شناسهٔ خبر: 44355 - سرویس اندیشه

گزارشی از سخنرانی محمدعلی اکبری در نشست «نشانه‌شناسی تاریخ» (۲)؛

تاریخ به‌مثابه خاطره‌ی جمعی

اکبری در پروژه‌ی هویت‌سازی، تاریخ به‌مثابه خاطره در بخش مربوط به یادها، یک گزارش و روایت از سرگذشت و پیشینه‌ی جمعی را می‌خواهد بسازد که این بر اساس اقتضائات قدرت سیاسی ساخته می‌شود و آنچه به‌عنوان تاریخ از آن نام برده می‌شود در واقع سازه‌ی روایتی است ساخته‌شده برای مصرف مطابق با اقتضائات قدرت، برای معنا ساختن در حوزه‌ی قدرت.

فرهنگ امروز / معصومه آقاجانپور: دوازدهمین هم‌اندیشی حلقه نشانه‌شناسی تهران با موضوع «نشانه‌شناسی تاریخ» در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد. در این هم‌اندیشی ۱۳ مقاله ارائه شد و اساتید حوزه تاریخ و نشانه شناسی سخنانی ایراد کردند. گزارش نخست این هم اندیشی به سخنان دکتر منصوربخت اختصاص داشت که در خصوص وارونه خوانی (یا خوانش توهمی) از نشانه های تاریخ در جهان معاصر (نمونه موردی ایران) سخن راندند. گزارش پیش رو سخنان دکتر محمدعلی اکبری در این هم اندیشی است با موضوع تاریخ به‌مثابه خاطره‌ی جمعی و پروژه‌ی هویت‌سازی ملی در ایران معاصر.

 

****

دغدغه‌ی اصلی من و موضوع مطالعات من در تاریخ، هویت است و به طور خاص راجع به هویت‌سازی در ایران معاصر کار می‌کنم. اساساً موضوعی من را به بحث خاطره‌ی جمعی کشاند، دغدغه‌ی من در مورد هویت بود. هویت‌ها چگونه ساخته می‌شوند؟ نه در مقام تأسیس بلکه در مقام توضیح نقطه‌ی عزیمت نظریه‌ی خودم بر این باور هستم که هویت‌ها تأسیسی هستند، هویت‌ها ذاتی و جبلی نیستند، به خصوص هویت‌های جمعی و اجتماعی؛ و چون این‌گونه هستند هم به لحاظ پروسه و روندهای ساخته شدن و هم به لحاظ مبانی اثرگذار کیفیت ساخته شدن و نوع ساخته شدن‌ها من را به سراغ حوزه‌های دیگر از علوم می‌کشانند.

 موضوع خاطره از اینجا برای من اهمیت پیدا کرد که اساساً هویت‌ها پیوستگی‌های ناب و جدانشدنی با خاطره‌ی جمعی دارند، به‌طوری‌که خیلی‌ها مهم‌ترین کارکرد خاطره‌ی جمعی را ساختن هویت می‌دانند. برای من این موضوع بسیار حائز اهمیت شد که خاطره‌ها چه هستند، از چه چیزهایی تشکیل شدند، چگونه ساخته می‌شوند و چگونه با هویت نسبت پیدا می‌کنند. اجمالاً این‌گونه است که خاطره‌ها با یادها، یادمان‌ها و مناسک جمعی شکل می‌گیرند. آنجایی که پای تاریخ به میان می‌آید، آنجایی است که در پروسه و روند ساخته شدن خاطره‌ها، یادها ساخته شوند. یادها روایتی از گذشته و پیشینه‌ی مشترک آن جامعه‌ای هستند که بحث هویت یا خاطره را می‌توانیم در ارتباط با آن‌ها مطالعه کنیم. خاطره‌ها لاجرم باید سازه‌های روایت تاریخی را در قالب یاد بسازند؛ اینجاست که تاریخ به‌مثابه خاطره‌ی جمعی آشکار می‌شود. تاریخ شئون مختلفی دارد؛ یکی از شئون آن که در این بحث قابل گفت‌وگو است، این است که چطور یادها را می‌سازد؛ و در ساختن یادها نقش روایتیِ تاریخ است که دیده می‌شود و موضوع گفت‌وگوی ما است؛ روایتی از گذشته که نشانه‌های لازم را برای ساختن معنای خود و دیگری در پروسه‌ی هویت‌سازی فراهم می‌کند، نهایتاً اینکه به سراغ تاریخ رفتن با دغدغه‌های حرفه‌ای کسی که از منظر حرفه‌ای به موضوع تاریخ نگاه می‌کند، نیست، در واقع کوشش برای فراهم آوردن نشانه‌های معنایی برای پر کردن ظرفی به نام هویت یا در موضوع بحث ما به نام هویت ملی.

