شناسهٔ خبر: 41366 - سرویس اندیشه

گزارشی از نشست «بررسی آثار هایدن وایت» (۱)؛

تاریخ‌دانان فقط گذشته را «متنی» می‌کنند

پاینده از هیچ واقعه‌ی تاریخی به هیچ حقیقت تاریخی نمی‌توان رسید، واقعه‌ی تاریخی می‌تواند موجد یا به وجود آورنده‌ی حقایق گفتمانی متکثر باشد. مورخان تمایز میان حقیقت و واقعیت تاریخی را خلط می‌کنند و مدعی هستند که وقایعی را بررسی می‌کنند که واقعاً رخ داده. هایدن وایت متقابلاً این بحث را مطرح می‌کند که تاریخ‌نگاران رخدادهایی را توضیح می‌دهند که خودشان حقیقت تاریخی محسوب کرده‌اند. تاریخ‌دانان فقط گذشته را «متنی» می‌کنند.

فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور: نشست «بررسی آثار هایدن وایت» توسط گروه تاریخ و همکاری‌های میان‌رشته‌ای پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد. هایدن وایت آمریکایی، متخصص در فلسفه‌ی تاریخ برای نخستین بار مفهوم تاریخ به مثابه روایت را، مطرح کرد. وایت در آثار خود، انتقادهای بنیادین به روش شناسی تاریخی و مورخان دارد. وی با تعبیر تاریخ به مثابه روایت یا یک ژانر ادبی، ادعای متون تاریخی را مبنی بر دستیابی به حقیقت و عینیت، به چالش می‌طلبد. به عقیده‌ی وایت روایت‌های تاریخی داستان‌هایی مبتنی بر زبان هستند، که در محتوا بیشتر ابداعی اند تا مستند، و در ساختار و فرم بیشتر ادبی هستند تا علمی. در نشست پژوهشکده تاریخ اسلام سه استاد در سه حوزه مختلف به بیان آرای وایت پرداختند: هاشم آقاجری استاد تاریخ، حسین پاینده استاد نقد ادبی و حسینعلی نوذری استاد جامعه‌شناسی؛ تنوعی که نشانگر میان‌رشته‌ای بودن تفکر وایت است. ابتدا پاینده به معرفی مختصر آرا و نظرات وایت در ارتباط با تاریخ‌نگاری و نقد ادبی پرداخت.

 

 

سه پایه‌ی اصلی تفکر هایدن وایت:

 

خیلی باعث خرسندی ماست که امروز راجع به متفکری صحبت می‌کنیم که به معنای واقعی کلمه چندوجهی است؛ از یک‌سو به‌عنوان نظریه‌پرداز برجسته‌ی تاریخ، نامی از خود به اهل‌تفکر شناسانده و از سوی دیگر به‌عنوان کسی که از نظریه‌های دیگر مانند نقد ادبی برای اندیشه‌ی خود کمک گرفته، شناخته می‌شود.

گفتار من بیشتر به وجه ادبی هایدن وایت مربوط می‌شود، در واقع می‌خواهم این پرسش را پاسخ دهم که هایدن وایت چه استفاده‌ای از نظریه‌های ادبی کرده است (به منظور ارائه‌ی رهیافتی برای فهم تاریخ در گفتار خودم). همچنین دیدگاه شخصی خودم راجع به هایدن وایت را مطرح می‌کنم که شاید به میزانی به مطالعات ترجمه مربوط می‌شود، در واقع می‌خواهم استدلال کنم که نظریه‌ی فراتاریخ نسبتی هم با مطالعات ترجمه دارد.

