شناسهٔ خبر: 33130 - سرویس اندیشه

نوزدهمین همایش ملی حکیم ملاصدرا برگزار شد (۱)؛

حکمت عملی زاده‎ی چگونه باید بودن

خامنه ای-محقق داماد رابطه‎ی بین دو نظم حقوقی و نظم تکوینی را از باب تشبیه می‎توانیم به دست آوریم که در واقع رابطه‎ی بین حکمت نظری و حکمت عملی است. همه‎ی فلاسفه می‎دانند فلسفه‌ی نظری یک سلسله بینش‎ها و شناخت از حقیقت عالم (مادی و فوق‌مادی) است؛ بنابراین علم به این حقایق و دقایق، «چگونه باید بودن» را بالفطره نتیجه می‎دهد؛ در اینجا اخلاق، مدیریت خانواده، سیاست مدن یا همان مدیریت جامعه زاده می‎شود.

 

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: همایش بزرگداشت ملاصدرا به مناسب سالروز وی طبق سنتی هرساله در اول خرداد برگزار می‎شود. پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت نیز نوزدهمین همایش بزرگداشت ملاصدرا با عنوان «فلسفه و نظم عمومی» به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا در این مرکز برگزار شد. در این همایش چهره‎های ماندگار فلسفه کسانی چون «غلامرضا اعوانی»، «غلامحسین ابراهیمی‎دینانی»، «رضا داوری‎اردکانی»، «سید مصطفی محقق‎داماد»، «کریم مجتهدی» و دیگران به ارائه‌ی سخنان خود پرداختند. در ادامه سخنان رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا «محمد خامنه‎ای» با عنوان «نظم تشریعی و تکوینی» و «سید مصطفی محقق‎داماد» در باب «نظم هستی و بایستی از دیدگاه ملاصدرا» می‎آید.

 

محمد خامنه‎ای: در جامعه ضعف فردی به قدرت اجتماعی تبدیل می‎شود

طی سال‎های گذشته بنای کار ما بر این قرار گرفته است که موضوعاتی را در حوزه‌ی حکمت عملی به میدان تحقیق بیاوریم؛ زیرا حکمت عملی ثمره‎ی فلسفه و حکمت نظری است.

موضوع همایش امسال «نظم عمومی» است که در این باره به چند نکته اشاره می‎کنم و به توضیح آن‎ها می‎پردازم. درباره‌ی کلمه‌ی «نظم» در بیانات امیرالمؤمنین در خطبه‎ی ۱۵۱ آمده است: «فَلاَتَکُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ وَ أَعْلاَمَ الْبِدَعِ وَ الْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَیْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَةِ وَ بُنِیَتْ عَلَیْهِ أَرْکَانُ الطَّاعَةِ.» به تعبیر امام علیه‎السلام آن کسی که بنای طاعت بر آن است و حَبْلُ الْجَمَاعَةِ، ریسمانی که جامعه آن را می‎بافد برای اهداف خودش، در واقع تشبیه‎ای است به اینکه هر فرد یک لایه‎ی نخ است و این لایه‎ها بر هم بافته می‎شوند و هرچه این پیوند بیشتر باشد ریسمان محکم‎تر خواهد بود و این ترتیب انسان و جوامع انسانی خود را از خطرها حفظ می‎کند. جامعه به ریسمان تشبیه شده است که در آن ضعف فردی به یک قدرت اجتماعی تبدیل می‎شود.

معنای نظم عبارت است از چینش و چیدن اشیا در کنار هم به ترتیب مناسب؛ به تعبیری دیگر «هر چیزی به جای خویش نکوست»؛ و این همان تعبیری است که برای «عدل» داریم.

برای آن می‎گوییم به هر چیزی، حق خودش را ادا کردن با توجه به جایگاهش. همچنین با دقت و ظرافتی تعریف حکمت نیز همین می‎شود؛ حکمت عبارت است از «ادغام شیء و هر رکن اصلی و فرعی را در جای خود قرار دادن». خدا حکیم است و تمام کارهای او نیز حکیمانه است.

اما «عمومی» اصطلاح جدیدی است که از غرب آمده است، البته خودش را داشتیم اما اسمش را نداشتیم. عمومی تعبیری حقوقی دارد و به چیزی گفته می‎شود که اختصاص به شخص یا صنف و گروهی نداشته باشد؛ یعنی فراگیر باشد. نظم عمومی انضمامی است که شامل همه باشد.

عمومی در باب حقوقی، ناظر بر هر قانون و قاعده‎ای است که شامل همه شود، فراگیر باشد که بتواند همه را در خود جای دهد، برای بقای افراد؛ و حسن انجام وظایف صنفی هرکس در آن مجموعه بتواند او را به اهداف برساند. در واقع باید گفت اگر هر چیزی را در جای خودش قرار دهیم کارها به‌خوبی انجام خواهد شد.

