌گونه که گویی تاریخ است که وضعیت امروزمان را رقم می‌زند، برایمان برنامه می‌ریزد و ما را در انجام و اجرای آن‌ها به پیش ‌می‌برد.

بنابراین در نخستین گام، تحصیلات خوب دانشگاهی در رشتۀ تاریخ، ما را از شناخت قدیمی از تاریخ خارج می‌کند و به فهم جدید و نوینی از آن می‌رساند. پس از آن باید گفت که گذراندن چند واحد درسی‌ و در نتیجه، مطالعۀ دقیق آثار درجه‌اول و منتشرۀ آن دروس در قالب کتاب‌ها و مقالات، شناخت ویژه و عمیقی می‌دهد که راه گریزی از آن نیست؛ به‌نحوی‌که حتی می‌توان گفت گذراندن این واحدهای درسی و مطالعۀ آثار مربوطه، فهم نوین و جدیدی از دانش تاریخ (تاریخ‌شناسی) فراهم ‌می‌آورد. به‌زعم بنده، سه درس و واحد تحصیلیِ فلسفۀ تاریخ، روش تحقیق در تاریخ و تاریخ‌نگاری، دروسی هستند که خواندن رشتۀ تاریخ را ضروری ساخته و البته اهمیت فراگیری آن را یادآوری می‌نماید و وجه تمایز آن با دیگر رشته‌ها و دانش‌ها به‌خصوص در حوزۀ علوم انسانی را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، اگر این دروس نبودند، تحصیل تاریخ در دانشگاه‌ها دیگر ارزشی نداشت. پس باید گفت این دروس است که وجه تمایز بین مفهوم تاریخ به معنای جدید و نوین را با تاریخ قدیمی، روشن می‌سازد؛ یعنی خواندنِ سایرِ دروسِ دانشگاهیِ تاریخ است که فهم قدیمی از تاریخ را شکل می‌دهند که البته لازم است تا براساس آن‌ها، فهم جدید استوار شود. این وضعیت را می‌توان در شکلی کوچک‌تر، در جامعۀ غیرتاریخی و دانشگاهی دید که بسیاری هستند که کتاب‌های تاریخی می‌خوانند و چه‌بسا در زمینۀ تاریخ پژوهش هم می‌کنند، اما فهم عمیق و مؤثری از مسائل تاریخی ندارند و حتی علم تاریخ را دانشی جامد، قدیمی، گذشته‌نگر و راکد و بی‌اثر و بی‌اهمیت برای احوال امروز خویش و جامعه می‌شمارند.

اما شاید بتوان گفت که سومین تأثیر ویژۀ تحصیل دانشگاهی تاریخ، ایجاد نگاه‌ها و تحلیل‌ها و پرسش‌های جدیدی است که برای تحصیل‌کرده‌اش فراهم می‌آورد، او را با دیگر گستره‌های دانش بشری در حوزۀ علوم انسانی آشنا می‌سازد و یادآوری می‌نماید که برای شناخت زندگی انسان در گذشته‌های دور و نزدیک و حال، باید به دیگر حوزه‌های علوم شناخت زندگی و افکار و اعمال انسان‌ها، به‌خصوص در زمینه‌‌های علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی، سر زد و از آن‌ها بهره و استمداد گرفت. حاصل این آشنایی و شناخت، این است که به زندگی افراد به‌صورت همه‌جانبه نگاه افکنده ‌می‌شود و زندگی‌ آن‌ها از منظرها و ابعاد متفاوت، مورد توجه و مطالعه قرار ‌می‌گیرد.

