شناسهٔ خبر: 7388 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ

نقدی بر کنگره‌ی بین‌المللی علوم انسانی اسلامی(3)

کنگره‌ای که نقض غرض خود بود

کنگره تا زمانی که اصحاب معتقد به تحول در علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی بر سر یک میز ننشینند و قوت‌ها و ضعف‌های موجود را مشترکاً و متفق‌القول مورد واکاوی قرار ندهند و مسائل این حوزه را با هم در میان نگذارند، نمی‌توان به نتایج قابل قبولی دست یافت.

 

فرهنگ امروز: «علم دینی»، «علم بومی»، «علوم انسانی اسلامی» و اصطلاحاتی نظیر این، چند سالی است که در ادبیات علوم انسانی و اجتماعی کشور وارد شده و از بسامد زیادی برخوردار شده است. شاید پیشینه‌ی تاریخی آن‌ها در سال‌های اخیر به اوائل دهه‌ی 80 شمسی برگردد. در آن سال‌ها رهبر انقلاب سخن از «نهضت تولید علم» و «جنبش نرم‌افزاری» به میان آورد و اینکه برای پیشرفت و تعالی کشور و جامعه چاره‌ای نداریم جز آنکه خود، تولیدکننده‌ی علم، آن هم مبتنی بر نیازهای جامعه باشیم.

در سطح تحلیلی عمیق‌تر، می‌توان این‌ گونه گفت که حصول علم بومی یا علوم انسانی اسلامی و امثالهم، برخاسته از یک «ضرورت» معرفتی، فرهنگی و اجتماعی است. در حقیقت جامعه‌ی ایران چاره‌ای ندارد جز آنکه در این مقطع از تاریخ خود به سمت عملیاتی کردن این اصطلاحات و عبارات حرکت کند. این ضرورت از آنجا ناشی می‌شود که متأسفانه نظام دانشگاهی ما در طول مدت فعالیت خود نتوانسته‌ است پاسخ‌گوی نیازهای جامعه‌ی ما باشد. نزدیک به 80 سال است که از تأسیس اولین دانشگاه (دانشگاه تهران) در این مُلک می‌گذرد. در این 8 دهه، نظام آموزش عالی و دانشگاهی ما ادوار مختلفی را پشت سر گذاشته است؛ اما «ناکارآمدی» و «جداافتادگی» دانشگاه از جامعه، «فصل مشترک» همه‌ی این ادوار بوده است.

با رجوع به تاریخ می‌توان دریافت که هدف از تأسیس دانشگاه در دوران پهلوی، بیش از آنکه معطوف به حل مسائل مبتلابه اجتماعی، سیاسی جامعه‌ی ایران باشد، معطوف به تربیت «کادر اجرایی» برای به دست گرفتن مشاغل دولتی بوده است. مدرن شدن ایران در عصر پهلوی موجب به وجود آمدن ساختارهای بوروکراتیک مدرن شد و حکومت نیز چاره‌ای نداشت جز آنکه بخواهد افرادی را برای مشاغل دولتی تربیت کند، اگرچه در ابتدای امر همان اتفاقی که در «دارالفنون» افتاد در دانشگاه‌ها نیز رخ داد و روی خوشی به رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی نشان داده نشد؛ اما به‌مرور حکومت متوجه‌ی ضرورت تأسیس دانشکده‌هایی برای تدریس علوم انسانی و اجتماعی هم شد. دانشکده‌هایی که در آن‌ها همان نظریات مرسوم غربی تدریس می‌شد و نتیجه آنکه هیچ‌کدام از اساتید و دانشجویان آن نتوانستند وقوع حوادث بزرگی چون «انقلاب اسلامی» را آن گونه که باید تحلیل، تبیین و پیش‌بینی کنند و از تدریس علومی که توانایی و قدرت «تحلیل» و «پیش‌بینی» را نداشته باشد چه سود برای جامعه!

وقوع انقلاب اسلامی و اعتقاد به این گزاره‌های مهم که «اگر دانشگاه اصلاح شود، مملکت اصلاح می‌شود» یا «ما از وابستگی اقتصادی نمی‌ترسیم، آن چیزی که ما را می‌ترساند وابستگی فرهنگی است» توسط شخص اول انقلاب اسلامی، اگرچه نوید ورود به فصل نوینی از تاریخ دانشگاه‌ها را می‌داد؛ اما این نوید و امید نیز خیلی زود به ناامیدی تبدیل شد. «انقلاب فرهنگی» -توسط برخی از افراد معلوم‌الحال که البته بعدها از کرده‌ی خود پشیمان شدند و حتی آن را انکار هم کردند- انجام شد و به بهانه‌ی بازنگری، اصلاح و اسلامیزه کردن دروس دانشگاهی، چند سالی دانشگاه‌های کشور تعطیل شد؛ اما هرگز آن اتفاقی که باید می‌افتاد یعنی تدوین سرفصل‌های نظام دانشگاهی مبتنی بر هویت معرفتی، فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی ایران نیفتاد و عملاً چند واحد با نام‌های معارف اسلامی به رشته‌های دانشگاهی اضافه شد.