 

ضرورت نظم عمومی

حال باید پرسید چرا نظم عمومی ضرورت دارد؟ بی‎نظمی، نابسامانی و هنجارشکنی است و اثر بد آن برای همه خواهد بود. سامان در آنجاست که همه با هم متحد باشند؛ ازاین‌رو برخی از غربی‎ها مدعی شدند که بشر بعد از کش‌وقوس زیادی به این نتیجه رسید که به یک قرارداد اجتماعی دست بیابد. قرارداد اجتماعی موجب می‎شود تا قانون باشد و قانون که باشد نظم عمومی برقرار می‎شود.

ما علاوه بر نظم حقوقی شاهد یک نظم طبیعی در عالم نیز هستیم. جهان بر نظمی برقرار شده است که به‌اصطلاح فلسفی نظم تکوینی است. خالق و آفریدگار عالم با وحدت و احدیت خود مجموعه‎ای را ساخته است که با هم منسجم هستند و همه بر هم اثرگذار و اثرپذیر هستند، در این مجموعه چیزی نمی‎بینید که خطایی در آن باشد و این نظم تکوینی است.

 

رابطه‎ی نظم حقوقی و نظم تکوینی

آیا بین دو نظم حقوقی و نظم تکوینی می‎شود رابطه‎ای یافت؟ ما در اینجا می‎بینیم که آفریدگار عالم مؤسس نظم است و برای نظام و حیات بشر نظمی را پیش‎بینی کرده است که ما آن را «دین» می‎نامیم. این مجموعه می‎تواند حیات طیبه و سعادت نهایی را برای بشر رقم بزند.

تعبیر دیگر این نظم در قرآن با عنوان «فطرت» است. در قرآن آمده است به دین خدا که همان فطرت است روی کنید که خداوند در انسان طبیعتی گذاشته است که احساس می‎کند سلامت او در این است که از نظم طبیعی پیروی کند تا به سامان برسد.

رابطه‎ی بین دو نظم حقوقی و نظم تکوینی را از باب تشبیه می‎توانیم به دست آوریم که در واقع رابطه‎ی بین حکمت نظری و حکمت عملی است. همه‎ی فلاسفه می‎دانند فلسفه‌ی نظری یک سلسله بینش‎ها و شناخت از حقیقت عالم (مادی و فوق‎مادی) است؛ بنابراین علم به این حقایق و دقایق، «چگونه باید بودن» را بالفطره نتیجه می‎دهد؛ در اینجا اخلاق، مدیریت خانواده، سیاست مدن یا همان مدیریت جامعه زاده می‎شود.

به عبارتی اگر حکمت نظری نباشد حکمت عملی نیز نخواهد بود؛ به‌این‌ترتیب بایست نتیجه گرفت که نظم عمومی در بحث حقوقی و اجتماعی باید از نظم طبیعی عالم سرچشمه‎ بگیرد.

در اینجا نتیجه گرفته می‎شود که مخالفت با نظم عمومی در جامعه‎ی انسانی موجب نابسامانی‌هایی خواهد شد که فساد را به همراه دارد، کما‌اینکه اگر در نظم تکوینی نیز ناهماهنگی وجود داشت، به طور مثال اگر خدایی دیگر به غیر از رب‎العالمین در عالم وجود داشت، نظم عالم به هم می‎خورد و اگر نظام عالم بر اساس حکمت نبود ما شاهد فساد در عالم بودیم، مگر آن مقدار که بشر با تکنولوژی خود آن را به هم ریخته است، مثل سوراخ کردن لایه‎ی اوزون و غیره.

 

نظم عمومی و هدایت

ایجاد نظم عمومی در جامعه یک قاعده‎ی طبیعی نیز هست؛ زیرا اساس نظم تکوینی اقتضا می‎کند که خداوند به تعبیر قرآن «هدایت» کند. هدایت در اصطلاح عالم به دو گونه تقسیم شده است: «ارائه‌ی طریق»، «ایصال به مطلوب».

خداوند نسبت به غیرانسان ایصال به مطلوب می‎کند. در تمام موجودات و جانداران عالم -به غیر از انسان- خداوند سیستمی نهاده است که بدون اینکه بخواهند به مقصد می‎رسند. اما برای انسان ارائه‌ی طریق می‎کند، همان دینی که برای او فرستاده است. هیچ‌گاه انسان‎های عاقل قانونی که از طبیعت ناشی شده است به کناری رها نمی‎کنند و به قانون خود اعتماد کنند. عاقلانه این است که قانون دین را گرفت و به جلو حرکت کرد.

اقتضای عقل انسان که همان پیغمبر باطنی است حکم می‎کند که نظم عمومی را رعایت کند و به هر انتظامی که عقلایی است پایبند باشد. مصادیق مخالفت با نظم عمومی در تعبیری که حضرت امیرالمؤمنین علیه‎السلام در خطبه‎های خود از آن نام می‎برد «بدعت و فتنه» است، ایشان می‎فرماید: فَلاَ تَکُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ؛ یعنی عَلَم و علمدار فتنه نشوید، این یعنی هر چیزی که خلاف نظم عمومی است، بدین معنی که در قانون و نظم عمومی نوآوری‎هایی انجام شود و هنجارها شکسته شود که نظم عمومی را بر هم زند. در قرآن نیز خروج از فلسفه‌ی نظری و اعتقاد به توحید، یعنی انکار توحید را کفر می‎نامد و بیان می‎شود خروج از نظم عمومی «فسق» است و نتیجه‎ی سوء آن عبارت است از بی‎نظمی در جامعه که از آن می‎توان با نام جامعه‎ی بیمار نام برد. جامعه‎ای که در آن نظم برقرار باشد همچون بدنی است که همه‎ی دستگاه‎ها کار خود را به‌خوبی انجام می‎‏دهند و با یکدیگر متحد و هماهنگ هستند، به‌این‌ترتیب کارها بسامان و خوب پیش می‎رود.

