ربع قرن قبل، راسل جکوبی 1 از به سر آمدن عمر روشنفکران عمومی تأسف میخورد. دلیل این زوال، بهبود شرایط معیشتی بوده است. روشنفکران عمومی دوایت مکدونالد، 2 آي. اف. استون 3 و مثل آنها انتخاب خاصی براي مستقل بودن نداشتند. آنها براي یافتن یک شغل دائمی مناسب دچار مشکل بودند. با وجود این، با توسعهی دانشگاهها، موقعیتهای شغلی به کسانی پیشنهاد شد که تا پیش از آن بیکار بودند. دانشگاه دستمزد بالایی را پیشنهاد داد، پس روشنفکران مجبور شدند از فضاي عمومی دور شوند و به گمنامی مناظرهها و تحقیقهای دانشگاهی تن دهند. در توصیف جکوبی، این روشنفکرها «دیگر نیاز و تمایلی به عرصهی عمومیتر نداشتند ... دانشگاه، خانهي آنها، همکارانشان، مخاطبشان و نشریات تخصصی و ویژهنامهها، رسانهي آنها بود».
اما شرایط در طول دههي گذشته دوباره تغییر کرده است. امکانات جدیدي به روي روشنفکران عمومی گشوده میشود. رسانههاي جانگرفته با اینترنت همچون بلاگها، انتشار عقاید روشنفکران بلندپرواز را برایشان بسیار سادهتر کرد، پس سراغ ایجاد خروجیهای جدید روشنفکري (جاکوبین، 4 د نیو اینکوئري، 5 د لسآنجلس ریویو آف بوکز 6) رفتند و به بازسازي بعضی قدیمیترها (بافلر،7 دیسسنت 8) هم کمک کردند. سرانجام خوراك [فکری] مورد نیاز براي مجموعهاي از مباحث جدید در این باره فراهم شد که یکیشان این بود که چگونه تکنولوژي ارتباطات در حال بازسازي چهرهی جامعه است؟
این مباحثات فرصتهایی براي گونهي جدیدي از متخصصان بحثوجدل 9 پدید آورد، روشنفکرانِ تکنولوژي. آنها همچون اسلافشان در دهههای 1960-1950، غالباً زندگیشان را بدون کار براي یک دانشگاه میگذرانند. در واقع، دورهي استادي گذشته است. نظم آکادمیک سنتی (جز براي رشتهی حقوق که شیفتگی کلاغگونهاي به چیزهاي جدید و پرزرقوبرق دارد) دورهي سختی براي روي کار ماندن داشت. سنتگرایان به تکنولوژيهاي جدید بدگمان هستند: سازگاريشان با حدود آکادمیک سنتی دشوار است و براي دانشگاهیان قدیمی -که غالباً نگران عمومی شدن تخصصهایشان هستند- بیش از حد شیک به نظر میآیند.
بسیاري از این روشنفکران عمومی جدید، کموبیش خودساخته هستند. دیگران اهل پژوهشند (غالباً ارتباط نامساعدي با فضاي دانشگاهی دارند، همچون کلی شرکی،10 استاد ناسختگیري که به بقاي مدل دانشگاه سنتی شک دارد). دیگران همچنان پیشقدم هستند، همچون جف جارویس 11 نویسنده و تهیهکنندهی رادیویی که در حوزهی رسانه و تکنولوژي مینویسد و روي زوایاي بین مباحث عمومی و مدلهای تجاري جدید کار میکند.
این مدل جدید و متنوع روشنفکران عمومی در دنیاي بسیار متفاوتی نسبت به قدیم به یکدیگر تنه میزنند. آنها تلاشی براي انتشار آثارشان در دیسسنت 12 یا کامنتاري 13 نمیکنند، در عوض میخواهند در TED سخنرانی کنند که مخاطبان بیشماری دارد. آنها در یک دورهی کنفرانس تجاري، نشستهای دانشگاهی، جشنوارههاي فکري و فضاي تفریحی عمومی با یکدیگر بحث میکنند. آنها کتابهایی مینویسند که بعضی عالی و بقیه بیربط هستند.
در بعضی موارد، روشنفکران عمومی از پیشینیان خود بهطورخالصانهاي عمومیتر هستند. مجلههاي کوچک، واقعاً کوچک بودند. آنها براي خوانندگان نخبه و تحصیلکردهای منتشر میشدند که نسبتشان 10 در 1000 نفر است. در مقابل، گفتوگوهاي TED هر ماه 5/7 میلیون مخاطب جهانی از مردمی دارد که نسبتاً تحصیلکرده هستند؛ اما اعضاي خودآگاه یک جمع نخبهي فرهنگی، همچون خوانندگان دائمی پارتیزان ریویو 14 نیستند.
در موارد دیگر، آنها کمتر عمومی و نسبت به پیشینیان خود یا عموم مردم، بیشتر آرمانگرا هستند. در میان آنها چپگراهای رادیکال و محافظهکاران کمترند. بسیاري از آنها در طیف بین طرفداران سرسخت آزادي فردي و آزادیخواهان میانهرو قرار میگیرند. این روشنفکران جدید مخالف مسائلی همچون حریم خصوصی و امنیت هستند؛ اما روي موارد بیشتري توافقنظر دارند، همچون ارزشهاي بنیادین آزادمنشی و اختیار که به مردم اجازه میدهد آنطور که تمایل دارند زندگی کنند. در بهترین حالت، آنها یک فلسفهي عملی باز و دوستانه را پیشنهاد میدهند و در بدترین حالت، تصویري از آینده که با سیاست واقعی تأویل میشود و تندوتیزيها، جدل آفرینیها و ناسازگاريهاي بشر واقعی را در تجلیل بیمزهاي از گوناگونی ظاهري حل میکند.
