رادیو و تلویزیون دوست، همصحبت، همدم و همخانهی ما هستند و اگرچه ممکن است گاهی از آنها ناراضی باشیم، رهایشان نمیکنیم -یا درست بگوییم، آنها ما را رها نمیکنند- و ما هم نمیتوانیم بدون آنها سر کنیم. رادیو و تلویزیون فقط همخانه و همدم مردمان نیستند، بلکه از وقتی به خانهای وارد میشوند، خانه و صاحبخانه چیز دیگری میشود. اصولاً هر چیزی از تکنیک جدید که وارد زندگی مردم شده، تغییر و تحولی در روابط و مناسبات میان ایشان پدید آورده و احیاناً دید و نگاهشان را تغییر داده است. درست است که ما رادیو و تلویزیون را از جایی که لوازم خانگی میفروشند، میخریم و به خانه میبریم و اینها به یک اعتبار در زمرهی وسایل خانه هستند؛ اما با اهل خانه نسبتی دارند که با آن نسبت از دیگر وسایل خانه ممتاز میشوند.
مسلماً نوع وسایلی که ما در خانه داریم با نحوهی زندگی ما مناسبت دارد؛ اما آن وسایل به جای ما فکر نمیکنند و تصمیم نمیگیرند و انتخاب نمیکنند. بسیارند کسانی که به میز، مبل، فرش و نقش دیوار خانهی خود بسیار اهمیت میدهند و چه بسا که فکر و ذکرشان مشغول آن باشد؛ ولی نمیتوان گفت که فرش و مبل، فکر آنها را راه میبرد. مبل و میز به خصوص یخچال که وارد خانه میشود، آداب، طرز نشست و برخاست، وضع تغذیه و نحوه و میزان خرید مواد غذایی تغییر میکند و این تغییر در شئون دیگر زندگی نیز مؤثر میافتد؛ اما هیچیک از آنها اثر و اهمیت وسایل ارتباط جمعی به خصوص تلویزیون را ندارند.
ما چون جعبهی تلویزیون را به سلیقهی خود انتخاب میکنیم و میخریم و مالک رسمی آن هستیم، میپنداریم که مثل هر ملک دیگری میتوانیم هر تصرفی که بخواهیم در آن بکنیم. این پندار از جهتی نیز درست است؛ زیرا ما میتوانیم آن جعبه را بفروشیم یا آن را به کسی ببخشیم یا از خانه بیرون بیندازیم؛ ولی در هر صورت دوباره باید دستگاه دیگری از این جعبهها را (مقدم بر بسیاری از ضروریات دیگر زندگی) بخریم و به خانه بیاوریم؛ یعنی آنچه در اختیار ماست جعبهی گیرنده است؛ ولی شاید ما اختیار داشتن و یا نداشتن تلویزیون را نداشته باشیم، معمولاً مردم قدرت صرفنظر کردن از آن را ندارند.
خانهی امروز با خانهی دیروز –که تلویزیون نداشت- بسیار فرق کرده است، خانه و زندگی امروز بدون تلویزیون قابل تحمل نیست. تلویزیون که آمد بشر زبان همزبانی را از یاد برد و با آمدن آن روابط و عادات و مشغولیتها و رفت و آمدها همه به تناسب عالم بیهمزبانی تغییر کرد. اکنون اگر رادیو و تلویزیون نباشد چه پیش میآید؟ مسلماً بشر نمیتواند به روابط و مناسباتی که در سابق داشت بازگردد و برای اینکه بتواند تنهایی خود را تحمل کند به تلویزیون نیاز دارد. الآن اگر از اوصاف بشر بپرسند، شاید کسی بتواند بگوید که بشرِ عصر ما جاندارِ تماشاگر تلویزیون است.
مراد از این سخنان این نیست که ما هر چه از تلویزیون میبینیم، میپسندیم و هیچ رأی و نظری در مورد برنامهها نداریم. من با اینکه نگران سوءتفاهم هستم باید بگویم که نمیدانم چرا گاهی به نظرم میآید که نسبت ما با تلویزیون همان است که ایوان کارامازوف در رمان داستایوسکی با شیطان داشت. شیطان وقتی وارد اتاق ایوان میشد، ایوان با او عتاب و خطاب میکرد و شیطان ناچار میشد که از نزد او برود؛ اما به محض اینکه شیطان بیرون میرفت، ایوان پریشان می شد، او به مصاحبت شیطان نیاز داشت. من نمیگویم تلویزیون شیطان است؛ اما هر چه هست ما از آن گله و شکایت بسیار داریم. وقت ما را میگیرد و نمیگذارد بچهها درس بخوانند، برنامههای بد و نامناسب دارد؛ اما بدون تلویزیون هم نمیتوانیم باشیم.