 

نوزدهمین همایش ملاصدرا

 

سید مصطفی محقق‎داماد: کتاب تکوین و امر تشریع ابداع ملاصدرا نیست

همان‌طور که همه می‎دانیم در حکمت متعالیه و حتی قبل از آن، اصطلاح کتاب تکوین و کتاب تشریع یا کتاب تدوین مطرح بوده است و ابداع ملاصدرا نیست. در آثار فلسفی قبل از صدرالمتألهین در واقع در آثار ابن‎سینا و فارابی، کتاب تکوین و کتاب تشریع و تطبیق این دو با هم را به طور مکرر می‎بینیم، حتی در تعبیر حاجی سبزواری در منظومه، این تطبیق را خیلی شدید داریم و تأکید بر آن دارد.

به نظر من ابداعی که ملاصدرا در حکمت متعالیه دارد و در چند اثر دیگر خود مثل اسفار اربعه و  الشواهد الربوبیه، تنها تعبیر را تغییر نداده است، بلکه تفسیر و نگاهی دیگر به موضوع دارد.

اولاً، برخلاف معمول که دین تنها مقرراتی برای بشر تعبیر می‎شد و خلاصه‌ی دین آن چیزی بوده است که انبیا برای بشر می‎آوردند، ملاصدرا در آثار خود این تعبیر را توسعه داده است، به طور مثال در جایی می‎گوید تمام جهان متدین است و تمام جهان دین دارد و از این صریح‎تر بسیار زیبا تعبیر می‎کند «جهان مسلمان است»؛ به نظر من این تعبیری تازه است که بیان می‎کند تمام موجودات و ذرات و گیاهان مسلمان هستند و فرق آن‌‎ها این است که در مورد آن‎ها عصیان اصلاً راه ندارد، سپس در اینجا می‎گوید دو امر تکوینی و تشریعی -به جای کتاب- وجود دارد.

مخاطب امر تکوینی جهان است و نظام حاکم بر جهان و به‌اصطلاح فلسفه «نظام اتم» و «نظام احسن». نظام احسن تعبیری است که غزالی به کار برد. گاهی اوقات نظام اتم تعبیر می‎شود و گاهی نظام احسن و آن امر الهی در جهان است و در این باره تعبیر قرآن کریم «سنت‎الله» است و در تعبیر فلسفی «امر» است و امر در تعبیر ملاصدرا امر تکوینی است که در آن عصیان وجود ندارد.

اما مخاطبان امر تشریعی در تعبیر ملاصدرا جن و انس است که در آنجا عصیان اتفاق می‎افتد، در واقع اختیار محض وجود دارد. و چقدر زیبا در قرآن آمده است؛ قرآن وقتی به امر تکوینی می‎رسد، می‎گوید ناصیه‎‎ی جهان در دست نظم الهی است و عصیان‎ناپذیر است و جهان را بر صراط مستقیم هدایت می‎کند.

اما وقتی به بشر در سوره‎ی اسرا می‎رسد، تعبیر همین کلمه تغییر می‎کند: صراط مستقیم این است و از آن متابعت کنید، به راه راست بروید و خطا نروید؛ در اینجا دیگر پیشنهاد است و قهر و جبر در کار نیست.

در تعبیر ملاصدرا درباره‌ی بشر داریم که او آزاد است ولی سعادتش این است که در صراط مستقیم که خدا برای جهان منظور کرده و داخل مقررات خود قرار داده، حرکت کند، اما دارای اختیار است و تعبیر می‎کند که اطاعتش به الهام مَلَک است و عصیانش به وسوسهی شیطان.

 

استقرار نظم فلسفه‎ی شریعت

حال چرا این‌گونه تعبیر شده است؟ در عرفان ملاصدرا خداوند دارای دو اسم است، «الهادی» و «المُزِل»؛ این تعبیر چنان آمیخته به درک شهودی عرفان، قرآن و حدیث است که در حدیثی شیعی آمده که «قَلْبُ المُؤمِنِ بَیْنَ اِصْبَعَیْنِ مِنْ اَصابِعِ الرَّحمنِ»؛ این تعبیر حدیث شریف چند نقل دارد که یک نقل آن در اهل‌سنت است و همچنین نقلی که فیض کاشانی از اهل‌بیت آورده است.

به‌هرحال تعبیر ملاصدرا این است که سعادت و غایت کمال بشر این است، نظامی که نظام مقررات بشری است و منطبق با نظام اتم و احسن است، اگر از این صراط برود و این مقررات را رعایت کند به کمال نهایی می‎رسد.