این جهان مکالمه و مباحثه، بدون پشتیبانی در هوا شناور نیست، بلکه اقتصاد سیاسیاي متضمن آن است که با درك بسیاري از شرکایش، مستقیماً قابل فهم میشود. همانطور که جکوبی تأکید دارد، همهي مباحثات راجع به ایدهها از شرایط مادي آنها شکل میگیرد. فرصتهاي روشنفکري دورهی طلایی دههی 1950 تا اندازهاي نتیجهي دستمزد بد، اجارهی ارزان و مخاطبان و خوانندگان اندك اما مستمر بود. در دهههای 1960 و 1970 این فرصتها تحت تأثیر نظام دانشگاهی در حال رشدي بود که روشنفکران را در نوشتن براي جمع غیرقابل نفوذي از همتایانشان تشویق میکرد.
این فرصتها امروز دوباره مجموعهي متفاوتی از شرایط مادي را منعکس میکنند که انتخابهاي شخصی را –آنطور که بهتدریج اما مصرانه رویشان تأکید میشود- تعیین نمیکنند. آنها آنچه بحث میشود یا نمیشود، چه کسی میبرد و چه کسی میبازد را تحت نفوذ خود قرار میدهند و در بسیاري موارد، مطرحنشده میمانند. وفاق بین روشنفکران تکنولوژي جهانی از فرصتها را مجسم میکند که در تقابل با واقعیت آمریکایی نابرابري اقتصادي و سیاسی، سرسخت و رك به نظر میآید و منتقدان این وفاق، بهتر از این نیستند. آنها با سیستم و اهداف یکسانی کار میکنند، بهطوريکه با جوابهایشان مصالحه میکنند و از ایجاد رویههاي مفیدتر مباحثه بازمیمانند.
توجه، توجه
روشنفکران تکنولوژي روي اقتصادِ توجه 15 کار میکنند. آنها در صورتی موفق میشوند که توجه کافی به خودشان و پیامی جلب کنند که معیشتشان را با آن میگذرانند. این کار سادهاي نیست: بلندپروازترین روشنفکران تکنولوژي شکست میخورند، خواه از روي بخت بد (پژوهشهاي دانشگاهی نشان میدهد بازار براي جلب توجه به شدت اتفاقی است) و خواه از آنجایی که مخاطبان به آنچه آنها باید بگویند علاقهاي ندارند.
حقیقت بنیادین اقتصادِ توجه –چنانکه داوطلبان اندکی بهخوبی بر آن تسلط مییابند- در لفاظیهایی دربارهی گشودگی اینترنت نسبت به چیزهاي جدید و جالب محو میشود. روشنفکران تکنولوژي، همچون کریس اندرسن، 16 میگویند فرهنگ با یک «دنبالهی طولانی» کنترل میشود: یک الگوي آماري که در آن در واقع گروههاي موسیقی یا کتابها یا مجلات اندکی در اوج فروش شناختهشده هستند و در پی آن منحنی با شیب تندي به سمت پایین میرود و در آن بسیاري گروههاي موسیقی، کتابها و همچون آنها قرار دارد که توجه کمی از مخاطبان را دریافت میکنند. آنها ادعا میکنند اینترنت مفهوم این دنباله را تغییر داده است. افرادي که به آنچه دیگران دوست دارند، تمایلی ندارند، لازم نیست به آن چیزها توجه کنند. اینترنت به آنها این امکان را داده که آنچه را بیابند که دوست دارند بدان توجه کنند و با دیگرانی که همین سلیقه را دارند یک اجتماع بسازند. اگر شما گروههاي کلزمر، 17 از دیپ پرپل، 18 تا کتی پري 19 را ترجیح بدهید، امروز نسبت به دو دههی قبل، خیلی راحتتر میتوانید آنها را بیابید و طرفداري کنید. با وجود این، مفهوم دنبالهي طولانی، گمراهکننده است. مطمئناً یافتن کتابها و گروههاي موسیقی گمنام نیز نسبت به قبل آسانتر شده است؛ اما بسیاري از مردم نمیخواهند چیزهاي گمنام را پیدا کنند، آنها توجهشان را روي همان چیزي متمرکز میکنند که هرکس دیگري به آن توجه دارد. آنهایی که مورد توجه بودهاند، احتمالاً غنیتر میشوند، درحالیکه دنبالهي طولانی همچنان به سوي گمنامی و ابهام حرکت میکند.