تلویزیون اکنون تنها به ما اطلاعات لازم برای زندگی در جامعهی متجدد و پست مدرن نمیدهد، بلکه تعیین میکند که مهم چیست و چه چیز بیاهمیت است و مطلوب و غیرمطلوب کدام است. طرز لباس پوشیدن و آداب معاشرت را نیز تلویزیون معین میکند حتی پاسخ دادن به این پرسش که صدا و سیمای مطلوب کدام است، خودبهخود و دانسته و ندانسته، احیاناً به عهدهی تلویزیون گذاشته میشود. در این صورت دیگر نمیتوان تلویزیون را وسیله انگاشت. وسیله چیزی است که آدمی به اختیار آن را برای رسیدن به یک مقصد و مقصود به کار میبرد. ما از تماشای تلویزیون چه مقصودی داریم؟ مقصود ما تماشاست، به این معنی، تلویزیون خود مقصد و هدف است.
با این حال میدانیم که تلویزیون برنامههای بد و خوب دارد، برنامههایی که با مهارت و ظرافت تهیه میشود و در بعضی موارد آثار ناشیگری و بیسلیقگی در تهیه آنها پیداست. تلویزیون بدآموزی دارد؛ اما ممکن است برنامههای آن را طوری ساخت که آثار تربیتی خوب بر آن مترتب شود. همچنین میتوان از طریق تلویزیون مطالب بسیار خوب و لازم علمی را آموخت. در این نکته هم تردید نیست که ما میتوانیم برنامههای تلویزیون را تغییر دهیم و اصلاح کنیم و این کاری است که همهی مؤسسات رادیو، تلویزیونی انجام میدهند؛ یعنی تمام مؤسسات رادیو، تلویزیونی مراکز نظرسنجی دارند و میزان رضایت و نارضایتی شنوندگان و بینندگان را اندازه میگیرند و برنامههای خود را با رعایت نظر بینندگان تغییر میدهند. شنوندگان و بینندگان نیز میتوانند میان مطالب و برنامههای متفاوتی که از ایستگاههای مختلف پخش میشود، به میل و سلیقهی خود چیزهایی را انتخاب کنند. اگر چنین نبود، این همه رقابت میان دستگاههای فرستنده وجود نداشت و تا این اندازه برای بهتر کردن برنامه و راضی نگاه داشتن مشتریان کوشش نمیشد.
بنابراین مشکل این است که اگر میتوان برنامههای خوب و بد برای تلویزیون تهیه کرد و کسانی در این کار صاحب تخصص و مهارت میشوند و بعضی از آنان ذوق و ابتکار خاصی پیدا میکنند، چگونه میتوان گفت که تلویزیون در اختیار ما نیست و بر ما حاکم است؟ اشکال به این صورت رفع میشود که ما میان وجود تلویزیون و ماهیت آن فرق بگذاریم و تازه بعد از این تفکیک هم سوءتفاهمهایی پیش میآید؛ زیرا به یک معنی معمولاً مردمی که اهل تفکر نیستند چنین میاندیشند که اگر به فرض ما در امر وجود و عدم تلویزیون بیاختیار باشیم، تکلیف ماهیت آن به دست ماست و ما که جاعل ماهیت آن هستیم، آن را به هر صورت که بخواهیم درمی آوریم. به عبارت دیگر، به فرض اینکه ما محکوم به داشتن تلویزیون باشیم، مجبور نیستیم که هر برنامهای را تماشا کنیم، بلکه چیزی را که خود میخواهیم و میپسندیم، برمیگزینیم و تماشا میکنیم. البته که دایرهی انتخاب ما با افزایش ساعات برنامهها و تعداد فرستندهها وسیعتر میشود. در این صورت طبیعی است که میتوان در باب رادیو و تلویزیون مطلوب فکر کرد.
