شناسهٔ خبر: 40528 - سرویس اندیشه

گزارشی از سخنرانی حسن رمضانی در همایش «حکمت و معنویت» (۶)؛

«حکمت» و «معنویت» با هم ارتباط دارند نه پیوند

رمضانی حکمت چیست و به چه کسی حکیم می‌گویند؟ قلب انسان حکیم، تنقیه و لایروبی‌شده و مهذب است و از سویی دقت دارد و حساس به امور است، این قلب است که با حقایق عالم آشنا می‌شود و طبق این آشنایی عمل می‎کند؛ این شخص مصداق «حکیم» و این امر مصداق «حکمت» است.

                        

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: همان‌طور که پیشتر آمد، همایش روز جهانی فلسفه با عنوان «حکمت و معنویت» ۲۵ آبان‌ماه سال جاری در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه برگزار شد. یکی از سخنرانان این همایش «غلامحسین ابراهیمی‎دینانی» با موضوع «ارتباط حکمت و معنویت» بود که به ریشه‌ی معنویت که از معنی آمده است، پرداخت و گفت: معنی در «زبان» ظاهر می‌شود و در «حکمت». از دیگر سخنرانان «رضا داوری‎اردکانی» با عنوان «حکمت و معنویت از دید فلسفی» بود که به این موضوع پرداخت که حکمت یک اختلاف بزرگ با فلسفه دارد، بدین معنا که فلسفه برای اهلش است، فلسفه بحث و نظر است یعنی قابل چون‌وچراست، قابل رد و اثبات است؛ لذا نظر را از فلسفه نمی‌شود گرفت اما بحث را از حکیم می‌توان گرفت. رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، «عبدالحسین خسروپناه» از دیگر میهمانان بود که با موضوع «مبانی حکمی معنویت از منظر ملاصدرا» به بیان سخنان خود پرداخت و گفت: اگر نگاه و نگرش انسان‌ها به عالم و آدم بر اساس مبناهای شش‌گانه صدرایی قرار گیرد، این شخص حکیم است؛ زیرا این نگرش از علم لدنی آمده است و این نگرش حکیمانه باعث می‌شود شناخت آیه‌ای به جهان داشته باشد و جهان نشانه‌ی حق تعالی خواهد بود. «سید مصطفی محقق‌داماد» از دیگر چهره‌های این همایش بود که با موضوع «جایگاه معنویت در الهیات اسلامی» به پاسخ چند پرسش ازجمله: تفاوت بین دین‌دار و غیردین‌دار در چیست؟ آیا از نظر الهیات اسلامی مراد از معنویت صرفاً تقید به احکام شریعت است؛ بدین معنا که اگر کسی به تمام اعمال عبادی عمل کند و رفتار اجتماعی خود را مطابق با مقررات شریعت قرار دهد آیا مصداق یک شخص معنوی است؟ آیا مراد از معنویت همان اخلاق است، یعنی کسی که متخلق باشد او فردی معنوی است؟ پرداخت. در ادامه مشروح سخنان «آیت‎الله رمضانی» با عنوان «حکمت و معنویت» می‌آید.

 

آیت‎الله حسن رمضانی: «معنویت» آگاهی نیست بلکه «شناخت مطلق» است

سخن گفتن از «حکمت و معنویت» برای من سخت و مشکل است، خوف آن را دارم که در زمره‌ی عمل‎کنندگان نباشم، زیرا از حکمت حکیم باید سخن بگویم و از معنویت کسی که اهل معناست؛ کسی باید از ارتباط این دو به سخن بپردازد که از هر دو بهره برده باشد.

«حکمت» در کنار علم، معرفت، خُبرَویت شاید معنای نزدیک به یکدیگر داشته باشند، اما باید توجه داشته باشیم که هریک بار معنایی خاص خود را دارد. علم مطلق آگاهی است که ما در زبان فارسی از آن به دانستن (مصدر) و دانایی (اسم مصدر) تعبیر می‌کنیم و به هر صورت که باشد، کلی، جزئی، محسوس، معقول، همه را ما تحت عنوان علم یاد می‌کنیم.

اما «معنویت» این‌گونه نیست؛ از آن به شناخت و شناخت مطلق تعبیر می‌شود و آگاهی نیست، بلکه باید گفت اگر هم آگاهی باشد آگاهی دقیق و مفصل و جزئی است که خالی از اجمال و ابهام است. «عالم بالله» معنایی دارد و «عارف بالله» معنایی دیگر، در همه‌ی آن‌ها نیز بحث از آگاهی است.

