فاطمه موسوی
آگهی تسلیت دیگر برای سینما
فیلم" ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه" به کارگردانی "ابراهیم ابراهیمیان" از جمله فیلمهای نگاه نو جشنواره امسال است، فیلمساز با ارائه این اثر که سراسر سیاهی و ناامیدی را به دل مخاطب مینشاند، از آن دسته فیلمهایی به شمار میرود که حاتمیکیا به عنوان فیلمهایی که برای ایران ساخته نشدهاند، یاد کرده است. آنهایی که برای آن طرف آبیها تولید شدهاند...
گویی در ایران وظیفه بسیاری از کارگردانان به تصویر کشیدن تبعات فقر است، تبعاتی که زندگی را به سیاهی، تباهی و سردرگمی میکشاند، شخصیتپردازیها به گونهای است که به مخاطب بفهماند ذات انسانهای این مرز و بوم پاک است اما این رفتارهای نابههنجاری که در جامعه رخ میدهد تنها یک مقصر دارد و آن جامعه ایست که ملتش را به این سو سوق داده است و فرجامی سیاه برایشان رقمزدهاست. جامعهی ناامن که دزدی جز لاینفک آن است، جامعهای که در آن آدمها مجبور میشوند به یکدیگر دروغ بگویند، برای اثبات زن و شوهر بودنشان مجبور باشند حتی به همسایه خود شناسنامه نشان دهند، جامعهای که از بیاعتمادی لبریز شده است.
راه درمانی برای این جامعه متصور نیست، در این میان برخی کارگردانان تنها میکوشند که این مشکلات را دائما بازگو کنند و با نمایش اغراقآمیز بدبختی و ناامیدی مردم و ترسیم شرایط بد زندگی در ایران، این لجن متعفن را که ساخته و پرداخته خود آنان است به هم بزنند تا زمانی که مشام مخاطبانشان را نیز مشمئز گردانند.
داستان فیلم در رابطه با طه (صابر ابر) و ریحان (نازنین بیاتی) است، آنها به واسطه یک آگهی در روزنامه به پرستاری از پیرمردی به نام آصف مشغول میشوند، اما پس از چندی پیرمرد فوت میکند و آنها مجبور میشوند جنازة او را در خانه نگهدارند تا کسی متوجه این موضوع نشود. در نهایت مینا دختر آصف که در خارج از کشور زندگی میکرده به این خانه میآید و متوجه مرگ پدر میشود و از آنها میخواهد برای مدتی بیشتر پدر را در این وضعیت نگهدارند تا بتواند خانه را از رهن بانک درآورد و قرضهایش را بدهد. اما روزی متوجه یک آگهی در روزنامه میشوند که در آن تسلیتی برای مرگ آصف چاپ شده است...
فیلم بعد از مرگ آصف فضایی تیره و تار میگیرد، طه و ریحان مجبورند در خانه آصف و در کنار جنازه او زندگی کنند، جایی که مجبورند برای رهایی از بوی تعفن جنازه دستمالی بر دور دهانشان ببندند و پشت درهای اتاق نایلونهایی بزنند که این بو همسایگانشان را متوجه ماجرای مرگ نکند، مخاطب مجبور است با صحنههایی که طه در حال شکستن یخ برای گذاشتن روی جنازه است همراهی کند.
همه عناصر در فیلم به این ناامیدی دامن میزنند، دیالوگها، میزانسن، نورپردازی و حتی طراحی لباسها، تنها یأس را برای بیننده به ارمغان میآورد. روح ناامیدی و ترس در فیلم موج میزند، طه و ریحان به سرنوشتی دچار شدهاند که فقر و نداری برایشان رقم زده است.
مینا خانم دختر سرهنگ که از فرانسه آمده به مرگ پدرش راضی است، شوهر او ورشکسته شده است و دارایی آنان تنها این خانه پدری است که آن هم در رهن بانک است، مینا به خاطر اینکه بتواند این خانه را از رهن بانک درآورد و مقداری از بدهکاریهایش را بدهد، تصمیم میگیرد باز هم جنازه پدرش را در خانه نگه دارد و به طه و ریحان پیشنهاد میکند که دو برابر پولی را که قرار بوده است برای پرستاری پدرش به آنها بدهد تقبل کند به شرطی که آنها مدتی بیشتر همینگونه جنازه را در خانه بیسرو صدا نگه دارند، طه با این پیشنهاد برآشفته میشود اما این ریحان است که مانند همیشه در برابر وسوسهها رنگ میبازد.
درست برعکس روند طبیعی جامعه که غالبا مردان سنگدلتر از زنان هستند اما در نگاه ابراهیمیان این زنان هستند که سنگدل و بیرحم شدهاند، ریحان به دنبال پول است و در این راه بسیاری از ارزشها را گم کرده است، مینا دختر سرهنگ نیز به مرگ پدر و نگه داشتن جنازه او به این وضع اسفبار راضی است. این طه است که در مقابل ریحان و مینا خانم -شاید به دلیل اعتقادات مذهبی که هنوز در وجودش نمرده است- انسانیتر و دلرحمتر در برابر دیدگان مخاطب شخصیتپردازی میشود و باز این خود شخصیت طه است که نمیگذارد پول حرام وارد زندگیشان شود، اوست که ریحان را از مهلکهی وسوسههای شیطانی بیرون میکشد.
این فیلم اقتباسی است از فیلم اسپانیایی آمادور که ترسیمگر فضایی وهمانگیز و دلهرهآور است که در پایان نیز معماهای بسیاری در ذهن بیننده جای میگذارد. اینکه بالاخره آگهی تسلیت را چه کسی چاپ کرده است؟ سرنوشت طه و ریحان چه خواهد شد؟علت اصلی مرگ آصف چه بوده است؟ میتوان گفت فیلم به ضعف فیلمنامه و عدم پرداخت شخصیتها و رویدادها دچار است که در نهایت چیزی جز تلخی در کام مخاطب سینما باقی نمیگذارد.