این مطالب در جای خود درست است؛ اما درست نیست که تصور شود که ما محکوم به داشتن تلویزیون هستیم، تعیین ماهیت آن به دست خودمان است و این ماهیت با تصرف ما خوب و بد و به طور کلی مشکک میشود. اتفاقاً تغییری که معمولاً ما میتوانیم بدهیم در وجود تلویزیون است نه در ماهیت آن؛ یعنی ما با پیدایش تلویزیون با آن در نسبتی وارد شدهایم که آن نسبت را به آسانی و با اصطلاحات جزئی و صوری نمیتوانیم تغییر دهیم، چه بسا که در دو طرف نسبت تغییراتی به وجود میآید، منتهی ما کمتر به نسبت، نظر میکنیم و بیشتر به دو طرف نسبت که ما و رادیو و تلویزیون باشیم، توجه داریم. چنانکه بیشتر از تأثیر تلویزیون در افکار و اخلاق و رفتار میگوییم و به بهتر کردن تلویزیون میاندیشیم و البته در این راه به نتایج عملی مهم میرسیم؛ اما باید دید تغییراتی که در دو طرف نسبت پدید میآید، آیا اصل نسبت هم دگرگون میشود یا نه؟ این یک مطلب فلسفی است. کسانی که نسبت را فرع بر وجود مضاف و مضافالیه میدانند، به نسبت اهمیت نمیدهند و در مقابل آنان، گروهی دو طرف نسبت را چنان مهم نمیشمارند و هر دو را محکوم حکم نسبت میدانند. مارشال مک لوهان که میگفت {تلویزیون} وسیلهی پیام است و مخالف استفاده از تلویزیون نبود و اصلاح آن را منکر نمیشد. او خود کارشناس وسایل سمعی، بصری بود. با این حال معتقد بود که حدود تصرف ما در دایرهی نسبتی که با تلویزیون داریم محدود است؛ یعنی ما نمیتوانیم ماهیت آن را تغییر دهیم و هرچه میخواهیم با آن بکنیم.
قبلاً اشاره کردیم که تکنیک جدید وسیلهای نیست که برای رسیدن به مقصدی فراهم شده باشد، تکنیک عین قدرت است نه پاسخ به مسئله و مشکل. نگویید که تکنیک راهها را کوتاه و حل بسیاری از مسائل را آسان کرده است. من منکر این نیستم، بلکه از اصل و ماهیت تکنیک سخن میگویم. مقصود این است که پیدایش تلویزیون گرچه با پیشرفت علم و در مرحلهای از این پیشرفت صورت گرفته است؛ اما پاسخ به یک مسئلهی علمی و نتیجه سعی در رفع یک مشکل علمی نبوده است. تلویزیون امکانات ما را در عالمی که در آن به سر میبریم، افزایش داده است؛ یعنی این طور نبوده است که روزی ناگهان کسانی به فکر افتاده باشند که فیالمثل برای ایجاد مشغولیت یا رساندن خبر، پیام و... وسیلهای بسازند و آن وسیله صرفاً در خدمت ابلاغ پیامها و رساندن اطلاعات باشد. چون رادیو و تلویزیون وسیلهی ابلاغ و ارسال پیام و اطلاعات است، به اشکال میتوان پذیرفت که برای این مقصود اختراع نشده باشد. حتی اگر بگوییم که داشتن اطلاعات در جامعه جدید یک امر ضروری شده است و این ضرورت پیدایش وسایل مخابراتی جدید را اقتضا کرده است، ظاهراً دعوی مدعی را اثبات کردهایم؛ زیرا سخن این بود که اختراع تلویزیون در پاسخ به یک مسئلهی نظری یا برای رفع بعضی مشکلات عملی نبوده است؛ اما بعد گفتیم که اطلاعات و وسایل اطلاعرسانی از ضروریات عالم کنونی است، پس لابد نیاز به اطلاع رسانی، انگیزهی پدید آوردن وسایل بوده است. رفع این تناقض دشوار نیست؛ زیرا که اثبات کردیم نیاز عالم بود نه نیاز شخص و نیازی که منکر شدیم نیاز ناشی از مواجه با مسائل و همچنین نیاز نفسانی بود.
