فرهنگ امروز/مریم معیری: «خط ویژه» سومین اثر سینمایی مصطفی کیایی است که مانند بعد از ظهر سگیِ سگی و ضد گلوله، اجتماعی است و با رگههایی از طنز خودش را در دل مخاطب جا میکند؛
هومن سیدی و مصطفی زمانی بازیهای متفاوتی ارائه داده و محسن کیایی در نقش منوچهر، خوش نشسته است. هانیه توسلیِ پرکار هم شبیه گذشته در این فیلم حضور دارد. محمدسام قریبیان پس از حضور در جشنواره سیویکم بهعنوان نویسندهی خط ویژه در نقش محتشم ظاهر شده است.
فتحالله جعفریجوزانی و منصور لشکریقوچانی تهیهکنندگان این فیلم هستند.
خط ویژه، داستان فریدون (مصطفی زمانی) و سمیرا (هانیه توسلی) است که تصمیم میگیرند با کمک کاوه (هومن سیدی) که قبلاً سایت سازمان سنجش را هک کرده، حساب یک رانتخوار به نام محتشم (محمدسام قریبیان) را که قرار است با کمک واسطهها و روابط یک وام 10 میلیاردی بگیرد، هک کنند؛ اما در انتقال این پول مشکلی پیش میآید و تمام 10 میلیارد اشتباهی به حساب مشترک منوچهر (محسن کیایی) و شاهین (میلاد کیمرام) واریز میشود. فریدون که فیلمنامهنویسی خوانده و طراح اصلی این نقشه است با منوچهر و شاهین معامله میکند و آنها با هم همراه میشوند تا دست محتشم به آنها نرسد. در بین این تعقیب و گریزها اتفاقاتی میافتد که به دستگیری همه بهجز محتشم منتج میشود و نقشهی فریدون و سمیرا را برای خروج از کشور نقش بر آب میکند.
موسیقی تیتراژابتدایی، پیشدرآمدی است که بهخوبی درونمایهی فیلم را مطرح میکند و مخاطب میفهمد که با داستانی از جنس اختلاف طبقاتی و نقد اجتماعی و اقتصادی روبهرو است. کلامِ شعر و موسیقی و لحن سینا حجازی، کاملاً بر تم کلی اثر منطبق است و همان فضا را متبادر میکند.
خط ویژه برخلاف اکثر فیلمهای موجود، در راستای خلق چیزی بین قهرمان و ضد قهرمان حرکت میکند. نیمهقهرمانانی که رابین هود وار و عیارانه ثروت را از چنگ رانتخوار بزرگ درآورده و بین مردم تقسیم میکنند تا گرهی از کار آنها باز شود. مردمی که هرکدام مشکلات زیادی دارند، یکی از بیپولی تن به خودفروشی داده، دیگری در خرید جهیزیه برای دخترانش ناتوان است و دیگری صاحبخانه جوابش کرده و پسر دانشجوی دانشگاه آزاد دارد و...همه دردمندند و قهرمانان هم خسته. جایی از زبان فریدون میشنویم:«من خستهام، سمیرا دلم میخواد برم یه جایی که خستگی این همه سال دویدن از تنم دربره»
این دردمندی مردم یک طرف، بیدروپیکری مملکتی که در آن زندگی میکنند طرف دیگر، طرفی که قطعاً سنگینی میکند. مملکتی که نه نظام بانکداری درستی دارد و نه نظام قضایی درستی. پلیس هایش خیانتکارانه! دزدان قهرمان را دستگیر میکنند -که این قهرمانان! در سکانس دستگیری شاداب و خوشحال پولهایشان را از روی پل عابر پیاده بر سر مردم میریزند تا مبادا دست قانون بیفتد و دوباره دستبهدست بین عزیزکردههای بارابطه بچرخد- و قاضیهایش مظلومکش و نابخردانه همین قهرمانان را به جای رانتخوار بزرگ به جرم اختلاس محاکمه میکنند و رؤسای بانکهایش یا دستهای آلوده دارند و رشوهبگیرند و یا مشغول خواندن جوکهای اساماسی و دستبهسر کردن متقاضیان بیچارهی وام.
این دردمندی با تصویر اینهمه ناامیدی و بیقانونی و سیاهی، چند، چند بشود خوب است!؟
در خط ویژه همه چیز به ذهنیات مخاطب دامن میزند، ذهنیاتی که هر روز از طریق ماهواره و شبکه های اجتماعی به مخاطب القا میشود، مخاطبی که هنوز اختلاس 3 هزار میلیاردی را فراموش نکرده، تماشاگر فیلمی است که اکثر دیالوگها برای او یادآور همین مسئلهاند. مفهوم حلال و حرام در ذهن او خلط می شود و از نرسیدن 10 میلیارد به دست محتشم خوشحال است.
بعضی مسائل به هر دلیلی مثل جذابیت و یا جدایی از کلیشه به ذهن یک فیلمنامهنویس خطور میکند و در ادامه میبینیم که این اتفاق در سینما تکرار میشود. در اغلب موارد این نواندیشیها از ادبیات نشئت میگیرد، هنری که سینما وامدار آن است. پیروزی شر بر خیر یکی از همین ضد کلیشههاست که به قیمت گزافی در خط ویژه عرضه شده است، بهایی به قیمت ناامیدی و تلخکامی مخاطبان در پایان فیلم.
عادت داشتیم صدای گریهی نوزاد را نمادی بدانیم از ادامهی زندگی؛ اما کیایی این قرارداد را در سکانس پایانی بر هم زد، جایی که صدای گریهی نوزاد در کنار تصویر محتشم به گوش میرسد که میتواند حاکی از تداوم این نسل رانتخوار و خطوط ویژه برای تردد سریع آدمهای ویژه باشد.
در جشنوارهی فجر گذشته نیز این الگو را در فیلم گناهکاران دیده بودیم، وقتی سرگرد تدین قربانی ماجرا میشود.
روسپیان بامعرفت هم نظیر نکتهی بالا، مدتی است که در سینمای ما در حال تکثیرند. خانمهایی که یا به دلخواه و یا از روی اجبار به این کار ناشایست روی آورده و در کمال ناباوری از سوی دیگر شخصیتها به پاکی و خوشطینتی و مهربانی شناخته میشوند. نوع نگاه نسبیتگرایانه به این شخصیتها، آنها را رفتهرفته از مظان اتهام دور میکند. در خط ویژه هم شهرزاد (خواهر شاهین) چنین کاراکتری دارد که کاوه که در بحران روحی به سر میبرد به او اظهار علاقه میکند.
با تأملی کوتاه در ادبیات و سینمای سالهای گذشته به نمونههای دیگری نیز برمیخوریم.