اما داستان تکراری دانشگاه در ایران همچنان به قوت خود باقی بود. دانشگاه‌های ما همچنان قدرت تحلیل، تبیین، پیش‌بینی و پاسخ‌گویی به مسائل و نیازهای جامعه‌ی ایران را نداشتند و کمافی‌السابق، تافته‌ی جدا بافته از جامعه بودند. نه وقوع «انقلاب اسلامی» و نه «انقلاب فرهنگی»، نتوانستند دردی از دردهای دانشگاه و جامعه را دوا کنند. از همین روی عده‌ای از اندیشمندان و صاحب‌نظران دغدغه‌مند به این نتیجه رسیدند که کار را در سطحی عمیق‌تر و آن هم از تشکیک در تئوری‌های علوم مرسوم دانشگاهی که عمدتاً غربی بودند از سویی و بازگشت به ذخائر هویتی، فرهنگی و تمدنی خود آغاز کنند. استدلال این افراد آن بود که علوم غربی موجود، با فرض مطلوبیت و کارآمدی، در زمین دیگری کاشته شده است و لاجرم به درد همان زمین می‌خورد و ما هم چاره‌ای نداریم جز آنکه از ذخائر خود استفاده کنیم و در زمین خود بکاریم و از ماحصل و دسترنج خود استفاده کنیم. علم دینی، علم بومی یا علوم انسانی اسلامی دقیقاً به همین معنا است؛ یعنی بازگشت به ذخائر فرهنگی و معرفتی «زیست، بوم» و «زیست، جهان» انسانِ مسلمانِ ایرانی.

روی همین استدلال، نهادها، مؤسسات، پژوهشگاه‌ها و شوراهای عدیده‌ای در جهت تحول در علوم انسانی، اسلامی شدن دانشگاه‌ها، وحدت حوزه و دانشگاه، بازنگری و اسلامی‌سازی سرفصل‌های نظام دانشگاهی تأسیس و شروع به کار کردند. در این مدت اقدامات و فعالیت‌های خوبی صورت گرفت؛ اما به نظر می‌رسد هنوز به آن نتیجه‌ای که باید می‌رسید، نرسیده است. شاید یکی از دلائل این موضوع، دورشدگی آن از مباحث معرفتی و اندیشه‌ای و افتادن در دام «شعارزدگی» و به‌تبع آن برگزاری همایش‌ها و کنگره‌ها باشد.

البته برگزاری همایش و کنگره برای آشنایی با اندیشمندان و صاحب‌نظران و نیز بسط گفتمان مورد نظر در جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است، به شرطی که این مسئله، «طریقت» داشته باشد نه «موضوعیت». برای ایضاح بیشتر می‌توانیم به «کنگره‌ی بین‌المللی علوم انسانی اسلامی» که همین یکی دو روز پیش (26-27آبان) برگزار شد، اشاره کنیم. این کنگره اهدافی چون تبیین مبادی و مبانی معرفتی علوم انسانی اسلامی، شناسایی مؤسسات، اندیشمندان و صاحب‌نظران موجود در این حوزه و برقراری ارتباط با اندیشمندان سایر نقاط جهان که در حوزه‌ی علوم انسانی اسلامی تحقیق و پژوهش کرده‌اند، از سال گذشته آغاز به کار کرده است؛ یعنی اهدافی که هریک از آن‌ها از اهمیت زیادی برخوردار است و جای خالی آن در جامعه حس می‌شود. با این حساب، وقتی به محتوا و چگونگی برگزاری این کنگره نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که این کنگره از اهداف خود تا حدودی دور شده است. در یک نگاه کلی، دو اشکال را می‌توان بر محتوای این کنگره مترتب دانست:

اشکال اول آنکه بسیاری از مقالات ارائه‌شده در آن‌ها ارتباط چندانی با اهداف در نظر گرفته‌شده توسط برگزارکنندگان این کنگره نداشته است. در حقیقت بسیاری از مقالات، فاقد نگاه معرفتی و اندیشه‌ای است و صرفاً با اضافه کردن پسوند «اسلامی» به انتهای مقالات، تصور کرده‌اند که توانسته‌اند «علوم انسانی اسلامی» تولید کنند. برای مثال به عناوین برخی از مقالاتی که در پنل‌های مختلف این کنگره ارائه شد، توجه بفرمایید:

  1. اجرا و پیاده‌سازی راهبرد در سطح ملی و سازمانی با رویکرد بوم
  2. روش تدوین راهبرد با رویکرد نقد
  3. مدیریت اسلامی برگرفته از سیره‌ی شهدا
  4. اخلاق، فقه و حقوق کیفری
  5. نمایی کلی از سیاست جنایی اسلام
  6. نقش هنر در درونی‌سازی ارزش‌های اخلاقی
  7. بررسی تحلیلی و تطبیقی اندیشه‌های تربیتی امام خمینی و جان دیویی
  8. مداخله‌های معنوی با کودکان و نوجوانان مبتنی بر تصویر ذهنی آنان از خداوند
  9. مطالعه‌ی تلویزیون از منظر زیبایی‌شناختی

ملاحظه می‌فرمایید که برخی از این مقالات اساساً ارتباطی با اهداف این کنگره ندارند و آن‌هایی هم که ارتباط کمی دارند، کمتر به موضوعات معرفتی پرداخته‌اند. در حقیقت بسیاری از این مقالات را می‌توان در همایش‌ها و کنگره‌های دیگر هم ارائه داد و اگر جسارت به محققین محترم این مقالات نباشد، باید گفت که برخی از این مقالات را حتی یک محقق سکولار یا غربی که علقه‌ی اسلامی ندارد هم می‌تواند انجام دهد!

اشکال دوم آنکه این کنگره در حالی صفت «بین‌المللی» را یدک می‌کشد که بنا بر شواهد موجود، تنها 5 مهمان خارجی در این کنگره حضور داشت! اسد زمان، رولاند پیچ، حسین هریانتو، مظفر اقبال و ماسودال چودری، 5 مهمان خارجی بودند که در این کنگره شرکت کردند، فارغ از آنکه محتوای مقالات این 5 نفر نیز تناسب چندانی با اهداف این کنگره نداشت (مانند مقاله‌ی آقای هریانتو با موضوع: یک نظریه‌ی انتقادی بر زندگی‌های غربی از طریق تحلیل معرفت‌شناسانه). این سؤال مطرح می‌شود آیا به صرف حضور تنها 5 مهمان خارجی، می‌‌توان به کنگره‌ای صفت بین‌المللی داد؟ با حضور این 5 مهمان محترم (که البته قدمشان بر روی چشم‌های ما جای دارد) قرار است چه اتفاق تازه‌ای در علوم انسانی اسلامی بیفتد که برای کشور مفیدفایده باشد؟ آیا جز این 5 نفر، فرد دیگری در جهان وجود نداشت که در حوزه‌ی علوم انسانی اسلامی تحقیق و پژوهش کرده و صاحب ایده و نظر باشد؟ اصلا فرآیند یافتن این افراد چگونه بوده است و بر اساس چه معیاری این افراد واجد صلاحیت لازم برای حضور در این کنگره شده‌اند؟

شاید بر اساس همین اشکالات بود که به اذعان بسیاری از کارشناسان، کنگره‌ی امسال از افت نسبتاً محسوسی نسبت به سال قبل برخوردار بوده است. البته فارغ از موضوعات گفته‌شده، شاید یکی از اشکالات بنیادی‌تر به این مسئله برمی‌گردد که تا زمانی که اصحاب معتقد به تحول در علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی بر سر یک میز ننشینند و قوت‌ها و ضعف‌های موجود را مشترکاً و متفق‌القول مورد واکاوی قرار ندهند و مسائل این حوزه را با هم در میان نگذارند، نمی‌توان به نتایج قابل قبولی دست یافت. توضیح آنکه در حال حاضر نهادها و افراد زیادی با رویکردهای مختلف در حوزه‌ی علوم انسانی اسلامی مشغول فعالیت هستند، از «دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام)» و «مؤسسه‌ی آموزشی، پژوهشی امام خمینی (رحمت الله)» بگیرید تا «فرهنگستان علوم اسلامی» و «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» و «شورای تحول  علوم انسانی» و... همه و همه در این زمینه در حال فعالیت هستند؛ اما متأسفانه کمتر دیده شده که این افراد دور هم جمع شوند و در مورد «نقشه‌ی راه» دستیابی به علوم انسانی اسلامی و چگونگی تحقق آن بحث و گفت‌وگو کنند.

شاید دهه‌ی چهارم انقلاب اسلامی که «دهه‌ی پیشرفت و عدالت» نام گرفته است، بهترین فرصت برای این گردهمایی و دورهم‌نشینی معتقدان به علوم انسانی اسلامی باشد، آن هم در شرایطی که می‌دانیم فرصت چندانی تا 1404 باقی نمانده است.