عالم جدید بدون اطلاعات و وسایل مخابراتی کنونی دوام نمییابد. رادیو و تلویزیون از اجزای مقوم عالم علیل و ناقصالخلقه بود (اکنون هم عالم علیل است؛ اما علت آن نقص عضو نیست). البته ممکن است بگویید که این عالم چیزهای خوب بسیاری را نیز فاقد است و هیچ عالمی نیست که همه چیز را به کمال داشته باشد. پس آیا باید تمام عوالم را ناقصالخلقه دانست؟ وقتی میگوییم اگر عالم جدید تلویزیون نداشت ناقصالخلقه بود مراد این است که تلویزیون در قوام آن مؤثر است و حال آنکه مثلاً عالم یونانی یا عالم رومی برای اینکه موجود باشد به تلویزیون نیازی نداشت، به عبارت دیگر، باید فرق گذاشت میان چیزهایی که ما میگوییم خوب است که یک تاریخ و یک عالم آنها را داشته باشد و چیزهایی که وجودشان مقتضای ذات آن عالم است؛ مثلاً پایبندی به فضایل خوب است اما از لوازم ذات عالم متجدد نیست. حال آنکه علم جدید نمیتواند از این عالم منفک شود. حتی کسی ممکن است بگوید در عالم جدید مهر نیست، عشق نیست، هنر بزرگ مرده است، بشر تنهای تنهاست، اینها مسلماً نقص است؛ اما این نقصها نقص کلی است و در قیاس با عوالم دیگر و در تذکری که بشر پیدا میکند، آشکار میشود؛ ولی نقص یک عضو در ارگانیسم چیز دیگری است.
تلویزیون جزئی از این عالم است. اگر عالم کوچک نشده بود و تاریخ ما تاریخ واحد جهانی نبود و هر منطقهی فرهنگی صرفاً به اطلاعات و خبرهای خاص خود گوش میکرد و نیازمند خبرِ همه جا و همه چیز نبود، رادیو و تلویزیون هم یا به وجود نمیآمدند یا یک امر تفننی میبود. خبر با صرف وجود گویندهی خبر و مخبر پدید نمیآید، خبر شنونده میخواهد. همهی مردم شنونده هر خبری نیستند، هر کس خبر عالم خود را میشنود. تلویزیون هم اطلاعات و اخبار عالم کنونی را برای اهل این عالم پخش میکند و به همین جهت مؤثر است و میتوان از آن استفاده کرد.
ما هم در صورتی میتوانیم برنامههای خوب برای تلویزیون تهیه کنیم که روابط و مناسبات و گوش و زبان عالم را بشناسیم؛ یعنی ما که برنامههای تلویزیونی میسازیم غیر از آدمهای قبل از تاریخ تلویزیون هستیم. ما در نظم عالمی وارد شدهایم که حتی نیازهای ما نیز به تبع این نظم، معین میشود. یکی از این نیازها، نیاز به تلویزیون است و تلویزیون میتواند آینهی نیازهای دیگر باشد. درست است که در همه جا کسانی هستند که از برنامههای تلویزیون اظهار نارضایتی میکنند؛ اما این ناراضیها نمیتوانند تلویزیون را از خانهی خود بیرون بیندازند حتی نارضایتی آنان دلیل بر نیازشان است و به هر درجه که ناراضی شوند باز هم تلویزیون را نگاه میکنند. ناراضی بودن از برنامهی تلویزیون مستلزم توقع اصلاح و بهبود آن است و هرگز نمیتوان برنامههایی ترتیب داد که بیعیب و نقص باشند؛ یعنی در هیچ جا برنامهای ایدهآل یافت نمیشود و نمیتوان تهیه کرد. معذلک گردانندگان رادیو و تلویزیونها همواره میکوشند که برنامههای بهتری تهیه کنند و با توجه به این امر است که میتوانیم از تلویزیون مطلوب سخن بگوییم؛ زیرا هر کس که در صدد اصلاح برمیآید، حتی اگر به صورت مبهم هم باشد، یک صورت ایدهآل را در نظر دارد. این صورت مطلوب و تلویزیون خوب چیست و چگونه میتوان آن را فراهم کرد؟
تلویزیون خوب شرایطی دارد و از آن شرایط جدا نمیشود؛ یعنی حداقل این است که ناآشنایان با عالم تلویزیون نمیتوانند برای آن برنامه تهیه کنند؛ فیالمثل اگر گردانندگان تلویزیون بخواهند فارغ از عالمی که در آن بسر میبرند –اگر بتوانند فارغ باشند- آنچه را خود دوست میدارند و میپسندند پخش کنند، شکست میخورند. آنها حتی اگر اهل صلاح و فضیلت و معرفت باشند و بخواهند با تلویزیون صرفاً درس معرفت بدهند، موفق نمیشوند. اگر فکر کنیم که میتوانیم در شرایط کنونی تلویزیونی داشته باشیم که سراسر درس معرفت و فضیلت بدهد و حکمت بیاموزد و تمام گفتارها را با نکات پند و عبرت بیامیزد، بهتر است از این فکر منصرف شویم و از این حسن نیت و پاکی ضمیر برای شناخت امکانات و وضع خود استمداد کنیم و راه استفاده از امکانات را بشناسیم.