براي درست عمل کردن در این اقتصاد، شما نباید استاد دانشگاه یا جزء هیئت تحریریهی نیو ریپابلیک 20 باشید (هرچند این دومی شاید ضرري نرساند)، شما فقط نیاز دارید هر جور هست مردم زیادي براي توجه به خودتان جمع کنید. این توجه میتواند به پول بیشتري تبدیل شود. در کمترین حالت، احتمالاً به چیزي بیشتر از دعوت به کنفرانسهاي جالب و حق مشاورههاي اندك ختم نمیشود. در وضعیت میانه، افراد میتوانند کمکهزینهی تحصیلی (معمولاً از سوي شرکتهاي فنی)، سرمایهی پژوهش یا قرارداد کتاب به دست بیاورند. در بهترین وضعیت، میتوان قراردادهاي بزرگ کتاب و شغلهاي به شدت پرسودي را تور کرد. این افراد میتوانند درآمد خوبی از نوشتن، سخنرانی عمومی و یا ترکیبی از این دو داشته باشند؛ اما بسیاري از این کاربلدهاي بلندپرواز همهي تلاش خود را براي تغییر شیب توزیع آماري به کار میگیرند، در راه تقلا براي صعود به یکدیگر تنه میزنند و در هراس از اشتباه و سُر خوردن به ته دره به سر میبرند. دنبالهي طولانی از جمعیت کثیري پر شده که مخاطبان اندك و همچنان شانس اندکتري براي سود مالی واقعی دارد.
این اقتصاد اساسی توجه، توضیح زیادي میطلبد، در غیر این صورت گیجکننده میشود. براي مثال، این امري پویا است که بومشناسی گفتوگوهاي عمومی و کنفرانسهاي فرهنگی تکنولوژي را پیش میبرد. این رویدادها غالباً افرادي را دور هم جمع میکنند که میخواهند آزادانه و براي مخاطبی حرف بزنند که فقط ممکن است توجهاش به آنها جلب شود. کاربلدهاي امیدوار تکنولوژي، گاهی بهسختی براي حرف زدن در کنفرانسهایی همچون TEDX یا POPTECH رقابت میکنند، حتی موقعی که هیچ پولی براي آن نمیگیرند. این داوطلبها با آزمودن حرفهایشان در شرایط واقعی و کار تدریجی روي انگیزهي خود، نوع جدیدي از سخنرانیهاي دورهاي را آغاز میکنند.
اوج این دنیا TED است، شما نمیتوانید از یک سخنرانی در TED پولی به دست بیاورید؛ اما میتوانید توجه زیادي کسب کنید، آنقدر که در بسیاري مواد خودتان را بهعنوان یک سخنران با دستمزد قابل توجه (5 هزار دلار و بیشتر براي هر سخنرانی) در فضاي پیشنهادي این تجارت عرضه کنید. درحالیکه مسیر خودتان را در این سلسلهمراتب میسازید، ترغیب میشوید که ناصافیهاي ارائهتان را دوباره و دوباره جلا بدهید و به سطح صیقلی زیبایی تبدیلش کنید که غالباً هم بیشتر از انعکاس پیش ذهنیتهاي مخاطبانتان به خود آنها کاري نخواهد کرد.
فرهنگ همنوایی
محقق رسانه و تکنولوژي، جف جارویس، این منطق را به حد نهایی خودش رسانده است. او نویسندهی «گوگل چه میکند؟ مهندسی معکوس شرکتی که سریعترین پیشرفت تاریخ را در جهان داشته است» و «بخشهاي عمومی: چگونه اشتراكگذاري در عصر دیجیتال مسیر کار و زندگی ما را توسعه میدهد» است. او یک بلاگر و پادکستر پرکار و یک نمونهی شاخص از روشنفکران تکنولوژي است که به ذات براي هماهنگی با مجموعهی معینی از شرایط مادي سازگاري یافته است.
انتظار میرود روشنفکران عمومی آرا و مباحث را براي عموم وسیعتري از مخاطبان شرح دهند. روشنفکران تکنولوژي مانند کلی شرکی، استیون جانسن، ربهکا مکینون، 21 ایتن زوکرمن، 22 سیوا ویدیاناتان 23 و نیکولس کار 24 به شیوههایی کاملاً متفاوت کتاب مینویسند. براي مثال، کتاب «اینجا هرکسی میآید» شرکی، انگارههایی از مطالعهي وي روي هزینههاي معاملاتی اقتصادي براي ایجاد یک بحث بدیع را شامل میشود که چگونه تکنولوژيهاي جدید ارتباطاتی اجازه میدهد بدون سازمانهاي سنتی خودمان را سازماندهی کنیم. نتیجهگیريهاي او مطمئناً میتواند به چالش کشیده شود و شرکی در پاسخ به منتقدان دیدگاههایش را عوض کرده است، درحالیکه همچنان بهعنوان مدلی براي چگونگی ایجاد ارتباط ساده و شفاف نظرات با عرصهي عمومی پابرجا هستند.
در مقابل، هر دو کتاب جارویس تمرینهایی را از ابژههاي آیینی تغییر ارائه میدهند نه با هدف معرفی آنچنانی بینشهاي جدید، که براي تصدیق اینکه نویسنده نقش معلمی منتشرشده را دارد. «بخشهای عمومی» جارویس از مدیر یک شرکت به نام ستگودین قدردانی میکند که او را تشویق کرده نویسنده شود، با تعریف کردن اینکه چگونه گودین به او گفته «یک احمق» خواهد بود اگر یک کتاب ننویسد و احمقتر خواهد بود اگر «فکر کند کتاب، هدف است»، در عوض کتاب باید «شهرت عمومی [جارویس] را شکل دهد که به کسبوکارهاي دیگري میانجامد» و همینطور هم شده است. وقتی اولین کتاب جارویس به فروش قابل توجهی رسید، حقالتألیف او در مقابل درآمدهاي دیگرش کم آورد، او ادعا میکند براي هر سخنرانی تا 45 هزار دلار دستمزد میگیرد.
