شناسهٔ خبر: 64772 - سرویس اندیشه

عقب‌گرد فلسفه و مسئله شهود

علی‌رغم انبوه پرسش‌ها و قرن‌هایی که صرف پرداختن به آن‌ها شده است، فیلسوفان هیچ پاسخ ‌موفقیت‌آمیزی ارائه نکرده‌اند.

فرهنگ امروز: ترجمه کامران برادران، به نظر می‌رسد که فلسفه دچار عقب‌گرد و درجا زدن شده است. این رشته تاریخچه‌ای دو هزار و 500 ساله در غرب و فهرست گسترده‌ای از مشکلات دارد. سؤالاتی در کار بوده درباره آنچه وجود دارد و آنچه در مورد آن می‌دانیم. مانند: آیا ما اراده آزاد داریم؟ آیا دنیای بیرونی وجود دارد؟ و غیره. همچنین سؤالات تحلیلی و تعاریفی وجود دارد، مانند: چه چیزی سبب صادقانه بودن یک جمله می‌شود؟ چه چیزی یک عمل را عادلانه می‌کند؟ علیت چیست؟ آدم چیست؟ این‌ها نمونه‌هایی کوچک هستند. می‌توان گفت که فیلسوفان نسبت به تمامی مفاهیم انتزاعی و ماهیت‌شان دست به اندیشه زده‌اند.

با این حال، علی‌رغم این انبوه پرسش‌ها و قرن‌هایی که صرف پرداختن به آن‌ها شده است، فیلسوفان هیچ پاسخ ‌موفقیت‌آمیزی ارائه نکرده‌اند. آن‌ها برای مدتی طولانی، سخت تلاش کردند، اما چیزی که برای پاسخ به این سؤالات یافته‌اند، دست آخر فایده چندانی نداشته است. سایر فیلسوفان در یافتن پاسخ‌های تلاشی خود و افشای ایرادات یا مفروضات مشکوک در پاسخ‌هایشان کوتاهی نکرده‌اند. ایرادات موجود در پاسخ‌های مطرح‌شده البته مورد بحث و بررسی مجدد قرار می‌گیرند. اما اتفاقی که می افتد این است که ایرادهای جدید ظاهر می‌شوند، یا ظواهر از بین رفته و شکاف‌های قدیمی دوباره آشکار می‌شوند. فلسفه به مثابه سلسله بحث‌هایی بی‌پایان ظهور می‌کند و پرسش‌های آن به مشکلاتی به‌ظاهر حل‌ناپذیر تبدیل می‌شوند.

در اینجا یک مثال کوچک از قرن 18 را بررسی می‌کنیم: «مسئله مولینوکس» که به افتخار دانشمند و سیاستمدار ایرلندی، «ویلیام مولینوکس» (1656-1698)، نام‌گذاری شده و از آن زمان تاکنون پرسشی را مطرح کرده است که فیلسوفان را سرگردان کرده است؛ فردی را تصور کنید که از بدو تولد کاملاً نابینا است که قادر است هم مکعب و هم یک کره را با لمس کاوش کند. این شخص او یاد می‌گیرد که این اشکال را شناسایی و نامگذاری کند. حال، فرض کنید که این شخص بعداً قادر به دیدن شود. آیا ‌قادر خواهد بود تشخیص دهد که کدام مکعب و کدام کره است، آن هم فقط با دیدن این اجسام؟ تصور کنید آنها کمی با شکل واقعی‌شان فاصله داشته باشند. آیا فرد می‌تواند به سادگی و با نگاه کردن بفهمد که کدام کره و کدام مکعب است؟

تضاد بین علم، که تاریخ شروع بسیار دیرتری داشت، و فلسفه قابل توجه است. فیلسوفان حتی نمی‌توانند در مورد آنچه به دست آورده‌اند، به جز از طریق بحث و جدل بی‌رحمانه توافق کنند. با این حال، در علوم طبیعی، اجماع گسترده و پیشرفت قابل توجهی وجود دارد. بسیاری از مشکلات علمی تسلیم آزمایش ‌می‌شوند، در حالی که به نظر می‌رسد فلسفه دائماً در حال تزلزل است.