از این سخن ممکن است استنباط شود که باید به دنیای موجود و رسوم آن تسلیم شد و چون تلویزیون ابتدا از غرب پدید آمده و رسوم برخورداری از آن را غربیها وضع کردهاند، ما هم باید کورکورانه از آنها پیروی کنیم. البته کمتر تلویزیونی میتواند تمام برنامههایش را خود تهیه کند و اگر بخواهد همه را نیز از خارج بخرد، کارش دشوار میشود. یک تلویزیون نسبتاً موفق بیشتر برنامههایش را با امکاناتی که در اختیار دارد فراهم میکند و در صورتی کارش رونق میگیرد که امکانات کافی داشته باشد و بداند که از آن امکانات چگونه میتوان استفاده کرد. این امکانات را چگونه و از کجا باید فراهم کرد؟ مگر نه این است که باید با عالم خاص تلویزیون هماهنگ شد تا بتوان تلویزیون خوب داشت؟
این هماهنگی مفهوم مبهمی است؛ زیرا ممکن است از آن چنین برداشت شود که باید از غرب تقلید کرد. به طور کلی یک سازمان رادیو، تلویزیون در دنیای کنونی سه وضع میتواند داشته باشد. یکی وضع تلویزیونهای کشورهای غربی و عالم به اصطلاح توسعهیافته، دیگر وضع تقلید و تسلیم و وابسته شدن به هر چه که از کانالهای تلویزیون غرب پخش میشود؛ اما وضع سوم چه میتواند باشد؟ مگر غیر از این دو وضع، وضع دیگری میتوان تصور کرد؟ دارندگان تلویزیون یا خود سازنده و اداره کنندهاند یا خریدارِ مقلد و مصرفکنندهی صرف هستند. وضع دیگر، وضع احتیاط و آماده بودن است. در این وضع با رادیو و تلویزیون کنار میآییم بیآنکه مقهور آن باشیم؛ زیرا میدانیم که نمیتوانیم از تلویزیون صرفنظر کنیم و اگر باید آن را داشته باشیم چرا صورت خوب و بهترین صورت آن را نداشته باشیم؟
ظاهراً بسیار مشکل است که آدمی در عالمی بسر برد که با آن عالم یگانه نباشد و مشکلتر این است که بخواهد با شأنی از شئون این عالم کنار آید. من فعلاً در مورد این مسئلهی بسیار دشوار بحث نمیکنم و صرفاً برای آنکه امکان وضع سوم را تا حدی روشن سازم، میگویم ما نمیخواهیم علم، نظم سیاسی و اداری و ترتیبات آموزش و ترافیک و بازار را رها کنیم. یک تلویزیون خوب با ادارهی خوب و مدرسهی خوب و ترافیک خوب ملازمت یا حداقل مناسبت دارد. اگر نقص در جایی باشد –و باید اصلاح شود- تلویزیون میتواند واسطهی خوبی باشد.