تعجبآور نیست که کتابها نه جالب هستند و نه خوب. جارویس فقط یک روشنفکر تکنولوژي است فقط تا حدي که گوشهي جامعهشناسانهي خاصی را پر کند. ایدهها و نظراتی که خیلی برانگیزاننده باشند، بِرَند او را لکهدار میکنند. کتابهاي او تعصبات روشنفکرانهي صنعت تکنولوژي را از نو بستهبندي میکند و میفروشد و درعینحال هم دوستان پرنفوذ نویسنده و افراد مهم دیگري را نشان میدهد که او را جدي میگیرند، همچون «رئیسجمهور رابینزِ» رندل جرل، 25 جارویس آنقدر خوب با پیرامونش هماهنگ شده که گاهی اوقات نمیتوانید او و محیط اطرافش را از هم متمایز کنید.
اما جارویس هر چقدر هم از حیث روشنفکري نچسب باشد، یک مشکل واقعی بهحساب نمیآید. هر نخبهی اقتصادي در هر دورهاي، طرفداران آشکار خودش را داشته است. آن حضرات زرنگ، نگرانکنندهتر هستند که فرهنگ عمومی جدید به آنها پول میدهد تا فرهنگ معاصر را براي صنعت تکنولوژي ایجاد کنند.
بحث تکنولوژي بهطور ضمنی یا غیرمستقیم به دلایل مختلف به صنعت تکنولوژي وابسته است: تأمین مالی کنفرانسها، حمایت از جایگاههاي پژوهشی، سخنرانیها و یک بازار خرید براي کتابهای تکنولوژي. این اتکا، خود را در فرهنگ مباحثه آشکار میسازد. تقریباً همهي روشنفکران برجستهي تکنولوژي (سیوا ویدیاناتان و سوزان کروفرد 26 استثناهایی محترمی هستند) فرض را بر این اعتقاد راسخ مدیران شرکتهاي تکنولوژي میگذارند که تجارت، نقش تعیینکنندهاي چه در به عقب راندن دولت براي ایجاد فضا براي کارآفرینی بازاري (از نوع گرایش به آزادي فردي) و چه همکاري با دولت براي پاسخگوتر کردن نظام اداري (آزاديگرایی متمایل به چپ) دارد.
داشتنِ چنین موقعیتی خندهدار نیست؛ اما وقتی امتیاز آن را تقریباً هرکسی دارد، به نوعی همسانی کسلکننده یا تنگنظري دربارهی امکانات سوق مییابد که کتابهاي عالی را به ستوه درمیآورد. «حباب صافی» 27 نوشتهی ایل پاریسر 28 تنها یک نمونه از کتابهای خوبی است که به مشکلات جالب و واقعی (چگونه تکنولوژيهایی همچون گوگلسرچ، درحالیکه با کاربرانشان هماهنگ میشوند، تعصبات آنها را تقویت میکنند) میپردازد؛ اما فقط پیشنهادات سستی براي چگونگی حل آنها دارد (شیوههاي هماهنگ بهتر و شاید کمی دوري بیشتر از حکمرانی). پاریسر، همچون بسیاري دیگر از روشنفکران تکنولوژي، فرض را بر این میگیرد که سیاستهاي سنتی نباید وارد دنیاي تکنولوژيهاي جدید بشود حتی وقتی این تکنولوژيها مشکلات بزرگ سیاسی میسازد. به همین نحو، کتاب «شاهکلید» 29 تیم وو 30 نکات حیرتآوري دربارهي گرایش دائمی نسبت به انحصار در میان شرکتهاي بزرگ ارتباطاتی دارد؛ اما همانطور که پل استار 31 خاطرنشان میکند، این اثر فرض را بر این گذاشته که مداخلهي دولتی همیشه یک مشکل است و هرگز یک راهحل نیست.
چپگرایانِ کمی در میان روشنفکران تکنولوژي وجود دارند، محافظهکارها از آنها هم کمترند، نتیجهاش هم ملایمت است و هم بیبصیرتی. بسیاري از روشنفکران تکنولوژي با بسیاري از مسائل موافقند؛ براي مثال، آنها بهندرت بحث میکنند که چگونه فضاهاي خصوصی توسط بنگاههاي بزرگ همچون گوگل و فیسبوک میتوانند نابرابريهاي واقعی قدرت را پدید آورند. بخش زیادي از زندگی ما آنلاین اداره میشود، معنیاش این است که بخش زیادي از زندگی ما تحت قوانین وضعشده توسط شرکتهای خصوصی بزرگ اداره میشود که نه آنچنان در معرض مقررات و نه رقابت بازار واقعی هستند. کاربران فیسبوک شاید روش فیسبوک در استفاده از اطلاعات شخصیشان را دوست نداشته باشند؛ اما تنها انتخابهاي آنها این است که یا آن را ارائه دهند یا خودش را از بخش بزرگی از زندگی اجتماعیشان محروم کنند؛ اما روشنفکران تکنولوژي این مسئلهی غامض را نادیده میگیرند، کسانی که خودشان را مسئول موضوعات ایمنتر دیگري همچون بیطرفی خالص میدانند که با تمایلات عمومی و شرکتهاي بزرگ تکنولوژی، همخوانی موجهتري دارد.