دیدگاه‌های هایدن وایت در مورد اینکه تاریخ ماهیتی متنی دارد و اینکه کتاب‌های نوشته‌شده به قلم تاریخ‌نگاران را می‌شود نوعی روایت داستانی رمان‌مانند محسوب کرد، باعث شده آرا و اندیشه‌های این متفکر فراتر از رشته‌ی تاریخ در نظریه‌های پست‌مدرنیستی درباره‌ی ادبیات هم کاربرد وسیعی داشته باشد؛ به‌این‌ترتیب مبالغه نیست اگر بگوییم نظریه‌ی فراتاریخ مصداق بارزی از رویکردهای میان‌رشته‌ای بین تاریخ و نقد ادبی است؛ اما برای اینکه ما مسیرهایی را به این اندیشه‌ی چندوجهی و تا حدودی پیچیده و قطعاً تأمل‌انگیز باز کنیم، بد نیست دو الی سه مفهوم را که کمک می‌کند به نزدیک شدن به تفکر هایدن وایت مطرح کنم. یکی مفهوم متن است؛ از منظر او واقعیت نوعی متن است، یعنی همان راهبردهای زبانی که برای تفسیر گفتار و نوشتار در مطالعات ادبی به کار می‌بریم در فهم واقعیت پیرامون ما هم کاربردپذیر است؛ این یکی از ارکان تفکر وایت است. یکی دیگر از پایه‌های اندیشه‌ی او این است که اصولاً واقعیت همیشه یک امر برساخته (construct) است، یعنی ما واقعیت ذاتی یا طبیعی یا جهان‌شمول یا حقیقت استعلایی نداریم، واقعیت اصلاً ماهیت مفروض ندارد، واقعیت توسط سوژه با توجه به گفتمانی که بر سوژه سیطره دارد برساخته می‌شود و رکن سوم این است که معرفت هم ازجمله معرفت تاریخی لزوماً ماهیت گفتمانی دارد؛ معرفت از ذهن انسان برمی‌آید که شالوده‌ی آن گفتمان است؛ بنابراین ما معرفت خالص یا شناخت بی‌شائبه یا شناخت همه‌شمول نداریم.

 

تخالف هایدن وایت با رویکردهای پوزیتیویستی

حال که با این سه پایه‌ی اصلی در تفکر هایدن وایت آشنا شدیم بد نیست اضافه کنم که هایدن وایت خیلی تحت تأثیر نظریه‌ی واسازی در اندیشه‌ی دریدا هم هست. در تفکر دریدا صحبت از تقابل‌های دوجزئی (Binary opposition) می‌شود، اما هایدن وایت به سبب تعلقش به رشته‌ی تاریخ آن را در مطالعات تاریخ واسازی می‌کند و می‌گوید ما یک نوع دوبودگی یا نوعی حضور دوقطبی اندیشه‌ها در تاریخ داریم که در نگارش تاریخ مشکل ایجاد کرده است، این دوبودگی عبارت است از واقعه و زمینه‌ی تاریخی؛ یعنی هرگاه ما می‌خواهیم یک رویداد تاریخی را بیان کنیم بلافاصله می‌گوییم اجازه دهید قدری راجع به زمینه‌ی آن سخن بگوییم. زمینه‌ی (context) تاریخی عبارت است از تفکرات فلسفی رایج در آن زمان، نوع حکومت در آن زمان و این‌گونه فرض می‌شود که هر واقعه‌ای را برحسب کانتکست خودش باید فهمید؛ بنابراین، این تقابل دوجزئی بنیان تاریخ‌نگاری (Historiography) است؛ اما هایدن وایت سعی می‌کند این تقابل دوجزئی را واسازی (Deconstruct) کند و از یک روش التقاطی هم استفاده می‌کند که به نوعی همان بینارشته‌ای است، یعنی از تفکرات هگل، ویکو، فوکو و دیگران استفاده می‌کند، از نویسندگان مدرنیسم برای استناد استفاده می‌کند، از سارتر و کامو در میان اگزیستانسیالیست‌ها استفاده می‌کند، همچنین از آرای کسانی چون وبر، توین بی و کانت و با درهم‌آمیختن عناصری از همه‌ی این اندیشه‌ها نظریه‌ای می‌دهد که مطابق با آن بازگفتن تاریخ برابر است. با برساختن یک جور روایت، در واقع روایت یک کلیدواژه‌ای می‌شود برای فهم گذشته (بعداً توضیح خواهم داد که وایت بین گذشته و تاریخ تمایز قائل است).