من در شرایط فعلی، بهبود تلویزیون را در این میدانم که به مسائل و مشکلات زندگی مردم بپردازد. درس و مدرسه در همه جا مهم است؛ اما برای ما که تقریباً ثلث جمعیت کشورمان محصل هستند، اهمیتش بیشتر است. تلویزیون در امر آموزش به دانشآموزان چندان کمک نمیکند –که وظیفهی اصلی تلویزیون اصولاً آموزش مطالب درسی نیست- بلکه باید مشکلات امر آموزش و پرورش را در حدی که بتوان به حل آن پرداخت، مطرح کند و مسلماً میتواند در به هم پیوستن همتها برای ادای چنین امر مهمی نیز اثر داشته باشد. اگر اصلاح آموزش و پرورش و تغییر نظام اداری ابتدا باید به نظر محققان و متفکران و صاحبنظران برسد، اموری وجود دارد که طرح آن آسانتر است که شاید نتایج آن هم زودتر آشکار شود.
امتحان ورودی دانشگاهها و ترافیک مثال خوبی است. همهی دانشآموزان دبیرستانی علاقه دارند که به دانشگاه بروند و اگر راهها باز بود، اکثریت داوطلبان به دانشکدههای پزشکی و فنی میرفتند. در ظاهر این روحیه نشانهی کمالطلبی و مصلحتبینی است؛ اما در حقیقت حاکی از یک بیماری اجتماعی و فرهنگی است. شاید صدا و سیما بتوانند در این باب به مردم توجه و تذکر بدهد؛ اما در مسائلی مثل ترافیک کار آسانتر است. در ترافیک مردمی که در برخورد با یکدیگر معمولاً جانب ادب را فرو نمیگذارند، در خیابان، چهارراه و میدان، چه پیاده باشند چه سواره و چه منتظر اتومبیلی باشند که آنان را به مقصد برساند، هیچ قانونی را رعایت نمیکنند. رانندگان اتومبیلها با قوانین و قواعد رانندگی، انس و هماهنگی ندارند و به هر جا بتوانند، میروند و هر جا بتوانند توقف میکنند. گاهی در کوچه و خیابان نمایش دیوانگی میدهند و گمان میکنند که مشغول هنرنمایی هستند. پیادهها کاری به این ندارند که خیابان معبر اتومبیل است، گاهی چنان با طمأنینه و وقار در عرض خیابان راه میروند که گویی در حیاط خانهی خود به قدم زدن مشغولند. رادیو و تلویزیون در این مورد چه میتواند بکند؟
آسانترین کار این است که خبرهای ترافیک را منتشر کند و قواعد را تعلیم دهد و خطرهای تخلف از قواعد را بگوید. اینها گرچه لازم است، ولی وظیفهی خاص پلیس راهنمایی و رانندگی است که به هر طریق باید آن را انجام دهد و البته از تلویزیون هم استفاده میکند. کار تلویزیون چیز دیگری است. پلیس وظایف اداری و انتظامی خود را انجام میدهد و البته باید به فکر بهبود امور باشد؛ اما تلویزیون زبان دیگر و امکانات وسیعتری دارد. اینکه یک مأمور رسمی بیاید و به زبان رسمی و خشک قانون، به مردم تذکر دهد که قواعد را رعایت کنند، درد اصلی و اساسی را درمان نمیکند. مقررات را معمولاً هر کس که گواهینامه رانندگی میگیرد کم و بیش میداند و عیب ترافیک ما از نداشتن مقررات نیست. سر هر چهارراه علامت زدهاند که اتومبیلها توقف نکنند؛ اما همهی مسافران در همان جای ممنوع ازدحام میکنند و اتومبیلها هم همان جا میایستند و اشخاص را سوار و پیاده میکنند. خطکشی خیابانها و جادهها تقریباً در نظر رانندگان امر زائدی است و از چپ به راست و از راست به چپ رفتن یک امر عادی شده است. بگذریم از اینکه کم نیستند کسانی که از لابهلای اتومبیلها راه خود را باز میکنند و نظم خیابان و آرامش اعصاب مردم را بر هم میزنند و وضع عصبی رانندگان دیگر را مختل میسازند (من هرگز ندیدهام که پلیس کاری به اینها داشته باشد، پلیس کم خطرترین و البته شایعترین تخلفها را میبیند و متخلف را جریمه میکند).
