فرهنگ امروز/فاطمه موسوی: زندگی مشترک آقای محمودی و بانو به کارگردانی روحالله حجازی فیلمی پرحاشیه است که خیلیها انتظار دیدن آن را میکشیدند برای اینکه بالاخره بفهمند چرا موافقین اکران آن در جشنوارهی پیشین، اینقدر سنگ این فیلم را به سینه میزدند و چرا مخالفین اینقدر سرسختانه با حضور این فیلم مخالفت میورزیدند! اما با همهی این کشمکشها، جشنوارهی امسال فیلم حجازی را در اولین اکران خود قرار داد و آن را بدون هیچگونه ممیزی به نمایش درآورد؛ ولی به علت اینکه این فیلم اولین اکران جشنوارهای خود را در جشنوارهی مونترال تجربه کرده بود و بر اساس آییننامه اجازهی حضور در بخش مسابقه را نداشت، در 3 بخش دیگر از جمله خارج از مسابقه و بینالملل حضور یافت.
فیلم، داستان محدثه (هنگامه قاضیانی) و منصور (حمید فرخنژاد) به همراه دختر دبیرستانیشان نگین را روایت میکند که در خانهای قدیمی و بزرگ زندگی میکنند؛ اما این زوج از لحاظ اخلاقی و اعتقادی ناهمگون هستند. ساناز (ترانه علیدوستی) -دختر خواهر محدثه- به همراه همسرش رامتین (پیمان قاسمخانی) -که بعداً معلوم میشود صیغه هستند- برای بازسازی خانهی آنها چند روزی میهمانشان میشوند، درست از اینجاست که کشمکشهای داستان به منصهی ظهور میرسند.
حجازی تقابل سنت و مدرنیته را بازگو میکند. ساناز و رامتین برای بازسازی خانهی محدثه و منصور پا به این خانه میگذارند، آن دو تفکراتی روشنفکرانه دارند و با هر قید و قیودی مخالفند. در سکانسهای مختلفی از فیلم صحبت از دیوارهای این خانه میشود، در این میان دیواری وجود دارد که تمام بار خانه بر دوش آن است و نمیتوان آن را برداشت، منصور این دیوار را با کمدی سراسری پوشانده است؛ اما این کار وضعیت را از قبل بدتر کرده است. رامتین پیشنهاد میکند که هرطور شده این دیوار برداشته شود و جای آن ستون کار بگذارند؛ اما برای تحمل وزن سقف 20 یا 30 ستون لازم است. دیوارهایی که به قول کارگردان دیگر خستهکننده شدهاند، این دیوارها نمادی از سنت هستند که منصور این داستان در میان آنها اسیر شده است، او نمیداند با این دیوارها چه کند! نه میتواند آنها را کامل از میان بردارد، نه میتواند با آنها کنار آید، او در این میان تکلیف خود را گم کرده است، بین سنت و مدرنیته سردرگم است. اما این سنت چیست؟ آیا سنت در جامعهی ما غیر از دین است و این دیوارهایی که حجازی از آن سخن به میان آورده، آیا همان دستورات دینی ما نیست؟
ساناز و رامتین آمدهاند تا در و دیوارهای اضافی این خانه را از میان بردارند، دیوارهایی که سنت برای آنها درست کرده و منصور را آزار میدهد، اوست که از دیوارها گله دارد؛ اما محدثه که نمادی از زن سنتی است از بازسازی نگران است و دلش راضی به این کار نیست.
شخصیت منصور با انگشتر عقیق و تسبیحی به دست برای مخاطب ترسیم میشود، او در سکانسی از خدا و مکه و امام رضا (علیه السلام) سخن به میان میآورد؛ اما به قول ساناز او همان حاج منصور 20 سال پیش نیست، منصور این داستان است که ارزشهای خود را گم کرده است؛ اما همین منصور در تقابل دو کاراکتر دیگر این فیلم یعنی محدثه و ساناز حد میانه معرفی میشود. محدثه که نمادی از سنت است زنی خانهدار و چادری است، او در تمام فیلم در حال غذا پختن و تدارک امورات اینچنینی منزل به تصویر کشیده میشود و علیرغم اینکه قلبی مهربان و فداکار دارد و تمام این سالها در خانه به عشق همسر و فرزندش کار کرده، به ظاهر شخصیتی سرد و بیروح دارد، او دائماً در حال تذکر دادن به فرزندش نگین است. ساناز هم نمادی از مدرنیته است، او زیر بار هیچ قید و شرطی نمیرود و میخواهد آزاد و رها زندگی کند، او اعتقاد دارد که آدم باید از این مملکت برود تا راحت شود، اینجا نمیگذارن، همه بیرحم شدهاند، در اینجا هیچکس از هیچکس راضی نیست، در یک کلام اعتقاد نگین بر این است که حق داریم طوری که دلمان میخواهد زندگی کنیم.