کارل پوپر معتقد بود ‌که علم برای رد تجربی، ابطال با آزمایش و مشاهده باز است. اما، پوپر همچنین عقیده داشت که این امر این نکته را نیز در بر می‌گیرد که نظریه‌های فرضی علمی غلط هستند و می‌توانند از آزمایش‌های اشتباه منتج شده و این بدان معنا نیست تمامی نظریات علمی واجد حقیقت باشند. چه‌بسا بتوان شرح پوپر از علم را به فلسفه تعمیم دهیم. شاید بتوان فلسفه را پیروی از همان روش حدس‌های جسورانه دانست که اگرچه هرگز تأیید نمی‌شوند، اما می‌توان با شواهد آن را رد کرد.

هر دیدگاه فلسفی جالب ادعاهایی را مطرح می‌کند که بدیهی نیستند. پس باید برای ادعاها استدلال کرد و به همین دلیل است که استدلال عنصر اصلی در تجارت یک فیلسوف است. حال، یک استدلال باید مقدماتی داشته باشد. این همان چیزی است که ظاهراً نتیجه یک استدلال از آن ناشی می‌شود. مقدمات دلیلی برای باور نتیجه‌گیری فراهم می‌کند و ‌دو سؤال در این زمینه مطرح می‌شود: چه چیزی مقدمات یک استدلال فلسفی را فراهم می‌کند؟ و چرا آن مقدمات را می‌پذیریم؟

یک پاسخ به اولین سؤال که برای بسیاری از فیلسوفان جذاب بوده، این است که بگوییم مقدمات استدلال آن‌ها توسط «شهود» تأمین می‌شود، از طریق آنچه که آن‌ها پس از آشنایی با یک مسئله فلسفی راجع به آن فکر می‌کنند. در زمینه مولینوکس، شخصی که نمی‌تواند اشکال را از یکدیگر تشخیص دهد، شهود بحث تلقی می‌شود.

اگر ‌فکر می‌کنید که باید چیزی غیرمنطقی در مورد ارتکاب اشتباه افراد وجود داشته باشد، این یک شهود دیگر است. فیلسوفان به عنوان افراد صاحب‌نظر، شهودهای زیادی برای خود دارند. با این حال، یک مشکل این است که فیلسوفان مختلف دارای شهود متضاد متقابل هستند، بنابراین همه شهودهای آن‌ها نمی‌تواند درست باشد. مشکل دیگر این است که‌ حتی در جایی که اکثریت فیلسوفان متوجه می‌شوند که شهودهای یکسانی دارند، ظاهراً شهود غیرفیلسوفان فرهنگ‌های غیرغربی اغلب از این شهودها متفاوت است.

و در نهایت، حتی اگر همه ما شهود خود را به اشتراک بگذاریم، چه می‌شود؟ تا زمانی که ندانیم منابع شهود ما چیست (و نمی‌دانیم)، نمی‌توانیم دریابیم که با توسل به شهود خود به چه چیزی تکیه می‌کنیم. همه ما ممکن است اشتباه کنیم. شهود فیلسوفان همتای ضعیفی برای مشاهدات دانشمندان به نظر می‌رسد.

پس چیزی برای اضافه کردن به ذخایر مسائل فلسفی خود داریم: چرا فلسفه اینقدر دشوار است و چگونه می‌توانیم نتایج قابل اعتمادی در آن بدست آوریم؟ تأمل در این مورد به ما دلایل بیشتری می‌دهد تا دیدگاه‌های فلسفی خود را به طور آزمایشی و موقت شکل دهیم. چه‌بسا بتوان چنین گفت که این رویکرد بدی برای شکل‌دهی دیدگاه درباره مسائل نیست.

منبع:
https://aeon.co/essays/why-doesnt-philosophy-progress-from-debate-to-consensus