تلویزیون میتواند از صحنههای زشت ترافیک که در همهی اوقات شبانهروز در همهی خیابانها وجود دارد فیلمبرداری کند و این صحنهها را البته با حضور مأمور راهنمایی و نه به زبان آمرانه یا خشک و رسمی او، تحلیل کند و اگر در این تحلیل مثلاً این نتیجه به دست آمد که رانندهی ویراژدهنده پروایی نداشته باشد که با زبان تنبیه و تذکر آن را بگوید، لازم نیست که ما به حقانیت عالم غرب اعتقاد داشته باشیم تا به قواعد و قوانین ترافیک گردن بگذاریم، مطلب این است که اگر ترافیک داریم باید از نظم و قانون آن متابعت کنیم. از این قبیل موارد و مثالها فراوان است.
در جای دیگری که میتوان با تلویزیون کنار آمد، برنامهی کودک و برنامهی فیلم و تئاتر و نمایش است. برنامهی کودک احتمالاً پرشنوندهترین و پربینندهترین برنامههای رادیویی و تلویزیونی است و معمولاً در آن از خشونت ظاهر و بدآموزی صریح چیز چندانی یافت نمیشود. در این برنامهها معمولاً و به طور کلی کوشش میشود که کودک را با دنیایی که بیشتر رمانتیک است، آشنا و سازگار سازند. عیب این برنامهها این است که بیشتر صورت رمانتیک دارد؛ اما با همین صورت رمانتیک است که میتوان سنن و آداب و اخلاق خوب را نشان داد. بعد از انقلاب در برنامههای رادیو و تلویزیون ما به خصوص در برنامهی کودک و فیلم و نمایش تحولی پیدا شده است، این تحول به سمت نجابت و احتیاط و آزرم است. تلویزیون تقریباً مطلب خلاف اخلاق به کودکان نمیگوید، فیلم بد و فاسد و خشن نشان نمیدهد و نمایشهای آن گرچه گاهی سبک و سطحی و تصنعی است؛ اما میتوان به بهبود آن امیدوار بود.
یک مشکل نمایشها و سریالهای تلویزیون این است که این سریالها انتزاعی است. ما دو قسم نمایش تلویزیونی داریم، یکی نمایش آدمهایی که شیفتهی انقلابند و وجود آنها عین معرفت است و به هیچ چیز جز حق نمیاندیشند، خوبند و هیچ چیز به خوبی آنان خدشه وارد نمیکند و بدی در وجود آنها هیچ راهی ندارد. یک نمونه آدمی که در تلویزیون نشان داده میشود همین آدمهای خوب و شریف، بلکه عین خوبی و پاکی و شرفند. قسم دیگر آدمهای لاابالی و فارغ از سیاستند که بهترین آنها به کفتربازی و حل جدول و... مشغولند. نه اینکه آدمها خلق و خوی مشخص و روانشناسی خاص نداشته باشند، مخصوصاً قصد انکار وجود بزرگی و شرف در نهاد آدمها نداریم؛ اما اگر داستاننویس میخواهد قدیس را قهرمان کند؛ یعنی قهرمانی و قدیس بودن را در وجود کسی جمع کند، باید راهی را که در آن شخص به قهرمانی و به مقام قدیسی میرسد را نشان دهد و طریق مجاهدهاش را رسم کند، بشری که میل و هوی و شهوت ندارد، قهرمان نیست، فرشته است. نویسنده در محیطی کاملاً سیاسی است، میخواهد تظاهر کند که به سیاست کاری ندارد یا چنان وانمود میکند که قهرمان شدن مثل آب خوردن است و هیچ زحمتی ندارد. ریشهی این عیبها نیز در عیب بزرگتری نهفته است و آن اینکه گاهی نویسنده ملاحظات را راهبر خود کرده است و مشهورات را بر طبق ملاحظات تنظیم میکند، نه اینکه به درک و کشف هنری نائل شده باشد.
چنانکه اشاره کردیم، با تحولی که در شعر و هنرها پدید آمده است میتوان امیدوار بود که این وضع تغییر کند و توجه کنیم که ما در موضوع احتیاط و مدارا و کنار آمدن با تلویزیون به مدد هنر و شعر نیاز بسیار داریم و... کنار آمدن با رادیو و تلویزیون موقوف به این است که از توهم در مورد وسیله بودن آن خارج شویم و بکوشیم که از امکانات آن به بهترین صورت ممکن استفاده کنیم و البته آگاهی به این امکانات کار آسانی نیست.