در روایت حجازی همه چیز در حال فرو پاشیدن است، محدثه و منصور با هم مشکل دارند، دائماً در حال بحث با یکدیگرند، منصور در زندگی ناکام است؛ چون به اعتقاد خودش زنی خانهدار دارد که همش در آشپزخانه میلولد و به خودش رسیدگی نمیکند (علیرغم اینکه در فیلم محدثه ظاهری آراسته دارد؛ اما این موضوع در نزد منصور در قیاس با امثال سانازها تحقق رنگی ندارد). محدثه نیز در زندگی ناکام مانده است؛ چون در صحبت با رامتین با حسرت از درس و دانشگاه خود یاد میکند و این حسرت در کلام و چشمانش موج میزند. رامتین و ساناز تنها زمانی اندک با هم خواهند بود، علیرغم اینکه رامتین بسیار بیقیدوبند است و مشکلی نمیداند که حتی ساناز با هر مردی هر حرفی میخواهد بزند؛ اما ساناز حتی لحظهای حاضر نیست کسی صاحبش شود، میخواهد به ترکیه برود و احتمالاً مدتی را با دوست رامتین یعنی متین سپری کند. رامتین نیز از همسر قبلی خود در حال جدا شدن است به خاطر اینکه زنی سنتی بوده و این دلخواه رامتین نبوده است، او نیز اکنون ناکام است نه توانسته است با زن سنتی کنار آید و نه مدرن، او تکلیف خود را نمیداند.
در این زندگیهای رو به ویرانی، وسوسههای شیطانی بیشتر بروز میکند. منصور در سکانسهای مختلفی از فیلم در حال ور رفتن به کفش پاشنهبلند ساناز است؛ چون ساناز از او خواسته که پاشنهاش را بچسباند. کفش پاشنهبلند نمادی از شهوتی است که از منظر فیلمساز امثال منصورها در زندگی مدرن درگیر آن هستند. ساناز در صحنههای پایانی فیلم شالی به رنگ قرمز به رنگ شهوت سر کرده است و با حرفهایش ارزشهای به تزلزل افتادهی منصور را رو به ویرانی میبرد. محدثه و رامتین نیز با هم همراه میشوند، آنها با یکدیگر راجع به سنتها و زیباییهای قدیم سخن میگویند، در این میان حسرتهای هر دو آشکار میشود، حسرت زندگی گذشتهی رامتین با همسر قبلیاش و حسرت درس محدثه...
در میان این زندگیهای رو به فروپاشی، نسل بعدی که نگین نمادی از آنهاست نیز همین رویهی پدر و مادر را پیش میگیرد، او هم میخواهد در برابر رامتین خودنمایی کند و بهگونهای خودش را دل او جا کند.
در سکانسهای پایانی فیلم همهی شخصیتهای داستان از این وضع زندگی خستهاند، ساناز به شدت برای خود میگرید، محدثه در همان فضای پشت آشپزخانهاش غمگین است و منصور که برای سیگار کشیدن به دور از چشم محدثه طبق روال همیشگی به دستشویی کنار حیاط رفته، مانند یک زندانی است که تنها پنجرهای کوچک رو به روشنایی دارد، او اینقدر ناکام است که هرچه کبریت میزند حتی نمیتواند سیگارش را هم روشن کند، همهی این کاراکترها هنوز هم ناکامند.
«زندگی مشترک»، بازتابی است از برخی از خانوادههای این جامعه که میان سنت و مدرنیزم سردرگم هستند و هنوز نتوانستهاند جایگاه خود را در این میان پیدا کنند. این فیلم بهگونهایست که بیشتر افراد جامعه که در مواجهه با این فیلم قرار میگیرند، میتوانند بنا بر اعتقادات خود با یکی از شخصیتهای داستان همراه شوند و حق را با خود بدانند. «زندگی مشترک»، انسانها را به تردید و شک در برخی از باورهای اساسی میکشاند و برای مخاطب سؤالهایی رقم میزند که بیپاسخ میماند. حجازی شک و شبهههایی را برمیانگیزد که نه تنها مخاطبان بلکه خود او نیز به جواب آن نرسیده است و بهطورکلی از آنجایی که فیلم توهم واقعیت، نه خود آن را به ما نشان میدهد و این توهم بهصورت بیواسطه با احساسات ما سروکار دارد، از جانب ما بهعنوان واقعیت دریافت میشود؛ بنابراین مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد و مخاطب را وامیدارد تا آگاهیهای خودش را بر اساس فیلم بازبینی کند، پس امثال فیلم حجازی میتواند آثار زیانباری بر پیکرهی اعتقادات بنیادین خانوادههای ایرانی داشته باشد.