باید اذعان کرد که این اغوا نوعاً نتیجهي اعمال نفوذ یا موضعگیري اندیشیده از سوي صنعت تکنولوژي نیست، بلکه معمولاً خیلی غیرمستقیمتر است. افراد (و کسبوکارهایی) که پیشگام تکنولوژیهای جدید هستند، عقاید محکمی دارند که آن را در فضاي مباحثهاي جریان میدهند که از آن حمایت یا گاهی اوقات در آن سهیم میشوند. این عقاید هم به تجربیات آنها منتج میشود و هم به نفع شخصیشان.
به همین اندازه، این بدان معنی نیست که مباحثات روشنفکرانهي رایج در خصوص تکنولوژي طوري به خطر افتاده که بیحاصل باشد، براي بخش زیادي از آنها، اینطور نیست. این بدان معنی است که این مباحثات یک نیروي کِشنده دارد که همراهانش را به مسیرهاي معینی میکشاند و نه دیگر مسیرها. بعضی از این همراهان مانند آرون اسوراتس، 32 درحالیکه مصرانه سعی دارند دیگران را به سوي پرسشهای سیاسی مستقیمتري سوق دهند، میتوانند ماهرانه در این مباحث از اینسو به آنسو تغییر مسیر بدهند. براي مثال، لري لسیج،33 به اسوارتس قبولاند که مشکلات عمومیاي که او میخواست حل کند، بدون بازسازي ریشهاي نظام سیاسی ایالات متحده درمان نمیشود. با وجود این، آنچه اسوارتس انجام داد، کاري در برابر شرایط جاري است که اندك افرادي تمایل به انجام آن دارند.
ترول 34 و پاسخ
و اما منتقدان این مباحث تکنولوژي جدید چطور؟ متأسفانه شرایط مادي که پیش از این توصیف شد، نه فقط روي پیشکسوتان مباحث، بلکه روي منتقدان آن هم اثر میگذارد. میتوان توضیح داد که چرا این منتقدان به جاي جریان اصلی که چشم دیدنش را ندارند با هیچ روشنفکر متقاعدکنندهاي نساختهاند. این منتقدان در حصار همان اقتصاد توجهای کار میکنند که طرف منازعهشان کار میکند، زیر بار همان مسئولیتهاي روشنفکرانه تقلا میکنند. الزام آنها در جلب توجه، اهداف معنیدارشان را تحلیل میبرد. کتاب «سرگیجهي دیجیتال» 35 اثر اندرو کین 36 را در نظر بگیرید که هم یک مدیر رسانه است و هم یک روشنفکر عمومی بلندپرواز، بحث اصلی این کتاب، انتقاد تلخ و نامربوطی در این باره است که چگونه «هویت واقعی انسان معاصر» با بیشپدیداري 37 تهدید میشود که وقتی همه تسلیم مداقهي بیرحم شبکههاي اجتماعی میشویم، از آن رنج میبریم. درعینحال این نقد بهطور همزمان تلاش برنامهریزيشدهاي از سوي نویسنده است تا توسط افراد فعال در شبکههاي اجتماعی مورد موشکافی و بررسی قرار گیرد. کین تعداد دنبالکنندگان توییترش را به رخ میکشد و نشان میدهد که میخواهد بیشتر شوند و اشتیاق دارد به «تقاطع اصلی» چشمگیری تبدیل شود.
انتقادهاي کین خودش را خراب میکنند؛ چراکه تعهدات روشنفکري او -اگر همانی که گفته میشود، باشند- با تمایل او به اینکه یک روشنفکر تکنولوژيِ معروف باشد، تناقض دارد. او هم میخواهد به اقتصاد توجه حمله ببرد و هم تمام تلاشش را براي موفقیت در آن به کار گیرد. مقصود کتاب، جلب ملاحظه و طرفداري افراد بانفوذي است که کین در هر فرصتی اسمشان را با مهارت پیش میکشد. این تناقض عینی، نیروهاي تحمیلی را نشان میدهد که ادعا دارد در برابرش ایستاده است. شگفتآورترین نمونهي این تناقضها، یک بدبین سایبري معروف به اسم یوگنی مارازوف 38 است. ترولها (نظردهندگانی که هنجارهاي یک اجتماع مجازي را براي برانگیختن پاسخهاي عصبی به سخره میگیرند) همه جا در اینترنت حاضرند. موفقیت مارازوف نشان میدهد که چگونه این کار میتواند یک مدل تجاري قابل دوام براي روشنفکران عمومی بلندپرواز باشد.
مارازوف بلاروسی از مؤسسهی جامعهی آزاد، یاهو، بنیاد آمریکاي نوین و دانشگاه استنفورد کمکهزینههایی دریافت کرده است. او سابقاً معتقد بود که تکنولوژيهاي جدید منفعتهاي سیاسی زیادي دارند؛ اما در سالهاي اخیر شدیداً و مستمراً با تقبیح «تکنوآرمانگرایی» 39 و «مرکزیت اینترنت» 40 دیگر روشنفکران عمومی متمرکز بر تکنولوژي گذرانده است. هویت برند او بدگوییهاي زننده است. اولین کتاب مارازوف، «فریب شبکه»، 41 ادعاهاي مضحکی را دربارهی اینکه چگونه اینترنت، دموکراسی را در سراسر دنیا میگسترد، هدف قرار میدهد. دومین کتاب او، «براي ذخیرهي همه چیز، اینجا را کلیک کن»، 42 سعی دارد همان حیلهي تلاشهاي تکنولوژيمحور را برای «حل مشکلاتی» به تنوع «پر کردن چالهها» تا «توقف تروریسم» به کار برد.