 از یک منظر می‌توان گفت نظریه‌ی فراتاریخ هایدن وایت تخالفی آشکار با رویکردهای پوزیتیویستی به تاریخ دارد. اصلاً آن رویکردها بر پایه‌ی این تقابل‌های دوجزئی مثل واقعه‌ی تاریخی یا زمینه‌اش شکل گرفته بود، یا امر حقیقی یا امر جعلی. به عبارت دیگر، پوزیتیویست سعی می‌کند به‌زعم خود به نوعی عینیت‌گرایی برسد و حقیقت را متناظر با عینیت‌گرایی می‌داند؛ درحالی‌که در تفکر وایت حقیقت، امر گفتمانی است و رسیدن به عینیت‌گرایی محض ناممکن. اصلاً وایت به دنبال ارزش‌گذاری در تاریخ نیست چون نسبتی بین معرفت‌شناسی و ارزش‌گذاری برقرار نمی‌کند؛ در تقابل با آن رویکرد پوزیتیویستی، وایت استدلال می‌کند که تاریخ‌پژوهان هیچ‌وقت به حقیقت تاریخی دسترسی ندارند، آنچه ما به‌عنوان حقیقت تاریخی مطرح می‌کنیم در واقع برساخته‌های تاریخ‌نگاران از گذشته است. حقیقت تاریخی در کتاب‌های تاریخ آن چیزی است که تاریخ‌دانان توصیف می‌کنند؛ اما توصیف ماهیت زبانی دارد، هر جا زبان استفاده می‌شود معنا را برمی‌سازند، کتاب‌های تاریخ همان سازوکارهای متنی و زبانی را دارند. بین واقعه‌ی تاریخی و حقیقت تاریخی باید تمایز گذاشت، واقعه‌ی تاریخی در ساحت واقعیت قرار دارد، اما دومی در ساحت گفتمان قرار دارد؛ بنابراین متکثر است.

 از هیچ واقعه‌ی تاریخی به هیچ حقیقت تاریخی نمی‌توان رسید، در واقع یک واقعه‌ی تاریخی می‌تواند موجد یا به وجود آورنده‌ی حقایق گفتمانی متکثر باشد. مورخان این تمایز میان حقیقت تاریخی و واقعیت تاریخی را خلط می‌کنند، در واقع این‌ها را عین یکدیگر می‌دانند. مورخان مدعی هستند که وقایعی را بررسی می‌کنند که واقعاً رخ داده و جزئی از حقایق مسجل تاریخ است. هایدن وایت متقابلاً این بحث را مطرح می‌کند که این قبیل تاریخ‌نگاران رخدادهایی را توضیح می‌دهند و تفسیر می‌کنند که خودشان حقیقت تاریخی محسوب کرده‌اند. تاریخ‌دانان فقط در ظاهر راجع به گذشته صحبت می‌کنند، در واقع این کار را نمی‌کنند، گذشته را «متنی» می‌کنند، یعنی جنبه‌ی روایی به آن می‌دهند؛ در واقع روایت‌های مختلف تاریخ‌نگاران ازاین‌حیث با هم تفاوت دارد که تاریخ‌نگاران مختلف با هم می‌توانند یک واقعه‌ی معین را به شکل‌های مختلف متنی بکنند؛ پس هیچ گذشته‌ای بدون بازنمایی‌های متنی‌شده وجود ندارد. اگر ما یک کتاب تاریخ را می‌خوانیم که معرفتی به گذشته پیدا کنیم در واقع بر خطا هستیم، چون در واقع ما معرفتی به آنچه که یک تاریخ‌دان از گذشته به‌صورت متنی و روایی‌شده در اختیار ما قرار داده، پیدا می‌کنیم نه معرفت به گذشته.