حاصل سخنان ذکرشده این است که چون جناب آقای دهباشی تحصیلات دانشگاهی در زمینۀ تاریخ ندارد، با صورت و سیرت نوین دانش تاریخ آشنایی ندارد و از این رو، با نگاهی سنتی و قدیمی به تاریخ می‌نگرد و از همین دریچه به زندگی انسان‌ها نگاه‌ می‌کند. در نتیجه، به‌خوبی می‌توان این مسئله را مشاهده کرد که بر فعالیتش در مصاحبه با شخصیت‌های «طرح تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر» مؤثر افتاده ‌است. البته ظاهراً او خود به این ضعف واقف بوده ‌است و در مصاحبه‌هایی چند، از حضور چند تن از دانش‌آموختگان تاریخ همچون آقایان مجید تفرشی و محمدحسین منظورالاجداد و نجم‌الدین یوسفی کمک گرفته‌ است. به‌طور مشخص، مصاحبه با آذربرزین و عالیخانی توسط خود دهباشی و مصاحبه با داریوش همایون و نصر با همراهی تفرشی و منظورالاجداد انجام شده‌ است. با این وجود، بدان سبب که او خود در بیشتر مصاحبه‌ها، تنها حضور داشته و یا نقش اول مصاحبه‌گر را ایفا نموده ‌است، این ضعف برطرف نشده‌ است.

چنانچه بخواهیم به‌طور مشخص تأثیر عدم تحصیلات دانشگاهی او را در زمینۀ تاریخ بر این چهار کتاب بدانیم، باید گفت که چون کار این پروژه، مصاحبه و گفت‌وگوی فعال و مؤثر در باب احوال و زندگانی مصاحبه‌شوندگان و افراد پیرامون و احوال آن‌ها و اوضاع ایران معاصر (تاریخ شفاهی) است، بنابراین طبیعی است که پرسش‌های مصاحبه‌گر، نقش اصلی را در روند گفت‌وگو و بازگویی قضایا و احوال افراد و شخصیت‌ها و حوادث و پدیده‌ها ایفا‌ می‌کند و این پرسش‌ها هستند که چگونگی بروز و خروج یادمانده‌ها و تحلیل‌ها و ذهنیت‌های مصاحبه‌شوندگان را رقم‌ می‌زنند. به عبارت دقیق‌تر، این آقای دهباشی است که سؤال می‌کند تا مصاحبه‌گر پاسخ بدهد. در نتیجه، چنانچه به‌درستی و بادقت سؤال نشود، پاسخ دقیقی دریافت نخواهد شد. حال نکته این است که چون ضعف مطالعاتی و تحصیلاتی آقای دهباشی پابرجاست و در نتیجۀ آن، نگاه او به دانش تاریخ، نوین نیست، مسائلی مدنظر او به‌لحاظ اهمیت تاریخی قرار می‌گیرد که زاییدۀ این ضعف و نگاه سنتی او به تاریخ است. مسائلی برای روشن شدن از سوی مصاحبه‌شوندگان در پرسش‌های آقای دهباشی مطرح می‌شود که زاییدۀ نگاه ایشان به دانش تاریخ و سپس به تاریخ ایران معاصر است. از این رو، طبیعی است که در اولین گام، تاریخ سیاسی و نظامی ایران مورد توجه ایشان باشد و برای تبیین آن، احساس ضرورت کند و به پرسش‌گری بپردازد. پس بر این اساس، شناخت چندوچون فعالیت‌ها و مناصب و مقام‌های سیاسی یا نظامی و مملکتی افراد، در ضرورت نخست است. همچنین حوادث سیاسی و مهم مملکتی و نقش افراد در آن‌ها و قضایای مربوطه نیز در اولویت قرار می‌گیرند. اوضاع کشور و جریان‌ها و تشکل‌های سیاسی همچون احزاب و جمعیت‌ها و انجمن‌ها و گروه‌های مخالف و موافق (دولتی و غیردولتی) نیز در شمار دغدغه‌های او جای‌ می‌گیرد و سؤالات را معطوف به دانستن آن‌ها می‌سازد. بر همین اساس، درک شیوۀ زندگانی و فعالیت افراد شاخصِ سیاسی همچون شاه و خاندان پهلوی، نخست‌وزیران و اعضای دولت‌ها، نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنا، درباریان و صاحب‌منصبان عالی‌رتبۀ مملکتی و افراد سیاسی مؤثر و فعال، جایگاه ویژه‌ای در پرسش‌ها می‌یابند. به همین صورت، چگونگی وقایع و رخدادهای سیاسی و نظامی مملکتی، همچون شورش‌ها، قیام‌ها، کودتاها، اعتراض‌ها، اعتصابات، سرکوب‌ها، بازداشت‌ها، فرازوفرود کابینه‌ها، عزل‌ونصب وزرا و مسائل مشهور و معروف تاریخ سیاسی و نظامی ایران مدنظر قرار ‌می‌گیرد.