مارازوف موفقیتش را مدیون نبوغ غریزي براي استفاده از ضعف سیستم علیه خود آن است. او نشان میدهد چگونه اقتصاد توجه به دست کسی که خود او را به یک مزاحم عمومی تبدیل کند، هک میشود. مارازوف با برچسب زدن به انگیزهها و تحریف مباحث به روشنفکران عمومی تکنولوژي حمله میبرد، گاهی تا این حد که عنوان کند این افراد آن چه میگویند در تضاد با عملشان است. او سپس براي اثبات کاریکاتورهایی که خودش خلق کرده، مفهومسازي میکند و منتظر واکنشهاي عصبی و ستیزههاي پس از آن براي جلب توجه میشود.
چند مثال: مارازوف در آخرین کتابش سراغ ایتن زوکرمن، محقق مرکز رسانهی پژوهی مؤسسهی تکنولوژي ماساچوست (MIT) میرود، تنها که مستمراً در مقابل این ادعاي اغراقآمیز بحث میکند که اینترنت همه را به هم نزدیکتر میکند، آن هم با اصرار بر اینکه «تنها دلیلی که مردم آیداهو هنوز با مردم هند صحبت نکردهاند، این است که تکنولوژي به طریقی در میانهی راه متوقف شده است». چنانکه در اظهارات مارازوف، جاناتان سیتراین 43 که از حامیان اینترنت آزاد میخواهد نیاز به امنیت و فضاهاي ایمن را بپذیرند، به فردي متعصب، تقریباً در برابر هر قالبی از دروازهبانی و نظارت تبدیل میشود. لسیج، یک استاد حقوق اساسی کاملاً میانهرو، براي اینکه «متعصبانه خودش را وقف آیین مرکزیت اینترنت کرده» محکوم شده است. کلی شرکی خونسرد «با خشم پوپولیستی و ضد ساختارش فضا را اشباع میکند».
مارازوف با نقد روشنفکران برجسته، به طریقی که هم اهانتآمیز و هم بهطور نامعقولی غلط است، آنها را وسوسه میکند آشکارا به آن پاسخ دهند. پاسخ آنها (و پاسخهاي بعدي مارازوف به پاسخها) با تحریک مرحلهي بعدي یک چرخهي تکرارشونده، باز هم جدال و توجه بیشتري را جلب میکند. وقتی این حیله کارگر میافتد، نوعی ماشین حرکت دائمی براي خطا و جدال عمومی میآفریند. دنیا همانی میماند که الآن هست، خطاها فراموش میشود، جدال به یاد میماند و قدر و قیمت و جلوهي نطقهاي مارازوف افزون میشود. موفقیت نسبیِ مارازوف از تنشهاي بین نوع جدید روشنفکري عمومی و روشنفکران دانشگاهی قدیمیتر که به خاطر کهولت بیثبات شده است، خبر میدهد. با وجود ارجاعات مکرر او به کار برونو لاتور 44 جامعهشناس علم، رویکرد مارازوف بیشتر با پیر بوردیو 45 جامعهشناس دیگر فرانسوي تشریح میشود. معروفترین کتاب بوردیو «تمایز»،46 روشنفکران را در کشمکش همیشگی چندبعدي در برابر بورژوازي دارايِ پشتوانه مجسم میکند که در آن براي افزایش ارزش سرمایهي فرهنگی و روشنفکري که در آن غنی هستند، تلاش میکنند، آن هم درحالیکه از ارزش منسوب به سرمایهی اقتصادي بورژوازي محض میکاهند. تنها از این طریق است که مارازوف میتواند خودش را بهعنوان یک روشنفکر واقعی و بیطرف عرضه کند که عمیقاً در ادبیات دانشگاهی فرو رفته است. در مقابل، مخالفانش را شانسگراهاي شبه باسوادِ جاهطلب توصیف میکند.
کین و مارازوف مشکلات مباحث جاري تکنولوژي را حل نمیکنند: آنها را با مثال نشان میدهند یا در قالبهاي جدید بازآفرینی میکنند. هر دو به روشهاي متفاوت، سیستمی را بازتولید میکنند که میخواهند به آن حمله کنند. هر دو به نوشتن کتابهاي بد رسیدند؛ چراکه هر بحث جالبی که ممکن است در آن داشته باشند، در نیاز آنها به جا دادن خودشان در اقتصاد توجه، مضمحل شده است. این در کتاب کین کاملاً واضح است که در یک جا «سوپر گرههای» 47 آنلاین را لعنت کند و در جاي دیگري اعلان کند کین آرزو دارد یکی از آنها باشد. کین با تمایل بیرحمانهاش براي تبدیل شدن به یک ابرقدرت شبکه، با تملق آنهایی که این موقعیت مطلوب را دارند، به وضوح بخشی از مشکلی است که وانمود به دلسوزي براي آن میکند. آن سوي افراطگرایی یک بتشکن و یاغی، پرحرفی مداهنهآمیز یک تکنوصنعتی به نام دامینیک دان 48 منتظر فرصت است. در مقابل، مارازوف خیلی خوشحال میشود تا دستی را که به یاري او شتافته، گاز بگیرد؛ اما تا وقتی که قربانیِ او، مخاطبانش را به قدر کافی تحریک کند.