حال با این مقدمه می‌خواهم عرض کنم که ما یک پروژه‌ای داریم که شواهد و مستندات تاریخی فراوانی دارد (فوکوس من روی عصر پهلوی دوم است و مصادیق را در این دوره بحث می‌کنم). یک پروژه‌ی هویت‌سازی ملی وجود دارد، با مقدماتی که گفتم، این پروژه‌ی هویت‌سازی ملی نیاز دارد خاطره‌ی ملی درست کند، در این خاطره‌ی ملی باید یادها ساخته شود، یعنی باید یک روایتی از گذشته و پیشینه‌ی مشترک، چیزی به نام ملت ساخته شود تا معنای لازم را برای امر هویت‌یابی فراهم کند. اما به لحاظ روشی به دنبال این بودم که یک طیفی پیدا کنم که بر روی آن بحث کنم. در میان کارها به کتاب محمدرضاشاه برخوردم. یکی از کتاب‌هایی که محمدرضا شاه نوشت، مأموریت برای وطنش است، ۱۳۴۷ این کتاب چاپ شد، حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ صفحه از این کتاب عنوانی دارد به نام مروری بر تاریخ کشورم. شخصی مثل شاه با کتاب پروژه‌ی مأموریت برای وطنم، می‌خواهد پروژه‌ی نوسازی در دوره‌ی خود را توضیح دهد، با تاریخ‌گویی چه کار دارد؟ در واقع او تاریخ نمی‌خواهد بگوید، بلکه در پی ساختن یک روایت از سرگذشت جمعی ایرانیان است، برای فراهم آوردن معنای لازم در بحث هویت و هویت ایرانی که به‌مثابه کسب جمعی برای ساختن جامعه‌ی جدید به کار گرفته شود. من اجازه می‌خواهم خیلی کوتاه گزاره‌های اصلی این روایت تاریخی را برای شما قرائت کنم:

 داستان ایران از ورود قوم آریایی به ایران است، قومی که اسم خودشان را بر خاک ما گذاشتند و خاک ما نامش خانه‌ی آریایی‌ها شد؛ این سرآغاز روایت تاریخ است، ما در این روایت با یک‌سری کارگزاران تاریخ روبه‌رو هستیم: کوروش، داریوش، انوشیروان، شاه‌عباس اول، نادرشاه افشار و رضاشاه پهلوی، این‌ها قهرمانان ملی ایران هستند که نشانه‌ی دوره‌های مجد و عظمت تاریخی ایران هستند. در مقابل آن‌ها اسکندر مقدونی، چنگیز و تیمور که این‌ها مظهر پلیدی‌ها و پلشتی‌های تاریخی هستند که می‌خواستند ایران را به خاک سیاه بنشانند. در این روایت تاریخی تاریخ ایران صحنه‌ی یک جنگ است، صحنه‌ی یک رویارویی است، رویارویی یک تمدن با کسانی که ناجی این تمدن هستند. مکانیزم حرکت دیالکتیکی تاریخی و دینامیزم تاریخی ایران این است که تمام این اقوام مستهلک در فرهنگ و تمدن عنصر ایرانی شوند. این داستان تاریخ ایران است، در این داستان مسلمانان عرب‌ها هستند، عرب‌هایی که ما با دو شیوه به مقابله با آن‌ها برخاستیم، یک سلطه‌ی سیاسی آن‌ها را در کوتاه‌مدت از بین بردیم و دوم اینکه ایرانیان از نظر احساسات ملی کم‌کم در مقابل مذهب تسنن عرب مهاجم به مذهب تشیع گرویدند؛ زبان این مردم زبان پارسی است، در تمام روایت تاریخی ما یک زبان بیشتر نداریم، یک قومیت بیشتر نداریم و آن قومیت آریایی است، یک خط داستانی بیشتر نداریم. تمدن ما بر نیروی مهاجم فائق آمد و آن‌ها را متمدن ساخت.

اما در این روایت تاریخی چه اتفاقی افتاده؟ چیزی به نام مجموعه‌ای از گذشته فراهم شده و این‌ها یادهای ما را می‌سازند، در یک قالب، یک روایت تاریخی؛ و ما این‌ها را به‌عنوان تاریخ آن‌چنان‌که هست و آن‌چنان‌که رخ داده است، می‌شناسیم، یعنی باید در این پروژه‌ی هویت‌سازی بشناسیم و حال اینکه این یک روایت ساخته‌شده مطابق اقتضائات قدرت سیاسی است. تاریخ را بسامان کردند، تاریخ را به قاعده درآوردند، کدام قاعده؟ قاعده‌ای که اصول و قواعدش را اقتضائات قدرت سیاسی رقم می‌زند. اینجا ما با بخش‌های محذوف تاریخ روبه‌رو هستیم، وقتی ما به سراغ تاریخ می‌رویم، البته تاریخ به معنای فوکویی آن، تاریخی که مشت تاریخ‌سازی را همیشه می‌تواند باز کند و نشان دهد که همواره جعلی به نام تاریخ ساخته می‌شود، چه در قالب آکادمیک و چه در قالب روایت‌های توده‌وار و عامیانه‌ی آن. ایران مجموعه‌ای از اقوام مختلف است. اقوام دیگر در کجای این داستان هستند؟ ملت ایران آیا یک تبار قومی دارد؟ ما با رفتن به سراغ تاریخ، اسنادی می‌بینیم که این‌طور نیست، داستان زبان هم به همین ترتیب است، در این گزارش‌ها غزنویان می‌شوند سلسله‌ی ایرانی‌تبار، ترک بودن آن‌ها مورد انکار قرار می‌گیرد، بسیاری از شاهان به روایت‌های خاصی خوانده می‌شوند. برجسته‌سازی‌ها، به حاشیه بردن‌ها و اسلام در اینجا جای اندکی دارد، آن هم به‌عنوان بخشی از فرهنگ که آن را هم ما ایرانیان ساختیم.

 لذا در پروژه‌ی هویت‌سازی، تاریخ به‌مثابه خاطره در بخش مربوط به یادها، یک گزارش و روایت از سرگذشت و پیشینه‌ی جمعی را می‌خواهد بسازد که این بر اساس اقتضائات قدرت سیاسی ساخته می‌شود و آنچه به‌عنوان تاریخ از آن نام برده می‌شود در واقع سازه‌ی روایتی است ساخته‌شده برای مصرف مطابق با اقتضائات قدرت، برای معنا ساختن در حوزه‌ی قدرت.