اما نکته این است که آیا همۀ این مسائل به‌طور جامع و کامل مورد پرسش قرار می‌گیرند؟ اگر هم بپذیریم که این کار انجام می‌شود، آیا در این میان، حرفی از مسائل غیرسیاسی هست یا خیر؟ آیا به مسائل اجتماعی و پدیده‌ها و آثار و اثرگذاری آن‌ها توجهی شده‌ است؟ مسائل فرهنگی و افراد فعال در آن‌ها و رخدادهای مربوط به آن‌ها و مفاهیم و پدیدارهای مربوطه، چه جایگاهی دارند؟ از تحولات و اتفاقات و شخصیت‌های اقتصادی، مذهبی، ادبی، هنری، ورزشی، علمی، اداری، فنی-مهندسی و... و تأثیرات آن‌ها بر شیوۀ زندگی، نگاه، افکار، رفتار، گفتار و کردار انسان ایرانی، چه ‌خبر؟ آیا به شناخت خلقیات، روحیات، ذهنیات، احساسات، عواطف، اندیشه‌ها و افکار، سلیقه‌ها و مذاق‌ها و مدها، پندارها و گفتارها، روح زمانۀ حاکم بر جامعه، فضای عمومی غالب بر مردم و حاکمیت، وضعیت اقشار و اصناف و حرفه‌ها و پیشه‌ها، تضادها و همراهی‌های فرهنگی افراد و خانواده‌ها با جامعه و حکومت و بسیاری موضوع‌های دیگر، توجه کافی شده ‌است؟ این مسائل زمانی اهمیت ویژه می‌یابند که بدانیم شخصیت‌های مملکتی مصاحبه‌شده، همچون گنجینه‌های تاریخی برای پژوهشگران تاریخ معاصرند که هرقدر بتوانیم، باید از آن‌ها کسب داده و اطلاعات و آگاهی نسبت به زمانۀ زیست‌شان کنیم، زیرا با توجه به کهولت سن، چند صباحی دیگر از دست خواهند رفت و گمان نمی‌رود که بشود در فرصت‌ها و زمان‌های دیگر، دوباره آن‌ها را به ‌انجام مصاحبه متمایل کرد. آن‌گونه که به‌طور مثال، چندی پیش داریوش همایون فوت کرد و اطلاعات ارزشمندی از تاریخ معاصر ایران را با خود به سکوت بُرد که دیگر دست هیچ پژوهشگری بدان‌ها نمی‌رسد. در واقع آقای دهباشی با یک همت و وقت‌شناسیِ مثال‌زدنی و در یک فرصت طلایی، توانست با او به گفت‌وگو بنشیند و بخشی از خاطراتش را بگیرد که یقیناً با وجود تمام ضعف‌ها و کمبودها و نقایص، کار بزرگی است و باید بدان صدآفرین گفت. البته ضعف‌‌های ویژه‌ای از منظر نوع نگاه آقای دهباشی به تاریخ، بر این کتاب مترتب است که جای افسوس دارد و ای‌کاش چنین نمی‌شد و مصاحبه‌ها و گفت‌و‌گوهایی قوی‌تر و بهتر و ارزشمندتر صورت‌ می‌گرفت.

*پژوهشگر تاریخ معاصر