استیون جانسن 49 یکی از افراد مورد توجه مارازوف و نویسندهی کتاب «ظهور» 50 و چند کتاب عالی دیگر، بهطور جالبی مارازوف را با «یک قاتل خونآشام که باید براي روي کار ماندن داس و دندان نیش خود را بر سر قربانیانش نگه دارد»، مقایسه میکند. با وجود این، شاید مارازوف بهتر باشد با خونآشامی مقایسه شود که استغناي اشرافی و مغرورانهای را براي خود دستوپا میکند تا وابستگی خود به قربانیانش براي معاش را بهتر بپوشاند. اگر او تعداد بیشتري روشنفکر تکنولوژي اصلی بهعنوان طعمه نداشت، شیوهي زندگیاش متلاشی میشد.
این وابستگی مخفی، دومین کتاب مارازوف را مانند «بخشهای عمومی» خراب میکند؛ چراکه ظرفیتش را در ترویج برند نویسنده صرف میکند نه ایجاد یک بحث منسجم. گسستگی این کتاب با تلاشهاي مارازوف براي خنثی کردن دشمنانش با جار زدن بحثهاي نیمه هضمشده از ادبیات دانشگاهی، عمیقتر میشود. اینجا و آنجاي متن اشارههایی به طرحهای متفاوت و جالب دارد دربارهی اثر ناسازگاريهاي سیاسی پردوام روي بحثهاي راجع به تکنولوژي؛ اما این ایده هرگز توسعه نمییابد -فقط اشارههاي کمارزشی براي جلب توجه آورده میشود، مارازوف قطعاً ظرفیت نگارش یک کتاب جدي و خوب را دارد- دیدن تلاش او جالب خواهد بود.
ایدههایی که ارزش انتشار دارند
انگیزههاي متفاوت به منازعات متفاوت میانجامد. در دنیایی بهتر، روشنفکران تکنولوژي ممکن است راجع به رابطهي بین تغییرات تکنولوژیک و نابرابري اقتصادي، جديتر بیندیشند. بسیاري از روشنفکران تکنولوژي درهي سیلیکان 51 را ذاتاً برابرنگر میپندارند، درحالیکه جیمز گلبریت اقتصاددان استدلال میکند که نابرابري درآمد در ایالات متحده «نتیجهي افزایش ارزش سرمایه و اختیار خرید سهام، بیش از همه در بازار تکنولوژي است».
آنها شاید جديتر به این فکر کنند که چگونه تکنولوژي در حال تغییر سیاست است. مناظرات جاري هنوز تحت سلطهی مباحثات بیهوده بین هواخواهانی است که باور دارند اینترنت مدل بهتري براي دموکراسی ریشهاي است و شکگرایانی که ادعا میکنند اینترنت بهترین دوست دیکتاتور است.
دست آخر، آنها باید به رابطهي فزایندهي بین شرکتهاي تکنولوژي و دولت ایالات متحده بیشتر توجه کنند. روشنفکران تکنولوژي علاقه دارند فکر کنند یک بخش تکنولوژیک قوي میتواند آزادي فردي را زیاد کند و بیاعتدالی دولت را تحت فشار قرار دهد. در عوض، ما هماکنون میبینیم که چطور بخش تکنولوژیک قوي ممکن است وسیلهي بیاعتدالیهاي دولت را فراهم سازد. بدون نیمهی انحصاريهاي بزرگ مثل فیسبوک، گوگل و مایکروسافت براي بالا کشیدن اطلاعات فردي، نظارت و تجسس براي دولت ایالات متحده خیلی دشوارتر بود.
مباحثه راجع به این موارد به گروه متمایزتري از روشنفکران تکنولوژي احتیاج دارد. سرشاخههاي فعلی در بسیاري موارد به وضوح مشابهاند، زنان کمی حضور دارند، غیرسفیدپوستهاي کم و از افرادي که به اوج توجه صعود کردهاند، تعداد کمی به زبانی جز انگلیسی صحبت میکنند. باز هم تنوع روشنفکري کمتري نیز نسبت به آنچه باید، وجود دارد. مفروضات اصلی مباحثات عمومی در خصوص تکنولوژي توجه کمتري نسبت به آنچه نیاز و لیاقت دارند، از آنِ خود میکنند.