 

تاریخ‌نگاری شکلی از داستان نوشتن است

 از نظر وایت کتاب‌های تاریخ نوعی نوشتار ادبی هستند، همچنان‌که در کتاب‌های ادبیات برای بیان از آرایه‌های ادبی استفاده می‌شود، آرایه‌هایی که معنا را موجزتر به خواننده القا می‌کنند؛ در کتاب‌های تاریخ همان سازوکارها رخ می‌دهد. هایدن وایت می‌گوید ما چه راهی داریم برای سنجش صحت آنچه که در کتاب‌های تاریخ آمده و پاسخ می‌دهد هیچ راهی نداریم چون ما هرگز نمی‌توانیم آنچه در یک کتاب تاریخ راجع به گذشته نوشته شده، با خود آن گذشته مقایسه کنیم و تطبیق دهیم. آنچه ما می‌توانیم امروز انجام دهیم فقط سنجش و مقایسه‌ی توصیف‌های گوناگون از گذشته است. در واقع کسی هم که می‌گوید که من این کتاب تاریخ را خواندم و باور آورده‌ام که این اتفاق‌ها در گذشته رخ داده بود در واقع به قانع‌کننده‌ترین توصیف از گذشته باور آورده نه اینکه به گذشته‌ی تاریخی معرفت پیدا کرده باشد. پس از نظر هایدن وایت هدف نظریه‌ی تاریخ عبارت است از مطالعه درباره‌ی روایتگری تاریخی و قواعد و عرف‌ها و نهادهایی که تاریخ را به نگارش درمی‌آورند، آن هم در زمان‌ها و مکان‌های مختلف. هدف از چنین رویکردی در مطالعات تاریخ معلوم کردن شیوه‌های بلاغی تولید این متون است. البته هایدن وایت به این موضوع هم اشاره می‌کند که گفتمان تاریخی همواره به سلطه‌ی گروه‌های مسلط در جامعه مشروعیت بخشیده، به بیان دیگر، تاریخ در خدمت قدرت و استمرار وضعیت موجود بوده است؛ به همین دلیل است که تاریخ‌دان‌ها در کتاب‌های تاریخ خود از توصیف استفاده می‌کنند و کمتر از احتجاج و استنتاج و استدلال.

 اما اگر از منظر وایت نگاه کنیم، تاریخ‌نگاری شکلی از داستان نوشتن است؛ به این سبب که تاریخ‌دان هم درست مثل یک داستان‌نویس دست به گزینش می‌زند، شخصیتی مکانی و زمانی را انتخاب می‌کند و کشمکش بین شخصیت‌ها را نشان می‌دهد. معمولاً به این صورت است که در کتاب‌های تاریخ ابتدا یک وضعیت توازن شرح داده می‌شود و بعد بحران و بعد بازگشت به شکل جدیدی از توازن. اما آیا این شباهت به ساختار یک رمان ندارد به خصوص رمان‌های کلاسیک قرن نوزدهم؟ شما آثار جین آستین، دیکنز و نویسندگانی از قبیل آن‌ها را بخوانید، می‌بینید همیشه در بخش آغازین این رمان‌ها یک وضعیت ایستا شرح داده می‌شود و بعد بر اثر یک رویدادی آن وضعیت دچار تحولات پرتنشی می‌شود و نهایتاً در پایان رمان ما به ایستایی برمی‌گردیم.

 