در هر صورت، صحبت از آگاهی است، اما حکمت صرفاً آگاهی نیست؛ حکمت آگاهی از حقایق اشیا و عملکرد کردن به اقتضای آن آگاهی است. ملاصدرا در اواخر جلد سوم اسفار وقتی بحث از عقل و عاقل و معقول به میان می‌آورد، تفاوت آن‌ها را بیان می‌کند و می‌گوید: عمده تفاوت حکمت با باقی واژه‌ها این است که در حکمت، صرف آگاهی مورد توجه نیست. در گام نخست شخص باید به حقایق آشنا و آگاه باشد و سپس بر اساس و اقتضای آن آگاهی، ملتزم باشد؛ به این می‌گوییم حکمت و به چنین شخصی می‌گوییم حکیم.

کسی که می‌داند اما در مقام عمل به اقتضائات آن پایبند نیست، شایسته‌ی حکیم بودن نیست. کسی که مجموعه‌ای از اصطلاحات را جمع کرده و به معانی مشرف است و به قول امام خمینی (ره) شده ابلیس مجلس آرا، حکیم نخواهد بود. اگر شخص به حقایق دقیقاً آگاهی پیدا کند و به آن‌ها ملتزم باشد او می‌شود حکیم. حکمت و حکیم یعنی دارای چنین شرایطی بودن و در این شرایط معنا پیدا می‌کند.

قلب انسان حکیم تنقیه و لایروبی‌شده و مهذب است، دقت دارد و حساس به امور است. این قلب سپس با حقایق عالم آشنا می‌شود و طبق این آشنایی عمل می‌کند و این شخص یعنی حکیم و این امر یعنی حکمت.

و اما معنویت؛ معنا گاهی اوقات در مقابل لفظ است و گاهی اوقات در مقابل صورت و نیز گاهی اوقات در مقابل چیزی که مقصود نیست؛ ما هریک از آن‌ها را که در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم معنا یعنی اصل و باطن، یعنی چیزی که اولاً و بالذات مورد توجه است و باقی هرچه هست طفیل آن و به خاطر آن هست؛ و «معنوی» یعنی منسوب به «معنا» و «معنویت» مصدر جعلی از معنوی است.

 

حکمت چیست و حکیم کیست؟

ارتباط «حکمت» و «معنویت» بدین صورت است که شخص با توجه به حکمت و آشنایی به حقایق و نیز التزام به این آشنایی تمام مرزها و حدود ظاهری را پشت سر گذاشته و فتح کرده است و بدین‌‌ترتیب جلو رفته و به اصل هدف و باطن آن چیز دست یافته است؛ این است ارتباط بین حکمت و معنویت، نمی‌توان حکمت را از معنویت جدا دانست و نمی‌توان آن‌ها را از هم منفصل دانست که سپس بخواهیم آن‌ها را به یکدیگر پیوند بزنیم.

برای اینکه انسان احساس قرب و نزدیکی به ملکوت عالم داشته باشد باید حجاب‌ها را بردارد؛ «از جمع کتب نشد رفع حُجُب / در رفع حُجُب کوش نه جمع کتب»؛ باید انس پیدا شود و این یعنی حکیم و این است حکمت همراه با معنویت یا بالعکس معنویت همراه با حکمت.

در اینجا این خود انسان است که از این قرب و نورانیت لذت می‌برد و نیز کسانی که با این شخص حکیم هم‌نشین هستند. زمانی که انسانی با یک انسانِ آشنا به انس و معرفت گذرانده است، لحظه به لحظه خیر است و باعث حیات قلب او می‌شود.

حکمت، فلسفه و علوم تخصصی را باید این‌گونه فرا گرفت که جاودان باشد و بماند و آبادکننده‌ی دنیا و آخرت باشد. آیت‎الله حسن‎زاده آملی می‌فرماید: تمام درس‌هایی که فرا می‌گیریم اگر در آن راستا باشد، مایه‌ی خیر و برکت است، اگر غیر از آن باشد، همه باعث وزر و وبال خواهد بود. مولوی در مثنوی می‌سراید:

 جانور فربه شود لیک از علف / آدمی فربه ز عزست و شرف

آدمی فربه شود از راه گوش / جانور فربه شود از حلق و نوش

 

 و سپس این را دارد که: «علم گر بر دل زند یاری بود / علم گر بر تن زند باری بود»