واضح است که انتقاد محکم و خوب نسبت به این مفروضات امکانپذیر است. تام اسلی 52 یک تهیهکننده و نویسندهی آزاد کانادایی، فضایی براي نقد سیاست تکنولوژي به روشی روشنفکرانه و نامتنافض ایجاد کرده است (صادقانه بگویم که اسلی را کمی میشناسم و پیش از این براي ترویج کارش سعی کردهام، بهعنوان یک مبتدي در این بحث، با هرکسی که در این مقاله اشاره شده، از راههاي الکترونیک در ارتباط بودهام و بعضی از آنها را نیز ملاقات کردهام). او اثر مبسوطی دربارهی سیاست گوگل، فرضیات مشکوك متضمن بحثهاي خوشبینانه راجع به پهناي باند و بسیاري موضوعات دیگر نوشته است. اسلی نظرات نویسندگان برجستهاي همچون شرکی را در تلاش براي نشان دادن تفاوتهاي بین بینشهاي جالب شرکی (آنطور او به آنها مینگرد) و جاهایی که معتقد است شرکی تسلیم خوشبینی عام میشود، به نقد کشیده است. او به طرز بیرحمانهاي آخرین کتاب استیون جانسن، «آیندهي کامل» را به خاطر بیتوجهی به قدرت و بحران، نقد کرده است. او تاکنون نقدهایش را در سطح مباحث جدي جاي داده است و موضوعاتش نشان داده که تمایل دارند با پی نهادن آنچه ممکن است یک مباحثهي مفید و شاید حتی قابل تغییر باشد، جبرانکننده باشند.
این خیلی واضح نیست که چنین نقد بزرگمنشانهاي از لحاظ اقتصادي قابل توجیه باشد. اسلی ابتداي سال جاري در یک پست وبلاگی به ناتوانیاش در افزایش مخاطبان کارش با وجود 15 سال از خودگذشتگی اقتصادي، تأسف خورد:
اعداد نشان میدهد که کاري پیش نمیرود. براي درك این باید دید ترافیک یک پست شخصی روي وبلاگ تا حد زیادي به این بستگی دارد که چه تعداد افرادي به آن لینک شدهاند. باید گفت من هنوز به حمایت و به شانس وابستهام و براي حفظ علاقهي خاص خودم، مخاطبی جذب نکردهام.
اسلی شاید بهطوري غیرمعمول از دنیا فارغ است -همانطور که به آسانی اقرار میکند، تبلیغ خودش را هم میکند، درعینحال، فروش نقد متقاعدکننده از نوعی که او عرضه میکند، ذاتاً دشوار و زورچپانی است- به بیراههي مباحث جاري میساید و به وضوح تملق تعصبات خوشبینان تکنولوژیک را نمیگوید، ولی از گروهی که خودشان را در معرض تهدید تکنولوژيهاي جدید میبینند –همچون اومانیستهاي سنتی- نیز دلجویی نمیکند. این فقط نوعی نقد اجتماعی هوشمندانه و مطلوب به روش نشریات کوچک دههی 1950 و اوایل دههی 60 است که امروز جایگاه واضحی ندارد.
موضوعات ارزندهي بسیاري راجع به روشنفکري تکنولوژي دنیاي جدید وجود دارد. این نوع روشنفکري، دنیاي ایدهها و نظرات را به شیوهاي که در اوج توجه به فضاي دانشگاهی و حتی در اوج توجه به روشنفکري عمومی سنتی اتفاق نیفتاده، به عموم وسیعتري از مردم مرتبط میکند، بعضی متفکران باهوش و شگفتانگیز را که هرگز بر مبناي معیارهاي سنتی آکادمیک شانسی براي موفقیت نداشتند، بالا برده است. با وجود این، هنوز هم مشکلات زیادي وجود دارد: بحرانهاي اجتماعی و نابرابريهایی را نادیده میگیرند که سیاست آمریکایی و اقتصاد آمریکایی ایجاد میکند.
یافتن روشنفکرانی مانند اسلی که بهقدر کافی به آنها توجه نشده و میخواهند موضوعات بحثها را همانطور که هست در نظر بگیرند، دشوار است. وادار کردن اندیشمندانی از بین روشنفکرهایی که اکنون روي کار هستند، به پاسخگویی نیز بسیار سخت است. قسمت دشوارش کشف این است که چگونه روشنفکران کاملاً مخالف و جالب توجه میتوانند از خودشان در این اقتصاد پنهان محافظت کنند، اقتصادي که به نظر میرسد آماده است یا آنها را به همکاري بپذیرد و یا به بحثآفرینان حرفهاي تبدیل کند. اگر مباحثه دربارهی آرا و ایدهها با شرایط مادي شکل بگیرد، تغییر بحث نیازمند تغییر شرایط است.
مترجم: فرزانه فخریان
پینوشتها:
Russell Jacoby1
Dwight Macdonald2
I.F. Stone3
Jacobin4
The New Inquiry5
The Los Angeles Review of Books6
The Baffler7
Dissent8
argument-crafters9
Clay Shirky10
Jeff Jarvis11
Dissent12
Commentary 13
Partisan Review 14
attention economy 15
Chris Anderson 16
Klezmer 17
Deep Purple 18
Katy Perry 19
The New Republic 20
Rebecca MacKinnon 21
Ethan Zuckerman 22
Siva Vaidhyanathan 23
Nicholas Carr 24
Randall Jarrell 25
Susan Crawford 26
The Filter Bubble 27
Eli Pariser 28
The Master Switch 29
Tim Wu 30
Paul Starr 31
Aaron Swartz 32
Larry Lessig 33
Troll 34
Digital Vertigo 35
Andrew Keen 36
Hypervisibility37
Evgeny Morozov 38
Techno-utopianism 39
Internet-centrism 40
The Net Delusion 41
Save Everything, Click Here42
Jonathan Zittrain43
Bruno Latour44
Pierre Bourdieu45
Distinction 46
super-nodes47
Dominick Dunne48
Steven Johnson49
Emergence50
Silicon Valley51
Tom Slee 52
منبع: ترجمان