معرفت تاریخی لزوماً ماهیت گفتمانی دارد

عبارت حقایق مسلم یا مسجل را در بسیاری از کتاب‌های تاریخ خوانده‌ایم، اما از نظر وایت این عبارت بسیار مسئله‌انگیز یا پروبلماتیک است، چون حقیقت مسلم همیشه بر اساس نوعی گفتمان تعیین می‌شود، حقیقت محض وجود ندارد، گفتمان چارچوبی برای تعریف هنجارهایی برای معلوم کردن حقیقت به دست ما می‌دهد. بنابراین آنجا که تاریخ‌نویسان از حقیقت مسلم صحبت می‌کنند در واقع رویدادهای تاریخی را به حقیقت مسلم تبدیل می‌کنند، آن هم بر اساس گفتمان. پس آنچه ما در کتاب‌های تاریخ می‌خوانیم تفسیرهایی روایی از رویدادهای گذشته است نه حقایق مسجل و مسلم تاریخی. حق، باطل، بهنجار، نابهنجار و واژه‌هایی ازاین‌قبیل که در توصیف شخصیت‌های تاریخ یا رویدادهای تاریخی به کار می‌رود از منظر وایت ضرورتاً تعریف‌های گفتمانی دارد؛ این، آن تأثیری است که وایت از فوکو پذیرفته است. معیارهای ثابتی برای تعیین هنجار یا نابهنجاری وجود ندارد، حق و باطل بر اساس نگاه‌های ایدئولوژیک و گفتمانی می‌تواند معیارها یا ملاک‌های متفاوت داشته باشد و در دوره‌های مختلف تاریخی می‌تواند معیارهایی حتی متباین داشته باشد؛ آنچه امروز حق تلقی می‌شود در فردای تاریخی ممکن است باطل محسوب شود. پس آن تاریخ‌نویسی که فلان رویداد تاریخی را مترقی یا ارتجاعی توصیف می‌کند در چارچوب‌های گفتمانی معینی دست به ارزش‌گذاری می‌زند، نه اینکه تاریخ را بیان کند.

 

مورخ نوعی مترجم است

 من فکر می‌کنم بخشی از کار هایدن وایت هم به نظریه‌ی ترجمه می‌تواند ربط داشته باشد. در ترجمه ما یک متن را از یک نظام نشانگانی به یک نظام نشانگانی دیگر می‌بریم. شاید آشناترین شکل ترجمه این باشد که متنی به یک زبان دیگر نوشته شده و ما آن را به یک زبان دیگر برمی‌گردانیم؛ ولی ترجمه محدود به این مسئله نیست، مثلاً فرض کنید ساختن یک فیلم از یک رمان هم شکلی از ترجمه است. می‌خواهم این را مطرح کنم که آنچه که هایدن وایت می‌گوید به این معنی است که تاریخ‌نگاران مترجم هستند و ما هرگز به متن مبدأ دسترسی نداریم. متن مبدأ و متن مقصد اصطلاحاتی است که در ترجمه به کار می‌رود. آیا می‌شود این ایده را مطرح کرد که گذشته متن مبدأ است و تاریخ متن مقصد و تاریخ‌نگار کسی است که متن مبدأ را به متن مقصد تبدیل می‌کند؟ بنابراین، تاریخ‌نگار مترجم است. در ترجمه‌ی گذشته به تاریخ، صناعات ادبی جایگزین الگوهای تاریخ می‌شوند و نشان می‌دهد که رویدادهای تاریخ بیش از آنکه معلوم‌کننده‌ی قواعد منطقی باشد، مبین نوعی بازی بلاغی است، مانند تبدیل نثر به شعر یا بالعکس. در همه‌ی این تبدیل‌ها از صناعات ادبی استفاده می‌شود و در کتاب فراتاریخ هایدن وایت اشاره می‌کند که چهار آرایه‌ی ادبی خیلی کاربرد دارد؛ یکی استعاره است، دیگری مجاز مرسل به علاوه‌ی لازم و ملزوم، یکی دیگر مجاز مرسل به علاوه‌ی جزء و کل و بالاخره آیرونی (متأسفانه نمی‌توانم معادلی برای آن در اصطلاحات ادبی پیدا کنم. می‌تواند وضعیت خلاف توقع خواننده باشد. آنچه که خواننده بر اساس داستان پیش‌بینی می‌کند ولی پایان‌بندی داستان تمام پیش‌بینی‌های او را واژگون می‌کند مصداق آیرونی است).

 از این چهار صنعت، وایت جایگاه ویژه‌ای برای آیرونی قائل است. از نظر وایت نگارش تاریخ مانند نگارش رمان مستلزم پی‌رنگ‌سازی است. پی‌رنگ در رمان، مجموعه وقایعی است که با اصل علت و معلول به هم وصل می‌شوند. متن داستانی مانند متن تاریخی هم واقعه دارد هم اتمسفر خاصی دارد، هم گره‌افکنی دارد هم اوج. بنابراین ابزاری که داستان‌نویسان به کار می‌برند دقیقاً همان عناصری است که تاریخ‌نویسان برای بازگویی رویدادهای گذشته مورد استفاده قرار می‌دهند. هیچ تاریخی مشروعیت قطعی ندارد، به‌عبارت‌دیگر، شرح هیچ تاریخ‌نگاری از گذشته مشروعیت قطعی ندارد، مشروعیت تاریخی همواره می‌توانند محل مجادله باشد. این وجه دموکراتیک اندیشه‌ی هایدن وایت است که ممکن است هضم آن برای ما سخت باشد.

وایت در یکی از کتاب‌هایش می‌نویسد: «دیگر نباید ساده‌پندارانه توقع داشته باشیم که گفته‌های تاریخ‌دانان درباره‌ی دوره‌ای مفروض در تاریخ یا مجموعه‌ای از رویدادها در گذشته با مجموعه‌ای پیشاپیش موجودی از حقایق محض کاملاً تطبیق کند، زیرا باید دریابیم که آن حقایق در ذات خود همانند مسئله‌ای هستند که تاریخ‌نویس کوشیده است تا حلش کند.» یعنی حقایق به ما منتقل نمی‌شود، بلکه روایتی از آن حقایق از زبان یک تاریخ‌دان بیان می‌شود.

 

چند نتیجه

کار پژوهشگر تاریخ نباید این باشد که در مقطعی از تاریخ به دنبال یک جهان‌بینی فراگیر بگردد، همان چیزی که تاریخ‌نگاران پوزیتیویست به آن می‌گویند زمینه‌ی رویدادها.

پژوهشگر تاریخ نباید تلاش کند که افکار و رفتار مردمان گذشته یا درون‌مایه‌ی رویدادها را به یک نگرش واحد منتسب کند، به جای این کار، تاریخ‌پژوه یا منتقد ادبی باید عوامل گفتمانی را تشخیص دهد و تحلیل کند که در برهه‌ای از زمان وارد کنش و واکنش می‌شوند.

 حقیقت تاریخی ثابت نیست، ما در هر کتاب تاریخ با یک قرائت از گذشته مواجه می‌شویم که هر آن با تغییر نظام‌های گفتمانی (مثلاً با تغییر حکومت‌ها) می‌تواند واژگون شود و گفتمان دیگری بازگو شود؛ پس حقیقت تاریخی با تغییر گفتمان‌ها تغییر می‌کند. حقیقت همواره از یک فیلتر می‌گذرد و هرگز نمی‌شود آن را به‌صورت دقیق و دائمی تبیین کرد.

نکته دیگر اینکه اصطلاح روح زمانه دیگر هیچ جایی در تفکر هایدن وایت ندارد. در مطالعات تاریخی خیلی به این عبارت اشاره می‌شود اما متقابلا می‌شود گفت نیروهای اجتماعی مختلف با باورها و رفتارهای مختلف موجب روایت‌های گوناگون از تاریخ می‌شوند دیدگاه‌ها و منافع این نیروها و نهادها ممکن است در تعارض با هم قرار بگیرد و یا ممکن است همسو شود. کار تاریخ پژوه این است که این منظرهای روایی را در بررسی‌های خود ملحوظ بکند تا بتواند تصویری تا حد امکان جامع نه واحد از یک وضعیت تاریخی به دست دهد.

نکته آخر اینکه تاریخ جامد نیست بلکه سیال و شکل‌پذیر است منظور این است که هرگز نمی شود یک رویداد تاریخی را به یک صورت ثابت ثبت کرد و همه هم برداشتی واحد از آن داشته باشند. در اندیشه هایدن وایت تاریخ مقوله ای انعطافپذیر است هم ذهنی است هم متغیر.